یوسف مصدقی- هفتهی گذشته، شبکهی تلویزیونی پر بینندهی منوتو مجموعه مستندی پنج قسمتی با عنوان «انقلاب ۵۷» پخش کرد که در واقع ادامهای بر مجموعهای با همین نام بود که قریب به چهار سال پیش در این شبکه تولید و پخش شده بود. فارغ از کیفیت بالای تولید و فرم هوشمندانهی روایت این مجموعه، آنچه بیش از هر چیز توجه مخاطبین آن را را به خود جلب میکرد، حجم زیاد تصاویرِ کمتر دیدهشده یا اصلا دیدهنشدهی آرشیوی در این مجموعه مستند بود.
چند سالی است که تلویزیون منوتو در مستندها و برنامههای سرگرمکنندهی تولیدیاش، از تصاویری بهره میبرد که تنها منبع ممکنِ آن آرشیو تلویزیون ملی ایران است. از روز روشنتر است که عدهای از شیعیان پاکیزهی مستقر در صدا و سیمای جمهوری اسلامی- که بنا به سنت اولیاءشان از کفن میت و نعل خرِ مرده هم نمیگذرند- بخشی یا حتی تمام آرشیو تلویزیون ملی ایران را در مقابل جیفهی دنیا به مالکین اصلی شبکهی منوتو یا کارگزاران آنها فروختهاند.
این موضوع از چشم گانگسترهای معارض در «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» دور نمانده و گاهی وسط دعواهای جناحی، بهانهای میشود برای لیچارگویی و متلک به طرف مقابل. برای نمونه، هفته پیش حسامالدین آشنا(مشاور حسن روحانی)- که در کنار شغل اصلیاش یعنی دامادی دُرّی نجفآبادی، ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک را هم برعهده دارد- برای تسویه حساب با عزتالله ضرغامی (رئیس اسبق صدا و سیمای جمهوری اسلامی) توئیتی کنایهآمیز نوشت و در آن با اشارههایی نهچندان ظریف، ضرغامی را متهم کرد که در حفاظت از آرشیو تلویزیون ملی اهمال کرده و موجب شده که عدهای «اجنه» آن را بدزدند و به شبکهی منوتو بفروشند.
در این روزها یادیکنیم از عزتمندانی که آرشیو تلویزیون ملی ایران را با بودجهای درخور ولی حفاظتی اندک دیجیتال کردند؛ اجنه هم آرشیو آماده را چون ورق زر ربودند و فروختند؛ نه به من و نه به تو بلکه به از ما برترانی که در تونل زمان اسطوره ساختند از عوامل دردهای بیدرمان ملت ایران.
— حسام الدین آشنا Hosamoddin Ashena (@hesamodin1) February 7, 2019
باید توجه داشت که این توئیت به تلافی رفتار ضرغامی نوشته شده که دو هفته پیشتر در جلسه شورای عالی فضای مجازی از حسن روحانی گردگیری مبسوطی کرده بود.
واقع امر این است که شاید تنها کار مثبتی که در طول ریاست ضرغامی بر صدا و سیمای جمهوری اسلامی انجام شد، این بود که حداقل بخشی از آرشیو رو به نابودی تلویزیون ملی ایران بنا به هر ملاحظهای، دیجیتال شد و از خطر نابودی کامل رَست. قاعدتا اعتبار این کار به پاسدار عقبمانده و فاسدی چون عزتالله ضرغامی نمیرسد اما بانی این کار هر که بوده و به هر سببی که مرتکب این عمل شده، خدمتی ارزشمند جهت حفظ اسنادی از تاریخ معاصر کشور انجام داده است. امید که الباقی این آرشیو هم جایی صحیح و سلامت نگهداری شود تا پس از نابودی فرقهی تبهکار، به کار اهل پژوهش و محققان تاریخ معاصر ایران بیاید.
از ماجرای چگونگی انتقال آرشیو تلویزیون ملی به خارج از ایران که بگذریم، تأمل در باب نتایج پخش مستندهایی از جنس «انقلاب ۵۷» در جامعه ملتهب و رو به انفجار ایران، بیفایده نخواهد بود.
