تأملات بهنگام؛ پهلوی‌گرایی ضامن یکپارچگی و بقای ایران

- رضاشاه و همراهان خردمندش با تکیه بر سه اصل ملی‌گرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی، نهادهای نوین اداره کشور را پی‌ریزی کردند و ایران را نه تنها از وطه‌ی نابودی نجات بخشیدند بلکه ظرف بیست سال سرزمینی عقب‌مانده و ویران را دوباره به مسیر آبادانی و پیشرفت باز گرداندند.
- در چنین وضعیت اسفباری که جمهوری اسلامی برای کشور به وجود آورده، با مدد از تاریخ و تجربه‌ی گرانقدر گذشته، برای نجات ایران از ورطه‌ی تجزیه و نابودی، چاره‌ای جز رجوع به اصول سه‌گانه‌ی پهلوی‌گرایی نیست.

پنج شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷ برابر با ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹


یوسف مصدقی- مواضع اخیر شاهزاده رضا پهلوی، از جمله برخورد هوشیارانه با فراخوان‌های مشکوک و بی‌پشتوانه برای تجمعات خیابانی در دی ماه گذشته، به ویژه بیانیه اخیر او درباره‌ی کنفرانس پیش رو در ورشو، همگی نشان از پختگی مهمترین چهره‌ی اپوزیسیون جمهوری اسلامی دارد. رضا پهلوی به عنوان میراثدار گفتمان پهلوی‌گرایی، روز به روز میان اکثریت شهروندان ایران مقبول‌تر می‌شود و به این سبب است که بیش از پیش هدف حملات اوباش داخلی و وابستگان و دلبستگان خارج‌نشین فرقه‌ی تبهکار قرار گرفته است. شاهزاده رضا پهلوی با تکیه بر میراث معنوی‌اش، می‌تواند نقشی یگانه برای حفظ ایران و گذار میهن ما از شرایط هولناک پیش رو بازی کند.

چند روز پیش، در گفتگو با دوست دانشمند و صاحب‌نظری که ساکن ایران است، سخن از فجایع روزافزون و افسارگسیختگیِ اداره امور کشور می‌رفت. بحث بر سر این بود که دست روی هر کجای دستگاه‌ اداره کشور بگذاریم، پوسیدگی و فساد چنان خودنمایی می‌کند که انگار بنیاد آن دستگاه را بر ناکارآمدی گذاشته‌اند و از همان روز نخست فساد در سرشت این دستگاه ریشه داشته است.

هر دو اذعان داشتیم که تاریخ صد سال اخیر اما حکم دیگری دارد و اگر نیک و بی‌غرض به دوران پیش از انقلاب کذایی ۱۳۵۷ بنگریم، هر چند نهادهای اداره‌ی کشور مطلقا عاری از فساد نبودند اما نه تنها با ارکان ذاتا فاسد در اداره کشور مواجه نمی‌شدیم بلکه پاکدستی و اراده برای مبارزه با فساد میان بسیاری از دولتمردان عصر پهلوی، بسیار قوی و ریشه‌دار بود.

ایران پس از انقلاب مشروطه، قریب به پانزده سال هرج و مرج را تجربه کرد. سال‌های پایانی سلطنت قاجار، دوران ادبار و حقارت ایران بود و از «ممالک محروسه ایران» جز نامی بی‌مسما باقی نمانده بود. جدا از دولت‌های روسیه و بریتانیا که شمال و جنوب ایران را عملا تصرف کرده بودند، باقی مملکت میان ماجراجویان داخلی و اوباش و خوانین محلی تقسیم شده بود. سلطان قاجار که حتی در تهران هم شخصیتی به حساب نمی‌آمد، جز مال‌اندوزی و رؤیای سفر فرنگ، مشغولیت دیگری نداشت. فساد و فلاکت تمام ارکان کشور را در بر گرفته بود و شرایط بین‌المللی پس از جنگ جهانی اول، امکان تجزیه ایران به چند دولت جعلی و ساخته‌ی استعمارگران اروپایی را بسیار محتمل کرده بود.

