عبدالستار دوشوکی – حاصل بمبگذاری انتخاری اخیر چابهار دو کشته بیگناه بود. یک سرباز سنی مذهب بلوچ از طبقه زحمتکش در زاده و دیگری یک شیعه. بر خلاف ادعای «انصارالفرقان» که میگوید برای احقاق حقوق بلوچها و اهل سنت مبارزه میکند، بمب مهیب آنها، همانند دیگر بمبهای انتحاری، هیچگونه تمیزی بین شیعه و سنی و یا بلوچ و غیر بلوچ قائل نشد. شوربختانه این بمبگذاری انتحاری اولین نمونه توسط گروههای سلفی بنیادگرای سنی مذهب در زادگاه نگارنده نبود، اما امیداوارم آخرین آن باشد. در روز دوشنبه ١٩ اردیبهشت ١٣٩٠ در مقاله تحقیقی و علمیمفصلی تحت عنوان «در ذهـن بمبگذار انتحاری بلوچ چه میگذرد» به عوامل چهارگانه این پدیده شوم و مرگبار پرداختم از جمله فاکتور «حضور پررنگ مذهب و تشدیدتضاد مذهبی» بین شیعه و سنی در منطقه و در استان سیستان و بلوچستان. از تاریخ آن مقاله هفت سال گذشت و در طی هفت سال گذشته تعداد و دامنه فعالیت تلویزیونهای تکفیری ماهوارهای فارسیزبان که خود را به نادرستی تلویزیونهای توحیدی میخوانند، بیش از پیش بیشتر شده است و با زرنگی خاصی مشغول جذب مخاطب در مناطق سنینشین ایران و بخصوص در مناطقی نظیر بلوچستان و کردستان، و همچنین افغانستان هستند. در این نوشتار کوتاه به نقش تلویزیونهای ماهوارهای تکفیری در تعمیق گسل مذهبی بین شیعه و سنی که منجر به نفرت پراکنی مذهبی میشود خواهم پرداخت.

از آنجایی که این تلویزیونها، که اکثرا در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مستقر هستند، با بودجههای هنگفت و فراوان حمایت مالی میشوند و مخالفان خود را به انحاء مختلف تهدید و یا به سکوت وا میدارند، ناچارم از ذکر اسامی و لینک به مستندات آنها در اینترنت و یوتیوب خودداری کنم زیرا نمیتوانم در جدلهای حقوقی با نهادهایی که دهها میلیون دلار بنیه مالی دارند دست به گریبان بشوم. مضاف بر اینکه به عملیات انتحاری از هر نوع آن از جمله «حقوقی» و «دادگاهی» اعتقاد ندارم. در طی چهل سال گذشته ثابت شده است که بنیادگرایان مذهبی و سلفی (از نوع شیعه و سنی آن) از هیچگونه تلاشی برای خاموش کردن صدای مخالف خودداری نکردهاند. خواننده محترم میتواند با جستجو در اینترنت با کلیدواژههای نظیر «شیعیان رافضی هستند»، «ایرانیان مجوس و آتشپرست و کافر هستند» و «حمله وهابی» و غیره کلیپهای مربوطه را مشاهده کنند.
