(رضا مقصدی)
نوروز، در بهارِ دلم ایستاده است
این روزِ نو، کنارِ دلم ایستاده است
□ □ □
آغوشِ عاشقانِ درخشانِ روزگار
در سمتِ انتظارِ دلم ایستاده است
□ □ □
شعرِ زمان، به جانِ درختانِ شادمان
این بار، در گذارِ دلم ایستاده است
□ □ □
در امتدادِ شادِ سخنهای هفت سین
آن سینِ سازگارِ دلم ایستاده است
□ □ □
خورشیدِ سرفرازترین فصلِ سبزِ ما
در ظهرِ آبشارِ دلم ایستاده است
□ □ □
در جشنوارهیی به تماشای سیبِ سُرخ
در گوشهیی،انارِ دلم ایستاده است
□ □ □
اینک چرا به خنده نخوانم سپیدهوار
این سبزه، بی قرارِ دلم ایستاده است
□ □ □
با لهجهی سپیدِ نیاکانِ آبیام
نوروز، در مَدارِ دلم ایستاده است
□ □ □
معنایِ مهربانیی مهتاب را ببین!
در متنِ مِهربار ِ دلم ایستاده است
□ □ □
از یار وُ از دیار ،اگر دور ماندهام
نوروز، در دیار ِ دلم ایستاده است