فقر، بیماری‌های مسری کشنده، قحطی بزرگ ناشی از حرص و رذالت مالکان بزرگ در همدستی با استعمارگران بی‌وجدان بریتانیایی، ناامیدی فراگیر اتباع ایران نسبت به آینده خود و فرزندانشان، حضور پررنگ خرافات مذهبی به سردمداری آخوندهای شیعه و از همه مهمتر فقدان هویت ملی، باعث شده بود که ایرانیان «دینخو»* برای ظهور منجی دست به آسمان بردارند. بنایراین ظهور رضاشاه در این دوران، بیش از آنکه ناشی از طرح و نقشه‌ای از پیش طراحی شده باشد، مطالبه‌ی بیشترین مردم ایران بود که از فساد و هرج و مرج، جان به لب شده بودند.

رضاشاه با کمک دانایانی چون محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، علی‌اکبر داور، سیدحسن تقی‌زاده و… «ممالک محروسه» قاجار را که نماد فقر و فساد و فلاکت بودند، تبدیل به کشور پادشاهی مشروطه ایران نمود. این تبدیل، پشتوانه‌ی فکری محکمی داشت که به مرور بر مبنای سه اصلِ ملی‌گرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی شکل گرفته بود. این پشتوانه‌ی فکری- فرهنگی، به واسطه‌ی بنیانگذاران و دوران ایجادش، «پهلوی‌گرایی» خوانده می‌شود. (اینجا بد نیست که به عنوان معترضه اضافه شود که برخی هواخواهان پهلوی‌گرایی به غلط به جای تکنوکراسی از اصطلاح مدرنیسم استفاده می‌کنند که بار تاریخی- معنایی و کارکرد دیگری دارد و استفاده از آن در این جایگاه صحیح نیست).

رضاشاه و همراهان خردمندش با تکیه بر این سه اصل، نهادهای نوین اداره کشور را پی‌ریزی کردند و ایران را نه تنها از وطه‌ی نابودی نجات بخشیدند بلکه ظرف بیست سال (۱۳۲۰-۱۳۰۰) سرزمینی عقب‌مانده و ویران را دوباره به مسیر آبادانی و پیشرفت باز گرداندند. بدون اجرای سه اصل بنیادین پهلوی‌گرایی، نه یکپارچگی ایران حفظ می‌شد و نه نهادهایی همچون ارتش ملی، دادگستری مستقل، آموزش و پرورش نوین و دانشگاه‌ تهران تأسیس می‌گشت.

شاه فقید و شهبانو فرح

تقویت ملی‌گرایی موجب جان گرفتن هویت ایرانی و سبب حفظ استقلال کشور شد. بر این اساس بود که ارتش ملی منظم جایگزین قشون پراکنده و قومی دوران قاجار گردید و با تکیه بر همین ارتش بود که یاغیان داخلی و تجزیه‌طلبانی از قماش شیخ خزعل سرکوب شدند و آرامش و یکپارچگی به ایران بازگشت.

تکیه بر سکولاریسم موجب قطع دست آلوده‌ی روحانیت شیعه از موقوفات، دادگاه‌ها، ثبت اسناد و آموزش ابتدایی مملکت شد. بدون ارزش‌های سکولار و در حالی که قدرت آخوندهای شیعه پابرجا بود، تأسیس نهادهایی چون فرهنگستان و دانشگاه تهران ناممکن و آزادی زنان از قیود بَدَوی شریعت اسلام و اعطای حقوق مدنی به نیمی از جامعه ایران، محال بود.

تعلق خاطر هیأت حاکمه و بخصوص شخص رضاشاه به تکنوکراسی و تربیت متخصص در صنایع و علوم جدید، موجب عملی شدنِ بخش مهمی از اندیشه‌ی تجدد در ایران شد. اعزام محصل به خارج از کشور و استخدام متخصصین خارجی غیر وابسته به روس و انگلیس، ناشی از توجه پادشاه ایران و یارانش به تکنوکراسی و فن‌سالاری بود.

دستاوردهای بی‌نظیر و فراوان نیم قرن پهلوی‌گرایی چنان بارز و ماندگار است که پس از چهل سال حکومت واپسگرا و وطن‌سوز جمهوری اسلامی، هنوز آثار درخشان آن در ذهن و زیست جامعه ایرانی قابل مشاهده است. فرقه‌ی تبهکار اشغالگر ایران در این چهار دهه نکبت و ادبار از هیچ کوششی برای زدودن گفتمان پهلوی‌گرایی از فرهنگ و تاریخ ایران معاصر فروگذار نکرده است. فرقه‌ی تبهکار با نشاندن اُمّت‌محوری‌ به جای ملی‌گرایی، شیعه‌گری به جای سکولاریسم و جایگزین کردن تعهد در جایگاه تکنوکراسی، آسیب‌های سهمگینی به هویت ملی و میهن کهنسال ما وارد آورده است.

اکنون در آستانه‌ی چهل‌سالگی انقلاب نکبت‌بار ۱۳۵۷، ایران به وضعی شبیه به پایان دوران قاجار دچار آمده است. سرزمینی غارت‌شده، ویران و منزوی که تبهکاران حاکم بر آن حتی از تأمین نیازهای اولیه ساکنان آن کشور ناتوان هستند. چنانکه در اول این مطلب نیز اشاره شد، نهادهای اداره‌ی کشور چنان دچار فساد و اضمحلال شده‌اند که دور نیست که ناگهان دچار فروپاشی شوند. هرج و مرج تالی این فروپاشی می‌تواند بسیار هولناک باشد و بعید نیست که از پس این واقعه نه از ایران نشانی بماند و نه از هویت ایرانی اثری. در چنین وضعیتی، با مدد از تاریخ و تجربه‌ی گرانقدر گذشته، برای نجات ایران از ورطه‌ی تجزیه و نابودی، چاره‌ای جز رجوع به اصول سه‌گانه‌ی پهلوی‌گرایی نیست. امروز، ما ایرانیان برای حفظ ایران، به براندازی فرقه‌ی تبهکار و استقرار حکومتی بر مبنای ملی‌گرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی مُخَیَّر نیستیم؛ به انجام این وظیفه محکومیم!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=144135

32 دیدگاه‌

  1. سودابه

    عکس بالا نشان میدهد که امروز خاندان بزرگ پهلوی یک خاندان زنانه است واین یک موقعیت پرقیمت و تاریخی برای ایران خواهد بود برای شکستن تابوهای زن ستیزی اسلامی وگزینش یک ولیعهد زن.
    چنین گزینش زنانه به بالاترین مقام رسمی ایران بمعنای یک «رنسانس فرهنگی» ، بریدن از معیارهای پست سامی و بازیابی ارزشهای تاریخ حماسی اصیل ایرانی خواهد بود که نمونهٔ آن را میتوان در زمان شهریاری همای چهرآزاد ، در دوردست تاریخ حماسی ایران یافت.
    در داستانی حماسی بزبان پهلوی که از دوران ساسانی بجای مانده گفته شده که برروی سکه های طلای نوی که بمناسبت نوروز ومهرگان ضرب کردند این جمله نقش شده بود : ببینی بانوی جهان ، هزار سال نوروز ومهرگان.

  2. ممد

    کاش در زمان ان قلاب اسلامی در ۱۳۵۷ هم از این دست تحلیلگران وجود داشتند. شوربختانه ان زمان فقط با کسانی مثل شریعتی و شاملو و ال احمد و براهنی و سایه پر شده بود.

  3. پويا

    ما ایرانیان شانس بزرگى داریم.
    خانواده پهلوى و سردارى چون شاهزاده رضا پهلوى.
    این سردار هنوز در پیله است.
    پیله را باید بشکافد
    تلاش ما همه شرایط را باید آماده کند، تا این پیله سالم بماند و بتواند شکفته شود.
    این بر ماست.
    او هنوز براى ما یک لاتارى است.
    ما مى توانیم چون ١٣۵٧ که لاتارى ارزشمندى را دور ریختیم، دور برزیم،
    با شعارهاى دهن پرکن.
    باور کنید این آخرین شانس است.
    من توهین نمى کنم.
    حقیقتى است که هم دانشگاهى هاى ولایتى و ظریف درک علمى ندارند.

  4. امیر

    جناب یوسف مصدقی، میتوان از تکنوکراسی در چارچوب مدرنیته استفاده کرد؟ چون هر تکنوکراسی ای به مدرن شدن جامعه نمی انجامد در حالی که تکنوکراسی دوران پهلوی هدفش مدرن کردن ایران نیز بود. با احترام

  5. جدى پس از سه بخش شوخى

    مقاله ارزشمندى است.
    من حرکت جوامع را چون منحنى فضایى الهام گرفته از منحى پیچ ارشمیدوس تصور مى کنم.
    جوامع به جلو برده مى شوند و باز مى گردند ولى نه در سطح قبلى و نه در میزان قبلى.
    جوانان امروز ما در سطحى بالاتر قرار دارند.
    هم سطح بالاتر میرود و هم هرگز به میزان قبل باز نمى گردد. واقعى ترین مدل رفتار پدیده هاى طبیعى را میتوان مشابه مدل ویسکو الاستیک ساخته شده از فنر و داش پات دانست.
    یاد و خاطره دو سردار بزرگ ایران زمین هموا ره گرامى است.

  6. يه كم شوخى ٣

    میگن تر و خشک رو با هم میسوزنه. ننه گفت:
    حتمن بنزینه.
    ننه بیشتر از من پیرهن پاره کرده بود. گفتم حتمن حق با ننه است. ننه اومد بالاى سرم. نگاهى به عکس انداخت. عکس خوب بود ولى لبخندش ملیح نبود. ننه گفت:
    این یکى بد چیزى نیست.
    غیرتى شدم. سرخ شدم. ننه ترسیده بود و من یاد چرخه و خشونت و بنزین افتادم. ننه خواست خاموشم کنه، گفت:
    زنگ زدى؟
    وسط اون غیرت و مردانگى یهو زدم زیر خنده.
    تصمیم گرفتم جلوى ننه مقاله مردهاى نامحرم رو نخونم.

  7. يه كم شوخى ٢

    آقاى علمدارى از چرخه خشونت نوشته بود.
    یاد علم افتادم. توى دسته محل ما عباس چرخى زد و علم را نتونست نگه داره و افتاد و چند نفرى را کشت. گفتم حتمنى این هم جد و آبادش علم رو این طورى چرخوندن شده چرخه خشونت.
    بغض کرده بودم. ننه هاجر گفت:
    بلاخره زنگ زد. گفتم:
    ننه به این زودى؟ نه ننه این یکى از خشونته. گفت:
    چیه؟ گفتم:
    میگن تر و خشک رو با هم میسوزنه. ننه گفت:

  8. يه كم شوخى

    داشتم مى خواندم. با دقت و با صداى بلند.
    آقاى کامران نوشته بود استبداد دوباره زنگ میزند.
    من با خود فکر کنم لابد یک بار زنگ را پاک کرده و دوباره هم مى شود پاک کرد. بگذار زنگ بزند.
    ننه هاجر گفت چکاریه ننه. خشکش کن و جاى رطوبتى نذار تا زنگ نزنه.
    بعد آمد بالاى سرم، نگاهى به عکس کرد و گفت:
    آجدان است؟
    گفتم نه ننه نوبسنده است.
    گفت آجدان است، ننه.
    بنظرم حق داشت آن قیافه بیشتر مال آجدان هاى قدیم بود. منم ترسیدم. نگاه کردنش شگون نداشت.
    بى خیال شدم و رفتم سر مقاله بعدى.
    آقاى علمدارى از چرخه خشونت نوشته بود.

  9. ناشناس

    ایکاش آخوند مدرس اجازه میداد رضاشاه کبیر همون سال ۱۲۹۹ جمهوری ملی ایران رو تاسیس میکرد تا ۵۰ سال بعدش خمینی دیوسیرت به بهانه جمهوری خواهی نیاد ملت رو از چاله با مخ بندازه ته چاه!!

  10. ناشناس

    «مگر میخواهید تا اخر عمرتان در خارج باشید و ملاها هم بر مقدرات مملکت حکومت کنند که اینگونه یک تنه همه را از خودتان میرانید ؟»

    اولاً این که ما خارج از کشور زندگی نمیکنیم، در ایران زندگی میکنیم و در همین کشور هم میمیریم.

    دوماً این که ما، شما توده ای ها را از خود نمیرانیم، بلکه با شما ائتلاف نمی کنیم چون با شما همفکر نیستیم. دقیق بخوان، و خیلی زود و کلیشه ای پاسخ نده ناشناسِ گرامی.

    سوماً توده ای ها را بزرگ نکن چون جایگاهی در ایران ندارند. اگر تا صبح قیامت هم هی بگویی توده ای توده ای، یک ارزن هم به ارزششان اضافه نمیشود. پس خودت را خسته نکن عزیزم.

