شاید خیلی دیر اما مدتی است جسته و گریخته در رسانهها و روزنامههای وابسته به جریان اصلاحطلب بعضی تحلیلگران و صاحبنظران مجبور شدهاند برای پایان دادن به فرار از واقعیات در جمهوری اسلامی و جامعه، پوستهی سفت و سخت مطلقبینی این جریان را ترک داده و کمی شفافتر به نقدهای درون جناحی بپردازند.

احمد غلامی سردبیر روزنامه شرق روز یکشنبه، ۲۶ خرداد، در یادداشتی با عنوان «ماهی به دمش رسیده؟» به نقد اصلاحات و اصلاحطلبان پرداخته و وضعیتی را که این جریان در آن قرار گرفته است «تهی از امر سیاسی» خوانده و گرفتاریهای آنان را ناشی از وابستگی به مرکز اصلی قدرت در جمهوری اسلامی دانسته است.
او نخست مینویسد: «اصلاحطلبان به دلیل دوزیستبودنشان، یکی حضور جدیشان در دولتها و دیگری دلبستگیشان به جامعه مدنی، زمینهساز بحثهای فراوانی شدهاند که بدون آنان ممکن نمیشد. برخی نظریهپردازان اصلاحطلب و فعالان سیاسی آنان به این باور اذعان دارند که اصلاحطلبان یک پا در قدرت و یک پا در جامعه مدنی دارند. این رویکرد، حاصل پارادوکسی لاینحل است که اصلاحطلبان را وادار میکند تا دست به توجیه این تضادها بزنند و تنها راه گذر به دموکراسی را در همین تضادها جستوجو کنند.»
به اعتقاد غلامی برخی از اصلاحطلبان بدشان نمیآید جامهی اپوزیسیون بر تن کنند و با فاصله از دولت به این پارادوکس دردناک خاتمه داده و جدا از مرکزگرایی به سیاستورزی ادامه دهند؛ اما چهار دهه سیاستورزی در دولتهای انقلاب اسلامی به آنان آموخته مرکزگرا باشند و نگذارند جناحهای رقیب بند نافشان را از مرکز قطع کند.

نویسنده این یادداشت اما باور دارد دورهی این پروژه به پایان نزدیک میشود و «ماهی به دُم خود رسیده» و دلیل آن هم، به عقیدهی وی، شدت گرفتن حمله بیامان «اپوزیسیون مرکزگریز» به پارادوکس درونی اصلاحطلبان برای بیاعتبارکردنشان در چشم مردم است.
او در بخش دیگری از این یادداشت میگوید حمله اپوزیسیون به اصلاحطلبان «آنها را ناگزیر کرده تا دیگر نتوانند بند ناف خود را از مرکز جدا کنند؛ کاری که تا دیروز بهسهولت انجامپذیر بود […] از این رو آنان با صراحت بیشتری از مرکزگرایی دفاع کرده و در صدد حل تضادهای خود با جامعه مدنی» برآمدهاند.
احمد غلامی با توجه به گرایش اصلاحطلبان به قدرت مینویسد آنها هر چه بیشتر از مردم و جامعه مدنی حرف میزنند، تضادهای درونی خود را عمیقتر و آشکارتر نشان میدهند؛ به این دلیل که آنان قادر به اصلاحات استراتژیک مانند «بازتوزیع و بازشناسی» نیستند.
در بخش دیگری از این یادداشت آمده «اپوزیسیون تلاش میکند تا اصلاحطلبان پوزیسیون شده را هرچه بیشتر به سمت مرکز سوق دهد تا توان آنان را در اصلاحات بنیادی خنثی کند و نگذارد دیگر آنان ناهستها را هست کنند. این معضل بزرگ اصلاحطلبان است و برای حل آن، بیش از آنکه به نظریه نیاز داشته باشند، محتاج عمل هستند.» به عقیدهی سردبیر روزنامه اصلاحطلب شرق با وجود این تناقضات و مرکزگرایی و ناتوانی از اصلاحات استراتژیک «هنوز اصلاحطلبان در جامعه دست بالا را دارند.»
