رضا پرچیزاده – چند سال قبل تحت فشارهای شدید بینالمللی بر رژیم ولایت فقیه، سید علی خامنهای با اشاره به کتابی که خود در سال ۱۳۴۸ درباره «صلح امام حسن» با معاویه در صدر اسلام ترجمه کرده بود، راهبرد «نرمش قهرمانانه» را پیش کشید. مطابق ویدئویی که صدا و سیمای جمهوری اسلامی به منظور «رمزگشایی» از این مفهوم پخش کرد، خامنهای ۱۷ سال قبل از آن تاریخ، به مورخه ۱۷ مرداد ۱۳۷۵، در دیدار با وزیر خارجه و دیپلماتهای وقت جمهوری اسلامی، نرمش قهرمانانه را به روشی «تیزتر از شمشیر، نرمتر از حریر و سختتر از سنگ و پولاد» تعبیر کرده بود.

از قضا رژیم ولایت فقیه از این دست مفهومسازیهای ایدئولوژیک در تاریخ خود کم نداشته و ندارد؛ و هرگاه که لازم دانسته، مفهومی را بر اساس نیازهای روز و با توجه به بافتار فرهنگی/ مذهبی تاریخی ایران– گاه در تضاد و تناقض با آنچه تا همان لحظه میکرده یا به هر ترتیب مدعی پایبندی به آن بوده– ساخته و پرداخته و به عنوان «راهبرد» تحویل رسانههای جمعیاش داده است تا آنها با گسترشاش در جامعه مواضع نظام را نزد مردم توجیه کنند؛ ایدئولوگها و نظریهپردازان نظام نیز معمولا با حدت پی تبیین آن مفهوم را گرفتهاند و در هزارتوی تفاسیر و تعابیر، اصل قضیه و اینکه در واقع به چه منظور به وجود آمده را لوث کردهاند.
در این مقاله قصد دارم در سیری تاریخی و با بررسی اسناد، مدارک و شواهد، به بررسی یکی از این مفاهیم یعنی همان «نرمش قهرمانانه» یادشده بپردازم و نشان دهم که انواع نرمش– از جمله نوع قهرمانانه آن– در حوزه جمهوری اسلامی به هیچ وجه پدیده نوظهوری نیست؛ و هرگاه که این نظام به شدت تحت فشار قرار گرفته بطوری که بوی سقوط به مشامش رسیده، برای خروج از بحران گام یا گامهایی از ادعاها و به اصطلاح «آرمان»های خود به عقب نهاده– که عموما آن را با عناوین پرطمطراق در نزد مردم توجیه کرده– و سپس، بعد از رفع خطر، باز همان رویه نامیمون استبدادی و خشونتآمیز را از سر گرفته است.
چنانکه محمد دهقان، عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی، در تبیین این مفهوم گفته، «تعبیر “نرمش قهرمانانه” از سوی رهبر معظم انقلاب در راستای اهداف استراتژیک نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است…. بنابراین، نرمش قهرمانانه به معنای اجرای حرکات تاکتیکی برای رسیدن به مقاصد بزرگ است…. لذا چه زمانی که حمله میکنیم و یا زمانی که در جبهه آرامش ایجاد میکنیم، هر دو رفتار ما “قهرمانانه” است.»
حال، برای اینکه فلسفه این رفتار «قهرمانانه» و راهبرد منتج از آن را بهتر درک کنیم، به سراغ سیر تاریخی آن میرویم.
حقیقت این است که اصل کاربرد این راهبرد البته به خود انقلاب ۱۳۵۷ برمیگردد؛ که حین آن آخوندها و متحدان آن زمانشان در نرمشی قهرمانانه در برابر «آمریکای جهانخوار»، با کابینه کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، ساخت و پاخت کردند و ۱۵۰ میلیون دلار چک گرفتند و از آمریکا خواستند ارتش شاهنشاهی «دستپرورده آمریکا» و به طبع آن دولت بختیار را از معادلات قدرت خارج کند تا خود قدرت را تمام و کمال قبضه کنند. در این قضیه کابینه کارتر از ترس کمونیسم عملا ایران را در بغل «آخوندیسم» انداخت؛ که البته بعدها با اعدام امرای ارتش توسط آخوندها و از آن مهمتر حمله «خط امامیها» به سفارت آمریکا– که به بحران گروگانگیری ۴۴۴ روزه انجامید که در نهایت باعث سقوط کارتر در برابر ریگان شد– خنجر از پشت خورد و مزد خود را به شایستگی دریافت کرد.
همین راهبرد در دوران جنگ عراق علیه ایران، در جریان «ایران- کُنترا» یا همان «قضیه مک فارلین» هم پی گرفته شد؛ که حین آن ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، با واسطهگری اسرائیل مقادیر زیادی تسلیحات در اختیار جمهوری اسلامی قرار داد و پول آن که حدود دو میلیارد دلار میشد را هم خرج «کنترا»هایی کرد که در نیکاراگوئه علیه دولت سوسیالیست ساندینیستا میجنگیدند. این واقعه که در سال ۱۳۶۵ از طریق مهدی هاشمی، از نزدیکان حسینعلی منتظری و از «چپی»های تندروی نظام، در مجله الشراع بیروت آشکار شد، در اواسط دهه هشتاد میلادی در آمریکا به بزرگترین رسوایی سیاسی بعد از واترگیت بدل شد، و به همین خاطر نام «ایرانگیت» به آن دادند.

بعدا مهدی هاشمی به همین علت اعدام شد، و کل قضیه هم با عتاب و خطاب خمینی عمدتا در ایران مسکوت گذاشته شد. منتظری در اعتراض به این رویه نوشت: «این چه روشی است که در ایران متداول شده که از مذاکرات رسمی و روشن و منطقی با آمریکا رویگردان بوده و آن را خیانت و بیغیرتی اعلام میکنند ولی به صورت مخفی و پشت پرده مذاکره میکنند و کانتینر کانتینر اقلام وارد میکنند؟!» (نگاه کنید به خاطرات، پیوستهای ۱۳۰ تا ۱۳۵).
قهرمانانهترین نرمش دوران خمینی– به علت علنی بودن و عمومیتاش– البته همان نرمش معروف شخص خمینی در اواخر جنگ عراق علیه ایران بود که در پی موشکباران تهران و چند شهر دیگر و زیر فشارهای داخلی و بینالمللی مجبور شد قهرمانانه «کاسه زهر» را سر بکشد و قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل برای آتشبس را بپذیرد. رسانهها و ایدئولوگهای نظام هم البته بلافاصله این حرکت را به عنوان «پیروزی» دیگری برای نظام مقدس اسلامی به خورد «امت شهیدپرور» دادند. چندی بعد هم، مطابق روزنوشت خاطرات هاشمی رفسنجانی به مورخه ۲۳ شهریور ۱۳۶۷ (بلافاصله پس از خاتمه جنگ و ۹ ماه پیش از مرگ خمینی)، ایشان (خمینی) «درباره سیاست خارجی، روابط با کشورهای اروپایی منجمله انگلیس را بیمانع میدانند و در مورد آمریکا نظرشان این است که نباید آمریکا را در تجدید رابطه مأیوس کرد، ولی به این زودی برای مردم قابل قبول نیست».
با این وجود، این سبک نرمش قهرمانانه مورد نظر ما که از مختصات پساخمینیسم و دوران رهبری خامنهای است عملا از اواسط دهه هفتاد خورشیدی به منصه ظهور رسید. پس از پایان جنگ و درگذشت خمینی، جمهوری اسلامی که دشمن دیرینهاش صدام حسین را– به دلیل حملهاش به کویت در سال ۱۳۶۹– مرکز توجه جدید و فشارهای غرب میدید و خود فرصتی یافته بود تا نفسی تازه کند، شروع به عملیاتهای تروریستی گسترده در سطح داخلی، خارجی و بینالمللی بر ضد مخالفانش کرد. در این وقایع، که در ادامه به بعضی از آنها خواهیم پرداخت، سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت و از مهرههای همیشه در صحنه نظام، و حسن روحانی عضو شورای عالی امنیت ملی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۲ و رئیس جمهور فعلی، برخی از متهمان ردیف اول هستند.