شاید در نگاه نخست، حسی که از دیدار تصاویر ایام انقلاب مصیبتبار ۱۳۵۷ در بینندهی غیروابسته به قدرت حاکم برانگیخته شود، افسوس و اسفی باشد ناشی از بر باد رفتن دستاوردهای حکومت پهلوی و از میان رفتن منابع و اعتبار ایرانِ دوران پادشاهی. علاوه بر رنج این «ورشکستگی به تقصیرِ» ملت ایران، دیدن رفتارهای بَدَوی و گاه وحشیانهی «خلق قهرمان ایران» در روزهای منتهی به انقلاب، بهخصوص شادی و پایکوبی آنها در غارت و آتش زدن اموال عمومی و خشونت افسارگسیختهی این بهاصطلاح «مردم» علیه کارگزاران و ارتشیان همدل با نظام پادشاهی، حس شرم و انزجار را در هر بینندهی منصفی بر میانگیزد.
تا اینجای کار، نه تنها نمیتوان از پخش این تصاویر ناخرسند بود بلکه منطقی به نظر میرسد که به کارکرد آگاهیبخش و روشنگر آنها هم امید بست. اما ساخت و پخش مستندهایی از نوع «انقلاب ۵۷» بر همهی باشندگان جامعهی ایران تأثیراتی همگون و همسان نمیگذارد. اینکه شما در این مستند میبینید که در نتیجهی عدم برخورد جدی با یک مشت شورشی و اوباش خیابانی، لایقترین و تواناترین ژنرالهای ارتش ایران، سینهی دیوار گذاشته شدهاند یا اینکه مدیرانی که سالها برای رشد کشور و توسعهی مملکت زحمت کشیده بودند را بدون رعایت هیچ تشریفات قضایی به سرعت تیرباران کردهاند، پیامی خطرناک به بخشی از جامعهی کنونی ایران مخابره میکند. این تصاویر به جیرهخواران فرقهی تبهکار و هواخواهان ولایت فقیه، پیام میدهد که چون پادشاه فقید ایران و فرماندهان ارتش شاهنشاهی در مقابل موج انقلاب راضی به شدت عمل با اوباش انقلابی نشدند و بدون مقاومت و خونریزی از معرکه کناره گرفتند، عاقبتی شوم برای آنها رقم خورد.
پاسدار و بسیجی آدمکش و متجاوز که در چهار دههی اخیر پشت در پشت با خشونت زیسته و از خشونت ارتزاق کرده، با دیدن عاقبت برخورد خفیف با معترضان به حکومت مستقر، طبیعتا به این پندار دچار میشود که نه تنها برای حفظ قدرت بلکه برای بقای خود و بستگانش راهی جز اِعمال خشونت حداکثری بر معترضان ندارد. این خشونت هرچند اخلاقی و انسانی نیست اما از منظر تنازع بقاء برای جُند اسلام ضروری است. تصاویر مستندهایی از قماش «انقلاب ۵۷»، تلویحا به حافظان وضع موجود این هشدار را میدهند که نباید به معترضان به وضع موجود امتیاز داد زیرا این امتیازدهی به سقوط نظام حاکم و مجازات هواخواهانش منجر خواهد شد.
مستند «انقلاب ۵۷» همچنین حاوی پیامی هولناک برای طبقهی متوسطِ دلال و اجارهبگیر ایران است. دیدن عواقب انقلاب، شامل ناامنی، رکود اقتصادی و از همه بدتر موج پابرهنگان و «مستضعفان» غارتگر و مصادرهچی، مرفهین جامعه را میترساند و مانع همدلی آنها را برای تغییرات بنیادی در وضع موجود میشود. نارضایتیهای ناشی از سرکوب آزادیهای اجتماعی در حکومت جمهوری اسلامی، هرچند که عاملی مهم برای اعتراض طبقهی متوسط جامعه است اما در مقابل خوف این طبقه از ناامنی و قطع مناسبات فاسد اقتصادی که موجب رشد طبقهی متوسط منحط کنونی در ایران شده است، این طبقه را در نهایت در کنار فرقهی تبهکار قرار میدهد. نگارنده طی سالهای اخیر و به ویژه پس از خیزش دیماه ۱۳۹۶، از بسیاری از طیفهای متنوع طبقهی متوسط شنیده است که امنیت پادگانی را بر هرج و مرج انقلابی ترجیح میدهند. این بخش از جامعه، با خوی دلالی و اجارهبگیریِ نامُوَلّد و فاسدشان، همواره متحد استراتژیک و نجاتبخش استمرارطلبان فاسد حکومتی بوده و هستند.
