شکوه میرزادگی – تا قبل از دیماه اخیر (۹۶) که زنان ایران مبتکر نوعی از مبارزات کمنظیر شدند، کاملا روشن بود که زنان مبارز و پیشروی ما، پس از سالها تلاش، دریافتهاند که از یک حکومت مذهبیِ آزادیستیز نه تنها نمیتوان خواستی در جهت رفع هرگونه تبعیضی داشت، بلکه حتی نمیتوان با گردانندگان این حکومت، از رهبرش گرفته تا رییس جمهور و نماینده مجلساش، وارد گفتگویی متمدنانه شد. و چنین بود که به نظر بسیاری از ناظران زنان ایران، به ویژه پس از سرکوبهای جنبش سبز، به نوعی بیتفاوتی رسیدهاند. دیگر نه خبری از «یک میلیون امضا» بود و نه درخواست کمک از مؤسسات حقوق بشری جهان و نه تظاهرات چند صد نفره. حتی در روزهای جهانی زن، که صدای حقطلبی زنان از عقبافتادهترین کشورها نیز به گوش میرسد، زنان ایران این روزها را در خاموشی سپری میکردند و یا حداکثر انگشتشماری از آنان در خانهای دور هم مینشستند و از مصیبتهایی میگفتند که جمهوری اسلامی همچنان بر سرشان میآورد.
دلم به درد میآمد وقتی میدیدم برخی از مردمان زنان ایرانی را متهم به «تسلیم شدن»، «بیتفاوتی» و یا «بیخیالی» میکردند؛ به ویژه وقتی جماعتی از زنان، از روی نادانی یا ناچاری، و معدودی به خاطر فرصتطلبی و سودجویی، در مراسم فرمایشی دولتی و یا در جریان انتخابات قلابی شرکت میکردند. اما من، جزو کسانی بودم که میدانستم خاموشی اکثریت زنان ایران معنایش نه بیخیالیست و نه تسلیم و پذیرفتن زور.
سال گذشته در یادداشتی به مناسبت هشتم مارس، نوشتم: «به نظر میآید که اکنون بیشتر زنان مبارز دریافتهاند نه تنها داشتن توقع حذف تبعیض جنسیتی از یک حکومت مذهبیِ آزادیستیز، و با قوانینی قرون وسطایی، غیرممکن است بلکه حذف تبعیضهای دیگری همچون تبعیض جنسی، قومی، نژادی، مذهبی و فرهنگی نیز از جانب چنین حکومتهایی به خواب و خیال بیشتر شبیه است. این «دریافت» دستآورد بزرگی برای زنان ما داشته است، زیرا آنها امید خود را از این حکومت بریده و به جای سر و کله زدن و به بحث و گفتگو نشستن با وزیر و وکیل و رییس جمهور و نمایندگان مجلس اسلامی، اکنون زیر پوشش «بیتفاوتی»، به دنبال پیدا کردن راههایی بهتر و اساسیتر برای رسیدن به خواستهای خود هستند.»
و امسال در سالگرد روز جهانی زن میتوانیم با افتخار بگوییم که ابتکار زیبا و راه حل کارساز زنان ایران، یعنی برداشتن آرام و بی سر و صدای روسری از سرشان در خیابانها و میادین، به طور قطع در تاریخ مبارزات زنان جهان، چون ستارهای درخشان ثبت خواهد شد.
امسال زنان ایران، با حرکتی نمادین و در سکوتی که رساتر از هر فریادی بود، خاموشی سالهای اخیر خود را توضیح دادند. آنها به روشنی نشان دادند که هیچ یک از روشهای مدنی- که در سراسر قرن بیستم در کشورهای دیگر کارساز بوده- در مورد ایران کار نکرده و نخواهد کرد. در واقع، خواستاری بسیاری از حقوق اجتماعی از دولتها و گفتگوی با آنها تنها در کشورهایی ممکن میشود که دارای قوانین متمدنانه باشند. فرضاً، در آمریکا و اروپا، و در زمانی که هنوز اعلامیهی جهانی حقوق بشر هم به امضا نرسیده بود، زنان برای به دست آوردن حق رای میجنگیدند، زیرا که قوانین این کشورها زمینی بودند، امکان دستیابی به خواستشان صرفاً تلاش و ارادهی مردمان را میطلبید؛ امری که به ویژه در ایران، با قوانین مذهبی حاکم بر آن ، غیرممکن است. و این «غیرممکن» همان واقعیتی است که اصلاحطلبان و زنان و مردانی که به دلایلی مایل به تغییر وضع موجود نیستند همیشه آن را دور زده و سبب شدهاند که زنها سالیان سال وقت و زندگیشان را صرف چانه زدن بر سر به دست آوردن حقوقی کنند که جزو حقوق بشری و مسلم انسان در زمانهی ماست.
حتی این بار نیز، که زنان ایران مبتکر روشی زیبا و مدنی برای مبارزه با یک دیکتاتوری واپسگرا شدهاند، باز عدهای اصلاحطلب (با ژست جدید ضدآمریکاییشان) همین روش سادهی برداشتن روسری را بهانه کرده و، همزبان با سران جمهوری اسلامی، حرکت این زنان را به «دخالت آمریکا» و یا «مخالفت با حجاب اختیاری» ربط دادهاند تا این حرکت را نیز، که نظر بسیاری از باورمندان به حقوق بشر در جهان را متوجه وضعیت دردناک زنان ایران کرده است متوقف کنند.
آخر این چه منطقیست؟ چرا باید زنی که چهل سال برای آزادی پوشش مبارزه کرده، این بار از آمریکا فرمان گرفته باشد؟ و یا چرا زنی که برای نداشتن حجاب مبارزه میکند با زنانی که حجاب اختیاری دارند مخالف است؟ این «ظاهراً منطق» فقط برای ترساندن زنان مبارز است و بس!
با این همه، به استناد شعار زیبای دانشجویان دانشگاه تهران («دیگه تمومه ماجرا!») باید پذیرفت که ماجرای این حکومت هم به آخر خط خود رسیده و، مثل به پایان رسیدن بیشتر دیکتاتوریها در سراسر جهان، باز این زنان هستند که پرچمدار اصلی مبارزهی نهایی خواهند بود.
امسال زنان ایران ثابت کردند که همان کبوتران در قفسی هستند که آسمان را میشناسند، پرواز را میشناسند، و با چشمانی همیشه هوشیار در انتظارند که یک لحظه، بله فقط یک لحظه، گوشهای از قفس گشوده یا شکسته شود تا آنها به پرواز درآیند و بر بلندایی هر اندازه کوچک، حتی به اندازهی یک سکو، یک نرده، یک نیمکت بایستند و تصویر دلگشایی از آزادی را نشان آنانی دهند که در قرن بیست و یکم نیز، متاسفانه، درکی از آزادی ندارند.
درود به شیر زنان در قفس افتاده میهنمان ایران .
و بامید رهائى هر چه زودترتان ازین قفسهاى ننگین اى مادران،خواهران و دختران معصوم وطنم