هموطنان ارجمند،
از آن زمان که در دروان سیاه قاجاریه، ایران تحت سلطهی دو دولت روس و انگلیس درآمد و دچار استعمار و استثمار پنهان گردید و دولتمردان قاجاری از سفارتخانه های این دو کشور تابعیت اخذ کردند تا از تعرضات داخلی مصون بمانند، و روس ها مجلس شورای ملی را به توپ بستند و انگلیس ها قراردادهای استثماری با قاجارها منعقد کردند، دو مفهوم در ذهن ایرانیان ریشه کرد و از آن پس، هر کجا که فرصتی تاریخی پیش آمد، این ملت مفاهیم مزبور را همچون خواسته ای بنیادین فریاد کرد: « استقلال» و «آزادی »؛ آنگونه که هرگز نمی شد دید که شخصیت ها و گروه های سیاسی ایرانی جرأت کنند که همچون دولتمردان قاجاری علناً به کشورهای بیگانه بیاویزند و از آنان جواز حکومت بخواهند. اما اکنون، مثل همهی معجزات حکومت اسلامی مسلط بر ایران که توانسته است همهی صفات نیک و بد را جابجا کند، وطن فروشی و گدایی از بیگانگان نیز قبح خود را از دست داده و حتی تبدیل به نوعی فخرفروشی شده است.
اگر ایرانیان چهل سال پیش هم می دانستند که این کدام دست است که آخوندی بی سواد و از دنیا بی خبر را از نجف به پاریس می برد، و در ویلایی جای می دهد، و همهی وسایل تبلیغاتی را در اختیارش می گذارد، و از آنسوی فرصت طلبان نیز همچون مگسان دور شیرینی، در اطرافاش می نشینند و آنچه را که خود او بعدها با عنوان «خدعه» معرفی کرد یادش می دهند، و رابط او و حکومت جیمی کارتر می شوند، و او از طریق آنان از کارتر می خواهد که ارتش را خنثی کند تا یاران اش متقابلاً کار خویش را به انجام رسانند، آیا ایرانیان باز هم به خیابان می آمدند تا از این چهرهی فریبنده استقبال کنند؟ یا اطرافیان او را خلعت ریاست بپوشانند؟ مگر شعار انقلابیون آن سال نیز همان « استقلال» و «آزادی » نبود که گستاخانه زهر «جمهوری اسلامی» را نیز به آن افزوده بودند؟
حال که چهل سال از آن واقعهی شوم گذشته، گویا دیگر نیازی به «خدعه» نیست و نیروهایی هستند که بی هیچ احساس شرم به گدایی از بیگانه می روند، از یکی پول می ستانند و دیگران را با آن پول تشویق می کنند، که در جمعشان ظاهر شده و مژدهی سرنگونی حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان را بدهند. دو نمونه از این رفتار شرم آور برای درک مطلب کافی است: مجاهدین در پاریس « کارناوال » راه می اندازند و خدمات چند امریکایی بازنشسته و شاغل را می خرند تا در آن مجلس همچون نجات دهندگان آسمانی ظاهر شوند؛ و کمدین هایی که خود را « رئیس سنای کنگره ایرانیان » می دانند به پابوس نمایندگان کنگره آمریکا می روند تا با دروغی فاحش و شرمآور خود را به عنوان نوهی رضاشاه معرفی کرده و تأیید امریکاییان را گدایی کنند.
چه کس می تواند این واقعیت را منکر شود که نیمسالی پس از تظاهرات هر روزه و گستردهی ملت رنجدیده و شجاع ایران، علیه فساد، بیداد، خفقان، کشتار و شکنجه حکومت اسلامی، و پس از آنکه تظاهرکنندگان در شعارهای خود، از « رضاشاه، روحت شاد » تا « جمهوری ایرانی»، خواستار برقراری یک حکومت ایرانی و منطقی و غیرمذهبی شده و یک کلام و اشاره هم به وجود سازمانهای بدسابقه نداشته، اکنون برای این عناصر چارهای جز دروغزنی و توسل به بیگانه باقی نمانده است. آن بیگانه ای که می تواند « چلبی» را به عراق و « کرزای» را به افغانستان بفرستد.
براستی شاید حتی سخن گفتن با آن دولت و دستگاه فرنگی بیهوده باشد که افرادی از نزدیکان دولتاش به کنگرهی کسانی می روند که در نیمسال گذشته حتی یک شعار به نفع آنها در ایران داده نشده و کمتر ایرانی ست که نداند عملکرد این سازمان در طی سال های گذشته، حتی در درون تشکیلات خودشان، جز نوعی دیکتاتوری سرکوبگر مذهبی نبوده است. آری، سخن از سازمانی است که روشن نیست چگونه هزینهی میلیون ها یورویی برگزاری کنگره و آوردن هزارها انسان کرایه ای را به مجالس خود تأمین می کند. اینگونه رفتار برخی کارگزاران آمریکایی اثری خراشنده، نفرت انگیز و ماندگار در دل ایرانیان بجا خواهد گذاشت، که چنان آگاهانه خواست آشکار مردم ایران را لگدمال می کنند و دشمنان منفور ملت و منافع ایران را برمی کشند.