آنچه به اختصار در این چند سطر آمد، بیشتر به این جهت است که از یاد نبریم که هر روایتی از تاریخ، فارغ از قصد راوی، حکم تیغی دو لبه را دارد که همواره یک سوی آن رو به روایتگر است. اینکه تصور کنیم صِرف نشان دادنِ ایام خوش و دستاوردهای شگرف گذشته، موجب خواهد شد که جامعه فاسد و پرتعارض امروز ایران یکپارچه برای بر انداختن فرقهی تبهکار برخیزد، اگر حمل بر سادهلوحی نشود، نشانهی عدم شناخت از جامعه کنونی ایران است.
فردریش نیچه فیلسوف آلمانی، در مقالهی دوم از کتاب «تأملات نابهنگام» از سود و زیان پرداختن به تاریخ برای زندگی انسانها نوشته و هوشمندانه اشاره کرده است که افراط در رجوع به گذشته، میتواند به مانعی سترگ برای تغییر در حال آدمیان و در نهایت به نفی اصل زندگی منجر شود. او به درستی در دیباچهی این مقالهی گرانقدر مینویسد: «ما برای زندگی و کُنِش به تاریخ نیازمندیم؛ نه برای اجتناب کوتهنظرانه از زندگی و عمل یا حتی[بدتر از آن]، ماستمالی کردنِ زیستِ خودخواهانه و اعمال بدمان».
گذشته میتواند چراغ راه آینده باشد؛ تنها زمانی که تاریخ به خدمت زندگی و تغییر در حال آدمیان درآید. تفاوت میان تاریخاندیشی و چُسناله در همین نکته است!
گذشت زمان بر حقانیت پهلوی ایرانساز و شادی آفرین مهر تایید زد با سپاس از تلویزیون من و تو که جوانان پس از عنقلاب شوم ۵۷ را هرچه بیشتر با خدمات پهلوی ایرانساز و شادی آفرین آگاه کردند افسوس که بنیانگذاران نمک نشناس مجاهدین ضد خلق مبلغان اسلام سیاسی َ,قران و نهج البلاغه ,۱۴ معصوم ,۱۲ امام, نماز ,روزه ,۵ تن آل عبا ,امام زمان,عاشورا ,تاسوعا ,کربلا, نجف ,مکه ,مدینه ,سینه زنی, زنجیر زنی, نگذاشتند طعم شیرین آن دوران پر از شادی و امید به کام مردم شوربخت ایران بنشیند و زمینه را برای حکومت اسلامی آماده کردند و ایران را به ویرانه ای تبدیل کردند لعنت و نفرین بر آنها
من خوب بیاد دارم که درزمان فتنهٔ خمینی در بعضی فامیلهای مرفه شمال شهر تهران خانمها ذوق زده بودند که با انقراض پادشاهی پهلوی دوران سلطنت قاجاریه باز خواهد گشت
رسانه ها متاسفانه خیلی زن زن زن میکنند انگار که دنیا رو بجای آقایون خانم ها به این درجه از پیشرفت و تعالی و تکنولوژی رسوندند!کاش یه عکسی هم از دوران خدمت مقدس سربازی زیرپرچم شیروخورشید در سپاه بهداشت و ترویج و آبادانی شاهنشاهی ایران که دختران ایرانی در دوران طلایی اعلیحضرت محمدرضا شاه باید برای تصدی شغل دولتی اون رو سپری میکردند و بعدا در رژیم منحوس و ظالم ج.ا این قانون حذف و سربازی به مصداق بارز سکسیسم و خشونت جنسی علیه آقایان بدل شد هم میذاشتید
۴٫! ودر همان زمان مریم فیروز از نوادگان قاجار سر دسته حزب توده خاین با کیانوری تا لحظه آخر از آغا خمینی دجال عاشقانه دفاع و دست بوس او بودند چون پادشاهان پهلوی را پایین کشیدن! آقای مصدقی نسل نادان و بی سواد تاریخی ۵۷ بخاطر ناآگاهی، گول امسال مریم فیروز قاجاری را خورد و خودکشی دست جمعی را رقم زد! این نسل آگاه است و آگاهی بیشتری بدست خواهد آورد و ایران را پس خواهد گرفت و دوباره خواهد ساخت.
