دردِ دگردیسی؛ مقاله دهم: فرجامِ دگردیسی

- جوامع در حال دگردیسی نیز در مرحله فرجام دگردیسی‌شان از الگوی پیله و پروانه پیروی می‌کنند. جامعه‌ای که از پسِ قرن‌ها کوشش برای خودآگاهی و پیشرفت به ضرورت یک تحول بنیادین رسیده و در مسیر دگردیسی پا نهاده، همواره با امکان این خطر روبروست که حتی اگر مراحل مختلف دگردیسی را به سلامت بگذراند، در فرجام این تحول دچار آسیب و شکست شود.
- خیزش ۱۴۰۱، مجموعه‌ای از درخشش‌ها و تاریکی‌ها را پیش چشم جامعه‌ی تشنه‌ی تغییرِ ایران نمایش داد. در این خیزشِ بی‌نهایت انسانی، برای نخستین بار پس از جنبش مشروطه، بخش‌های بزرگی از جامعه ایران، مقابل ارزش‌های کهنه و واپسگرای مذهبِ حاکم قیام کردند. در این قیام ملی، نسلی جوان- اما رسیده و پخته‌- به عرصه مبارزه پا گذاشت که عاصی از جباریت طبقه حاکم، جلودار و سلسله‌جنبان جنبش شد.
- به برکت خیزش ملی ۱۴۰۱، جدایی میان ایرانیان پراکنده در سراسر گیتی کمتر از همیشه شد و بطلان دوگانه‌ی کاذب داخل/ خارج‌نشین آشکار شد. شبه‌رسانه‌های فارسی‌زبان وابسته به بیگانه هرچند در آغاز این خیزش از جوّ پرالتهاب پیش آمده نهایت سوء استفاده را کردند و موجب ظهور و نمایش فرصت‌طلبان تجزیه‌طلبِ ایران‌ستیز و شارلاتان‌های سودجوی خطرناکی در عرصه مبارزه شدند اما به برکت استمرار و اصالت خیزش، خود و دست‌آموزان حقه‌بازشان پیش چشم عموم ایرانیان رسوا و بی‌آبرو شدند.
- خیزش ملی رخ داده در نیمه دوم سال ۱۴۰۱، شکاف بزرگی در پیله ضخیم استبداد حاکم بر جامعه ایران ایجاد کرد. از پسِ این خیزش تاریخی، تبهکاران حاکم بر جامعه ایران کمابیش دریافته‌اند که با هیچ ترفندی قادر به ترمیم این شکاف بزرگ نیستند. زمان به نفع دگردیسی جامعه در گذر است و دیر نیست که پروانه‌ی در حال تحولِ جامعه ایران، در خیزشی دیگر به کلی از پیله بیرون آید و نظام تبهکار جمهوری اسلامی را براندازد.
- همچنانکه از پیله درآمدن، فرجام دگردیسی پروانه نیست، برافتادن جمهوری اسلامی هم فرجام دگردیسی جامعه ایران نخواهد بود. فرجام این دگردیسی با به سلامت سر کردنِ دوران  گذار از حکومت تبهکار جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادیِ آراسته به نظمی نوین میسر است؛ چنانکه فرجام دگردیسی پروانه‌ها، بال گشودن به سوی زندگانی نو در آزادی است.

دوشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۲ برابر با ۱۷ ژوئیه ۲۰۲۳


یوسف مصدقی- آخرین مرحله از دگردیسیِ پروانه‌ها شکافتن پیله و بیرون آمدن از این حصار خودساخته نیست. در حقیقت، فرجام دگردیسی یک پروانه‌ طی دو ساعت نخست پس از خروج از پیله، بیرون از پیله رخ می‌دهد. در این مرحله فرجامین از دگردیسی، پروانه‌ی نورسیده، خسته از کوشش جانفرسای دریدن پیله، جسم مرطوب و درهم‌پیچیده‌اش را به قشر خارجی پیله می‌آویزد و معلق میان زمین و آسمان می‌ماند تا جریان هوا و نیروی جاذبه زمین، بال‌های خیس و نارس‌اش را خشک، کشیده و بالغ کند.

این دو ساعت، سرنوشت‌سازترین و خطیرترین لحظات زندگی یک پروانه است. در این لحظاتِ آویختگی، پروانه در مهم‌ترین و در عین حال بی‌دفاع‌ترین وضعیت تمام دوران حیاتش قرار می‌گیرد. ناتوان از حرکت، در انتظاری ناگزیر، خارج از قفس امن پیله، پروانه‌ی نورس، فرجام دگردیسی‌اش را تجربه می‌کند. اگر پروانه‌ی خسته نتواند این دو ساعت را به سلامت به سر بَرَد و در امنیت و دور از خطرات محیطی نیروی مورد نیازش برای بال گشودن را فراهم آوَرَد، فرجام دگردیسی‌اش مرگ و نیستی است.

جوامع در حال دگردیسی نیز در مرحله فرجام دگردیسی‌شان از همین الگو پیروی می‌کنند. جامعه‌ای که از پسِ قرن‌ها کوشش برای خودآگاهی و پیشرفت به ضرورت یک تحول بنیادین رسیده و در مسیر دگردیسی پا نهاده، همواره با امکان این خطر روبروست که حتی اگر مراحل مختلف دگردیسی را به سلامت بگذراند، در فرجام این تحول دچار آسیب و شکست شود.

احتمال آسیب و شکست در فرجام یک دگردیسی اجتماعی رابطه‌ای مستقیم با میزان خستگی، فرسودگی و ناامیدی باشندگان یک جامعه‌ی در حال تحول دارد. جامعه‌ای که در جدال با ارزش‌های کهن و پوسیده‌ی حاکم، دچار تعارضات و درگیری‌های شدید درونی شده و بخش‌های مختلف و متنوع آن بر سر وجود و عدمِ این ارزش‌ها با نظام حاکم پنجه در انداخته‌اند، دچار خستگی و فرسودگی ناگزیری می‌شود. حتی اگر تلاش جامعه منجر به برانداختن نظام حاکم شود، خستگی و فرسودگی حاصل از این کوشش جانفرسا، امکان رخ دادن آسیب‌های اساسی و حتی خطر فروپاشی جامعه را بالا می‌برد.

در یک جامعه‌ی در حال دگردیسی، دوران گذار میان برافتادن نظام پوسیده پیشین و برآمدن نظم نوین، به همان دو ساعتی می‌ماند که پروانه‌ی از پیله درآمده برای کامل شدنِ دگردیسی‌اش، ناگزیر از تحمل آن است. فرجام خوش برای دگردیسی یک جامعه، تنها با تدبیر و مدیریت این دوران گذار است که ممکن می‌شود. جامعه‌ای که حصار استبداد قدیم را شکسته، خسته از تعارضات، انتظارات و تلفات، نیاز به بازیابی توش و توانش دارد. در چنین وضعیتی، جامعه از یکسو به عرصه تاخت و تاز نیروهایی با منافع متعارض تبدیل می‌شود و از سوی دیگر، چنین شرایطی همسایگان و رقبای منطقه‌ای و قدرت‌های جهانی را به طمع سوء استفاده از این وضعیت می‌اندازد.

چنانکه در مقالات پیشین این مجموعه شرح داده شد، جامعه ایران پس از خیزش سراسری ۱۴۰۱ در آستانه فرجام یک چنین دگردیسی است. خیزش ۱۴۰۱، مجموعه‌ای از درخشش‌ها و تاریکی‌ها را پیش چشم جامعه‌ی تشنه‌ی تغییرِ ایران نمایش داد. در این خیزشِ بی‌نهایت انسانی، برای نخستین بار پس از جنبش مشروطه، بخش‌های بزرگی از جامعه ایران، مقابل ارزش‌های کهنه و واپسگرای مذهبِ حاکم قیام کردند. در این قیام ملی، نسلی جوان- اما رسیده و پخته‌- به عرصه مبارزه پا گذاشت که عاصی از جباریت طبقه حاکم، جلودار و سلسله‌جنبان جنبش شد. این نسل با شجاعت شگفت‌آوری، به دیگر ناراضیان جامعه ایران انگیزه بخشید تا به طغیانی عمیق و دامنه‌دار علیه وضع موجود بپیوندند.

به برکت خیزش ملی ۱۴۰۱، جدایی میان ایرانیان پراکنده در سراسر گیتی کمتر از همیشه شد و بطلان دوگانه‌ی کاذب داخل/ خارج‌نشین آشکار شد. شبه‌رسانه‌های فارسی‌زبان وابسته به بیگانه هرچند در آغاز این خیزش از جوّ پرالتهاب پیش آمده نهایت سوء استفاده را کردند و موجب ظهور و نمایش فرصت‌طلبان تجزیه‌طلبِ ایران‌ستیز و شارلاتان‌های سودجوی خطرناکی در عرصه مبارزه شدند اما به برکت استمرار و اصالت خیزش، خود و دست‌آموزان حقه‌بازشان پیش چشم عموم ایرانیان رسوا و بی‌آبرو شدند.