  11. ناشناس

    – مگر چریکهای فدایی و حزب توده و سازمان کمونیستها ومائوئیستها و ……….( کمونیست – سوسیالیست )
    – مگر جبهه ملی ایران و حزب پان ایرانیست و حزب ملت ایران و حزب ایران و…….( ملی گرا ها و ملیون )
    – مگر نهضت ازادی ایران و سازمان مجاهدین و حزب جاما و…….( ملی – مذهبی و انقلابی )
    – مگر حوزه های علمیه و مساجد و انجمن های اسلامی دانشجو بازار و و….( مذهبی ها )
    همگی در سال ۱۳۵۷ با یکدیگر بر علیه نظام شاهنشاهی پهلوی متحد نشدند ؟ از چپ چپ تا راست راست !
    مگر میخواهید تا اخر عمرتان در خارج باشید و ملاها هم بر مقدرات مملکت حکومت کنند که اینگونه یک تنه همه را از خودتان میرانید ؟

  12. ناشناس

    آقای ضد انقلاب عزیز، طرفداران پادشاهی چگونه با طرفداران جمهوری ائتلاف کنند؟ مثل این است که شما بگویید یک شیعه با یک وهابی ائتلاف کند. نمی شود عزیز من. باید شباهتی باشد تا ائتلاف کرد. مثلا شما به راحتی میتوانید با جمهوری اسلامی ائتلاف کنید چون ذاتتان یکی، مبداء و مقصدتان یکی است. هر دو شما می خواهید ما را به بهشت اسلامی ببرید ولی ما نمی خواهیم بیاییم، تفاوتهایتان هم چشمگیر نیست. خلاصه به دنبال امر محال نباش.

  13. ضد انقلاب - 2

    من سلطنت طلب نیستم اما :
    پس از گذشت چهل سال از حکومت جنایت و غارت خمینی – خامنه ای به این نتیجه رسیده ام که به صلاح مردم و کشور است که سلطنت طلبان و جمهوری خواهان با هم متحد شده و از ترکیب انها حکومت مشروطه پارلمانی ( پادشاهی تشریفاتی ) ایجاد گردد .
    – این کشور قرنها حکومت پادشاهی داشته است بغیر از دورانی که مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته است .
    چون دوران / اسکندر – عمر – چنگیز و خمینی هندی زاده
    – مردم این کشور بیش از یک قرن است ( ۱۲۸۵ شمسی وصدور فرمان مشروطیت )که خواهان حکومت مشروطه و بدست اوردن ازادی و استقلال واقعی میباشند .

  14. ضد انقلاب

    من سلطنت طلب نیستم و از بابت ایراد گرفتن از طرفداران پادشاهی و نحوه عملکرد پهلوی دوم و گفتن ضعفها و اشتباهات گذشته اگر بیشتر از شما نباشم مطمئنا کمتر هم نخواهد بود .
    ( هرچند کیهان محترم لندن هم از بابت عدم چاپ اینگونه مطلب به انها مساعدت نموده و شاید انها از این جهت تصور کنند که همواردی در مقابل انها وجود ندارد ) .
    اما بعد از چند دهه گذشت عمر و مطالعه تاریخ و نگاه به شرایط به این اعتقاد رسیده ام که نباید از مخالف خود ایراد بگیرم و بهتر است بر مشترکات یکدیگر ( از جمله سرنگونی حکومت چپاول و جنایت ولایت وقیح ) متمرکز شده و در یک راستا بر علیه ان متحد گردید .
    مواردی چون نوع حکومت و….بعد از رفع فتنه ملاها و با انتخاب مردم مشخص میگردد و این روش به صلاح همه ما است .

  15. برای سیمین خانم

    چهل سال است مردم شریف ایران بار این جنگ فرسایشی بدوش میکشند تا این رژیم اهریمنی را به توالت انداخته سیفون را بکشند و شما بجای شیاد اعظم و دار و دسته تبهکار ایرانیان را شماتت میکنید؟

  16. برای سیمین خانم

    شما ایرانی نیستید که اینقدر با بیحرمتی و بی ادبی از ایرانی‌ها صحبت می‌کنید. خجالت بکشید از مردم میهن پرست شجاع و آزده ایران
    دنباله دارد

  17. ایران

    بسیار زیبا، سپاش بیکران از شما آقای یوسف مصدقی میهن دوست.
    جاوید شاه
    جاوید پادشاه
    زنده باد شهبانو

  18. ١٣

    سپاس و درود بر خاندان پهـلوى ❤️
    در ضمن کشور المان یک قومیتى نیست ( ساکسون هـا و فرانک هـا ووووو ) دروغ تحویل ندین

  19. ١٣

    سپاس و درود به خاندان پهـلوى
    رضا شاه دوم ❤️
    جاوید شاه از خراسان تا کیش

  20. سیمین

    حقیقت این است که ایرانیها با انقلاب ننگینشان سعی کردند که گردش تاریخ را به عقب، به زمان قاجار بر گردانند و کاملا هم موفق شدند. با این تفاوت که به جای سلاطین قاجار آخوندها را می‌خواستند به تخت بنشانند و دقیقا همین کار را هم کردند!
    به قول میرفطروس: «جامعه روشنفکری ما اسیر دو مطلق گرائی یا دو بنیادگرائی بود: یکی بنیادگرائی اسلامی و دیگری بنیادگرائی مارکسیستی. وجه مشترک این دو بنیادگرائی، مقابله با مدرنیسم، تجددگرائی و توسعه ای بود که در زمان رضاشاه و خصوصاً محمدرضاشاه در ایران رشد کرده بود. یکی، جامعه را بسوی ناکجاآباد ۱۴۰۰ سال پیش می خواند، و دیگری، جامعه را بسوی مدینه فاضله «سوسیالیسم واقعاً موجود»».

  21. فرهاد

    از دیدن عکس اولی سیر نمیشم
    خداوکیلی جای یکی دوتا پسر اون وسط کمه، خیییلی کمه البته تا وقتی خون رضا شاه کبیر جریان داشته باشه همون دختر کوچولوی شیرین هم میتونه ایرانو دوباره اباد کنه، شرط اول اینه که وطنپرست باشی
    درود بر شما
    جاوید شاه کبیر ایران. شاهنشاه هیچوقت از دنیا نرفت تو قلب نسل امروز همیشه زندست ما بی انصافی نسل گذشته رو جبران میکنیم با حمایت از خاندان ایرانساز و مظلوم واقع شده ی پهلوی

  22. ناشناس

    مقاله ای غنی با تشکر از نویسنده

  23. ناشناس

    بعد از هجوم اسلام به ایران و ادامه قرین ۱۴۰۰ سال تجاوز و ویرانی و کشتار و تکه تکه شدن ایران هیچ شخصی بغیر از رضا شاه در طول این مدت نتوانست در طول ۲۰ سال کاری کند کارستان ! زیرا بر خلاف فرقه تبهکار که نه ایرانیند و نه عرب بلکه معجونی از داعش استعمار پرورده روس و انگلیس ، رضا شاه و پهلویها ایرانی اصیل و میهن پرست بودند ، از امام شیادان خمینی کثیف که محصول کمپانی هند شرقی بریتانیا بود تا سید علی روسی گرفته و مجموعه اسهال طلبها هیچیک ذره ای از ایرانیت را با خود حمل نمیکنند .

  24. ناشناس

    ایران کشور چندملیتی نیست. قومیت های ایران در یکدیگر حل شدند. ناسیونالیسم به معنای برتری نژادی نیست بلکه به معنای عشق به طن (=وطن دوستی) است. بحث نژاد آریایی هیچگاه در ایران به طور سیستماتیک مطرح نبوده و این جنجال ها با هیتلر و ارجاع به کتابهای نیچه (که توسط خواهر نیچه تحریف شده بود) آغاز شد.

  25. آزاده

    سپاس از یوسف مصدقی برای نوشتارهای همیشه خوب شان
    کاش آویزه گوش ایرانیان شوند و به نجات میهن مان یاری رسانند

  26. بشر

    ملی گرایی اگر به معنی ناسیونالیسم باشد، در کشورهای تک قومیتی و تک فرهنگی مانند ژاپن، عربستان، لهستان، یونان، آلبانی، استونی، مجارستان، لسوتو، مالدیو، مالتا، مغولستان، آلمان، سوازیلند، پرتغال و غیره دارای معنای مشخصی است. اما در کشورهای چند قومیتی و یا چند ملیتی و یا چند هویتی می بایست معنای آن دقیقا تعریف گردد تا منجر به تمرکزگرایی سیاسی که عاملی تفرقه آمیز است و تمامیت ارضی یک کشور را ممکن است بخطر اندازد، نگردد. در مورد ایران، تا آنجاییکه اطلاع دارم، نخبگان و روشنفکران ایرانی غالبا هویت ملی و ملی گرایی را بر اساس نژاد آریایی و مذهب شیعه اثنی عشری تعریف می نمایند، که اولی اصولا فاقد بنیان علمی است و دومی مایه فلاکت و نکبت بوده است.