۳٫بانو هما ناطق ک ب گفته خودش (گول خورده و ۴۰ سال با دست خودش ایران را ب دشمنان ایران سپرده و۴۰ سال گ..خورده ک آن گ… را قاشق قاشق ۴۰ ساله می خورد، از نسلی بود هیچ از تاریخ و تمدن ایران نمی دانست ولی در عوض چگوارا را خوب می شناخت! نسلی بود ک مقبره کوروش و تاریخ و تمدن ایران را به باد مسخره می گرفت و از نسلی بود که به ایران عشق نمی ورزیدند و نمی فهمیدند وطن یعنی چه؟ اما بعد آوارگی و اشغال میهن تازه تاریخ ایران را خواند و شجاعانه از اشتباه خود گفت!
۲٫! انقلاب مشروطه را قشری رقم زد که خواندن و نوشتن می دانست و تاریخ حمله اع راب و تاریخ ایران را خوب می دانست و احمد کسروی ها جان دادند با نوشته هایشان! اما شورش ۵۷ نتیجه شوشتشوی مغزی نسل تحصیل کرده آن زمان بود ک هیچ از تاریخ ایران نمی دانست و بازماندگان قاجار سر دسته تمام احزاب دروغین و ضد ایرانی قبل ۵۷ سیاه بودند ک انتقام خود را از پادشاهان پهلوی گرفتند و این راهشان همچنان ادامه دارد و تنها راه نجات ایران با مردمانی ک اهل مطالعه نیستند همین مستندهاست تا چشم و گوش ها باز شود و فریاد ایرانیت در تمام نقاط شنیده شود!
۱٫آقای مصدقی با شما ۱۰۰% مخالفم. این رژیم اشغالگر در هر صورت برای بقای خود و محاکمه نشدن و آواره نشدن با چنگ و دندان خواهد جنگید و ب آگاه شدن و یا نشدن مردم کاری ندارد وقتی پای بقا میان بیایدو ساندیس خواران رژیم در هر پست و مقام و از هر طبقه ای که باشند هم تا لحظه آخر از منافعی که با این رژیم ب دست آوردند دفاع خواهند کرد! این مستندها و آگاهی مردم از واقعیت سیاه ۵۷ باعث شد قیام دی ماه متولد شود و شعارهای میهنی و آزادی بدهند!۴۰ سال رژیم اشغالگر از ناآگاهی مردم انگل وار زیست و اما امروز ساعتی به زندگی انگلی خود فکر می کند و می تواند هر ساعت نباشد، اگر مردم ترس را کنار بگذارند!
با پوزش جمله “درک خاص او از گفتار نیچه … ” روشن بیان نشده است.
منظور این است که درک خاص او از گفتار نیچه بنظرش حقیقتى ناب است، (که هم درکش از گفتار نیچه بنظرم غلط است و هم گفتار نیچه هر چه باشد حقیقت ناب نیست) که مى تواند تاییدى بر گفتارش باشد.
دو روش براى تایید نظرات در مقالات علمى مطرح است:
یا از تجربه خودمان باشد، که با بیان آن تجربه مى گوییم نظر من است و نه حقیقت مطلق.
یا اشاره دهیم که فرد شناخته شده اى این تجربه را دارد و نتیجه گیریش با من یکسان و با مشابه است.
