یوسف مصدقی (+ویدئو) یکشنبه یازدهم ماه اوت ۲۰۱۹ میلادی، قسمت آخر سریال تلویزیونی «بلندترین صدا» (The Loudest Voice)* از شبکهی شوتایم (Showtime) از اقمار سیبیاس کورپوریشن (CBS Corporation) پخش شد.
این مجموعهی کوتاه تلویزیونی، به زندگی و فعالیتهای راجر اِیلز (Roger Ailes) بنیانگذار و مدیر اجرایی فاکس نیوز (Fox News) میان سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۶ میلادی، میپردازد. عنوان و مادهی اصلی داستان این سریال از کتاب «بلندترین صدا در اتاق» (The Loudest Voice in the Room) نوشتهی گابریل شرمن (Gabriel Sherman) گرفته شده و البته ماجرای اتهامات و رویدادهای سه سال آخر زندگی اِیلز به آن افزوده شده است. این مجموعهی تلویزیونی، هرچند ساختاری حرفهای، بازیگران توانمند و داستانپردازی گیرایی دارد اما با اغراقی بیش از حد و یکجانبه، تصویری بیمارگونه و شرور از این مرد اثرگذار در تاریخ رسانههای دیداری آمریکا ارائه میکند.
https://youtu.be/lAnJJHrq0Ws
اِیلز تا زمان مرگش در ماه مه ۲۰۱۷، از مهمترین چهرههای جریان محافظهکار در حزب جمهوریخواه بود که به خاطر شناختش از بدنهی جامعهی آمریکا و تواناییاش در استفاده از رسانههای جمعی، بسیاری از مبانی نظری و سیاستگذاریهای کلان این حزب در پنج دههی اخیر را شکل داد و در تبلیغ آنچه «ارزشهای آمریکایی» (American Values) میدانست، کوشید.
او نخست، از انتهای دههی ۶۰ تا اواخر دههی ۸۰ میلادی، در بخش تبلیغات کارزارهای حزب جمهوریخواه، برای انتخاب نیکسون، ریگان و بوشِ پدر به ریاستجمهوری ایالات متحده، نقش مؤثری ایفا نمود. اِیلز در آغاز دههی نود میلادی، در مقام ریاست سیانبیسی (CNBC) وارد عرصهی مدیریت رسانههای دیداری شد و پس از آن در نیمهی دوم دههی ۹۰ میلادی با بنیانگذاری و ادارهی فاکس نیوز جایگاهی انکارنشدنی در سیاست ایالات متحده پیدا کرد. شناخت دقیق او از کارگران سفیدپوستِ بیصدا و نادیدهگرفتهشدهی جامعهی آمریکا- که مشاغلشان را در نتیجهی موج «جهانی شدن» از دست داده و دچار خشمی فراگیر شده بودند- باعث شد که تمرکز رسانهاش را بر جذب آنها بگذارد و از این راه فاکس نیوز را به «صدای بیصدایان» آمریکا تبدیل کند.
راجر اِیلز در مصاحبهای که در ابتدای سال ۲۰۱۰ با پیتر رابینسون برای بنیاد هوور (Hoover Institution) انجام داد، به این نکته اشاره کرد که طی چند دهه، به واسطهی کار کردن در ۳۵ ایالت آمریکا، احتمالا بیش از باقی اهالی رسانه با مردم آمریکا در ارتباط بوده و به همین دلیل شناخت دقیقتری از خواستهها و نگرانیهای این مردم داشته است.
شعار او برای مخاطبان محافظهکار فاکس نیوز این بود که: «ما گزارش میدهیم، شما تصمیم بگیرید». فارغ از تعارف و مغالطهای که در این شعار نهفته است (محال است که یک گزارش، هرقدر که به ظاهر بیطرفانه تهیه شده باشد، خالی از پیام باشد و بر قوهی تصمیمگیری مخاطب اثر نگذارد!)، از آنجایی که سلیقه و باورهای سیاسی راجر اِیلز روشن بود، تکلیفِ مخاطبانش هم با او روشن بود.
برخلاف ریاکاری جاری در باقی رسانههای جریان اصلی در ایالات متحده، فاکس نیوزِ اِیلز، چندچهره و مذبذب نبود و به همین دلیل با بخش بزرگی از بدنهی جامعهی آمریکا که بالاترین ارزش هر انسانی را روراستی (Honesty) او میداند، ارتباط برقرار کرد. از نظر اِیلز، خط قرمز برای مخاطبان وفادار رسانهاش هنوز همان قاعدههایی بود که جان وین (John Wayne) در وسترنهای کلاسیک ترویج میکرد: «به زنی که دوست دارم، دستدرازی نکن. اسبم رو ندزد. به روی من اسلحه نکش!» او همواره بر این نکته تأکید میکرد که: «مردم آمریکا ساده (simple) هستند اما به هیچ وجه سادهلوح (simpleton) نیستند».
