پویا مهرفر – ما با انقلاب اسلامى ایران با دو مشکل اساسى روبرو شدیم:
نخست، تغییر مسیر حرکت کشور از مسیرى که پهلوى اول و به ویژه پهلوى دوم و پس از انقلاب سفید شاه و مردم انتخاب کرده بود.
دو، هرج و مرج و بىنظمى کامل در ادره کشور.
در مورد اول شوروى و جمهورى اسلامى در یک مسیر قرار دارند. هدف هر دو اهمیت به «مستضعفان» و دشمنى با جبهه سرمایهداری است.
در مورد دوم تفاوتهاى اساسى بین شوروى و جمهورى اسلامى وجود دارد. اداره شوروى بسیار منظم و با سختکوشى بوده ولى جمهورى اسلامى یک رژیم به تمام معنى بىنظم و راحتطلب و مفتخور است. جمهورى اسلامى به واقع در این زمینه یک مورد استثنایی تاریخى است.
بىشک شوروى قربانى اشتباهات جهتگیرى خود شد و اگر بجاى دشمنى با سرمایهدارى یک نظام تدریجى سوسیالیستى سرمایهدارى بنیان مىگذاشت، محتمل میبود که پا به پاى آمریکا قد برافرازد و جهان را شیفته خود کند. این اشتباه تاریخى جهان را از داشتن دنیایى شادتر محروم ساخت.
زمانى من کتابى از لئونید برژنف رهبر سابق حزب کمونیست شوروى خواندم. این کتاب مرا به تحسین برژنف واداشت. این کتاب شرح سرگذشت شغلی وى در رأس یک گروه علمى و عملیاتى براى پیدا کردن رودى گمشده در آسیاى میانه بود. این تیم این رود را یافت و به سطح زمین هدایت کرد. برژنف مهندس آب بود.
بعدها من به عنوان یک متخصص با دانشمندان معدود ولى ارزشمند در سطح جهانى شوروى سابق ملاقاتى کوتاه داشتم. ایده یکى از کارهاى علمى خود را از یکى از این بزرگان دریافت کردم. خواندن کتابهاى علمى چند از استادان برجسته شوروى سابق و بهخصوص کتابى در مورد احتمالات آمارى که علم بسیار پیچیدهاى است، مرا به تسلط آنان به علم مجاب کرد.
تصور مىکنم در مقدمه منظومه خسرو و شیرین از نظامى گنجوى خواندم که فرهاد مهندس آبیارى و تحصیلکرده هندوستان بود که به دعوت ملکه ارمنستان براى طراحى سیستم آبیارى به ارمنستان رفت و دختر ملکه، شیرین، را در آنجا دید و عاشق او شد.
در همین زمینه، قناتهاى ایران باستان یکى از شاهکارهاى علمى است. ایرانیان همواره شیفته علم و تخصص بودهاند و بر آن بالیدهاند تا جایى که ایرانیان هلاکوخان مغول را به وادى علم مىکشانند و از آثار به یاد مانده آن دوران رصدخانه مراغه است. اما بر این قوم شیفته علم و تخصص چه آمد که با یک انقلاب به قهقرایى تاریخى افتادند.
در سالهاى تحصیل و کار در دانشگاهى در تهران بارها مشاهده کردم که علم و دانش و مهمتر از آن کار علمى حتى در حدود دانشگاهى در کشور از اهمیت برخوردار نیست. این مقدمه برداشتهایى کوتاه از واقعیتهایى است که در پى مىآید.
وقتى حزب کمونیست شوروى قدرت را در آن کشور به دست گرفت، این کشور بطور کلى یک کشور نیمهبردهدارى/ نیمهفئودالى بود. رعیتها به زمین وابسته بودند و با زمین خرید و فروش مىشدند. مناسبات اقتصادى در این کشور بسیار عقبمانده بود و کلیسا قدرتى بىنظیر در دربار تزارها داشت.