سوای از «قتلهای زنجیرهای» که ظاهرا بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۷ در داخل ایران جریان داشت، که به قتل چند صد نفر از نخبگان کشور در طول یک دهه انجامید؛ در زنجیرهای از «عملیات»های تروریستی بر ضد مخالفان ایرانی رژیم در خارج از کشور، عبدالرحمان قاسملو در حین مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی در اتریش (وین ۱۳۶۸)، شاپور بختیار و عبدالرحمان برومند هر دو در فرانسه (پاریس۱۳۷۰)، و فریدون فرخزاد در آلمان (بُن ۱۳۷۱) هر کدام به طرز فجیعی به قتل رسیدند. در همین سال (۱۳۷۱) واقعه «ترور میکونوس» در آلمان (برلین) روی داد، که حین آن چهار نفر از جمله صادق شرفکندی دبیرکل حزب دموکرات کردستان کشته و تعداد دیگری زخمی شدند. این قضیه بعدا واکنشی را از سوی دستگاه قضایی آلمان و سپس اتحادیه اروپا رقم زد که کمی پایینتر به آن خواهم پرداخت.

در این دوران، در سطح بینالمللی، جمهوری اسلامی به درجات مختلف به سه عملیات تروریستی بزرگ متهم است. یکی قضیه پرواز ۱۰۳ پانآمریکن، یا به نام مشهورتر آن، قضیه «لاکربی» در سال ۱۹۸۸ است که به کشته شدن ۲۵۹ نفر منجر شد؛ که گرچه در نهایت معمر قذافی در سال ۲۰۰۳ رسما آن را به گردن گرفت، اما سپاه پاسداران نیز از متهمان انفجار این هواپیما به انتقام انفجار ایرباس ایرانی توسط آمریکاییها بر فراز خلیج فارس بود.

مورد دیگر، انفجار مرکز همیاری یهودیان آرژانتین (آمیا) در سال ۱۹۹۴ است، که در آن ۸۵ نفر کشته و بیش از ۲۰۰ نفر زخمی شدند. دولت آرژانتین تا کنون سه بار جمهوری اسلامی را به دست داشتن در این انفجار متهم کرده؛ و در سال ۲۰۰۷ هم دادستانی کل آرژانتین درخواست صدور حکم جلب نه نفر از جمله علی اکبر هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ولایتی توسط پلیس بینالملل را نمود.

در سال ۱۹۹۹، جمهوری اسلامی متهم به دست داشتن در انفجار مقر نظامیان آمریکایی در برجهای خُبار در ظهران عربستان در سال ۱۹۹۶ شد؛ حادثهای که ۱۹ کشته و نزدیک به ۵۰۰ زخمی بر جای گذاشت.

دو ماه بعد از این بمبگذاری، در جریان کنفرانس سران اسلامی در اسلام آباد، شاهزاده عبدالله به هاشمی رفسنجانی گفته بود که «ما میدانیم بمبگذاری خبار کار شما بوده است» که هاشمی هم در پاسخ میگوید «من نقشی نداشتم، و کار خامنهای بود».

بعد از رئیس جمهور شدن خاتمی، بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا از طریق سلطان قابوس نامهای محرمانه به وی فرستاد و از او خواست تا مجرمان را معرفی کند، که خاتمی سر باز زده و تقصیر را به گردن القاعده انداخته بود. با این وجود، از آنجا که نه آمریکا و نه عربستان، به هوای در باغ سبزی که خاتمی نشان میداد، نمیخواستند احتمال بهبود روابط با جمهوری اسلامی را خراب کنند، پی قضیه را نگرفتند.