  27. عیسوی

    بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی ………..می خواند دوش درس مقامات معنوی
    یعنی بیا که آتش موسی نمود گل…………..تا از درخت نکته توحید بشنوی
    این قصه ی عجب شنو از بخت واژگون……..مارا بکشت یار به انفاس عیسوی
    دهگان سالخورده چه خوش گفت با پسر…….کای نور چشم من به جز از کِشته نَدرَوی
    حافظ
    تقدیم به شاهزاده رضا پهلوی که انفاس عیسوی اش کشورمان را روح تازه ای بخشید و یادگار دهگان خوش قلبی و میهن دوستی است که برای ایران کوشید و ادامه دهنده ی راه او است .

  28. اسد خان

    دبل استاندارد گروه های بیسواد مخالف شاه :
    با اینکه در تمام دسیسه ها علیه شاه شرکت داشتی توبه کنی و پست های دولتی و مدیریتی بگیری ( اغلب مدیران شرکت های سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران زمان شاه توده ایها بودند ) یا مانند جبهه ملی ها شرکت های ساختمانی داشته باشی یا مانند عسگر ا ولادیهاو بقیه بازاریها واردات و صادرات داشته باشی و بعد : سر بزنگاه ناگهان مخالف دو آتیشه شاه شوی و نوکر آخوند بیسواد عصر حجر . این لیست خیلی بلند بالا هست بقیه را خود تصور کنید

  29. اسد خان

    دبل استاندارد گروه های بیسواد مخالف شاه :
    روز ها در ادارات شیک و ادوکلن زده با حقوق مکفی کار کنی و شبها در محافل عرق خوری و عیش و عشرت برای پز روشنفکری از شاه بد بگی و ذهن اجتماع را خراب کنی و بعد : با یک من ریش و لباس چروک و چشم قی کرده ( که تظاهر به مناجات شبانه است ) با دمپائی لای انگشتی سر کار حاضر شوی و شب عرق را با التماس از آندرانیک تهیه کنی و در پستو بخوری ؟

  30. اسد خان

    دبل استاندارد گروه های بیسواد مخالف شاه :پاسبان بیچاره سر پست یا کارمند بانک را بکشی و پول بانک را به قول خودت مصادره انقلابی کنی و نام خودت را رفیق کبیر خلق بگذاری وبعد : شاهان سازنده کشور را دیکتاتور بنامی و شرم هم نکنی .
    استالین آدمکش را که بیست میلیون آدم را در تبعید سیبری نابود کرد و همان تعداد را در جنگ جهانی دوم به کشتن داد رفیق کبیر بنامی و بعد : رضا شاه را که تعدادی راهزن ضد ایرانی را نابود کرد دیکتاتور بنامی .

  31. اسد خان

    دبل استاندارد گروه های بیسواد مخالف شاه :
    سرهنگ آمریکائی ترور کنی و شعر بخوانی سر کوچه کمینه مجاهد پر کینه , آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه و شاه ژاندارم آمریکاست و بعد اظهار شعف از شرکت آبدارچی و نظافتچی کنگره امریکا در گرد هم ایی .
    با شاه برای سازندگی کشور همراه نشوی و آرتیست وار به جنگل بزنی و برای خودت شعر بسازی : دلیر جنگل یل سیاهکل وکوهها لاله زارند و لاله ها بیدارند و بعد ان لاله های بیدار بر سر اینکه این آخوند تمیز تر از ان آخوند است طالب اصلاحات شوی انهم از کسانی که ایران را نابود کردند .

  32. اسد خان

    در احادیث معتبر چنین آمده : گروهی مجنون که خوشی زیر دلشان را زده بود با کمک همدیگر سنگی را به داخل چاه پیشرفت انداختند که ۴ نسل از عقلا و اهل فن هنوز نتوانسته اند آنرا از چاه بیرون بیاورند , من باید باور میکردم یک بچه مثل رجوی که در ۱۷ سالگی زندانی بود از شاه بیشتر میفهمید و دلش برای کشور بیشتر میسوخت ؟ من باید باور کنم آرتیست هفت تیر کش چپی از شاه بیشتر میفهمید و دلش به حال کشور بیشتر میسوخت ؟ من چطور باور کنم توده ای نوکر شوروی و امروز روسیه از شاه بیشتر میفهمید و … اینها اگر فهم داشتند که زیر علم ملا سینه نمیزدند . درود بر پهلویسم و پهلوی ها .

Comments are closed.