معرفی می‌کنم: من و همسر تشکیلاتی‌ام!

پنج شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸ برابر با ۲۲ اوت ۲۰۱۹


فاطمه زندی – با وجود اینکه شاید برای عده‌ای باور اینکه هنوز هم مصادره اموال در ایران صورت می گیرد مشکل باشد اما این پروژه‌ای است که برای من به عنوان یک دگراندیش معنوی و به جرم فعالیت‌های فرهنگی تحت اتهام «عضویت در فرقه» از چند سال پیش کلید خورد و با  وجود سال‌ها پیگیری پرونده توسط وکلای قانونی من در ایران، سرانجام طی چند روز اخیر به تخلیه و تحویل کامل ملک توسط «ستاد اجرایی فرمان امام» منتج شد. این موضوع انگیزه دوباره‌ای به من داد تا مطالبی را که پیش از این در خصوص «سوء استفاده از واژه‌ها» و یا به تعبیر من «قربانی شدن واژه‌ها» و به عبارت دقیق‌تر «ترور واژه‌ها» نوشته بودم ادامه دهم. کاربرد اصلی «ترور واژه‌ها» که با خواندن این مقاله و مطالب قبلی مفهوم آن روشن خواهد شد روشی است که در سال‌های اخیر به منظور سرکوب و تخریب فعالان سیاسی و مدنی و همچنین دگراندیشان عقیدتی، شدت و رواج روزافزونی یافته است.

*****

امر خطیر بی‌حیثیت کردن واژه‌ها و معانی‌شان، این دفعه مستقیم به سراغ شخص مشخص خود بنده آمده و ظاهراً مرا بی‌خانمان‌ نموده است. حال چرا این هنر فخیمه که از هنرهای چندگانه خیلی‌ها در ایران است و هر روز یک اثر جدید به بازار برچسب و انگ عرضه می‌کند، اینقدر به اشکال مختلف توی چشم من مسکین می‌آید، واقعاً بی‌تقصیرم. گفتم «مسکین»، اضافه کرده باشم تا همین اواخر کاملاً هم مسکین نبودم (البته با تعاریفی که آقایان از سر و ته خط فقر مرسوم می‌فرمایند)، ولی خوب حالا با وجود چک و چانه‌های چند ساله وکلایم در ایران نهایتاً مسکینم کرده‌اند. اینقدر در این چند ساله از جنایت‌های واژه‌ای نالیدم، که آقایان دست به کار شده و دو عدد از آن برچسب‌های داغی که از همان اول معانی زشت و کریهی داشتند، در هیأت جرم‌های من‌درآوردی بر پیشانی بنده و همسرخان بنده چسبانده‌اند تا مال و اموال محقرم را یکجا بالا بکشند.

در یکی دو مقاله قبل از این*، کمی تا قسمتی از ساز و کار سلاخی و بی‌حیثیت‌سازی واژه‌ها، که بازارش در ایران و جهان داغ است را گفته بودم. تا اینکه اخیراً متوجه شدم که من بی‌خبر از همه جا «ازدواج تشکیلاتی»‌ نیز کرده‌ بودم و تازه در «فرقه …» هم عضویت داشته‌ام و به همین دو جرم خیلی خیلی بد، «ستاد اجرایی فرمان امام» یک دستگاه آپارتمان ناقابل مرا را در ایران به حکم دادگاه انقلاب مصادره کرده است. اینجا بود که واقعاً دل‌درد گرفتم و عزم جزم کردم که با کمی درد دل با شما، دلم را سبک کنم تا بلکه از خوردن قرص و کپسول‌های رنگارنگ معاف شوم.

از کمی قبل از انقلاب و کلاً بعد از انقلاب واژه «ازدواج تشکیلاتی» زیاد به گوشم خورده بود. داستان از این قرار است که هنرمندان سلاخی، قبل از سلاخی مستقیم و فیزیکی «دشمنان انقلاب و اسلام»، دست به کار نوع غیرفیزیکی‌اش یعنی «بدنام‌سازی از طریق انگ‌زدن» می‌شوند تا جماعت ناآگاه و بی‌تقصیر را با خود همراه کنند. اول اینکه خود این کلمه «تشکیلات»، خیلی مورد ظلم واقع شده. تشکیلات در لغت‌نامه‌ها هیچ معنی خبیثانه‌ای ندارد، آنجا نوشته‌اند تشکیلات یعنی «سازمان‌ها» یا «اداره‌ها». خُب، در همه جای دنیا هزاران نوع سازمان یا اداره دولتی، مردم‌نهاد، خصوصی و غیره هست که دارند کارشان را می‌کنند و هیچ سیستم امنیتی هم به جانشان نمی‌افتد و قلع و قمع‌شان نمی‌کند. در اصل این حضرات سلاخ بجای آنکه بگویند «تشکیلاتی که ما دوست نداریم»، یا «تشکیلات نامطلوب»، یا «تشکیلات غیرهمسو با ما»، اینقدر این کلمه را در کنار اسم و عنوان گروه‌ها یا کسانی که قبلاً در چشم جماعت ناآگاه، سیاه‌نمایی کرده بودند قرار داده‌اند تا خودش به ناسزا تبدیل شده است.

اما درباره «ازدواج تشکیلاتی» باید بگویم خیلی از ازدواج‌های دنیا در حال حاضر تشکیلاتی است. بالاخره ملت باید همدیگر را در یک جایی، پیدا کنند و این جور جاها خارج از اداره و دانشگاه و باشگاه و غیره که همه‌شان یکجور تشکیلات هستند نیست، آشنایی و دوستی شکل بگیرد و دست آخر هم اگر همه چیز جفت و جور بود شاید ازدواج کنند. حالا اگر فرض کنیم که در همان «تشکیلات نامطلوب» آقایان، ازدواجی هم صورت می‌گیرد، کجای این کار غیرطبیعی و بدتر از آن جرم و جنایت است؟! بالاخره اگر این آقایان قبول دارند که آنجا «تشکیلات» است، آیا ملت حق ندارند در «تشکیلاتی» که دوستش دارند و با یکی از کسانی که همدل، هم‌عقیده یا همراه خودشان است ازدواج کنند؟! حالا بماند که ازدواج من و همسرم، با تعریف و تصویری که از «ازدواج تشکیلاتی» در مغز عموم فرو کرده‌اند، هیچ جور مطابقت ندارد. من قبل‌ترها که خیلی اهل کوهنوردی بودم، در تشکیلاتی به اسم «گروه‌های کوهنوردی» برای اولین بار همسرم را دیدم. بعدش ما و خیلی دیگر از دوستان مشترک که در خیلی «تشکیلات» دیگر هم عضو بودیم، وارد تشکل نامطلوب آقایان شدیم** ، تشکلی که الان به خاطر آن ما را مجرم می‌نامند. تازه، آنوقت که ما در ایران بودیم و دفتر انتشارات و نشریه‌مان را داشتیم و سال‌های سال همدیگر را می‌شناختیم، فقط سلام و علیکی بود و همکاری گاه به گاه. بعدها در زمانی که تمام کارهایمان را در ایران لغو مجوز کردند و دنبال ما گذاشتند و سر از غربت در آوردیم و در خارج از کشور به شکلی اتفاقی دوباره همدیگر را دیدیم و وقت کافی داشتیم که همدیگر را بهتر بشناسیم و مطمئن شویم که با یکدیگر «هم‌‌فکر و هم‌هدف و همراه” هستیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. حالا، این چه جور ازدواج تشکیلاتی است که در زمانی رخ داده که آن «تشکیلات» که متشکل از انتشارات و نشریات و فعالیت‌های محیط زیستی و آموزشی بوده، در ایران لغو مجوز و ممنوع شده‌ است؟! جدا از همه اینها، اصلا مگر می‌شود با کسی که از جنس تو نیست، به باورهای تو باور ندارد و هدفی غیر از هدف تو را در زندگی دنبال می‌کند ازدواج کرد؟!

خیلی که بخواهم ارفاق کنم تا با این آقایان سلاخ همذات پنداری کرده باشم، می‌توانم فرض را بر این بگذارم که آقایان از این نگران هستند که ازدواج تشکیلاتی در این «تشکیلات نامطلوب»، از سر عشق و محبت نباشد و برای همین این ازدواج ختم به خیر نشود و خلاصه به زن و شوهر طفلکی سخت بگذرد. خُب، در این صورت باید بگویم که واقعاً مرحبا به این همه انسانیت، دست مریزاد! ولی بعد که کمی از خوش‌خیالی فاصله می‌گیرم، می‌بینم ای داد چه نشسته‌ام که مملکت را ازدواج تشکیلاتی بر باد داده! فکر می‌کنم این آقایان به یاد نمی‌آورند که اکثریت قریب به اتفاق آنهایی که در ایران به حوزه‌های علمیه که یکی از عریض و طویل‌ترین «تشکیلات مطلوب» است وارد می‌شوند، ازدواج غیر تشکیلاتی ندارند. شما سراغ دارید که حوزوی‌ها برای انتخاب همسرشان، به سراغ فردی نامرتبط با دایره ارتباطات آن «تشکیلات» بروند؟! و از این جالبتر، ازدواج‌‌های تشکیلاتی در جایی به بزرگی تشکیلات دولت بیداد می‌کند. دختر این وزیر با پسر آن وزیر، پسر رئیس جمهور با دختر فلان وکیل مجلس و غیره.