حزب کمونیست شوروى در یک بحران اقتصادى و اجتماعى، قدرت را با انقلاب اکتبر در دست گرفت و تلاش کرد که راهکارها کمونیستى را در این شرایط بیابد و اجرا کند. هوش و ذکاوت توامان با سختکوشى و تلاش حزبى این کشور عقبمانده را به کشورى صنعتى و مطرح در سطح جهانى بدل کرد و این کشور توانست اولین ایستگاه فضایى، «میر» به معنای «صلح»، را در مدار زمین قرار دهد و نام یورى گاگارین نخستین فضانورد جهان را تاریخى سازد.
اقتصاد کشور به طرز شگفتانگیزى به توزیع در میان تودههاى مردم پرداخته بود و زندگى اگرچه محدود ولى براى همگان مهیا بود. یادم مىآید که یک بار به یک رفیق تودهاى گفته بودم که این آمارها که از زندگى مردم شوروى مىدهى همه از خود دولت شوروى است و به فرض اگر من بپذیرم، دیگران نخواهند پذیرفت. او که متعصب بود برآشفت که هر کس مىخواهد بپذیرد و هر کس نمىخواهد نپذیرد، مهم نیست. بعدها که دیوار شکسته شد، آمارهاى بینالمللى نیز آن را تأیید کردند.
از طرف دیگر شوروى بار مالى کشورهاى اقمارى چندى را به دوش مىکشید که مهمتر از همه آنها کوباى تکمحصولى، شکر، بود. اینهمه ممکن نمیبود مگر آنکه اهمیت علم و تخصص و نیز دقت و پشتکار در کار اداره مملکت رونق داشته باشد. اما روش حکومت کمونیستى ضعفهاى اساسى داشت.
اقتصاد کشاورزى که در اختیار کلخوزها و تعاونیهای شورایى و غیرمتمرکز قرار گرفته بود به دلیل ضعف مدیریتى و نیز شرایط سخت کشاورزى در شوروى رو به افول نهاد. با وجود توانایى تکنولوژیک و علمى، به دلیل عدم حضور در بازار بزرگ بینالمللى، صنعت کشور از رشد قابل ملاحظهاى برخوردار نگشت و نتوانست به درون جامعه وارد شود و براى مردم ملموس شود. این عدم توانایى با شدت یافتن هزینههاى مسابقه تسلیحاتى با غرب که از توان مالى زیاد و از درآمدهاى بینالمللى برخوردار بود، شدیدتر شد و اداره کشور را از نظر اقتصادى براى حزب کمونیست دشوار ساخت و کشور را با بحران اقتصادى مواجه کرد.
علاوه بر آن، نبود آزادىهاى اجتماعى و اقتصادى جامعه را به سمت بحرانهاى سیاسى کشاند و سرانجام حزب کمونیست که دیگر توانایى اداره کشور را نداشت به این نتیجه رسید که باید روش اداره کشور را تغییر دهد و چنان شد که میدانیم.
انقلاب اسلامى ایران را باید کپى مضحکى از انقلاب کمونیستى شوروى دانست. در مورد اول برخلاف شوروى عموم مردم به فقر مطلق رسیدهاند و اگر چه این شعار توسط رهبر نظام تا آبدارچى آن بلغور مىشود ولى حتى در باور آنان نیز نمانده است. در مورد دوم وضع بسیار خرابتر است و باید خرابى مورد اول را بطور کلى به خرابى مورد دوم مربوط دانست.
انقلابیون ایران نه تنها در یک حزب جا نمىشدند بلکه اساساً نظمپذیر نبودند. افتخار آنان بىنظمى بود. آنان به علم و تخصص باور نداشته و رهبر آنان خمینى حتى اقتصاد را «مال خر» میدانست.
در زمینه تئوریک نیز انقلاب اسلامى در ایران یک هرج و مرج به تمام معنى بود. از یکسو به سرمایهدارى حمله مىکرد و سرمایههاى بسیارى را مصادره کرد و سرمایهدار را مفتخور معرفى مىکرد و از طرف دیگر تجاوز به اموال خصوصى را نمىپذیرفت و این تناقض را تا کنون حمل کرده است.
