عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران روز سهشنبه، ۲۸ شهریور ۹۶، در دهمین نشست شورای معاونان دادستانی تهران با موضوع نظارت بر قضات که با حضور دادستان انتظامی قضات و معاونان دادستان و سرپرستان نواحی برگزار شد، اعلام کرد که برای هشت نفر مرتبط با جرایم امنیتی کیفرخواست صادر شده که یکی از کیفرخواستها مربوط به یکی از متهمان «ضدانقلاب خارجنشین» است که پرونده اتهامیاش در دادگاه انقلاب تهران رسیدگی خواهد شد.

او مستقیم به مرکز «مطالعات ایران و عرب» اشاره کرد و گفت که مدیر آن، «مجری برنامههای ضدامنیتی» علیه ایران است.
دکتر علیرضا نوریزاده، پژوهشگر سیاسی و روزنامهنگار، مدیر مرکز مطالعات ایران و عرب یک روز پس از اعلام صدور کیفرخواست برای او از طرف قوه قضاییه رژیم، در گفتگو با کیهان لندن در مورد اظهارات دادستان تهران و پروندهاش در دادگاه انقلاب و همینطور کم و کیف فعالیتهای مرکزی که وی مدیر آن است و شفافسازیِ سیستم و منابع مالی آن نکاتی را مطرح ساخت.
-آقای نوریزاده، سالهاست در ایران نیستید، اما پروندهای ضد امنیتی برای شما در دادگاه انقلاب گشوده شده و دادستان از شما به عنوان «ضدانقلاب خارجنشین» نام برده، در ۲۴ ساعت گذشته به چه فکر کردید و به چه نتیجهای رسیدید؟
– برای من هیچ توجیهی ندارد، ۳۷ سال است کاری را میکنم که الان هم میکنم. قبلاً خانهی مرا مصادره کردند و دفتر و زندگیام و هرچه داشتم و نداشتم را بُردند و مصادره کردند و این مربوط به ۲۵ سال پیش است اینکه الان دوباره چنین تصمیمی گرفتهاند ارتباطی به «مرکز مطالعات ایران و عرب» ندارد. این مسئله بیشتر به تلویزیون «ایران فردا» و فعالیتهای شخصی خودم برمیگردد.
حضور من در رادیو و تلویزیونها و مطبوعات عرب، جایی که رژیم میلیونها دلار خرج میکند که تصویر زیبایی از خود ارائه دهد، آن هم پیش روی مردمی گرفتار که متأسفتمخ همچنان شعار را بر شعور ترجیح میدهند. من در رسانهها زبان قاطعی شدم که رژیم را افشا میکنم. در گذشته آنچه در جریان جنبش سبز در رسانههای عربی انجام دادم خیلی جاها برای رژیم سنگین بود، به گونهای که اسم ما را «راس فتنه» گذاشتند.
علاوه بر رسانههای فارسی زبان، در العربیه و الجزیره و خیلی رسانههای دیگر هر روز حاضر بودم که برای آنها سنگین بود. حضور در کنفرانسها و نشست مراکز پژوهشی در خاورمیانه و آمریکا برای آنها سنگین است. با این حال فکر میکنم هدف اصلی از این برخورد برای ترساندن همکاران جوان من در مرکز مطالعات ایران و عرب و همچنین در تلویزیون «ایران فردا» است.
– چطور؟
– من عده زیادی همکار جوان از نسل جدید و نسل انقلاب دارم و خیلی این همکاران طبیعتاً مثل ما سنگین با رژیم مبارزه نکردهاند. آدمهای حرفهای هستند که آمدهاند کار تلویزیونی بکنند؛ خبرنویسی و تفسیرنویسی کنند یا برنامه درباره موسیقی و سینما درست کنند. رژیم با این کار خانواده آنها را تحت فشار قرار میدهد، ممنوعالمعاملهشان میکند یا اقداماتی از این نوع؛ این برای همکاران سنگین است و خیلی از آنها را وادار به تجدید نظر و متوقف کردن کارشان میکند. پیش آمده که همکاران جوانی آمدند و با نهایت تاسف گفتهاند که پدر و مادرشان در ایران تحت فشار هستند و مسائلی از این قبیل و به همین دلیل از ادامه همکاری معذورند. حالا با این کیفرخواست میخواهند فشار را شدیدتر کنند.