و اما درباره «فرقه». دوستان همکار من و البته همسرم، در طی سال‌های اخیر در اینباره مطالب متعددی نوشته‌اند و من شخصاً بجا نمی‌بینم که در این چند کلام درددل، از داستان طولانی «فرقه»نمایی گروه‌های عقیدتی و منتقدان سیاسی، چه در ایران و چه قبل از این در سایر کشورها چیزی بگویم. همینقدر اشاره می‌کنم که هنرمندی سلاخان واژه در ایران در خصوص سوء استفاده از واژه «فرقه» برای برچسب‌سازی و انگ‌زنی، چندان سخت و دشوار نبوده، زیرا اسلافشان قبلاً زحمات زیادی در این راه کشیده‌اند. قبل از این، بسیاری از شاخه‌های مذهبی در اسلام و مسیحیت، توسط دیگر شاخه‌ها، به انگ «فرقه» مفتخر شده‌اند که نمونه بسیار بارز آن فرقه دانسته شدن شیعه است. شخصاً تمایل غریبی دارم تا درباره «فرقه شیعه» بیشتر بنویسم ولی احترام به کسانی که خود را شیعه می‌دانند عمیقاً مرا از این کار بازمی‌دارد.

فارغ از این بحث که شرارت، جنایت و رفتار ضدانسانی بی‌شماری توسط برخی از «فرقه»های اعتقادی در طول تاریخ دیده شده است، اما استفاده از این واژه در ایران، برای سیاه‌نمایی طیفی از تشکل‌های مردمی (N.G.O)، فعالان فرهنگی یا جمعیت‌های معنوی، همان ایده کلی سلاخان واژه‌ای را دنبال می‌کند؛ «هر کس با ما نیست علیه ماست» و سزاوار سلاخی. و نکته جالب هم اینکه در جریان جنبش سبز و بعد از آن به تکرار از عبارت «فرقه موسوی» استفاده شد؛ یعنی کاربرد آن در حوزه سیاست که این در نوع خودش نوبر بود. این، مرا به یاد بچه‌هایی می‌اندازد که وقتی یک کار یا رفتارشان توجه بقیه را جلب می‌کند، جوّگیر شده و همان کار را وقت و بی‌وقت و در جاهایی که اصلاً جایش نیست هم انجام می‌دهند، تا باز هم تشویق شوند. بچگی است دیگر، برای خودش عالمی دارد.

من و امثال من در رادیکال‌ترین بیان، قابل نامگذاری به «دگراندیش معنوی» یا «دگراندیش عقیدتی» هستیم اما بر فرض اینکه عضو یک «فرقه» بوده باشیم و «ازدواج تشکیلاتی» هم کرده باشیم، باید بگردیم و پرتقال‌فروش را پیدا کنیم زیرا اگر همه قانون اساسی و غیراساسی ایران را از سر تا ته آن بخوانید، جرمی تحت عنوان عضویت در «فرقه» و یا «ازدواج تشکیلاتی» در آن نمی‌بینید. درواقع پرواضح است که سلاخی وا‌ژه‌ها بدون سلاخی قانون، هر چند خیلی زشت و ظالمانه است اما خطرناک نیست، اما در مورد ما قانون هم زیر تیغ سلاخی آقایان رفته است.

از زاویه دیگر این بازار مصادره اموال ما و امثال ما، نان بر سفره چه کسی یا کسانی می گذارد؟ به گمان من، در درجه اول ارتش سایبری سلاخان، که کارگران رسانه‌های ارتباطی و به‌خصوص رسانه‌های دنیای مجازی هستند برای انگ‌پراکنی‌های کارگزاران خود، و بعد مدیران این سلاخ‌خانه، که به «تغذیه سالم» نیاز دارند تا فکرشان بازتر شود و واژه‌های بیشتری را به قربانگاه ببرند و برچسب‌های عجیب و غریب‌تری برایمان درست کنند.

در آخر، به نظر شما خیلی عجیب و باورنکردنی است که با گذشت بیش از چهل سال از انقلاب که طی آن املاک و اموال بی‌شماری با چسب یا برچسب ضدانقلاب مصادره شده، هنوز هم کارخانه مصادره‌ی اموال دیگران (درواقع غصب) به فعالیت خود ادامه می دهد؟!
آلمان


*دو مقاله: «تروریست یا ناجی، انتخاب با شماست» و «به یک نفر که راست بگوید شدیدا نیازمندیم»
**منظور «جمعیت آل‌یاسین» است که از سال ۸۵ به بعد توسط اداره ادیان و مذاهب وزارت اطلاعات در مظان اتهامات گوناگون قرار گرفته است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=167475