براستی چرا دولت های بیگانه را باید دلسوز مردم ایران پنداشت و توقع داشت که از حقوق انسانی آنان دفاع کنند؟ چرا باید اراده و شعارهای ظاهری دولت های بیگانه را در راستای آوردن دموکراسی به منطقه باور کرد؟ مگر عربستان مهد دموکراسی است که عزیزکردهی انگلیس و آمریکا محسوب می شود؟ و یا مگر عراق و افغانستان و لیبی اکنون از حکومتهای دموکراتیک برخوردارند، که پسندیده برخی دولت های غربی می باشند؟
برای دولت های غربی هدف اول و کم هزینه تر و بی دردسرتر همانا « تغییر رفتار حکومت اسلامیِ » مسلط بر کشورمان است؛ و این را وزیر خارجهی آمریکا به روشنی توضیح داده است. و این کار میسر نمی شود جز از طریق تقویت شعبدهی « مجاهدین» به عنوان یک تهدید از یکسوی، و مطرح کردن مضحکهی افرادی شعبده باز، گستاخ و ماجراجو از در میدان دیگر بازی، چنانکه در بیانیهی مشترک قبلی ما نشان داده شده، نمایش اهداف تجزیه طلبانهی احزاب قومگرا جای خود دارد، برای اثبات اینکه با رفتن حکومت اسلامی ایران تجزیه خواهد شد. این همان «سیاست هویج و چماق» مشهوری است که غربیان همیشه در مورد حاکمان بی خرد و سودجو و فاقد حقانیت کشورهای اسیر استبداد اعمال می کنند و سپس، چون در کار « تغییر رفتار رژیم تبهکار مستقر» موفق شدند، همهی این «لعبتکان» را به «صندوق عدم» می سپارند. در این میان، و متأسفانه، تنها ایرانیان شرافتمند و میهندوستاند که هنوز دارای نمایندهای در قامت یک «آلترناتیو کارآمد ملی» نیستند تا از منافع آنان هدفمندانه حمایت کند و اتفاقاً تمام تلاش نوکرصفتان نیز معطوف جلوگیری از پیدایش آن است.
توجه کنیم که در اینجا سخن از قطع ارتباط با اردوگاه غرب و یا امریکاستیزی نیست. ما معتقدیم که پیوند یک «حکومت ملی» در ایران با این اردوگاه می تواند بیش از هرگونه «انزوا طلبی» یا «نفی مداری» یا «شرق گرایی» برای ملتمان مفید باشد. چرا که جای ما حتماً در اردوگاه متشتت و منطق ستیز «شرق» نیست؛ اما هرگز نباید فراموش کنیم که این « غرب » نیز قرار نیست صرفاً بر اساس اخلاق و انسانیت عمل کند و منافع کوتاه و بلند خود را فدای دیگران نماید و، در نتیجه، تنها عامل جلوگیر از دخالت کمصرفهی آنها چیزی جز وجود یک اراده ملی و نیرویی متشکل و برخاسته از آن نیست. در نتیجه آشکار است که در مقابل رفتارهای غلط اقطاب قدرت تنها باید با « ارادهای ملی» ایستاد.
ملتی که به استقلال خود پایبند باشد اما جایگاه خود را در اردوگاه غرب ببیند، باید نمایندگان واقعی و کارآمد خود را داشته باشد؛ چرا که- در غیاب چنین آلترناتیوی- «کمدین ها» به صحنه آورده می شوند تا نقش های مضحک و کارناوالی غریبی را بازی کنند.
در این میان، وظیفهی مایی که نه از جایی کمک مالی دریافت می کنیم و نه حاضریم نقش عروسک های سیاسی دیگران را بازی کنیم، جز این نیست که این حقایق را، در راستای آگاه سازی « ملت بزرگ ایران»، در زیر سقف تاریخ تلخکام میهنمان فریاد کرده و آن را همچون هدیهای ناچیز برای آیندگان به یادگار گذاریم. آنگاه، آینده به هرگونه که رقم بخورد، حاوی این نشان نازدودنی تاریخی نیز خواهد بود که در این روزگار دلشکن ایران دوستانی هم بودهاند که توطئه ها را هویدا ساخته تن به ننگ نوکری بیگانه نسپرده و پیوسته به ایران و منافع ملت ایران اندیشیدهاند.
۱۸ تیر ۱۳۹۷ – ۹ جولای ۲۰۱۸
اسماعیل نوری علا – دبیرکل حزب سکولار دموکرات ایران
خسرو بیت اللهی – دبیرکل حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)
معلوم نیست چرا چنین احزابی دارای مواضع مشترک ودر این روزهای سرنوشت ساز ایران با ادغام در یکدیگرتشکیل یک حزب بزرگتر نمی دهند و بروشنی از یک راه حل مناسب امکانات فعلی (مثلأ راه حلی که شاهزاده رضا پهلوی پیشنهاد میکند) پشتیبانی نمیکنند.
با دادن اعلامیه های سیاسی «وآگاه سازی» کاری پیش نمیرود!!