این فشار برای آنهایی است که رسانه مستقل دارند و تلاش میکنند مستقل باقی بمانند و همینطور برای ترساندن نسل جوانی است که باید جای ما را بگیرد. این امید را داشتیم حالا که دور از وطن هستیم و درها به روی ما بسته است دستکم در اینجا مسوولیت را انتقال بدهیم به نسل بعدی. همیشه میگویم کار ما مثل شرکت در مسابقه دو امدادی است و این چوب را باید به دست دونده جدید بدهیم، همانطور که نسل قدیم در زمانی آن را به ما داد ولی ما فرصت نیافتیم مسوولیت حرفهای کار رسانهای و روزنامهنگاری را به نسل بعدی انتقال بدهیم.
حالا در بیرون زمینههایی ایجاد شده و با رسانههای مستقل فرصتی پیدا شده؛ صدها موقعیت کار با تلویزیونها برای جوانان علاقمند پیدا شده و چون رژیم نمیتواند آن را کنترل کند به انواع حیلهها متوسل میشود، حتی آدمهای خودش را فرستاد تا بین داوطلبان همکاری با این تلویزیونها فعالیت کنند، اما خیلی زود شناخته شدند. بنابراین برای رژیم آسانترین کار این است که شمشیر تهدید را بالا ببرد تا هم مسوول و صاحب رسانه را وحشتزده کند و هم همکاران او را. آدمی مثل من بعد از ۳۷ سال کار وحشتی از کسی ندارم. در گذشته تلاش کردند مرا بُکشند، اما این جوانها طبیعی است که میترسند.
این اقدامات نشانهی ضعف رژیم است. رژیمی با موشک سجیل و ابابیل و با تانک ذوالفقار و ناو جماران با آن همه توپ و تانک و تفنگ و تیر، سپاه قدس و قاسم سلیمانیاش، از یک صاحب قلم و صاحب صدا آنقدر وحشت دارد که حالا بعد از ۳۷ سال که او دور از وطناش زندگی میکند، کیفرخواست صادر میکند! این کیفر خواست را میخواهند چه کار کنند؟ به فرض مرا محکوم کردند چه کار میخواهند با من بکنند؟!
– «مرکز مطالعات ایران و عرب» بیش از سه دهه سابقه فعالیت دارد، در مورد فعالیت مرکز توضیح بدهید و اینکه چطور در این سالها دست روی آن نگذاشته بودند؟
– مرکز ۳۴ سال از فعالیتاش میگذرد. برای خود من خیلی عجیب است. اولاً این مرکز کار سیاسی نمیکند. ما وقتی اینجا را ساختیم قرار بود پُلی باشد بین فرهنگ ایران و عرب. مرحوم جعفر رائد، بنیانگذار این مرکز مردی بود در زبان فارسی و عرب به معنای واقعی ادیب که هدفش ایستادگی در مقابل دشمنیها بود تا به نسلهای بعدی منتقل نشود
در این مرکز نشریهای منتشر کردیم به نام الموجز که هنوز منتشر میشود و هزاران مشترک در دنیای عرب دارد و تمام تحولات ایران به اضافه مسائل فرهنگی و اجتماعی را منعکس میکند. یگانه نشریه عربزبان مستقل از نشریات رژیم است که درباره مسائل ایران اظهار نظر و تحلیل میکند. نکته بعدی کتابهایی است که این مرکز منتشر میکند. «انقلاب مخملین پهلویها» نوشته دکتر منوچهر فرحبخش کارشناس سرشناس اقتصادی و عضو سابق کنفدراسیون محصلین ایرانی که مورد توجه قرار گرفت و صدها مورد مراجعه از خود ایران داشتیم. در این مرکز نشریات دورهای هم منتشر میشود. مثلاَ گزارش سالیانه در مورد اقتصاد ایران یا در مورد نیروهای مسلح ایران و یا وضعیت اجتماعی ایران که به زبانهای عربی و گاهی انگلیسی منتشر میشوند.