جریان رسیدگی به پرونده ترور میکونوس توسط دستگاه قضایی آلمان و تبعات آن، که از سال ۱۹۹۳ آغاز شد و چندین سال ادامه داشت، تا به امروز جدیترین و صریحترین پاسخ جامعه جهانی به «تروریسم حکومتی» جمهوری اسلامی بوده است. به گفته حسین موسویان که در آن زمان سفیر جمهوری اسلامی در آلمان بود و بعدها مرد شماره دوی هیات مذاکرهکننده اتمی رژیم ایران با اروپا به ریاست حسن روحانی شد ، یک سال پس از آغاز دادرسی، قاضی دادگاه در برلین احضاریهای برای علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی صادر کرد و او را به عنوان مظنون به قتل به دادگاه فراخواند. در آن جلسه قائم مقام وزیر خارجه آلمان به موسویان اطلاع میدهد که کشورش تصمیم گرفته روابطاش با جمهوری اسلامی را از حد سفارت کاهش داده و بسیاری از دیپلماتهای ایرانی را از آلمان اخراج کند، که ظاهرا شامل خود موسویان هم میشد. بلافاصله، رئیس اتحادیه اروپا نیز همین مواضع را در قبال جمهوری اسلامی اعلام میکند. بدین ترتیب، سفرای اتحادیه اروپا از تهران فراخوانده میشوند، و جمهوری اسلامی هم متقابلا سفرایش را از کشورهای اتحادیه اروپا فرا میخواند.
به خاطر دارم که آن زمان (اواسط دهه هفتاد خورشیدی)، هاشمی در یک نماز جمعه تمثیلی در این باره به کار برد که حالا هم شنیدنش خالی از لطف نیست چرا که مشابه همان اتفاقها در این چند سال اخیر باز هم افتاده، و سران جمهوری اسلامی هم باز مشابه همان گندهگوییهای پوچ را تکرار کردهاند. آن تمثیل، نقل به مضمون، چنین بود که «یک درختی بود کهنسال و تنومند و بلند. پرندهای پر زد و آمد روی آن نشست. بعد از مدتی پرنده برگشت به درخت گفت که ای درخت! خودت را سفت بگیر که من میخواهم بپرم بروم. درخت در پاسخ گفت: من اصلا نفهمیدم تو کی آمدی نشستی که حالا میگویی خودت را سفت بگیر که من میخواهم بپرم و بروم»!
با وجود همه این ادعاها و شعارها– که البته عموما مصرف داخلی داشته و دارد، بعد از این ماجراها و ماجراجوییها بود که «درخت کهنسال و تنومند و بلند» از ترس پرواز پرندگان به لرزه افتاد. از قضا عقبنشینی و جا زدن از نوع «نرمش قهرمانانه»، به شهادت صدا و سیمای جمهوری اسلامی، از همین زمان است که در دوران پساخمینیسم پا به عرصه وجود مینهد. خامنهای، هاشمی رفسنجانی، و کلیت نظام که موقعیت بینالمللی رژیم ولایت فقیه را در خطر میدیدند، با وجود اختلافهای داخلی میان جناحهای مختلف نظام، در نرمشی قهرمانانه، در نهایت بر سر عدم مهندسی سخت انتخابات به توافق رسیدند، تا بدین ترتیب چهرهای نسبتا گمنام اما خوش آب و رنگ و مقبول، یعنی سید محمد خاتمی، با رای مردمی از صندوق دربیاید؛ و بدین وسیله راه برای ترمیم چهره و موقعیت نظام، بیشتر در خارج و کمتر در داخل، باز شود.
خاتمی که آمد، با خوشسخنی و دموکراتمآبی و دانه پاشیدن برای جامعه جهانی با طرح «گفتگوی تمدنها» که از دیگران کش رفته بود، دستی به سر و گوش جمهوری اسلامی کشید و فرصتی برای نظام ایجاد کرد. یکی دو سالی هم «آزادی بیان» نسبی در چهارچوب نظام بود، که بیشتر به جنگ بین جناحین نظام و طرفدارانشان اختصاص داشت تا صداهای مستقل. روابط بینالمللی هم پس صدور حکم دادگاه میکونوس که کشورهای اتحادیه اروپا هشت ماه مناسبات خود را با جمهوری اسلامی قطع کرده بودند، کم و بیش عادی شده و پای سفرای اروپایی و عربی به تهران باز شده بود. دولتهای اروپایی برای خاتمی فرش قرمز پهن میکردند و بلندپایه ترین مقامات اروپایی تا دم در به استقبال و بدرقه خاتمی و هیأتهای همراهش میآمدند. برق این «لباس جدید امپراتور» جمهوری اسلامی بطوری چشم جامعه جهانی را خیره و عقلاش را زایل کرده بود که بعدها حتی به سرکوب خیزش دانشجویی ۱۳۷۸ در تهران هم واکنش قابل توجهی نشان نداد؛ و اگر کاملا سکوت نکرد، ولی فقط به اشاره برگزار کرد.
با این وجود، همین سرکوب خیزش دانشجویی که نقطه آغاز دوباره رفتارهای تروریستی و خشونتآمیز گسترده جمهوری اسلامی بود، روز را از نو و روزی را از نو کرد: کارشکنیها و بگیر و ببندها دوباره شروع شد؛ سنگاندازی در به اصطلاح «اصلاحات» خاتمی شدت گرفت؛ و فشار بر روی جنبه بینالمللی روابط دولت نیز افزایش یافت؛ بطوری که خاتمی به صراحت اعلام کرد که «بنده تدارکاتچی نظام هستم، و نه رئیس جمهورش!» سپس، به صلاحدید آقا و سپاه محمود احمدینژاد با «مهندسی سخت» از صندوق به درآمد تا جمهوری اسلامی باز هشت سال با لحنی تندتر به فحاشی به آمریکا و اسرائیل و سر دادن شعارهای بیاساس مشغول باشد و در داخل هم مردم را به شدت سرکوب کند تا نظام دیگربار مزه انزوای بینالمللی را بچشد. در این زمان، به گفته احمدینژاد تحریمها «کاغذپاره» بودند؛ و به ادعای خامنهای «هیچ تاثیری بر معیشت مردم نداشتند». تا رسیدیم به سال ۹۲ و نرمش قهرمانانهای دیگر، که با «مهندسی نرم» انتخابات و درآوردن حسن روحانی از صندوق آغاز شد و تا به امروز هم جسته و گریخته ادامه داشته است.
بر اساس این سیر مستند، میتوان مشاهده کرد که اتخاذ این راهبرد قهرمانانه نرمشی، یا در حقیقت همان سیاست «شل کن سفت کن»، از سوی رژیم ولایت فقیه به این نیت که خر نظام از پل بگذرد و از وضعیت «شعب ابیطالب» خارج شود، هیچ امر تازهای نیست و بارها در تاریخچهی جمهوری اسلامی تکرار شده. با این وجود، این مرتبه بعید به نظر میرسد که رژیم نرمش قهرمانانه بکند. ترامپ اشتباه اوباما را تکرار نخواهد کرد. این مرتبه جامعه جهانی به رهبری آمریکا میخواهد چنگ و دندان رژیم ولایت فقیه را واقعا بکشد، و این میطلبد که اگر قرار است «مذاکره»ای در کار باشد، جلوی چشم دنیا اتفاق بیفتد تا رژیم اسلامی در ایران در ملاء عام به اصطلاح «تودهنی» بخورد و بعدا نتواند زیرش بزند و کاری که با اوباما کرد را تکرار کند. رژیم ولایت فقیه هم به خوبی از این حقیقت آگاه است که این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست. به همین دلیل، به نظر من، بعید است این مرتبه نرمش قهرمانانه و عقبنشینی کند تا فرصتی به دست آورد. من فکر میکنم آنچه حوادث و وقایع اخیر ترسیم میکند دورنمای یک برخورد نظامی گسترده در خاورمیانه است که به سقوط رژیم ولایت فقیه خواهد انجامید.
جنگ مشروعیتی دوباره برای نظام است، همین اهرم فشار تحریم سقوط نظام را حتمی خواهد کرد
این عضو پارلمان اروپا با مقایسه شیوه تعامل دونالد ترامپ و اتحادیه اروپا با ایران گفت: «چه از ترامپ خوشمان بیاید و چه نیاید باید این واقعیت را بپذیریم که ترامپ با مردم ایران صحبت میکند ولی اروپا با رژیم ایران. نباید این موضوع را فراموش کنیم که هر لحظه امکان تغییر در ایران وجود دارد و مردم ایران حق دموکراسی و حقوق بشر را دارند.»
