صلح از اصلاح میآید، معمولاً هر چیزی که نقص یا ایرادی دارد نیاز به اصلاح دارد، چیزی که حاوی خرابی، آلودگی و خباثت است. تعمیر خانه، ویرایش کتاب یا متن نوشتهشده، اصلاح موهای سر و صورت، نمونههایی از اصلاح ایرادات یا رفع فضولات است.
متضاد اصلاح، نادرستی و فساد است، انسان موقع به دنیا آمدن خمیرمایهاش پاکی بود، ولی کمکم به سمت نادرستی ها، خبائث فکری و جسمی رفت، همانطوری که بدنش کمکم در اثر تاثیرپذیری از شرایط و اوضاع محیط زیستش، دچار خرابی می شود، میکروب و ویروس وارد بدنش می شود، زخم می شود، در اثر ضربات و تصادفات گوناگون دچار آسیب دیدگی، درد و کوفتگی می شود و احتیاج به اصلاح دارد، و در پی آن برای درمان و اصلاحش، نیاز به پزشک معالج متخصص مربوطه دارد، به همین ترتیب، اگر روح و روان و فکر انسان دچار مشکل و خرابی شود، زندگیش لجن زار می شود و اصلاحات لازم دارد.
در بعد اجتماعی، هم مشکلات و معضلات اجتماعی که گریبان گیر جامعه است باید توسط مصلحین مربوطه اصلاح شود، مصلح کسی است که نسبت به خرابیهای جامعه بشریت حساس باشد و واکنش و حساسیت به خرج میدهد، یک مصلح بیتفاوت نیست، رنج میبرد، وجدانش آزارش میدهد،
امروز جهان، نیاز مبرم به صلح دارد، صلحی که منبعث از تفاهم مسالمتآمیز و زندگی بدون مشکلات است، ما نمیتوانیم که صلح را در قالب و مقابل جنگ معنا کنیم، یعنی فقط سعی کنیم در جهان جنگ نشود، یا در یک کشوری اصلاحات بشود، به حقوق بشر احترام گذاشته بشود، بلکه برای دستیابی به صلح واقعی، هر چیزی که آرامش بشر را از بین میبرد باید اصلاح شود، اولین عامل هم اقتصاد است، وقتیکه انسان مشکل مالی دارد دست به هر کاری میزند، شرافت خودش را زیر پا میگذارد، تاریخ این را نشان میدهد.
صلح در جهان وقتی پایدار و پابرجا می شود که در آن کشور یا در همه ممالک نظام کشورداری و مخصوصاً اقتصادی طوری اصلاح شود که از تبعیض، ظلم و خودخواهی اثری نباشد، تبعیض یعنی اینکه درصدی از مردم آن کشور یا دنیا، خوب بخورند، خوب زندگی کنند نه اینکه اکثریت یک ملت یا ملل عالم در فشار روز افزون نداری و بیماری باشند،
صلح درونی هم یک نیاز روحی است که هر کس فراخور شخصیت و خلقوخوی خودش به یک طریقی نیازهای معنوی و درونی خود را اشباع میکند. ادیان روی این مسئله دست گذاشتند و آمدند و ادعا کردند که بااتصال به یک خدای نادیدنی، قادرند نیاز روحی بشر به معنویات را پاسخگو باشند. اما نتوانستند. امروز در همهجا بخصوص در کشورهای اسلامی مانند ایران، مردم از دین زده شده اند و از آن میگریزند، البته من هم با این مردم همعقیده هستم، و آنها را درک میکنم برای اصلاح آثار سوءاستفادههای دینمداران و رسیدن به صلح باطنی، به یک عملکرد تخصصی و علمی نیاز است. تنها با سطحینگری و حمله و انتقاد از دین، فرار و مقابله بر اساس عقدههای حاصل سیلیهایی که از دین خوردهایم و نهایتاً فحش دادن، کارساز نیست و تنها به جوسازی منجر می شود.
من بهعنوان کسی که در این زمینه تخصص داشتهام بهطورعلمی تحقیقی وارد این حوزه شدم ابتدا از بدیهای دین نمونهبرداری کردم با نشان دادن عدم تطابق ثبت با سند تناقضات را بیرون کشیدم و همه مستندات را گردآوری کردم. این حرکت من یک حرکت هدفدار بود که باوجود خطرات و سختیهای بسیار تا اینجا ادامه دادهام که ادیان را در زمینه شناخت به وجود آورنده این جهان ناکارآمد میبینم. اصلاح این امر را با ارائه دکترین توحید بدون مرز ممکن میدانم.
