یوسف مصدقی – استراتژی درازمدت ایالات متحده در منطقه خاورمیانه از شروع هزاره سوم به مرور دستخوش تغییراتی شد که هیچ یک از جناحهای شریک در قدرت در نظام جمهوری اسلامی امکان درک و تطبیق درست آن را پیدا نکردند. این عدم درک، در کنارِ چهار دهه سوء مدیریت، «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» را بیآینده کرده است. جناح استمرارطلب حکومت اسلامی به تازگی متوجه این موضوع شده و مذبوحانه تلاش میکند تا خود را از این ورطه برهاند.
الف. شصت سال اشتباه
حدود یک ماه پیش (۴ مارس ۲۰۱۸)، فرید زکریا (Fareed Zakaria) مجری مشهور و تهیهکنندهی برنامه GPS شبکه CNN، میزبانِ کاندولیزا رایس (Condoleezza Rice) وزیر امورخارجه پیشین ایالات متحده بود. در میان مباحثی که در گفتگوی این دو مطرح شد، مهمتر از همه، موضوعِ حمایت دولت آمریکا از استقرار دموکراسی در منطقه خاورمیانه بود.
در بخشی از این گفتگو، رایس به این نکته اشاره کرد که: «بعید میداند هنوز مردمی در جهان باشند که زندگی زیر فشار استبداد را به زیستن در ساختاری دمکراتیک ترجیح بدهند». مهمترین فرازِ این گفتگو اما با این جمله وزیر امور خارجه پیشین آمریکا پایان گرفت که: «برای ۶۰ سال، ایالات متحده از سیاست ثبات و امنیت در خاورمیانه حمایت کرد و این موضوع را به برقراری دموکراسی در این منطقه ترجیح داد. آنچه در نهایت عاید آمریکا شد، هیچکدام نبود.»
رایس با اشاره به ظهور و رشد القاعده، حماس و حزبالله لبنان، تشکیلِ این سازمانها را نتیجه سیاستِ ترجیح امنیت و ثبات بر دموکراسی در خاورمیانه دانست. او در ادامه سخنانش نتیجه گرفت که داشتنِ حکومتهای دموکراتیک در خاورمیانه در نهایت به نفع ایالات متحده است زیرا دموکراسیها هیچگاه بمبگذار انتحاری و کودکسرباز اجیر نمیکنند، به همسایگانشان تجاوز نمی کنند و عمدا و دانسته تروریست به کشورهای دیگر صادر نمیکنند.
ب. خوردن از توبره و آخور
در دو دهه نخستِ حیات جمهوری اسلامی، ایده حمایت از ثبات در منطقه خاورمیانه، باعثِ ماندگاریِ حکومتهای مستبد و سرکوبگر در این بخش از دنیا شده بود. بیشترِ این حکومتها از سوی دولتهای منتخبِ ایالات متحده- چه جمهوریخواه و چه دموکرات- تأیید میشدند. در آن دوران، حکومت جمهوری اسلامی از دو سو از این سیاست منطقهای آمریکا سود میبرد. از یک طرف، با مقایسه خودش با دولتهای مستبد مورد حمایت ایالات متحده، خود را مستقل از آمریکا و در تقابل با استبدادهای وابسته معرفی میکرد و از این رهگذر در میان تودههای جاهل منطقه خاورمیانه مشروعیت کسب میکرد. از دیگر سو، سردمداران جمهوری اسلامی با تأکید بر گفتمانِ امنیت ملی با سرکوب آزادیخواهان به بهانه ایجاد ثبات داخلی و موازنه قوا در خاورمیانه، عملا الگوی مورد تأیید آمریکا را در داخل کشور پیاده میکردند و از این طریق در مقابل احتمالِ درگیری مستقیم با ایالات متحده، مصونیت پیدا میکردند.
