[رضا مقصدی]
با تو تا آبی ِ دریا رفتهام
با تو با تو! تا کجاها رفتهام
***
رفتهام تا از من ِ من، دورتر
دورها را رفتهام پُر شورتر
***
عشق را پیراهن ِ یوسف شدم
جان ِ مشتاق ِ تن ِ یوسف شدم
***
پوست را از واژهها بر داشتم
معنی ِ مهر ِتو بر سر داشتم
***
مهربانان ِ جهان را جان شدم
جان ِ شورانگیز ِبی تابان شدم
***
سینهی دریا اگر بی تاب بود
شادمانیهای من، بر آب بود
***
شعلهام خورشید را دامن گرفت
عشق، نامش را ز نام من گرفت
***
آمدم از دوردستان ِ دلت
پرده برکِش از گلستانِ دلت
***
میزبان ِ مهربان ِ واژه باش
آسمان ِ عشق را تیراژه باش
***
در من آن ناگفته را بیدار کن
خاطراتِ خفته را بیدار کن
***
هرکجا جای ِشکفتن بوده است
عشق را یارای گفتن بوده است
***
باز کن دروازهی آواز را
در خیابانها بَبَر این راز را
***
صبحگاهان ، میزبان ِ آب باش
شب که شد زیبایی ِ مهتاب باش
***
درسرود ِ رود، آهنگ ِ من است
در تمام ِ رنگها رنگ ِ من است
***
گوش کن! مدهوش کن آهنگ را
پیش ِ چشم من برقصان! رنگ را