اِیلز خود را یک محافظهکار مؤمن، یک آمریکایی وطنپرست و یک مدافع تمامعیار سرمایهداری میدانست و تمام تلاش خود را مصروف محافظت از ارزشهای آمریکایی میکرد. ارزشهایی که او نمایندگی و ترویج میکرد، هنوز هم بخش بزرگی از سفیدپوستان جنوب و میانهی غربی ایالات متحده را هویت میبخشد و متحد میسازد. این موضوع به هیچ روی قابل انکار نیست که شالودهی شعارها و بسیاری از کلمات کلیدی مورد استفادهی دونالد ترامپ در ایام مبارزات انتخاباتی و سپس بینش سیاسی حاکم بر دولت فعلی ایالات متحده، حاصل تراوشهای ذهن راجر اِیلز و دستپروردگانش در فاکس نیوز هستند.
با مدیریت متفاوت و استراتژی روشنی که راجر اِیلز برای شبکهی زیر نظرش تعیین کرده بود، از سال ۲۰۰۲ تا اکنون، برای سالهای متمادی، فاکس نیوز جلوتر از باقی شبکههای خبری آمریکا، بالاترین میزان مخاطب و بیشترین میزان اثرگذاری بر افکار عمومی را به دست آورده است. رقابت اصلی در این ماجرا که همواره میان سیانان (CNN) و فاکس نیوز بوده و هست، از سال ۲۰۰۲ میلادی، هر سال با فاصلهای بیشتر از سال قبل به سود فاکس نیوز خاتمه پیدا کرده است.
این تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا اما در میان چپگرایان ساکن ساحل شرقی آمریکا، تکنوکراتها و نخبگان وابسته به حزب دموکرات و بیشینهی رسانههای جریان اصلی ایالات متحده، دشمنان زیادی برای ِایلز تراشید. نقاط ضعف شخصی اِیلز، از جمله تمایل او به کنترل همهی اطرافیان و زیردستانش، بعلاوهی سوء استفادهی او از قدرتش برای برقراری روابط جنسی با برخی از زنان شاغل در فاکس نیوز، بهانهی کافی به رقبای سیاسی و دشمنان او داد تا به وقت مقتضی زیر پای او را جارو کنند و موجبات سقوطاش از بلندای سیاست ایالات متحده را فراهم آورند.
ده ماه پیش از شتافتن اِیلز به سرای باقی، چند روز مانده به کنوانسیون حزب جمهوریخواه و نهاییشدنِ نامزدی ترامپ برای انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶، هیأت مدیرهی نیوزکورپوریشن (News Corporation) سهامدار اصلی فاکس نیوز، به بهانهی شکایت یکی از مجریان سابق فاکس نیوز و موج اتهامات آزارهای جنسی رو به فزونی علیه اِیلز، او را با پرداخت چهل میلیون دلارِ ناقابل مجبور به استعفا از مدیریت فاکس نیوز کرد. اِیلز بلافاصله به تیم انتخاباتی ترامپ پیوست و در مقام مشاور رسانهای، او را برای مناظرات رو در رو با هیلاری کلینتون، آماده کرد. پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ و ضایع شدنِ رسانههای جریان اصلی در نتیجهی آن انتخابات، رنج و آسیب اخراج محترمانهی از فاکس نیوز را در خاطر راجر ایلز قدری التیام بخشید و ماههای آخر عمر را برایش تحملپذیر کرد.
سخن آخر اینکه، مجموعهی تلویزیونی «بلندترین صدا» با تمرکز بر خصوصیات اخلاقی نامطبوع راجر اِیلز و اغراق در نمایش آن خصائص، از او چهرهای منحرف، پارانوئید، نژادپرست، عصبانی و دروغگو عرضه میکند که چندان مناسبتی با واقعیت ندارد. بازی خوب و اثرگذار راسل کرو (Russell Crowe) در نقش اِیلز، باورپذیریِ داستان این مجموعه را افزایش داده و زمینه را برای جا انداختنِ روایت دشمنان رسانهای- ایدئولوژیکِ این چهرهی اثرگذار تاریخ رسانه را بیشتر از پیش، فراهم کرده است. به هر حال، به قول سعدی بزرگ از زبان «شیطان»:
که ای نیکبخت، این نه شکلِ من است
و لیکن، قلم در کفِ دشمن است
البته اِیلز نه قدیس بود و نه موجودی معصوم و بیدفاع. برعکس، او انسانی قدرتمند و دشمنتراش بود که در جنگ با دشمنانش از به کار بردن هیچ حربهای چشمپوشی نمیکرد. خوب یا بد، منفور یا محبوب، نقش او بر دیوار تاریخِ رسانه و سیاستورزیِ ایالات متحده آمریکا، نمایان است.
*عنوان این مجموعه را همچنین میتوان به «رساترین صدا (نظر، فکر، عقیده)»، به فارسی ترجمه کرد.
اخبار روز و دیگران جوری از سندرز صحبت میکنند که انگار او مارکسیست روسی است مثل فدائیان ! این جا اندازی قلابی توده ای سابقه تاریخی دارد . همه سندرز و چپ تر از او در دادن بیمه به ۱۰ میلیونی که از ۳۰۰ میلیون بیمه ندارند (همان طرح اوباما) ، وضع مالیاتی مختصربر درامد سرمایه داران بزرگ که به اندازه منشی خودشان هم مالیات نمی دهند ( گفته وارن بافه ) خلاصه می شود (هرگز هم رئیس جمهور نخواهد شد) و احتمالا کمی کمک به هزینه وام های دانشجویی که معضل بزرگی برای انها است ، و مسائلی از این دست که هیچ تاثیری در خط مشی کلی امریکا و جهان غرب ندارد . برنامه ای بسیار کم اهمیت تر از انچه ترامپ از سوی دیگر اعمال کرد . چپ روسی ایران یک ریز دروغ سرهم میکند تا اینکه خامنه ای متوهم ان دروغ مفتتضح را میگوید که امریکایی ها ۲۰ بچه دارند انهم در حالیکه حداقل ۲ میلیون ایرانی در امریکا و ۴ میلیون دیگر در غرب میدانند که این حرف چه قدر بی پایه است ، مردم ایران هم از طریق اینترنت میدانند که این حرفها دروغ است . بله استالین و مائو و کاسترو که این دروغ ها را میگفتند و کار هم میکرد ، توتالیتر بودند ، یک صدا ، نه مهاجرت ، نه اینترنت ، نه ماهواره بود . دیواری بود و در پشت ان کیم ها دروغ می کاشتند . اما الان هنگ کنگ کوچک پشت چین را میلرزاند . اما کسانی مثل نوریزاده ، چالنگی ، عالیجانی ، تابان ، … اگاهانه دروغ هایی سر هم میکنند برای حفظ رژیم ملاها در راستای منافع روسیه که امروز دنبال زدن پایگاه نظامی در چاه بهار است . کی میتواند روسیه را بیرون کند ؟ وقتی ملاها انها را با خیانت وارد و چپ روسی ایران ( نه چپ های کم رنگ سرمایه داری امریکا و اروپا ) از ان حمایت میکند . ننگ بر خائنین و و طن فروشان . دلقک مضحکه ای به نام علیجانی ! این مرد هنوز دست برنمی دارد از راه کور روسی سحابی ابله
در حالیکه همه میبینند پوتین پشت ملاها است ، ملاها به پوتین باج و خراج میدهند ، مارکسیست های روسی و ملی مذهبی های مارکسیست اسلامی روسی که تنها پشتیبانان ملاها بوده و هنوز هستند ، مانع اصلی در برابر مردم هستند که رسما و علنا رضا شاه و نظام شاهنشاهی می خواهند و امریکا وا سرائیل را دشمن نمی دانند ، ملاها و روسیه و سوریه را دشمن می دانند . در برابر شاهزاده رضا پهلوی اما و اگر میتراشند و حتی نیروهای قلابی برانداز و اصلاح طلب ساختگی رژیم و سوپاپ های امنیتی ان که ۴۰ سال است امتحان پس داده اند علم میکنند که هم رضا پهلوی را انکار کنند ، هم مجاهدین ، هم بنی صدر و هم امریکا و اسرائیل و غرب . انوقت باید از اینهایی که امده اند به جای مارکسیست های روسی در ایران ، داخل امریکا دموکرات ها را برچسب چپ زده و به انها حمله میکنند تا غریزه مارکسیستی روسی خودشان را که امریکا ستیزی و دشمنی ذاتی با لیبرال دموکراسی و توسعه پایدار است ، سیراب کنند ،ابی هم به اسیاب ملاها و دیگر اعضای فاشیست کلوپ پوتین میریزند . یک ارگاسم سیاسی سیاه کلیستی که هرگز از گروه خون و دی ان ای اینها بیرون نمیرود.