در مباحث نظرى بزرگان نظریه پرداز آن چنان متناقض بیان کرده اند که یافتن حتى حقیقت لحظه اى و نه مطلق (که در هیچ زمینه اى ممکن نیست) در میان آن نظرات ممکن نیست و کاملاً سلیقه ایست.
من با “سیمین” موافقم. تهیه این مستندها بهترین شکل تدریس گذشته است هم برای جوانانی که نبوده اند و هم برای یادآوری آنانی که بوده و دیده اند.
کسی که ازخدمات رضا شاه حرف نزندبه ایران خیانت کرده است وکسی که ازجنایات اوچیزی نگویدبه مردم ایران.
گذشته چراغ راه اینده است.
همچنین بر اساس مفهوم هومو اکونومیکوس Homo economicus ، این طبقات اجتماعی خلافت شیعه که حاصل پیوند نامیمون اقتصاد نفتی و شیعه ایسم هستند، بر اساس منافع طبقاتی خود، از مهمترین عوامل استمرار آن می باشند و صرف نظر از اینکه اپوزوسیون و یا معدود رسانه های مستقل برون مرزی چه می گویند به کارزار طبقاتی خود ( لابد تا ظهور آقای عج) ادامه خواهند داد. توطئه کارتر، گوادلوپ، دیکتاتوری پهلوی دوم، آزادیخواهی بورژوازی شیعه، دزدیده شدن انقلاب توسط آخوندها، دروغگویی خمینی و غیره افسانه هستند. این انقلاب حاصل کنشهای تاریخی و اجتماعی بورژوازی شیعه بود.
بنظرم ایده کارل مارکس ( نه به عنوان اینکه مارکسیست بود بلکه به عنوان پدر فلسفه تاریخ) در مورد خود آگاهی طبقاتی و نزاع طبقاتی را می توان در رابطه با این مقاله در نظر گرفت. پاسداران و بسیجیان و همچنین طبقه بورژوازی شیعه ولمپن پرولتاریا، اجزا و چرخدنده های ماشین سرکوب وبوروکراسی خلافت شیعه هستند. بعید می دانم با دیدن و یا ندیدن آرشیو شبکه من و تو، عزم آنان در حفظ نظامشان ( که اوجب واجبات است) راسخ تر و یا سست تر شود. مطمئنا روندهای تاریخی و تحولات اجتماعی، نیرومندتر و ویرانگرتر از تاثیر تبلیغاتی یک تلویزیون هستند. ایدئولوژی و رانت نفت کجا و تونل زمان کجا؟!!!!!
جناب مصدقی، من با مقاله شما به طور کلی و اصولی کاملا موافقم و این موضوع را حالا از زاویه دیگری هم میبینم. سپاس. ولی. با نتیجهگیری شما کاملا موافق نیستم. دو دلیل:
۱. شاهزاده بدرستی اشغالگران ایران را فرقه تبهکار میخوانند. آیا این جنایت پیشگان هیچگاه احتیاج به دلیل و منطق برای خشونت و ترور دارند؟ این در ذات آنها نیست؟
۲. آخوندها مرتبا و خصوصا الان با انواع دروغها و جعل تاریخ سعی در پاک کردن و خراب کردن تاریخ پهلوی دارند. اگر این فیلمها و گزارشات هم نباشد، چگونه نسل جوان میتواند واقعیات تاریخ را از دروغ های خامنهای و سید خندان تشخیص دهد؟
این مقاله یک کیس استادى عالى براى درک پدیده روشنفکرى است.
روشنفکر:
تیز بین
دقیق
حساس
ناب طلب
و از یک زاویه خاص نگر
است.
ماهیت او آزادیخواهانه است. او بدنبال آزادى است.
ضرورت او دیکتاتورى است. او با تمام توان در پى تحمیل نظر خود است.
درک خاص او از گفتار نیچه حقیقتى ناب و تایید گفتارش است.
روشنفکر مهم است. ارزشمند است اگر در کار خود باشد.
ورود او به سیاست سم مهلک است.