احمد رأفت (+عکس، ویدئو) آشنایی نزدیک با برناردو برتولوچی، بدون شک یکی از افتخارات نویسنده این خطوط است. اولین بار این استاد بزرگ سینما را در سال ۱۹۷۷ دیدم. در آن سالها فیلم «آخرین تانگو در پاریس» از این کارگردان در ایتالیا هنوز توقیف بود. خود برناردو برتولوچی هم در دادگاهی به پنج سال محرومیت از حقوق سیاسی و اجتماعی محکوم شده بود. در آن سال مسئولیت برنامهریزی یک انجمن فرهنگی ایتالیایی (Associazione Culturale Monteverde) در محله مونته ورده رم را عهدهدار بودم. تصمیم گرفتیم با وجود ممنوعیت، «اخرین تانگو در پاریس» را برای اعضای این انجمن و اهالی این محله اکران کنیم. از برناردو برتولوچی هم دعوت کرده بودیم برای بحث و گفتگو در خاتمه نمایش فیلم به این مرکز فرهنگی بیاید.
نیم ساعت بیشتر از اکران نگذشته بود که چند مأمور پلیس با حکم توقیف کپی غیرقانونی فیلم به آن سالن ریختند و من و کارگردان را به کلانتری محل بردند. مدیر انجمن که یک سناتور چپگرا بود را به دلیل مصونیت سیاسی نمایندگان پارلمان نتوانستند بازداشت کنند. در چند ساعتی که در بازداشت بودیم، فرصتی شد که نه تنها در مورد این فیلم بلکه در مورد سفر او به ایران و آشناییاش با فروغ فرخزاد صحبت کنیم. برنارد برتولوچی با فروغ فرخزاد در جریان اکران «خانه سیاه است»، مستندی که این شاعر در مورد جذامخانه تبریز ساخته بود، در «جشنواره بینالمللی سینمای نوین پزارو» آشنا شده بود. آشناییای که با سفر این کارگردان به ایران برای ساختن مستندی با عنوان «جاده نفت» به دوستی تبدیل شد.
جاده نفت، نگاهی شاعرانه به ایران
«جاده نفت» مستندی در ۶ بخش بود که شرکت ملی نفت ایتالیا (انی) در رابطه با کشورهای نفتخیزی که در آنها حضور داشت تولید کرد. آن زمان شرکت ملی نفت ایتالیا با نام «سیریپ» در ایران فعالیت میکرد. کارگردانی سه بخش این مستند که به ایران مربوط میشد به برناردو برتولوچی واگذار شده بود. مستندی صنعتی که برناردو برتولوچی توانسته بود به اثری هنری تبدیل کند. بسیاری از صاحبنظران، مستندهای برناردو برتولوچی در مورد نفت را کاری شاعرانه میدانند.
در ساعاتی که در اتاقی در کلانتری مونتهورده در انتظار آزادی بودیم، از این کارگردان نظرش را درباره فروغ فرخزاد جویا شدم. این استاد سینمای معاصر گفت: «اشتراکات من و فروغ بسیار است.، هر دو شاعر و فیلمساز هستیم، اگرچه او با مرگ زودرساش نتوانست خلاقیت سینمایی خود را چنان که باید به مردم بشناساند. اگر زنده میماند، بدون شک به یکی از کارگردانان قابل تحسین در سطح جهانی تبدیل میشد». برناردو برتولوچی در ادامه گفت: «هنر تنها نقطه اشتراک ما نبود. دید ما به اطرافمان هم یکی بود. هر دو حالمان از کسانی که دنبالهرو هستند و میخواهند همرنگ جماعت بشوند بیزار بودیم. حاضر نبودیم برای مصون ماندن از انتقادهای جامعه سنتی، همرنگ جماعت بشویم. گذر از سنتهایی که آنها را دست و پا گیر میدانستیم هدف هر دو ما بود».
