در شرایط بحرانی یا شکست، انداختن «تقصیر» در مفهوم حقوقی، «گناه» در مفهوم مذهبی، و «مسوولیت» در مفهوم سیاسی و اجتماعی، به گردن دیگران، همواره آسانترین و در عین حال بیهودهترین کار است.
پس از انتخابات سپتامبر ۲۰۱۷ در همان ساعات اولیهی شمارش آرا معلوم شد که دو حزب بزرگ آلمان، یعنی دمکرات مسیحیها (همراه با سوسیال مسیحیها) و سوسیال دمکراتها، و همچنین احزاب سنتی کوچکتر بسیاری از رأیدهندگان خود را از دست دادهاند اگرچه مشارکت در انتخابات پایین نبود. در تجزیه و تحلیلهای آماری معلوم شد میلیونها تن از طرفداران این احزاب به دلیل اینکه از عملکرد آنها ناراضی هستند به حزب راستگرایی رأی دادهاند که تازه سه سال است تأسیس شده و با همین آرا حضور پررنگی در پارلمان آلمان یافته است. ترجیعبند ۶۰ تا ۷۰ درصد این رأیدهندگان ناراضی این است: ما طرفدار این حزب راستگرا نیستیم ولی از احزاب خودمان ناراضی هستیم و میخواستیم به آنها هشدار بدهیم!
از آنجا که هیچ کدام از احزاب به اندازه کافی رأی نیاوردهاند که بتوانند به تنهایی دولت تشکیل دهند و سوسیالدمکراتها از شرکت دوباره در یک دولت ائتلافی امتناع کردند تا نقش قویترین اپوزیسیون را در پارلمان برعهده بگیرند و خود را برای انتخابات بعدی آماده کنند، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان که چهارمین دور ریاست خود بر دولت را آغاز میکند مجبور شد با دو حزب سبزها و لیبرالدمکراتها وارد گفتگوهای ائتلافی شود. ولی پس از چند هفته گفتگو، لیبرال دمکراتها کنار کشیدند و کشور را بر سر سهراهی تنها گذاشتند: تشکیل یک دولت ائتلافی اقلیتی، متقاعد کردن سوسیالدمکراتها برای شرکت دوباره در دولت ائتلافی بزرگ، برگزاری انتخابات تازه. هیچ جریانی جز راستگرایان با برگزاری انتخابات تازه موافق نیست. نسبت به ثبات یک دولت ائتلافی اقلیتی نیز به شدت تردید وجود دارد. این روزها تمام تلاش بر سر راضی کردن سوسیالدمکراتها برای مشارکت در دولت است.
در این میان، احزاب و افراد «تقصیر» و «گناه» این وضعیت را به گردن یکدیگر میاندازند و آنچه مسکوت میماند، مسوولیت رأیدهندگان در این بحران است! همان کسانی که به دلیل نارضایتی از احزاب بزرگ به راستگرایان رأی داده و آنها را وارد پارلمان کرده و وضعیتی را به وجود آوردهاند که فقط به سود راستهای افراطی است. اگر حکومتها در جوامع بسته میتوانند آرای مردم را به جیب خود بریزند، در جوامع باز خود رأیدهندگان هستند که میتوانند با محاسبهی نادرست و استفادهی بد آن را به سود احزاب و افکار بسته خرج کنند. این به مراتب خطرناکتر از سوءاستفاده از آرای مردم در جوامع بسته است زیرا در جوامع باز، موضوع بر سر دستاوردها و حقوق عملا موجود و بر سر «بد» و «خوب» است و نه بر سر «بد» و «بدتر» و امتیازاتی که موجود نیست!