خیزش سراسری ۱۴۰۱ همچنین موجب شد که بیشینه‌ی ایرانیان دریابند که برای برانداختن حکومت تبهکار جمهوری اسلامی جز همت خودشان سرمایه و پشتیبان دیگری ندارند. این جنبش، نقاب از سیاست‌های ریاکارانه دولت‌های غربی و رقبای منطقه‌ای جمهوری اسلامی برداشت و این نکته را به عموم معترضان برانداز به عینه ثابت کرد که این دولت‌های دروغگو و دودوزه‌باز تنها به منافع کوتاه‌مدت و گذرای خود توجه دارند و تمامی شعر و شعارهای فریبنده‌شان در باب حقوق بشر، دموکراسی و انسان‌گرایی تنها به کار بَزَک چهره‌های ریاکار دولتمردان‌شان می‌آید.

جوانان برومند و آزاده‌ای که جسم و جانشان را در خیزش ۱۴۰۱ فدای دگردیسی جامعه ایران کردند، تصاویری نو از ایثار و شهادت در خاطره‌ی جمعیِ ملت ایران به یادگار گذاشتند. این تصویرها، نسلی از جوانان ایرانی را نمایندگی می‌کنند که در عین آگاهی، با عشق به زندگی، برای آزاد زیستن رو در روی جنایتکارانی مرگ‌طلب ایستادند. این مرگ‌طلبان، همان تبهکارانی هستند که مفهوم شهادت را برای سال‌ها مصادره کرده و چهره شهید را به نام و تصویر موجوداتی عقب‌مانده و اُمّی سند زده‌اند. گلگون‌کفنان خیزش ملی ۱۴۰۱، نشان دادند که چهره‌ی آنانی که به راستی برای میهن و آزادی، جان شیرین می‌سپارند، با آن شهدای «امت» و «امام» که تصاویر باسمه‌ای‌شان هر روز از بام تا شام خوراک دستگاه تبلیغات دروغ‌پراکن جمهوری تبهکار اسلامی هستند، یکسره و از بنیاد تفاوت دارند.

خیزش ملی رخ داده در نیمه دوم سال ۱۴۰۱، شکاف بزرگی در پیله ضخیم استبداد حاکم بر جامعه ایران ایجاد کرد. از پسِ این خیزش تاریخی، تبهکاران حاکم بر جامعه ایران کمابیش دریافته‌اند که با هیچ ترفندی قادر به ترمیم این شکاف بزرگ نیستند. زمان به نفع دگردیسی جامعه در گذر است و دیر نیست که پروانه‌ی در حال تحولِ جامعه ایران، در خیزشی دیگر به کلی از پیله بیرون آید و نظام تبهکار جمهوری اسلامی را براندازد.

همچنانکه از پیله درآمدن، فرجام دگردیسی پروانه نیست، برافتادن جمهوری اسلامی هم فرجام دگردیسی جامعه ایران نخواهد بود. فرجام این دگردیسی با به سلامت سر کردنِ دوران  گذار از حکومت تبهکار جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادیِ آراسته به نظمی نوین میسر است؛ چنانکه فرجام دگردیسی پروانه‌ها، بال گشودن به سوی زندگانی نو در آزادی است.

تاریخ پر فراز و نشیب سرزمین ما، داستان شکل‌گیری هویتی یگانه و بی‌بدیل را روایت می‌کند. این هویت یکتا و بی‌نظیر، آراسته به زیباترین واژه جهان، یعنی «ایران» است. اگر ایرانیان به درک هستیِ ایران و فهمِ ارجمندیِ ایرانی بودن برسند، آماده خواهند بود تا از انتظار، خستگی و خطرات دوران گذار از جمهوری اسلامی به سلامت عبور کنند و دگردیسی پیش روی جامعه ایران را با پیروزی به فرجام برسانند.

تأملات بهنگام؛ تأمل بازپسین و همیشگی: «مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم»

فهم این نکته- که فروغیِ بزرگ پیش چشم ما گذاشته- که: «مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم»، پادزهر تمام سموم و چاره تمام مشکلات و مخاطراتی است که پس از براندازی حکومت تبهکار جمهوری اسلامی دامنگیر جامعه ما خواهند شد. تکیه بر هویت ایرانی و ترویج بی‌وقفه میهن‌دوستی نه تنها از فروپاشی جامعه ما  در دوران گذار جلوگیری خواهد کرد بلکه علاوه بر آن، درد دگردیسی جامعه ما را به فرجام خواهد رساند. چنانکه مهدی اخوان‌ ثالث آرزو کرده، باشد که تا جهان باقیست سرنوشت ایران ما برومندی، بیداری و بهروزی باشد:

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم

دگر باره برشو به اوج معانی
که‌ت این تازه رنگ و صُوَر دوست دارم
نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۴ / معدل امتیاز: ۴٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=325062