زن سرکش شرقی
سالها بعد در پزارو، شهری که برناردو برتولوچی برای اولین بار فروغ فرخزاد را ملاقات کرده بود، در حاشیه همان جشنواره سینمایی، در نشستی بار دیگر در کنار هم قرار گرفتیم. در این نشست کتابی که درباره آزادی نسبی رسانهها در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی به زبان ایتالیایی نوشته بودم، رونمایی میشد. برناردو برتولوچی که به منظور دیگری در پزارو بود، چون در این کتاب شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» را به زبان ایتالیایی ترجمه کرده و به عنوان مؤخره قرار داده بودم، تصمیم گرفت در کنار من بنشیند و از سرایندهی آن، یعنی فروغ فرخزاد بگوید. برناردو برتولوچی صحبتهایش در مورد فروغ فرخزاد را با این جمله آغاز کرد: «فروغ زنی بود کاملا شرقی، ولی نسبت به زمان خود از هر زن غربی نیز سرکشتر و آزادهتر بود».
برناردو برتولوچی گفتگویی نیز با فروغ فرخزاد ضبط کرد که متاسفانه نسخه کامل آن در دسترس نیست و تنها میتوان دقایقی از آن را در شبکههای اجتماعی پیدا کرد. کسانی که نسخه کامل این گفتگو را دیدهاند، میگویند مناظره این دو هنرمند بسیار عمیق است، اگرچه هرگز در جایی اکران عمومی نشده. در سالهای بعد، به عنوان روزنامهنگار در چند مورد، فرصت گفتگو با این استاد سینما را در حاشیهی جشنوارهها پیدا کردم. آخرین گفتگوی من با برناردو برتولوچی در حاشیه جشنواره سینمایی ونیز در سال ۲۰۰۳ میلادی بود. در این سال برناردو برتولوچی با فیلم «رویاپردازان» به جشنواره آمده بود. فیلمی که برخی آن را ادامه «آخرین تانگو در پاریس» میدانند.
برتولوچی و مچبند سبزش
۶ سال پس از این گفتگو، زمانی که جعفر پناهی را دستگیر کرده بودند و هنوز در زندان بود، همراه با مارکو مولر مدیر وقت جشنواره ونیز، تصمیم گرفتیم در یکی از بزرگترین سینماهای شهر رم، مراسمی در حمایت از این کارگردان برگزار کنیم. مراسمی که بسیاری از نامهای سرشناس سینمای ایتالیا نیز در آن حضور داشتند و شبکه ۲۴ ساعتهی تلویزیون دولتی ایتالیا نیز آن را مستقیم پخش کرد. قرار شد من، مارکو مولر و استفانیا ساندرلی از چهرههای معروف سینمای ایتالیا که با برناردو برتولوچی در فیلم پنج ساعته «۱۹۰۰» حضور داشته است، اجرای این مراسم را بر عهده بگیریم.
از جعفر پناهی پیامی برای این مراسم دریافت کرده بودیم. در نظر داشتیم نامهای هم به امضای نامهای سرشناس سینمای ایتالیا برای مقامات جمهوری اسلامی با خواست آزادی جعفر پناهی بفرستیم. با برناردو برتواوچی که مدتها بود اسیر صندلی چرخدار شده بود، تماس گرفتم تا امضای او را نیز زیر این نامه داشته باشیم.
برنارد برتولوچی وقتی خبردار شد که قرار است مراسمی نیز در حمایت از جعفر پناهی برگزار و پیامی از او نیز خوانده شود، گفت من هم خواهم آمد ولی به شرط اینکه نامه او را من در این مراسم بخوانم. ساعتی قبل از آغاز این مراسم برناردو برتولوچی که سخت بیمار بود، روی صندلی چرخدار و با همراهی یک پرستار ظاهر شد. قبل از سلام و احوالپرسی، آستین کت چرمیاش را بالا زد و نوار سبزی را که در همبستگی با «جنبش سبز» به مچ بسته بود به من و مارکو مولر نشان داد و گفت «حالا که آمدم با همکارم ابراز همبستگی کنم، چرا با تمام جوانانی که با مچبند سبز در خیابانهای تهران فریاد آزادی سر میدهند اعلام همبستگی نکنم».
این آخرین دیداری بود که با برناردو برتولوچی داشتم. صدای ضعیف او، به خاطر بیماری، در حالی که پیام جعفر پناهی را برای سالنی که یک صندلی خالی هم در آن دیده نمیشد میخواند، هنوز از ذهن من پاک نشده است.
سرِ فیلم آخرین تانگو در پاریس ازش دلگیر شدم.