درزمینهٔ سیاست هم باید بگویم سیاسیون هم به وظیفه خودشان عملنکردهاند، چنانکه در همه دنیا تبعیض و فقر و مشکلات گوناگون، گریبان گیر مردم شده است. اما سخنی دارم با سیاسیون ایرانی مقیم خارج از کشور در خارج که درد ملت ایران را فهمیده باشد؟ آیا شما درد شناسید؟ بهعنوان متخصصین این رشته راهکار شما برای گریز از وضعیت کنونی که مردم ما را به صلابه کشیدهاند چیست؟ با ادامه شعارهای ۴۰ ساله میخواهید به کجا برسید؟ کارنامه عملی شما و بیلان کاریتان چیست؟ آیا تشویق مردم به بیرون ریختن و تلفات دادنهای بیهدف و کور را چاره کار میدانید؟
در این روز که روز جهانی صلح نامیده شده است از شما سؤال میکنم آیا وقت آن نرسیده است که در وضعیت گذشته خود نظر کنید آیا نیاز به اصلاح دید و تفکر و عملکرد خود را حس نمیکنید؟ من خودم با وجود اینکه امکان خروج از این مملکت برایم فراهم بود اما نرفتم و ماندم تا هم خودم مستقیم در کنار این مردم درد آنها را با تکتک سلولهایم تجربه و حس کنم و هم به آسانی در معرض شنود رنج گرفتاران قرار بگیرم، بدون تعارف باید بگویم خانمها، آقایان، با چنین سیاست حاکم بر جهان، صلح در دنیا، یک جوک است، یعنی سیاستمداران بزرگ در فکر منافع خودشان هستند، سیاستمداران کوچک، تابع برنامهریزی سیاستمداران جهانی هستند، و از آنها تقلید میکنند، سیاستمداران پایینتر مجبورند که تبعیت کنند، اگر همسویی نکنند، یا از گردونه کاری حذف میشوند و مورد طرد و انزوا قرار میگیرند یا منابع مالیشان قطع می شود، آنوقت جالب است که اینها به ما ایراد میگیرند، اعتراض میکنند، که چرا نام توحید را استفاده کردهایم! غافل از اینکه توحید بدون مرز یعنی تمام ادیان و مذاهب را ما تست کردهایم، نه تنها به درد بشریت نخورده است، بلکه تماماً عامل بدبختی ملتها بوده، طی هزاران سال، توحید به معنای وجود عدالت در جامعه، احترام گذاشتن به وجدان بیدار، داشتن شرافت، عزت و فضیلت، همنوع پرستی، انساندوستی، اینها همه توحید است،
عزیزان توجه داشته باشید همیشه، خراب کردن آسانتر از ساختن است، یک ساختمان صد طبقه را می شود ظرف چند ثانیه با انبوه مواد منفجره قوی تخریب کرد، اما ساختن همین ساختمان، چقدر طول میکشد؟ چقدر تخصص و انرژی و پول لازم دارد؟
افرادی که مرا کنار گذاشتند و در انزوا و بایکوت قراردادند آیا مطالعه و بررسی کردند که من چه میگویم؟ یا اینکه خیال میکنند که ما آمادهایم که تا این حکومت رفت بیاییم بنشینیم جای آنها، نه این حکومت از بین میرود، نه ما اهلش هستیم، ولی این بیخردی آنها را نشان میدهد و نخنما شدن آن فرشی که بر آن نشستند، لباسشان که لباس دفاع از حقوق بشر است دیگر رنگباخته است و حرفی بهجز تکرار مکررات ندارند و چهل سال است که این تکرار هم هیچچیزی را عوض نکرده است، مرتب کنفرانس و جلسه و نشست تشکیل دادهاند چه نتیجهای برای مردم ما داشته است؟
از آن بالاتر جلسات و کمیسیون هایی که ابرقدرتها انجام دادند چه نتیجهای داشته است؟ فقط فشار بر ملت ما بیشتر شده است، ملتی هم که نمیتواند حرکت کند از یکسو بهشدت سرکوبشده است از سوی دیگر به خاطر اینکه اعتماد به آنها ندارند(اپوزیسیون)، تحریمها زیاد می شود حکومت راحت سرجای خود مانده است، مردماند که بدبخت میشوند بااینهمه انبوه میلیونی مردم ناراضی چرا تعداد معترضین باید اینقدر کم باشد؟ بعد فعالیت برخی از این اپوزسیون نماها این است که مراقب باشند اسم کسی بالا نرود و اگر کسی احتمال رشد دارد خفهاش کنند غافل از اینکه با این شیوه و عملکرد، بجای مقابله با رژیم درواقع با حکومت ایران همسویی میکنند، حکومت در داخل ما رو خفه میکند در خارج از کشور هم اپوزیسیون جور دیگری طناب انداختند گردن ما و یا نمایندگان ما را در خارج و ما را به سکوت میکشانند، آیا در حقیقت این جنایت نیست؟
کارمندان قدیمی اوین میگفتند:”از همان سال اول، مجاهدین خلق در اوین، در زندان، لباسهایشان را آماده میکردند چمدانهایشان را هم میبستند میگفتند امشب رژیم کارش تمام است! این هفته تمام است، امسال تمام است و.. “، گویا اینها در عالم هپروتند چون با واقعیت امروز ایران که ما داریم نگاه میکنیم هیچ مطابقت ندارد، فاصله حقیقتِ وضعیتِ داخل ایران با تصورات خارج از ایران گویی از زمین تا کره ماه است!
