کوروش گلنام – بیانیه آنچه ده تشکل سیاسی نامیده شده است نشان داد که آینده ایران در برابر چه تهدیدهایی قرار دارد و ایرانیان به ویژه جوانان تا چه اندازه باید هُشیار باشند.
میتوانست خوشحالکننده باشد
گردهمایی و همراهی گروههای هماندیشه، مثبت است و در نفس امر هیچ ایرادی ندارد. بسیاری از نکتههایی که در این بیانیه آمده است، نمیتواند مورد مخالفت هیچ ایرانی که در آینده خواهان یک ایران آزاد و دمکراتیک باشد، قرار بگیرد از آن میان، خواست برقراری یک دمکراسی حقیقی، جدایی دین از دولت، مورد بسیار مهم و درست تمرکززدایی یعنی انتقال بخشهایی از قدرت به استانهای ایران، به رسمیت شناختن حق شهروندی همه ایرانیان، انتخابی بودن همه نهادهای حکومت آینده (همه مسئولان اداری در استانهای ایران میباید وسیله مردم همان منطقه و نه از سوی حکومت مرکزی انتخاب شوند) اینها همه سخنان درستی است که در بیانیه به گونهای به آنها پرداخته شده است.
ناراستی ولی در کجاست؟
در بند ۲ و همچنین در بند ۹ «طرح مشترکِ» این ده جریان یکباره ما با «ملیتهای فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و…» و تاکید بر «حقوق برابر ملیتهای ایران» روبرو میشویم! امری که شگفتآور است. در چه منبع تاریخی، جغرافیایی از ملیتهای ایران نام برده شده است، نگارنده از آن آگاه نیستم زیرا ما در ایران جز یک «ملت ایران» نداشته و نداریم؛ ملتی با موزاییکی رنگارنگ از قومهای گوناگون که یکی از بزرگترین زمینههای توانایی، امتیاز، جاذبه و در یک واژه از سرمایههای بزرگ ایران است. از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران با گوناگونیهایی روبرو هستیم که برای هر بینندهای جذاب و دلنشین است و امکانهای بسیاری در عرصههای کشت و صنعت در زمینههای گوناگون در اختیار مردم ایران نهاده است. اگر حکومتی مردمی برقرار شود، میتوان به درستی از آنها بهره گرفت. در کدام رویداد مهم تاریخی در سده گذشته ایران، همه ملت ایران چون تنی واحد شرکت نداشتهاند؟ پیوندهای سببی بین قومهای گوناگون ساکن در ایران نشان روشن دیگری بر یکپارچگی ملت ایران است. ستمگری و تبهکاریهای حکومت اسلامی به ویژه در کردستان، بلوچستان و خوزستان را نمیتوان نفی کرد ولی کدام بخش از ایران و کدام لایه اجتماعی، جز وابستگان به حکومت، در میان مردم هستند که از ستم، فشار، پیگرد، زندان و کشتار و غارت حکومت در امان مانده باشند؟
یک جلوه دیگر اندیشههای جداییخواهانه
در یک چنین بیانیهای به رسمیت شناختن حق تعین سرنوشت «این ملتها» چه معنایی دارد جز پایهریزی اندیشههای جداییخواهانه؟ یعنی فردای فروپاشی این حکومت آدمخوار، شماری بتوانند آشوبی به پا کنند و با یاری دشمنان یکپارچگی ایران، پرچم جدایی برافرازند. این موضع، از دیدِ من فریبکارانه ،در لابلای واژههای قشنگ، اتفاقا همان امری است که حکومت اسلامی با شادمانی از آن استقبال میکند زیرا دستمایه خوبی برای تبلیغ و بهانه خوبی برای سرکوب بیشتر مردم زیر ستمِ در کردستان، بلوچستان، خوزستان و… به دست میآورد. گذشته از آن بهانه خوبی نیز برای ایجاد هراس در میان مردم بر این مبنا که اگر ما برویم ایران تجزیه خواهد شد،با تکیه بر همین بیانیه پیدا میکند.