«مرکز مطالعات ایران و عرب» در نشستهای بینالمللی و پژوهشی مشارکت دارد . گاهی کارهای مشترک برگزار میکنیم و در واقع این مرکز فعالیت پژوهشی و آکادمیک دارد و کار سیاسی نمیکنیم. سیاسیترین کاری که کردیم کنفرانسی بود از رهبران اپوزیسیون منهای مجاهدین خلق که پنج یا شش سال پیش برگزار شد و موفق بود. در این کنفرانس چارچوب آینده مبارزات مردم ایران پیشبینی شد. در این نشست حتی آنهایی حضور داشتند که در سابق جزو مسوولان رژیم بودند.
در ماههای اخیر اما هیچ فعالیت سیاسی نداشتیم مگر اینکه رژیم تمام فعالیتهای من در تلویزیون «ایران فردا» را هم به حساب این مرکز بگذارد.
– یکی از ابزارهای رژیم برای صدور کیفر خواست، پروندهسازی است که توسط رسانههایی نظیر کیهان تهران، مشرق و فارس و تسنیم صورت میگیرد. آنها در چند گزارش از شما به عنوان عامل ساواک و همکار سرویسهای جاسوسی عرب و انگلیس و اسراییل نام بردند. چرا بر همین اساس کیفر خواست صادر نشد و سراغ مرکز مطالعاتی که شما مدیر آن هستید رفتند؟ منابع مالی این موسسه چطور تامین میشود؟ آیا ارتباطی بین منابع مالی مرکز شما و دولتهای دیگر از جمله دولتهای عرب وجود دارد؟
-ما احتیاجی نداریم از کسی بودجه بگیریم. نشریهای که ما منتشر میکنیم سالی ۱۵۰ پوند برای هر نفر حق اشتراک دارد. تعداد مشترکینی که ما داریم هزاران نفر است.
– ممکن است بفرمایید چه تعدادی مشترک دارید؟
-مسوول اداری من اینجا نیست که به شما بگویم، ولی چندین هزار نفر مشترک داریم به طوری که این منبع مالی کاملاً مرکز را اداره میکند. ما مرکز کمخرجی هستیم. تعداد افرادی که در آن کار میکنند محدود است. بیشتر افراد به عنوان فریلنس (آزاد) و محقق مهمان کار میکنند. ما هزینههایمان را درمیآوریم.
مطابق اسناد اداره مالیات بریتانیا از مراکزی هستیم که مرتب و منظم کار کردیم و حق اشتراکمان هر سال بالاتر رفته است. در ۲۲ کشور عربی حداقل در ۱۵ تا ۱۶ کشور از تمام مطبوعات و نشریات و ادارات دولتی مشترک این نشریه ما هستند. ما در خود ایران هم مشترک داریم. وزارت خارجه ایران و دوائر مسوول، کتابخانهی ملی و خیلی جاهای دیگر مشترک ما هستند. موسسه نیازی ندارد که هزینههای خود را از جای دیگر تامین کند. ما کنفرانسهای مشترک میگذاریم که برای حضور در آنها افراد هزینه میپردازند و برای آنها جذاب است که بنشینند به صحبتهای سه چهار کارشناس در مورد مسائل ایران گوش دهند. جایی آدم نیاز است پول گدایی کند؛ گاهی هم نیاز نیست. ما کاری میکنیم که در بازار خریدار دارد و نشریهی ما تک است.
و اما آنچه در مورد من مینویسند خندهدار است. گفتند همکار اسراییل هستم! مواضع من در مورد آقای نتانیاهو، جنگ غزه و لبنان که بیرون آمد خودشان تعجب کردند و چنین مواضعی نداشتند. آشنایی نزدیک من با فلسطینیها و مصاحبههای متعددی که با ابو مازن (محمود عباس) داشتم باعث شد این موضع را تغییر دهند و بعد گفتند جاسوس عربهاست! و بعد شد آمریکا و انگلیس! و حالا فقط بورکینافاسو مانده که من جاسوساش نباشم!