ج. جنایتکاران در جامه ریا
با شروع دهه سوم استقرار جمهوری اسلامی، همزمان با پایان «جنگ سرد» و تغییر تدریجی استراتژی ایالات متحده در خاورمیانه، گروهی از تندروها و جنایتکاران صدر انقلاب ۱۳۵۷، ریاکارانه جامه نو کردند و عَلَم اصلاحطلبی به دوش گرفتند. اصلاحطلبان حکومتی برای بیست سال، متظاهر به هواداری از گفتمان آزادی و گفتگو با دنیا شدند و از این راه، کمک شایانی به ادامه حیات حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی کردند. این گروه از شُرَکای «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» بیش از باقی شُرَکا، مردم ایران را فریفتهاند. ریاکاری و دروغگویی که در ذات این بخش از حکومت است، بیش از هر چیز ریشه در گذشته تاریک و پر جنایت این گروه از هواخواهانِ استمرارِ جمهوری اسلامی دارد. سوابق خونبارِ چهرههای شاخص این جماعت در دهه نخست پس از انقلاب ۵۷، حاکی از حضور آنها در نهادهای سرکوب همچون دادستانی انقلاب، سپاه پاسداران، معاونتهای امنیتِ وزارتخانهها، اطلاعات نخستوزیری و سپس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. این جریان که در آن دوران خونبار، با تأیید و مشارکتِ همهجانبه در جنایات خمینی عنوانِ «خط امام» را یدک میکشید، پس از مرگ خمینی به حاشیه رانده شد و سرانش در دوران معزولی، به دانشگاهها و مراکز به اصطلاح تحقیقاتی رژیم تبعید شدند.
در همین دورانِ تبعید، چهرههای خط امامی سابق، برای بازگشت به هسته اصلی قدرت سیاسی جمهوری اسلامی، به تحصیل و مطالعه سطحی علوم انسانی- بخصوص علوم سیاسی و روابط بینالملل- پرداختند. بیشترِ آنها با سابقه تحصیلی رشتههای فنی و مهندسی، با استفاده از رانت و بورسیههای دولتی، در علوم انسانی «دکترا» گرفتند. اصلاحطلبان حکومتی با چنین سابقه و مقدماتی، برای دو دهه در داخل و خارج کشور به شکل دادن به ادبیات سیاسی ایران پرداختند. بیشترِ این جماعت با درکِ سیاست ایالات متحده در هواداری از ثبات در خاورمیانه، به استمرار جمهوری اسلامی کمک کردند. اما اینک انگار کسب و کار این جماعت به زوالی پیشبینیپذیر دچار شده است.
د. زوال آسید مصطفی و اختگی اصلاحات
شروع سقوط اصلاحطلبان حکومتی با تغییر تدریجی سیاست منطقهای آمریکا در دوران جورج بوشِ پسر همراه بود. در آن دوران کاندولیزا رایس نخست به عنوان مشاور امنیت ملی و سپس در مقام وزیر امورخارجه، معمارِ تغییر استراتژی آمریکا در خاور میانه بود. سرنگونی حکومتهای یاغی و دموکراتیزه کردنِ دستوریِ سیاست در خاورمیانه از شروع هزاره سوم تبدیل به استراتژی ایالات متحده آمریکا شده است. این استراتژی با تغییراتی تاکتیکی و جایگزینیِ استفاده از قدرتِ نرم به جای قدرت نظامی، در دوران زمامداری اوباما هم ادامه پیدا کرد که ثمره آن در ماجرای «بهارِ عربی» ملموس بود.
مماشات با جمهوری اسلامی به واسطه استراتژی حفظ ثبات خاورمیانه در دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی، سپس استفاده از قدرت نرم برای اقناع سران حکومت اسلامی به پذیرش تغییرات موافق با منافع ایالات متحده، با شکست مواجه شد. در مرحله بعد، امید دو طرفه استمرارطلبان ایرانی و دموکراتهای میانهرو در آمریکا با پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ و ظهور موج اعتراضات مردمی در ایران در زمستان ۱۳۹۶، نقش بر آب شده است.
گذارِ مردم معترضِ ایران از دوگانه اصلاحطلبی و اصولگرایی در اعتراضات زمستان ۱۳۹۶، هویت اصلاحطالبان را با بحرانی بنیادین روبرو کرده و باعث شده که این جماعت دچار از هم گسیختگی در تحلیلِ اوضاع شوند. شاید بهترین نمونه پریشانی اندیشه استمرارطلبان را بشود در موضعگیریهای اخیر مصطفی تاجزاده دریافت.
