کوچ – از اعتراضات سراسری در جریان انقلاب ۵۷ که مردم به صورت گسترده به خیابانها آمدند و این حضور منجر به سقوط حکومت پهلوی و نظام پادشاهی در ایران شد تا امروز بجز یکی دو مورد در طول چهل سال گذشته اعتراضات مردم کوچکتر و کم اثرتر شدند.

در مقابل، راهپیماییهای حکومتی که به مناسبتهای مختلف در روزهای مشخص با بسیج امکانات از کیسهی مردم برپا میشد رونق گرفت.
تجریه نشان میدهد حکومت انقلابی در رَویهای چهل ساله با هر روشی صدای مخالفان را سرکوب میکند و هر زمان که شدت و حجم اعتراضات بیشتر شود شدت عمل نهادهای امنیتی و انتظامی بیشتر میشود. از استراتژیهایی که امنیتیها بر اساس تجربیاتی که در جریان اعتراضات سال ۸۸ به نتایج انتخابات ریاست جمهوری برای سرکوب به دست آوردهاند، «نفوذ» است. در این روش افرادی مأمور میشوند در دل جمعیت دست به اعمال خشونتبار بزنند، تخریب کنند، آتشسوزی به راه اندازند یا جمعیت را به سوی مراکز اداری و بانکها سوق دهند تا یا به صورت شخصی و یا با بهره بردن از احساسات برانگیخته شدهی معترضان اعمالی را تدارک ببینند که بستر سرکوب توسط حکومت را آماده کنند.
تجربه دهها انقلاب در دوران معاصر نشان داده حکومتها هرچقدر مسلح و جلّاد باشند کمتر میتوانند اعتراض آرام مردم را با خشونت سرکوب کنند. آنان به خوبی بر این نکته واقفاند که شهروندانی که برای احقاق حقوق خود به خیابان میآیند هرچه بیشتر حضور بیابند منسجمتر میشوند، آگاهتر، همسوتر و همدلتر میشوند و جسارت بیشتری پیدا میکنند و دیگران هم به آنها میپیوندند. از زاویهای دیگر مردم در چنین وضعیتی «آموزشِ به صحنه آمدن» تا رسیدن به حقوق خود را میبینند و راه عقب زدن پلیس تادندان مسلح ضدشورش را یاد میگیرند. جمعیتی که نیروهای امنیتی را عقب بزند و افسانه شکستناپذیر بودن آنها را پایان دهد در آستانه عقب زدن نظام سیاسی قرار میگیرد که دیگر نه تنها مسلح نیست بلکه ضعف بزرگ آنها که عافیتطلبی است و توان دفاع ندارد، سبب ریزش آنان میشود.
باید دانست که رادیکال شدن اعتراضات مردم در ابتدا یا حتی در مرحله فراگیر شدن اعتراضات، مطلوب حکومت است و حکومت با نفوذ به هستههای تجمعات سعی میکند آنها را به بیراهه بکشاند.
شوربختانه کم نیستند کسانی که در بزنگاههای تاریخی به واسطه حضور در رسانههای مخالف رژیم خارج از کشور ابتدا معروف شدند و اعتماد عمومی را جلب کردند و تا اندازهای نقش هدایت و جهتدهی به دست آوردند اما در ادامه مسیر نقش همان نفوذیهایی را بازی میکنند که رژیم میخواهد و در نهایت راهپیماییها را به سمتی سوق میدهند که سرکوبگران میخواهند و با به خشونت کشیدن تظاهرات به سرکوب مشروعیت میبخشند.
فرض کنیم مردم به صحنه میآیند، تظاهرات فراگیر و در سکوت است و برای همگان مسجل است که هر کسی قصد رادیکال کردن تجمعات را دارد عامل حکومت است در این صورت ماشین سرکوب کمتر به این بهانه دست پیدا میکند که به مردم حمله کند و اعتراضها را از هم بپاشاند، آنگاه است که مردم فرصت منسجم شدن، آموزش به میدان آمدن و همفکری و همدلی را در کف خیابان به دست میآورند و نفوذیها نیز جرأت نمیکنند خود را لو بدهند.
عوامل رژیم عمیقاً از راهپیماییهای مسالمتآمیز وحشت دارند چون بهانه برای سرکوب ندارند و عوامل نفوذی آنها هم نمیتوانند شرایط حاکم بر اعتراضات را مدیریت کنند، البته در این شرایط هم باز به تحریک مردم دست میزنند اما لازم است مردم خویشتنداری کنند و مطلوب سرکوبگران که همانا رادیکال شدن اعتراضات است را به آنان هدیه ندهند.
در این شرایط و با این دیدگاه، موتور به خشونت کشاندن تجمعات که همان عوامل نفوذی است نیز از کار میافتد چرا که مردم میدانند عوامل حکومت مأمور التهاب و تشنج هستند. پس بهتر است آگاهانه مبارزه کنیم نه در زمین حکومت.