در زمینه اهداف اجتماعى وضع بسیار بدتر است و هرج و مرج در این زمینه به گونهاى است که هنوز هم، برخلاف شوروی، نتوانسته مهر خود را بر جامعه بزند. شوروى توانست در قالب ادبیات و هنر نمونههاى خود را به جهان عرضه کند و در زمینههایی مورد احترام جهانى باشد ولى جمهورى اسلامى پس از چهل سال اندیشههاى اجتماعی حتى در ایران نیز خریدارى ندارد و خود او به ناچار براى کشاندن تماشاگر چاره را در کپىسازىهاى ناشیانه از فرهنگ و هنر غرب دیده است.
اما هرج و مرج در وادى علم و تخصص در جمهوری اسلامی بىمانند است.
اگر دانشگاههاى کشور و روند کار آنان را بررسى کنید به ویژگىهایى از این دست برخورد مىکنید:
نوشتن مقاله علمى یک هنر است نه محصول جانبى یک پژوهش؛ از این رو لازم نیست پژوهش به جواب برسد و یا پایان یابد. فقط مسیر ارائه یک مقاله را به هر صورت باید باز کند. همکارى داشتم که با برنامه اکسل آشنایى چندانى نداشت. نمودارى رسم کرده بود و من براى کارى به او مراجعه کردم از من پرسید که آیا با اکسل آشنا هستم. گفتم بله. گفت ممکنه این ناحیه منحنى را بکشى بالا. گفتم براى چه؟ گفت در فلان مقاله منحنى بالاست و دادههاى من پایین را نشان میدهد! گفتم ببین، شاید دادههاى تو درست باشد و به همین دلیل متفاوت است. ولى او مىگفت اگر چنین نکند مقاله را چاپ نمىکنند! این یک نمونه از هزاران است.
استادان دانشگاه بر اساس توان علمى براى یک درس انتخاب نمىشوند بلکه بر مبناى لابیگرىها درس مىگیرند. البته این به معنى آن نیست که همه اساتید توانایى درس دادن ندارند، بلکه بدان معنى است که ممکن است استادى در درسى خبره باشد ولى استاد دیگرى آن را درس مىدهد و او درس دیگرى را باید بر عهده بگیرد.
روش اداره دانشگاه به گونهاى است که همه استادان باسواد را نیز آلوده مىکند تا توان بازخواست نداشته باشند و جمعى بىسواد بتوانند به راحتى بر آنان فرمان برانند.
در صنعت کشور نیز هرج و مرج بسیار زیاد است. بعضى از صنایع هنرشان این است که سهمیههاى مواد اولیه خود را در بازار آزاد بفروشند تا کارخانه را اداره کنند. افراد دولتى کارخانه را به صورت مصنوعى به ورشکستگى مىکشانند تا آن را بخرند و پس از آن بخشى از زمین و یا ماشینآلات و یا هر دو را بفروشند و سود ببرند. در صنعتى قرار بود من به همراه چند استاد براى قطعات صنعتى شناسنامه تهیه کنیم. یک روز از ریاست کارخانه دستور آمد که این شناسنامهها را براى ماشین جدیدى تقریباً یک و نیم برابر ماشینى که شناسنامه قطعاتش را تهیه کرده بودیم عیناً کپى کنیم. ما در جواب گفتیم این ممکن نیست و وقتى ماشینى بزرگتر مىشود حجم و طراحى و حتى ممکن است مواد قطعات نیز تغییر کند. ولى رئیس مىگفت من مىگویم انجام بدهید و باید انجام بدهید! او فقط امضاى ما را براى بازرسان بینالمللى مىخواست!