همه اینها مرتبط با دکان حسین شریعتمداری در کیهان تهران است. یکی از دوستان قدیمی من که خدا او را رحمت کند، شاعر بود. دچار اعتیاد شدید بود و در کیهان تهران کار میکرد. پول دادن به او را آقای حسین شریعتمداری منوط به آن دانسته بود که درباره من بنویسد. ایشان کتابی درباره من نوشت. تمام چیزیهایی که در مشرق و این قبیل سایتها میآیند به این کتاب بر میگردد که از الف تا ی اشتباه است. مثلاً نوشته پدر من روحانی بوده و ما در عراق بودیم. اصلا چنین چیزی نبوده! پدر من فکلی و مدرن بود، هرگز هم در عراق نبودیم. مدارسی که درس خواندم مشخص است در مدرسه ایران، جهانتربیت و هدف درس خواندم. پدر من استاد ادبیات عرب بود، سفر میکرد. سفر زیارتی به کربلا و نجف میرفتیم و برای تفریح به سوریه و لبنان.
دوستی من با مرحوم جعفریان، معاون رادیو و تلویزیون ملی ایران قبل از انقلاب، که او هم علاقه زیادی به ادبیات و فرهنگ عرب داشت، باعث شد بگویند جعفریان مرا به اسراییل فرستاده دوره ببینم و وسط دوره به مصر رفتم و آنجا هم دوره دیدم! اصلا چنین چیزی نبود! من برای نوشتن رساله دکترا وقتی در لندن بودم ناچار شدم به مصر بروم با حسنین هیکل و دوستان عبدالناصر گفتگو کنم. تمام اینها داستانهای خیالی است که منبع آن سلسله «نیمه پنهان» کیهان تهران است.
گفتند پدر نوریزاده با دکتر امینی مرتبط بود. اما پدر من بیش از او با دکتر بختیار و سران جبهه ملی دوست بود. ولی قصههایی نوشتهاند که مرغ پخته هم خندهاش میگیرد.
– فکر میکنید صدور کیفر خواست از طرف دستگاه قضایی چه پیامدی برای شما به دنبال خواهد داشت؟

– شاید به همین جا ختم شود شاید هم ادامه داشته باشد. فردا لابد حکمی هم صادر میکنند. حکم مرگ ما را که خیلی وقت است صادر کردهاند. مطابق اسناد ویکیلیکس جوانی به نام محمدرضا صادقینیا را فرستاند که مرا با سم مسموم کند و بکشد، موفق نشد و عمر ما به دنیا باقی بود. راستش دیگر خسته شدم درباره اینها و این چیزها فکر کنم. با رژیم بیچارهای روبرو هستیم که با وجود همه پهلوان پنبهایها از یک قلم میترسد. رژیمی که مدعی است در شرق و غرب عالم قدرت دارد و آمریکا را در ۱۰ دقیقه نابود میکند از صاحب قلم میترسد.
– اخیراً دولتآبادی شخصاً دست روی روزنامهنگاران و پژوهشگران میگذارد. گزارشهای متعددی از داخل زندان منتشر شده که شخص دادستان از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی بازجویی کرده است، آیا ارتباطی بین صدور کیفرخواست علیه شما و این مسئله میبینید؟
-بعید نیست، بهخصوص بعد از آنکه من فاش کردم این آقای دولت آبادی همان حاجآقایی است که در بعضی کتابهای رستگان از زندانهای جمهوری اسلامی مثل کتاب حبیبالله داوران و فرهاد بهبهانی* از او یاد کردهاند. او به اتفاق حسین شریعتمداری بازجویی از ملیمذهبیها و افراد ملی را برعهده داشت. احتمالا همین موضوع هم برای او حساسیت برانگیز شد. نکته بعدی، شخص آقای محسنی اژهای و موضوع پول گرفتن او از خانواده بابک زنجانی است برای اینکه در مجازات او تخفیف بدهند. از نزدیکان و خانوادهی زنجانی طریق رساندن پول را شنیدم و افشای اینکه مجازات را از اعدام به حبس ابد کاهش دهند و بعد هم در فرصت مناسب آزاد شود. این افشاگری هم کمی آنها را نگران کرد. چه بسا این افشاگریها عامل تحریک آنها شد.
————————————————————
*کتاب تکاندهندهی «دو خاطره از زندان» شامل دو بخش در سال ۱۳۸۲ منتشر شد. یکی زیر عنوان «در مهمانی حاج آقا» که خاطرات حبیبالله داوران است و دیگری «داستان یک اعتراف» شامل خاطرات زندان فرهاد بهبهانی. حبیبالله داوران در همان سال ۱۳۸۲ درگذشت.