برخی از این تلویزیونها نقش مغازه دو دره سر نبش را بازی میکنند. ماموریت آنها در بخشی از برنامهها مسلمان کردن، به قول خودشان، «روافض صفوی» است. در بخش دیگری از برنامهها همسو با رهبران مذهبی ایران، تاریخ ماقبل اسلام در ایران را مملو از جهل و جهالت و تاریکی و ظلم و ستم و فسق و فجور و ازدواج محارب و دهها توهین و فحاشی دیگر معرفی میکنند و اینکه نور اسلام به ایران آمد، اما سلسله صفوی مجددا آن را خاموش کرد. در برخی از برنامههای دیگر افراد شناخته شده و اکثرا محترم برونمرزی یا درونمرزی را دعوت میکنند تا از طریق حضور آنها در بحثهای سیاسی، کسب وجهه و اعتبار کرده تا در جای دیگری در راستاد ایجاد تضاد مذهبی هزینه کنند. آنچه که برای نگارنده همیشه مورد سوال بوده، این است که چرا پشتیبانان مالی این شبکهها دهها میلیون دلار برای «مسلمان کردن شیعیان» خرج میکنند؟ اما مثلا حتی یک دلار برای «مسلمان کردن هندو یا مسیحی یا بودایی و غیره» خرج نمیکنند. در صورتی که طبق فقه اهل سنت کسی که به سه اصل دین یعنی توحید، نبوت، و معاد اعتقاد داشته باشد، مسلمان است. و بقیه اضافات و یا فروعیات مذهبی اصل اعتقادی دین را نفی نمیکند. همه شیعیان در سراسر جهان به این سه اصل اعتقادی اسلام باور دارند. در نتیجه دمیدن به تنور داغ تضاد و نفرت مذهبی حاصلی جز ایجاد نفرت و کینه ندارد. نفرت و کینهای که گروههای تندرو و جهادی از آن مشروعیت میگیرند و در کشورهایی نظیر افغانستان، پاکستان، عراق و سوریه و غیره بمبگذاری در مساجد و مراسم شیعه را با بیرحمی غیرقابل تصور توجیه میکنند.
در مقاله تحقیقی خویش عواملی که بستر مناسب برای رشد و شکلگیری ذهنیت بمبگذار انتحاری در بلوچستان را به وجود میآورند، پرداخته بودم و تاکید کردم که اگرچه میتوان، علاوه بر ماهیت و عملکرد جمهوری اسلامی در کـُلـیّت قرون وسطایی خویش در سراسر ایران، حداقل چهار حوزه مشخص را که باعث پیدایش بستر مناسب برای رشد ذهنیت بمبگذاری در بلوچستان میشوند، شناسایی کرد. این حوزهها عبارتند از:
۱- نگاه بسیار خشن و سیاست امنیتیـ نظامی سرکوب و اعدام در بلوچستان که بر اساس دکترین بیمارگونه و ضد انسانی نهادینه کردن تبعیض و تحقیر بنا شده است.
۲- سیاست برتری قومی و مذهبی تشیع ولایت فقیه بر اهل سنت و مردم بلوچ و ترویج تضاد و توهین مذهبی.
۳- حذف و محروم ساختن اکثر بلوچها از پروسه تصمیمگیری و مشارکت در عرصههای مختلف اداری، نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و مذهبی و غیره.
۴ ـ نابودی کامل «فرهنگ جامعه مـدنی» در بلوچستان، و سرکوب بیرحمانه روشنفکران متمایل به مـُـدرنـیـتـه، نواندیشان سکولار و ترقیخواه بلوچ؛ و ایجاد زمینه برای رشد «آموزههای سلفیـ جـهـادی» و «تکفیری» از طریق توهین، تبعیض، ایجاد تضاد و تقابل مذهبی.
نکته چهارم در مورد بلوچستان (بر خلاف کردستان، یا خوزستان که سلطه مذهب در آنجاها مطلق نیست) از اهمیت ویژهای برخوردار است زیرا در بلوچستان نهادهای مدنی و جریانات سکولار و حتی روشنفکران مذهبی نواندیش شدیداً سرکوب شده و یا به برهوت سکوت رانده شدهاند. بلوچستان ِ ایران بیشترین تعداد مساجد نسبت به جمعیت در جهان اسلام را دارد. در چنین شرایطی پرتوافکنی تبلیغات وسیع کانالهای ماهوارهای سلفی و بنیادگرا بر روی مخاطبین در بلوچستان متمرکز شده است. جایی که به نسبت جمعیت بیشترین مخاطبان را جذب کردهاند زیرا کار آنها ذکر مصیبت و تکفیر و توهین به شیعه و حکومت ایران است. و این یعنی «فحش درمانی» و