معیار غلامی برای این ادعا که اصلاحطلبان در جامعه دست بالا را دارند چیست؟ او مینویسد اصلاحطلبها «سرمایههایی دارند که نباید چوب حراج به آنان بزنند. چهرههای تکین که تن به روابط بوروکراتیک ندادهاند، در دولت بودهاند و نادولتاند. این نادولتی این امکان را پیش پای آنان میگذارد که اصلاحطلبان را از وضعیت ناممکن نجات دهد […] استفاده از توان آنان برای جابجایی بوروکراتیک در ماشین دولت کار عبث و بیهودهای است. تجربه تلاش برای حضور سیدحسن خمینی در انتخابات خبرگان سال ۹۴ نمونهای از این تجربه تلخ است. اشتباهات استراتژیک سخت قابل جبران است.»
این یادداشت با این نتیجه تمام میشود که: «اصلاحطلبان چهرههایی دارند که به قول ابن جماعه، «وجوهالناس»اند؛ آنان کسانی هستند که صلاحیت قرارگرفتن در مجموعه «اهل حل و عقد» را دارند. کسانی که صرفا از علما یا امرای دارنده قدرت دینی و سیاسی نیستند بلکه شخصیتهای هدایتگر سیاسی و اجتماعیاند. آنان صاحبان بالقوه قدرتاند و به زبان امروزی هنوز توان خلق امر سیاسی را دارند.» نویسنده البته نامی از این «شخصیتهای هدایتگر سیاسی و اجتماعی» نمیبرد.
منظور از «اهل حل و عقد» در فقه گروهی افراد تأثیرگذار و عالمان به شریعت هستند؛ در واقع همان مجتهدان متخصص در احکام شرعی.
به نظر میرسد آنچه احمد غلامی و افرادی مثل او به عنوان اصلاحطلبان «جسور» مطرح میکنند از آنچه خود جامعه بنا بر تجربه به آن دست یافته عقبتر است و از نظر اپوزیسیون و مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی نیز سوخته و بیات است. از بدو اجرای «پروژه اصلاحات» پس از بحرانهای به ویژه اقتصادی دوران «سازندگی» علیاکبر هاشمی رفسنجانی، بیش از آنچه باید به این تناقضات و حیات دوزیستی جریانی که از درون نظام برآمد و خود را «اصلاحطلب» نامید پرداخته شده است. خود نظام جمهوری اسلامی دارای تناقضات بنیادی است و ساختار سیاسی و حقوقی آن بین زمین و آسمان معلق است. اصلاحطلبان در چنین ساختاری جز اینکه فقط در قدرت سهیم شوند و از امتیازات مادی و اقتصادی و اجتماعی آن بهرهمند گردند، هیچ ابزاری از جمله قانونی برای «اصلاح» جمهوری اسلامی ندارند. به ویژه آنکه هر بار نیز از خاتمی، رئیس جمهور اصلاحات، تا دیگران تکران میکنند که نمیدانستند و نمیدانند «اصلاحات» چیست. واقعیت این است که پروژه اصلاحات برای حفظ نظام آمد و با ظرفیتهایی که در جامعه داشت موفق هم بود، بدون آنکه چیزی را اصلاح کند! زمان لازم بود تا مردم نیز به تجربه عینی و زندگی روزانهی خود به همان نتایجی برسند که مخالفان رژیم چهل سال است تکرار میکنند: نظام جمهوری اسلامی یک بنبست بحرانی است. باید از آن عبور کرد و پشت سرش گذاشت.
اما این یادداشت و نوشتههای مشابه از بعضی جهتها قابل توجه است. با توجه به فضای حاکم بین اصلاحطلبان که اصولاَ تحمل و جسارت نقد به خودی را ندارند و حفظ وضع موجود و چرخیدن در مدار قدرت منافع آنها را تامین میکند طرح مسائلی شبیه به آنچه سردبیر شرق بیان کرده در مقایسه با دیدگاههای انتقادی مطرح شده توسط دیگر چهرههای اصلی این جناح اندکی متفاوت است. استفاده از مفاهیمی چون «دوزیست بودن اصلاحطلبان»، و «تهی از امر سیاسی» بودن و داشتن «پارادوکسهای لاینحل» در رسانههای اصلاحطلب تازگی دارد.

با این حال مسائل مبهم در این یادداشت کم نیست. در جایی ادعا شده «اپوزیسیون، اصلاحطلبان را ناگزیر کرده تا دیگر نتوانند بند ناف خود را از مرکز جدا کنند؛ کاری که تا دیروز بهسهولت انجامپذیر بود». در طول دو دهه گذشته بند ناف اصلاحطلبان و در صدر آنها محمدخاتمی به عنوان رهبر جریان اصلاحطلب در هیچ شرایطی قطعشدنی نبود. این را خود خاتمی بارها تکرار کرده است و موسوی و کروبی نیز حتی در شرایط حصر هرگز اعلام نکردند که قصد بریدن بند ناف خود را از نظام دارند. این «بند» راه تغذیه و دلیل وجودی آنهاست. اصلاحطلبی که بند نافاش از نظام قطع شود، دیگر اصلاحطلب این رژیم و یکی از جناحین و «بال»های آن نیست.
امروز مردم و اپوزیسیون نام این گروه را به درستی «استمرارطلب» گذاشتهاند و همین «دوزیستان» هستند که به نوشته روزنامه شرق روز به روز به مرکز قدرت نزدیک میشوند.
اصلاحطلبان چه جذابیتی برای اپوزیسیون دارند؟
ریزش جریان اصلاحطلب به ویژه پس از تظاهرات سراسری دیماه ۹۶ به شدت سبب تضعیف آنها شده است اما اصلاحطلبان دیروز حتی اگر مخالف جمهوری اسلامی هم باشند الزاما به این معنا نیست که به صف اپوزیسیون دمکرات میپیوندند. دیدگاههای بیشتر آنها، اگر اساسا دیدگاهی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشند، فاقد جذابیت لازم برای مخاطبانی است که دو دهه به وعدههای آنها دل خوش کرده بودند. به عنوان مثال حجتالاسلام محسن کدیور که تا همین چند سال پیش بخش عمدهای از اصلاحطلبان حامی او بودند و اخیرا به صراحت میگوید که نظام اصلاحشدنی نیست، چه نظری فراتر از آنچه دارد که مخالفان دمکرات رژیم سالهاست تکرار میکنند؟! بریدن از این نظام اما، حتی پس از چهل سال، به خودی خود گامی مثبت است.
قیممآبی و اُمّتانگاری
اغلب اصلاحطلبانی که از شکست جریان اصلاحطلبی و واخوردگی آن میگویند از جمله خود احمد غلامی سردبیر روزنامه شرق، مصداق «از کوزه همان برون تراود که در اوست» هستند و هر چند هم که میگردند، باز سر نقطه اول میایستند. وی پس از اشارههای درست به مشکل و معضل، اما هنوز و همچنان «سرمایههای اصلاحطلبان» را نه تنها چهرههای ««وجوهالناس» و «اهل حل و عقد» میداند بلکه آنها را قدرت «هدایتگر سیاسی و اجتماعی» ارزیابی میکند! چنین اندیشه و امیدی در قرن بیستم نیز واپسگرایانه بود چه برسد حالا که دههی دوم قرن بیست و یکم را پشت سر مینهیم! درک و زبان همچنان روی پاشنهی «ولی» و «فقیه» و «قیم» و «شارع» و در نتیجه «امّت« میچرخد. حال آنکه چنین درکی نیز «تهی از امر سیاسی» است! ظاهرا افق دید اصلاحطلبان حتی آنهایی که مشکل را نیز میبینند، فراتر از باورهای علی شریعتی و خمینی و «دوران طلایی امام» نمیرود.

قبیلهگرایی و واپسگرایی
در عین حال، حلقه قدرت در جناح اصلاحطلب آنقدر بسته و مافیایی است که بدنهی این جریان، به ویژه جوانترها را، به ستوه آورده است. نامه اخیر «اصلاح اصلاحات» که حدود ۱۰۰ فعال سیاسی اصلاحطلب به محمد خاتمی نوشتهاند و از خویشاوندسالاری و قبیلهگرایی شورایعالی اصلاحطلبان شکایت کردهاند تنها بخشی از شکست فکری و ساختاری این جریان سیاسی است که رسانهای شده است.
از این گذشته چهرههای با تجربه و به اصطلاح نخبگان اصلاحطلب داخل و خارج از کشور با آن همه ادعا و شور و تئوریپردازیهای عریض و طویل پس از ۲۰ سال تازه یادشان افتاده که کلید حل مشکلات، گفتگوی مستقیم بدون قید و شرط با آمریکاست و یک اعلامیه صادر کردند تا نسبت به وضعیت بحرانی نظام هشدار دهند! سوابق تعداد زیادی از امضاکنندگان این نامه، اعم از چپگرا و مذهبی، که کمی بیشتر از ۱۰۰ نفر هستند نشان میدهد خود زمانی در صف آمریکاستیزان بودهاند و در پیشبرد این خط ویرانگر نقش بازی کردهاند. بگذریم از اینکه در طول دولت روحانی و تا پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ، تیم ظریف و روحانی بطور پیدا و پنهان مشغول مذاکره مستقیم با آمریکا بودند وگرنه توافق اتمی حاصل نمیشد! در این اقدام نیز اصلاحطلبان که ممکن است به جای عبور از جمهوری اسلامی، نام خود را تغییر دهند (مثلا «تحولخواه»!) تا همچنان در کنار آن بمانند، نشان دادند که نمیدانند مشکل بر سر مذاکره مستقیم با آمریکا نیست! اگر دلواپسان رژیم فکر میکردند باید مانند کره شمالی پایداری کنند و برای آمریکا شاخ و شانه بکشند تا بمانند ولی حالا سنگ روی یخ شدهاند، حالا اصلاحطلبان هم کره شمالی را به عنوان «الگو»ی مذاکره معرفی میکنند تا جمهوری اسلامی بماند!
در سیاست امر مطلق وجود ندارد اما در چنین وضعیتی بعید است جناح اصلاحطلب حتی بر اساس نسخهای که احمد غلامی پیچیده توان بازسازی درونی خود را داشته باشد. از همین رو، پاسخ پرسش سردبیر شرق مثبت است: بله، ماهی به دمُش رسیده است. نسبت اصلاحطلبان به حاکمیت مانند جزء به کل است؛ وقتی مرکز کل در آستانهی فروپاشی است از جزء اعم از دلواپس و اصولگرا و اصلاحطلب و تحولخواه و هر نام و عنوان دیگری چه کاری بر میآید؟
آیت الله قورباغه:
دوزیستان جانورانی هستند ” خونسرد ” که دو دوره زندگی دارند. دوزیستان در دورهٔ نوزادی دارای باله هستند و در آب شنا میکنند اما وقتی بزرگ شدند دارای ” دست و پا ” میشوند مانند قورباغه، وزغ و…دارای نیش و چنگال نیستند ولی دارای ” سیستم دفاعی ” دقیقی بوده که به خوبی فعال میباشد. بیشتر” صورت ” خودشان را در روز نشان نمیدهند. دوزیستان جهت بقاء خود از” ترفندهای ” دیگری نظیر ” هم رنگ شدن با محیط ” و ” رنگ عوض کردن ” استفاده میکنند…السلام و علیک یا… آیت الله قورباغه!
ماهی از سر گنده گردد نی ز دم فتنه از عمامه خیزد نی ز خم!
قند تو دل ملاها اب شد با این پیشنهاد !
روحانی اماده سفر به اتریش و سوئیس است . اتریش یکی از کشورهایی است که بسیار با ملاها مراوده دارد . دختر روحانی هم در این کشور اروپایی تحصیل میکند و به نظر بیشترین ارتباط را هم با مامورین اطلاعات ایران دارد . در زمان شاه هم این کشور ارتباط نزدیک با رژیم پهلوی داشت و حتی سفارت و ساختمان ان هم در همسایگی کاخ سعد اباد بود .سوئیس هم حافظ منافع امریکا در ایران است و احتمالا از باب گشودن مذاکره بر اساس پیشنهاد اصلاح طلبان هم میتواند از پیامدهای این سفر باشد .
به هر حال اخوندها از هر طریق و وسیله ای در صدد حفظ حکومت هستند و بر عکس ان اپوزیسیون مخالف حکومت هم به هر وسیله ای در پی کنار زدن هم …. نتیجه کار هم معلوم است برای دو طرف !!!