تاجزاده از یک سو به خامنهای هشدار میدهد که باید به سرعت و پیش از افزایش فشار بر حکومت، با آمریکا مستقیما وارد مذاکره شود و از سوی دیگر در یک موضعگیری متناقض با سخنِ پیشیناش، برای تمام ایرانیان حتی «اگر مخالف جمهوری اسلامی هستند»، تکلیف تعیین میکند که با «هرگونه دخالت خارجی» مخالفت کنند.
در ایام جنبش سبز و بگیر و ببندهای پس از انتخابات کذایی ۱۳۸۸، موج شایعات و روایاتِ عجیب و غریب درباره زندانیان اصلاحطلب در فضای عمومی منتشر میشد. در آن بلبشوی سیاسی- اجتماعی از بعضی از زندانیان سیاسی با تبلیغاتی خلاف واقع، چهرههایی سازشناپذیر و مقاوم ساخته شد. یکی از مهمترین این چهرهها مصطفی تاجزاده است. در همان ایام از مقاومتهای تاجزاده زیر شکنجه و بازجویی، داستانهای دروغین بر سرِ زبانها بود. حتی شایع شده بود که حسین طائب رئیسِ بدنامِ اطلاعات سپاه، تاجزاده را تهدید کرده که نخواهد گذاشت زنده از زندان بیرون برود.
در آن زمان، در باب شرایط وحشتناک زندانِ چهرههای اصلاحطلبِ معترض به انتخاباتِ ۸۸ حکایتها گفته میشد تا بعدها از آبروی تولیدشده از این دروغها، برای تطهیر و قهرمانسازیِ این افراد استفاده شود. چنانکه تاجزاده پس از هفت سال، ساق و سلامت از زندان آزاد شد و سرحال بی هیچ مانعی در فضای مجازی مشغول فعالیت شد.
حال که قریب به نُه سال از ماجراهای جنبش سبز میگذرد، با بررسی آنچه مکتوب و مصور از آن دوران بجا مانده، روشن است که در میان همه قربانیان آن سال حتی یک چهره اصلاحطلبِ حکومتی هم وجود ندارد. رذالتی که در آن دوره از مافیای تبلیغاتی استمرارطلبان صادر شد، موجب نادیده گرفتنِ قربانیانِ غیروابسته به جمهوری اسلامی در آن ماجراها و در نهایت استحاله قیام واقعیِ مردم شد.
پریشانگوییهای این روزهای استمرارطلبان، بیش از هر چیز به دلیل از دست رفتنِ اعتماد به نفس آنهاست. معترضین زمستان ۹۶ با پشت سر گذاشتنِ استمرارطلبان و یکپارچه دانستن حاکمیت مستبد و ناکارآمد، میخ آخر را بر تابوت اصلاحطلبیِ حکومتی کوبیدند و این باعث شد که امثال تاجزاده که همواره خود را در پیشانیِ مدیریتِ ادبیات سیاسی ایران میدیدند، همچون مردانی که یکباره دچارِ ناتوانی جنسی شده باشند، ترسان و خشمگین از اختگیِ ناگهانیشان، دچار یاوهگویی شوند.
ه. در ضرورت اتحادِ براندازان
نظریهپردازانی چون هنری کیسینجر(Henry Kissinger) و کاندولیزا رایس، برای دهههای متمادی طرف مشورت دولتهای مختلف ایالات متحده بودهاند و تصمیمسازان عرصه سیاست خارجی این کشور برای برنامههای طولانی مدتشان از نظرات این افراد بهره بردهاند و خواهند برد.
اینکه وزیر امور خارجه پیشین آمریکا در یکی از پربینندهترین برنامههای سیاسی جهان، به صراحت از ترجیح دموکراسی بر امنیت در خاورمیانه دفاع میکند، حامل پیامی است که امثال تاجزاده و دیگر استمرارطلبان جمهوری اسلامی از آن وحشت دارند. روشن و سرراست، سیاست خارجی ایالات متحده با حضور امثال جان بولتون و مشاوره امثال کاندولیزا رایس، دموکراسی را به هر وسیله به خاورمیانه تزریق خواهد کرد زیرا از نظر این سیاستورزان کارکشته، منافع ملی ایالات متحده در خاورمیانه با استقرار حکومتهای دموکراتیک تأمین خواهد شد.
