سیل آمد وُ جهان ِ دلم را خراب کرد.
شادابی ِ ترانهی مارا به غم، سپُرد.
وان مژده را که همچنان، شاداب وُ ناب بود-
غمگینتر از پیام ِ پریشان ِ مرگ کرد.
اینسو، سلام ِ سردترین آه.
آنسو، کلام ِ تلخترین ماه.
وان، شیونی که سینهی نوروز ِ تازه را-
نالان ِ مرگ کرد.
سیل آمد وُ جهان ِ دلم را خراب کرد.
اما تو ای زمانهی بیداد !
باور اگر نمیکنی، باور کن!
بنیاد ِ رنجهای ترا داد برکَنَد.
مارا اگرچه خانه، به شیون در آمدهست
ما همچنان ترانهسُرای سپیدهایم.
خورشید، زنده باد که فردای شاد را
همواره تا هنوز
در روشنای دیدهی خورشید دیدهایم.