در طول این چهل سال، تلاشهای زیادی برای سرنگونی حکومت شد و هزینههای زیادی داده شد، اما به ثمر نرسید به دلیل نداشتن رهبری و مدیریت درست، یکی از مهمترین جریانات علیه نظام در اول انقلاب، آیتالله شریعتمداری بود، ایشان تلاشهایی صورت داد اما متأسفانه مرعوب جو حاکم شد و نتوانست با جسارت عمل کند، به همین دلیل، تبریز که چند هفته در دست حزب خلق مسلمان بود، تسلیم شد و تعداد زیادی کشته شدند که به شهادت یکی از دادستانهای اول انقلاب که آخوندی بود سابقاً در تبریز اقامت داشت، در زندان به من میگفت که ما نصفهشبها، کامیون کامیون، جنازه اعدامیها را میبردیم و در گورهای دستهجمعی، دفن میکردیم، بنیصدر مقاومت کرد و موقع رفتن گفت آخوند نمیتواند حکومت کند و اینها بهزودی میروند، جریان منتظری هم به همین شکل، مخالفین در حمایت او ائتلاف کردند، میرحسین همینطور، هیچکدام حرکتی نتوانستند بکنند،
چون مردم ایران بیانگیزه شدند، فقط هم از طرف همینهایی که الآن داعیه دفاع از وطن دارند و خود را وطنپرست مینامند، این وقتیکه بازتاب ندارد بازده ندارد، میرود در فاز استحمار مردم یعنی اینها ملت ایران را احمق فرض کردند، فرق نمیکند در داخل،حکومت ایران، در خارج آنها، آنها که طی چند ماه اخیر به بهانههای مختلف مردم را به خیابان کشاندند، خیال میکردند که حرکت پنجاه وهفت آغاز می شود درحالیکه مردم بیانگیزه شدند حاضرند سکته کنند و خودکشی کنند اما دیگر دست به انقلاب نزنند، وقتی ما از دردها و علتها میگوییم، تا اشتباهات تصحیح شود، به من اتهام میزنند که شما دارید نهضت را به سردی و یخ شدن میکشید، اما اینطور نیست، چهل سال است به هر ترتیبی که هست این حکومت حاکم است، هرکسی هم که اعتراض کند یا به خیابان بیاید دستگیر و یا کشته میشوند، این را فراموش نکنند که همین دیدگاهها و عملکردشان، باعث شد که من خانهنشین شوم و عامل شدند که من از ادامه فعالیتهای سیاسی در زندان دست بکشم، همچون منی که هفتهای یکی دوتا اعلامیه میدادم، اعلامیههای تند! که مستقیماً روی خمینی، خامنهای و انقلاب و حکومت دست میگذاشتم، بعد از هشت سال مقاومت و مبارزه هم از سوی حکومت خفه شدم هم از سوی برخی فعالین خارج از کشور با بایکوت و به انزوا کشاندن ما به حکومت در سرکوب ما چراغ سبز نشان دادند. حکومت من را در حصر قرار داده آنها هم دارند الباقی صدای مرا خفه میکنند، یعنی یک طناب اینها بستند به گردنم، یک طناب آنها.
بروجردی، سیام شهریور ۱۳۹۷
ایران، تهران، در حصر خانگی