امیر امیری – ویکتور هوگو، شاعر و داستان نویس سده نوزدهم فرانسه، زمانی گفته بود که هیچ نیرویی برتر از اندیشهای نیست که زمانش فرا رسیده باشد. اکنون زمان برتری گفتمان براندازی است.
یکی از سودمندیهای گفتمان مسلط این است که عمل و کردار و کنشهای ما با ارتباطتر میشود و در زمینهی کلیتری که جزئیات را در خودش دارد و در درونش نهفته است قابل درک و فهم میگردد . سود دیگرش آن است که به یک فرآیند سیاسی که عناصر گوناگون در آن شرکت دارند هویت میبخشد. درواقع با حفظ هویت فردی و گروهی دارای هویت جمعی و انسجام درونی میشویم، رفتارهای فردمحورانه را تعدیل میکند و به حرکتهای تودهای در فرایندهای سیاسی شکل میدهد. به عبارتی گفتمان مسلط یک پروژه سیاسی است که اصالت را به فرایندهای سیاسی میدهد که هویتها و منافع را تعیین و نیروهای اجتماعی را منسجم میسازد و در نهایت قواعد و معانی تازهای تبیین مییابند تا استیلا حاصل شود که از طریق آن ارادهی خود را بر طبقهی حاکم تحمیل کند.
گفتمان سیاسی همیشه دو مفهوم را همراه دارد که در قالب قواعد سلبی و ایجابی قرار میگیرد؛ به عبارتی چه چیزهایی دورانداختنی است و چه چیزهایی به دست آوردنی (جایگزین کردنی) است. اینگونه گفتمانها میتوانند در چهارچوب نظم موجود برای بقا بیان شوند (اصلاحات ۱۳۷۶) و یا بیرون از اندیشههای نظام سیاسی موجود برای تغییر (انقلاب اسلامی ۱۳۵۷) صورت پذیرد. در نظامهای غیردموکراتیک معمولاً اینگونه گفتمانها هنگامی خود را به قدرت حاکم تحمیل میکند که فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی خارجی از یکسو و بحرانهای اجتماعی داخلی از سوی دیگر نظام سیاسی موجود را وادار به بازنگری در ارزشها و هنجارهای اجتماعی و روشهای سیاسی و فرهنگی خود میکند. در اتحاد جماهیر شوروی با اصلاحات گورباچف فضای باز سیاسی (گلاسنوست) و بازسازی اقتصادی (پروستریکا) منجر به نوسازی جامعه و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد، در ایران اصلاحات دوم خردادی با «حکم حکومتی» منجر به فساد و غارت و چپاول ملی و استمرارطلبی گردید و چنانکه خود گفتهاند در حد یک «بالش ضربهگیر» برای نجات رژیم از سقوط اندیشیده شده بود.
هنگامی گفتمانی مسلط میشود که اساس و بیناد نظم موجود را هدف قرار دهد و گفتمان موجود و گفتمانهای رقیب را به حاشیه براند و خودش در متن و بطن جامعه قرار گیرد. برای اینکه گفتمانی بتواند اثرگذار باشد باید هژمونی خود را از طریق جامعه مدنی حفظ نماید و راهکارهای خود را به وسیله رسانههای گوناگون ارائه دهد. اگر درنگی در این امر صورت گیرد و زمان نشان دادن و نمایاندن راهکارها به کندی پیش رود و انتظارات مردم از گفتمان مسلط تازه برآورده نشود، گفتمانهای به حاشیه رانده شده و یا تازهتری دوباره عرض اندام میکنند و خود را در مرکز توجه قرار میدهند.
هیچ ایده و اندیشهای یکشبه در کانون و مرکز گفتمان سیاسی قرار نمیگیرد و تبدیل به گفتمانی که مسیر و جریان و راه و روش را نشان دهد نمیشود بلکه عقاید بیان نشده و سرکوب شده در بستر جامعه هستند که منتظر ظهورند. گفتمان براندازی اکنون به دو سلاح نیرومند که لازمه پیروزی هر گفتمانی است مجهز است؛ یکی پروژه این گفتمان است که هدف و جهت را نشان میدهد که من از آن با وام گرفتن از جناب یوسف مصدقی به عنوان «پروژه پهلوی» نام میبرم که بر مبنای سه «اصل ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی» استوار است (تأملات بهنگام؛ پروژهی ققنوس: عملیاتی شدنِ یکی از اصول پهلویگرایی،کیهان لندن ۲۸ فوریه ۲۰۱۹) و دیگری تبیین این پروژه در چهرهی قابل پذیرش همگانی و شناخته شده که هدایت مسیر را به عهده میگیرد.