در اداره کشور وضع بسیار وخیمتر است. طرحى صنعتى/کشاورزى را با جمعى از دوستان براى گرفتن مجوز و تاییدیه به دولت تحویل دادیم و قرار شد وزراتخانههاى چندى رویش نظر بدهند. به اتفاق به جلسه یکى از معاونین یک وزراتخانه دعوت شدم. به جلسه رفتم؛ کارشناسان نکاتى از طرح ما را قلمى کرده بودند تا بررسى مجدد صورت گیرد. درِ اتاق جلسه را معاون باز گذاشته بود و دوستانش که از راه میرسیدند دعوت مىکرد که بیایید ببینید اینها چه مىگویند. من هاج و واج مانده بودم. سرانجام به معاون گفتم ببخشید این جلسه است. مرا از دانشگاه به اینجا براى جلسه بررسى دعوت کردید، ممکن است بفرمایید موضوع جلسه چیست. خلاصه هر که مىآمد، یک شوخیای با هم مىکردند و او میرفت و یکى دیگر مىآمد و وقت جلسه که تمام شد، گفت این طرح را بگذارید خودمان اجرا مىکنیم. من هم هاج و واج گفتم بفرمایید مال شما و از جلسه معاون وزیر خارج شدم.
یادم است در دانشگاه در جلسه با رئیس بودیم، اتفاقى افتاده بود و رئیس جمهور نبود. رئیس که پست مهمى در دولت داشت گفت کشور را امام زمان اداره مىکند. دولت هم نباشد این کشور مىچرخد.
وضع بسیار وخیمتر در دفتر رهبرى است. این دفتر که بخشى از آن «ارتباط مردمى رهبر» نام دارد، خود شاهکارى است و بشخصه زمانى مشاهده کردهام که ارباب رجوع بیچاره را بدون هیچ گناهى تهدید مىکنند. عادت داشتم هر چیزى را تا آخر پیگیرى کنم و در موردى کارم به دفتر ارتباطات مردمى رهبر خورد و پیش از من جوانى نامهاى آورده بود و التماس کرد نامه را بگیرند وقتى چند بار تکرار کرد وى را تهدید کردند. نوبت که به من رسید در جواب درخواست من گفتند به ما مربوط نیست و من از واقعه قبلى درس گرفتم و بیرون آمدم. دفتر «ارتباطات مردمى رهبر» نیز ربطی به مردم ندارد.
این کشور در بىنظمترین حالت ممکن است. در حقیقت دولتى وجود ندارد. سیل و نابودى کشور نتیجه چنین مدیریتى است. بىخود نیست که سردار سپاه مىگوید من اینجا مىنشینم تا بیایند جاده را خراب کنند. همه چیز این مملکت اینطورى تصمیمگیرى مىشود. مسیل را که مدتى باران نباریده، طرحى پیاده مىکنند تا پولى به جیب بزنند و جالب است تمام کف و دیوار بخش کمى را که براى عبور آب باز مىگذارند سیمانى مىکنند تا قشنگ شود. تا پول کم مىآید هم پول چاپ مىکنند. این نمونهاى از خروار است.
مردم ایران باید از این سیل بسیار بیاموزند و کشور را از این بلاتکلیفى و هرج و مرج نجات دهند. باید این قوم یأجوج و مأجوج را با یک انقلاب بزرگ به زبالهدان تاریخ بیندازند (مىخواستم بنویسم بسپارند، دیدم این کلمه کم است). باید از اشتباهات شوروى پرهیز کنند ولى قدرت مدیریت و احترام به علم و تخصص و سختکوشى و پشتکار را از آنان بیاموزند.
ایرانیان! براى آینده ایران همراه شاهزاده رضا پهلوى باشید، تا:
سمتگیرى کشور درست باشد،
نظم در کشور جاى بىنظمى را بگیرد،
قدرت مدیریت و پشتکار و جدیت در کشور حاکم شود،
دانش و تخصص مبناى تصمیمگیرى و اجرا باشد،
ثروت کشور براى پیشرفت و رفاه مردم به کار رود،
ارتباطات بینالمللى بر مبناى علم و تخصص و نه احساس برنامهریزى و پیاده شود،
از آزادىهاى اجتماعى و اقتصادى پشتیبانى گردد،
از آزادىهاى سیاسى به عنوان سلاحى براى صیانت از آزادىهاى اجتماعى و اقتصادى و منافع ملى و عمومى پشتیبانى گردد.
لس آنجلس
درود به نویسنده گرامی که جان کلام راگفت وحق مطلب را به خوبی ادا نمود