درکِ ضرورتِ همکاری همه هواخواهانِ براندازی جمهوری اسلامی با یکدیگر و همچنین پذیرش این اصل که دموکراسی تنها راهِ پیش روی همه براندازان است، یگانه تدبیر برای جلوگیری از فجایع احتمالی در دوره گذار از جمهوری اسلامی است. استمرارطلبانی از قماش تاجزاده و اعوان و انصارِ خارجنشینشان، بیش از هر گروه دیگری به دنبال شکاف در جبهه براندازانِ نظام هستند زیرا نتیجه اتحاد براندازان، ناکارآمدی و بیآینده شدنِ جریان استمرارطلب برای معامله با سیاستگذارانِ واشنگتن است.
ز. نتیجهگیری
سیاست عرصه شعار و موعظه نیست. درکِ استراتژیهای قدرتهای جهانی و عملگراییِ همراه با رعایتِ اخلاقِ حداقلی، تنها راه برونرفت از بنبست فعلی است.
با همه دوستان بخصوص عسگر آقا موافقم.
این اصلاح طلبان روان پریش همان جنایتکاران اولیه انقلابند. مثلا هادی غفاری شمر و غارتگر اکنون یک اصلاح طلب است. خلخالی هم بود! …وانگهی این حرام لقمه ها هیچ برنامه ای تا کنون اعلام نکرده اند که چه چیز را می خواهند اصلاح کنند؟ چگونه و با کی؟ بلند کردن این طایفه ملخ صفت از سر سفره دشت نعمت ایرانزمین کار اسانی نیست. اتحاد و همدلی با شاهزاده پهلوی تنها راه بقا و سازندگی ایران سکولار دموکرات است.
به امید روزی که تورنتو را از استمرار طلبان پاک کنیم و آنها را در زباله تاریخ دفن کنیم. تاریخ همه را قضاوت خواهد کرد.
پیرو فرمایشات خانم رایس در باب ترویج دمکراسى در منطقه خاور میانه على الخصوص ایران ما، باید عرض کنم اى کاش سیااستمداران امریکایى حداقل با ایجاد تغییرات بنیادین در مدیریت و محتواى بخش فارسى صداى امریکا و رادیو فردا قدمى اساسى در راه اصلاح یکى از مهمترین ابزارهاى ترویج و تبلیغ دمکراسى یعنى رسانه دولتیشان بردارند، صداى امریکا از هر ده نظر شش تاى انها را سانسور مى کند و یا اخبار را برخلاف واقع منتشر مى کند و کلا فرهنگ سانسور چه خبرى و چه فردى در ان نهادینه شده و رادیو فردا هم از این قاعده مستثنى نیست.
همانطور که نویسنده محترم بیان داشتند به این واقعیت میرسیم که وجود استمرار طلبان بسیار مخربتر از وجود خود ولایت فقیه و ارگانهای سرکوب در جهت نجات از فلاکت فعلی کشور است ، اینها با ماسک قلابی روشنفکری همیشه ترمز و پارازیت و منحرف کننده حرکت ملت بوده اند ولی دیگر حنایشان رنگی ندارد .
اصلاحات در حکومت فاشیستی جواب نهمیدهد. استمرار طلبی هم تنها یک معادل زشت و چارواداری در لغات فارسی دارد که همه می دانند چیست. خلاصی ما تنها با رفتن آخوند ها میسر می شود. بعد از آن تازه باید بر خرابه های ایران گریست و نو سازی را آغاز کرد تا شاید آیندگان نفسی بکشند!
نوشتاری بسیار آموزنده و تجزیه تحلیلی روشن ازچون وچرائیهای سیاستهای آمریکا وترفندهای عمال رژیم ولائی برای فریب مردم ایران. گفتنی است که این اوضاع سردرگمی سالهای گذشته در آمریکا نتیجهٔ پیامدهای حملهٔ نظامی آمریکا به عراق وافغانستان و مدیریت نا کارآمد اوضاع پسا اشغال آنها بود که با وجود هزینهٔ بالای آن به ملت آمریکا هردوبنفع رژیم اسلامی انجامید.
آرزو کنیم که چنین اشتباهات وچنین اوضاعی در ایران تکرار نشود