البته باید هوشیار بود که هر ایده و اندیشهای که برتریاش را بر سپهر سیاسی جامعهای نمایان میکند دشمنانی هم دارد که در لباس دوست و دلسوز به بحثهای انحرافی دامن میزنند که جمهوری اسلامی ید طولانی و مهارت لازم در این زمینه دارد. اکنون که فضای تنفسی استمرارطلبان فرقهی تبهکار تنگتر، دستانشان تهیتر و میدان مانورشان محدودتر شده است و توانایی عرضه بالشهای ضربهگیر به صورت دوگانههای بد و بدتر را از دست دادهاند، وادار شدهاند که برای ناتوان کردن گفتمان مسلط براندازی دوباره لولوخورخوره تجزیه ایران را برجسته کنند. ما در دوران تجزیه کشورها بسر نمیبریم و جداکردن بخشی از کشوری بیشتر به ضرر همسایگان آن کشور خواهد بود. با این وجود یادآوری همبستگی ملی ایرانیان و کمک آنان به یکدیگر در زمان وقوع زلزله ویرانگر غرب و سیل خانمانسوز جنوب کشور برای آنان که امکان دارد دچار اشتباه محاسبه شوند کافی است که فکر ماهی گرفتن را از آب گلآلود از سر به در کنند و متوجه باشند که در همان آب گلآلود غرق خواهند شد.
اکنون که گفتمان مسلط براندازی سبب نزدیکی طیفهای گوناگون سیاسی از یکسو و آشفتگی فکری و عملی استمرارطلبان و وفاداران برونمرزیشان از سوی دیگر شده است یادآوری چند نکته ضروریست.
هدف گفتمان مسلط براندازی است و مشخص است ولی باید وسیلههای رسیدن به این هدف را تعیین کنیم و به خدمت بگیریم. نخستین وسیله برای نیل به مقصود رهبری است. رهبر این گفتمان اکنون حاضر است و اگر کمی به پیرامون خود نگاه کنیم او را نزدیکتر از هرکسی در کنار خویش خواهیم یافت. من با شورای رهبری مخالفم زیرا کسانی که اینگونه افکار در سر دارند گویا از ساختار و بافت تاریخی و فرهنگی ما آگاهی درستی ندارند یا نیت خاصی دارند. هیچیک از کشورهای جهان حتی آنان که کار گروهی جزء فرهنگ و سنتشان است باز هم نمیتوانند برای چنین امر مهم و دشواری با شورای رهبری به هدف برسند. ما نیاز به یک رهبر برای هدایت و مدیریت امر مبارزه با یک گروه «مشاوران رهبری» داریم. نمونههای بسیاری از اینگونه رهبریها در دمکراسیهای غربی یافت میشود. بیجهت جوزف شومپتر (شومپیتر) از « کاپیتان سیاسی» سخن نگفته است.
یکی دیگر از وسیلهها برای رسیدن به هدف، گرد آمدن و نزدیک شدن بیشترین نیروهای سیاسی برانداز است، البته همه را نمیشود به دور هم جمع کرد، عدهای برانداز نیستند و شعبه برونمرزی استمرارطلبان هستند هرچند نام اپوزیسیون بر خود نهادهاند. دیگرانی هستند برانداز ولی مایلند به تنهایی این کار را انجام دهند تا دمکراسی شوراییشان لطمه نبیند. کسان دیگری که قدرت سیاسیشان از لوله تفنگشان خارج میشود بیرون از این بحث هستند. امر سیاسی همیشه به معنی داشتن توافقی بر سر موضوع سیاست و فعالیتهای مشترک عملی نیست، به عبارتی همیشه موضوع وصل کردن نیروهای سیاسی نیست بلکه در مواقعی فصل کردن به امر براندازی کمک بیشتری خواهد کرد.
نکته دیگر بیرون آمدن از روزمرگی سیاسی به معنی درگیر نشدن با بحثهای تکراری و خستهکننده و بیحاصل است، واکنش سریع به رخدادهای درون کشور و برقراری پیوندهای عملی و نظری با آن است. با توجه به شرایط حساس ایران و انباشت مطالبات مردم و نیز تراکم تضادها میتوان از هماکنون هر گونه رخداد و اتفاقی را در فضای سیاسی ایران استشمام کرد. برای اینکه بدون آمادگی در برابر اینگونه پیشامدهای غیرمنتظره و حتی دور از تصور قرار نگیریم پیشبینی راهکارها، برنامهها و سازماندهیها از هر زمانی ضروریتر مینماید.
درود و سلام بر شما و مقاله روشنگرتان
شخصا آقای پهلوی رو به رهبری جنبش قبول دارم امیدوارم بقیه نیز هماهنگ باشند