این زمانی است که ما تنها به خود ایران پرداخته باشیم در غیر این صورت برای نمونه یک رهبر تبهکار دیگر چون اردوغان در ترکیه در همسایگی ما قرار دارد که به خونِ کردها تشنه است و هرگز اجازه نمیدهد که کردها در هیچ یک از کشورهایی که ساکن هستند، جدا شده و کشوری مستقل تشکیل دهند. رویدادهای همهپرسی برای جدایی کردهای عراق که از دیدِ من پشت پرده، سپاه و قاسم سلیمانی در برپایی و سپس سرکوب آن دست داشتند، خود یک نمونه گویا است و باید تهدیدهای ترکیه در آن زمان به دخالت مستقیم در عراق را نیز به یاد آورد. روشن نیست تحلیل سست و بیپایه جداییخواهان بر چه بنیادی استوار است؟
شگفت است که بزرگترین و با پیشینهترین حزب استان کردستان ایران ، «حزب دمکرات کردستان ایران» که شعار اصلی دو رهبر بزرگ گذشتهاش زندهیادان قاسملو و شرفکندی همیشه «خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران» بوده است و خود در برابر اندیشههای جداییخواهانه موضع گرفته بودند، امروز زیر تأثیر چند جریان کوچک چون «حزب تضامن دمکراتیک اهواز» و یا «اتحاد دمکراتیک آذربایجان ـ بیرلیک» که روشن نیست چه دامنه نفوذی دارند و به کجا وصل هستند، قرار گرفته و به رهبران جانباخته خود پشت کرده است!
آموزش زبان مادری و زبانِ پیوند ما، فارسی
اگر از حق خودگردانی، به معنای انتخاب مسئولان هر استان از خود ساکنان همان منطقه، تعیین بخشی از مالیاتهای همگانی برای بودجه مردم همان استان و به ویژه تاکید برآموزش زبان مادری میتوان به عنوان موردهای مهم در آینده ایرانِ آزاد یاد کرد، ولی در همان حال نیز میباید بر این امر تاکید نمود که ما برای تماس و پیوند همه ملت ایران از قومها و زبانهای گوناگون، به یک زبان همگانی و فراگیر نیز نیاز برای پیوند و همبستگی داریم که آن نیز نمیتواند زبانی جز فارسی باشدکه هزاران سال ما را به یکدیگر پیوند داده است. بنا بر این در کنار آموزش زبان مادری، آموزش زبان فارسی نیز میباید الزامی باشد که اتفاقا در کنار آموزش زبان مادری یادگیری آن نیز سادهتر میشود. دامنه نفوذ زبان فارسی بیرون از مرزهای ایران نیز از دیرباز گسترش داشته به ویژه دو کشور همفرهنگ با ما یعنی افغانستان و تاجیکستان را به ما پیوند داده است اگر نخواهیم از نفوذ زبان فارسی در دیگر کشورها از آن میان در آذربایجان، اُزبکستان و حتا تا دوردستها و تا جنوب هندوستان یاد کنیم.
*****
همان چند مورد ناراستی در بیانیه نشان میدهد که منتشرکنندگان آن (چه بخواهند یا نخواهند) در پشت واژههای زیبا و مورد پسند همگان و زدن لبخند، شوربختانه دندانهای تیزی برای دریدن ایران دارند.
چرا مثلا این (( ملیت )) اذرى. تهـران را ترک نمیکنند وبه اذربایجان مهـاجرت کرده و براى ورود به تهـران تقاضاى روادید و ووو بکنند؟؟!؟!؟
ترفندهـاى قرون وسطى و خطرناک براى ایرانیان
تسلط بزبان فارسی از کودکی حق داشتن شانس مساوی با شهروندان دیگر در آموزش دانشگاهی را تضمین میکند. در یک کشور مستقل نمیتوان دانشگاه هایی به زبانهای گوناگون بر پا کرد که درآنهاپژوهش های پیشرفتهٔ علمی انجام میگیرد ولی وجود رشته های تخصصی در مورد زبانها ولهجه های بومی مناطق مختلف ایران در همهٔ دانشگاههای کشور در شناساندن غنای فرهنگی ایران ضروری است.