کیلام که در استونی به دنیا آمده، همچنین توضیح داد که شخصا از ظلم و ستم در اتحاد جماهیر شوروی رنج برده است؛ رژیمی که برای مدتها مردم را به این باور رسانده بود که نمیتوان جلوی او را گرفت، ولی در آخر متوقف و از درون متلاشی شد. ما اروپاییها تنها یک نقشه داریم و آن این است که با رژیم ایران گفتگو کنیم و هیچ برنامهای برای فردای پس از سقوط رژیم ایران نداریم. باید در نظر گرفت که این رژیم، رژیمی است که مردمش خواهان آن نیستند و فکر نمیکنم برای مدت طولانی بتواند دوام بیاورد.»
مرکز بینالمللی پژوهشها و حقوق بشر بروکسل روز سهشنبه ۵ ژوئن ۲۰۱۸ نشستی تحت عنوان «جنگهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه و ضرورت موضعگیری جدید اروپا در قبال ایران پس از خروج آمریکا از برجام» در پارلمان اروپا در بروکسل برگزار کرد
تونی کیلام، از حزب مردم اروپا در نشست گفت: «به موضوع پرونده هستهای ایران بیش از اندازه پرداخته میشود و این امر سبب میشود تا اوضاع داخلی ایران دیده نشود. هر پیشرفتی در زمینه سیاسی و اقتصادی باید با اوضاع حقوق بشر پیوند بخورد؛ اوضاعی که متاسفانه هیچ پیشرفتی در آن نمیبینیم.»
سابق آخوندها روی منبر می گفتند “اگر تمام درختان دنیا قلم شود و تمام آبهای دریاها مرکب شود و تمام فرشتگان نویسنده شوند قادر نیستند ثواب نماز شب را ثبت کنند ” حال باید به یقین گفت تمام آن قلمها، مرکبها و فرشتگان قادر به ثبت جنایت آخوند طی ۴۰ سال نخواهند بود۰
درمکتب آخوندها آرامش وصلح بی معنی است چراکه با این هم همه میتوانند سوار خر مرادباشند.
هراقدام تروریستی که در هرنقطه ای ازدنیارخ بدهد بدون شک ردپای حکومت جنایتکاراسلامی درآن وجود دارد جالب است که حاضراست مبالغ کلانی ازثروت ملت ایران خرج کند ولی نظم وآرامش درمنطقه نباشد این رژیم فاسد هم مردم ایران رابه دردسرانداخته وهم تمام دنیا را!!ریشه ی بنیادگرایی وافراطی گری اسلامی را همین آخوندها دردنیا قرار دادند وسالهای درازی است که جهان با این مشکل دست به گریبان است
حکومت ولایت فقیه اول ( تقیه ) خواهد کرد و بعد اقدام ، مثل خمینی که در پاریس گفت خواسته ما از باب ازادی و استقلال عین فرانسه است و وقتی که به ایران امد گفت ان پنبه را از گوشتان بیرون کنید که اشتباه متوجه شدید ؟!!!
برای شناخت بهتر وضعیت لطفا به پیدا شدن پیکر رضا شاه و گم و گور نمودن ان توسط ملاها توجه کنید که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است و سر و صداها خوابید !
کسی چه مراکز حقوق بشر خارجی و چه خانواده ها در داخل بعد از چهل سال نمیتواند مثلا از گورستان بدون نام و نشان در شرق تهران (هولوکاست خاوران )که اعدامی های سال ۶۷ در ان دفن شده اند دیدن کند . هیچکس
این جانوران با این نسخه ها به راحتی ول کن نیستند .مارهای هفت سر با کمک پست فطرت های بین المللی زنده اند ….
سرنگونى جمهـورى اسلامى با اعتصا بات فراگیر مثل شرکت نفت و رهـبرى مشخص و توانا