تسکین درد و آلام مردمی که نمیتوانند کوچکترین صدایی از نوع مخالف در داخل استان داشته باشند. این طنین و تکفیر عقدههای سرکوب شده را تسکین میبخشد زیرا جمهوری اسلامی در بلوچستان با سرکوب بیرحمانه نیروهای مدنی و مترقی، باد مذهبی میکارد و توفان بمبگذاری انتحاری درو میکند، که آن نیز در تحلیل نهایی به نفع جمهوری اسلامی است زیرا بهانهای برای سرکوب بیشتر و پیش بردن طرحهای ضد مردمی نظیر طرح به اصطلاح توسعه سواحل مکران، پروژه واگذاری بندر چابهار به هند و آمایش سرزمینی و تغییر بافت جمعیتی را فراهم میآورد. آمار و ارقام نشان میدهد بمبگذاری، کشتار، آدمربایی، و خشونت و عملیات مسلحانه و خشونتمحور در طی ده سال گذشته، نه تنها باعث کند شدن پروژههای حکومت در استان و بخصوص در سواحل مکران و چابهار نشده است بلکه با تسریع و توسعه بیشتر گسترده شده و مهاجرت و اشتغال رانتمحوری غیربومیها با شتابی روزافزون افزونی یافته است. بنابراین مستندات و واقعیات نشان میدهد که خشونت در بلوچستان نتیجهای معکوس به بار آورده است. اما دریغا که اذهان بسته بنیادگرایی مذهبی با عقلانیت و مستندات و مکشوفات علمیو واقعی یا به عبارتی «گواهمحور» (evidence-based) سر و کار ندارد.
نقش برخی از این تلویزیونهای تکفیری ماهوارهای بلافاصله بعد از هر بمبگذاری و یا کشتار برجسته میشود و دستگاه تبلیغاتی آنها به طرز هوشمندانهای فعال میشود تا به نوعی (مستقیم یا غیرمستقیم) کشتار را توجیه کنند. به عنوان مثال بسیاری از علمای اهل سنت استان بارها گروههای تکفیری و بمبگذاری و کشتار در استان را شدیدا محکوم کردهاند. از جمله مولانا عبدالحمید همواره و بدون استثناء اینگونه حملات را به مثابه حملات تروریستی و ضد انسانی و ضد شرعی محکوم کرده است. اما بعد از محکوم نمودن صریح و شفاف کشتارها توسط علمای برجسته اهل سنت بلوچ، از جمله مولانا عبدالحمید، این تلویزیونها مدعی میشوند که نهادهای امنیتی و اطلاعاتی استان همه علما را مجبور کردهاند علیرغم میل باطنی خود این عملیات را به صورت صوری محکوم کنند و اینکه «دل علما با مجاهدین» است؛ و علما ناچار شدهاند از روی اجبار و اکراه و از بهر تقیه به ظاهر محکوم کنند. در صورتی که به عقیده نگارنده اینگونه نیست. بر طبق گزارش ایسنا و خبرگزاری مهر مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان حمله تروریستی چابهار را محکوم کرد. در بیانیه ایشان تاکید شده ایجاد هرگونه ناامنی در کشور و استان از سوی هر فرد یا گروهی که باشد، هرگز به نفع مردم منطقه نیست. مولانا عبدالرحمان ملازهی (سربازی) امام جمعه اهل سنت چابهار نیز بمبگذاری را صراحتا محکوم کرد و حتی در تشیع جنازه دو قربانی بمبگذاری چابهار شرکت کرد. مولانا عبدالحمید در مصاحبه با حسین دهباشی (دقیقه ۶٠) صراحتا تاکید میکند که به «تقیه» اعتقاد ندارد و حرفش را صریحا چه در موافقت یا در مخالفت با جمهوری اسلامی و یا حتی برخی موارد از فقه شیعه میزند. در پایان باید از آن دسته از سیاسیون سکولار و دمکرات واقعی صادق و فرهیخته که با نفرتپراکنی و تضاد دینی، به دور از فرصتطلبی و بی غل و غش مخالف هستند پرسید آیا مشروعیت دادن از طریق حضور پیدا کردن در چنین کانالهایی در تضاد کامل و توجیهناپذیر با بینش و منش و ادعای آنها نیست. آیا واقعا هدف (یعنی بهرهوری از فرصت جهت رساندن صدای خود به بخشی از مردم) هر وسیلهای را توجیه میکند؟
*عبدالستار دوشوکی از مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن