جواد طالعی – پیشداوری معمولا ناشی از اطلاعات نادرست یا ناقص است. در ایجاد پیشداوریها، رسانههای همگانی میتوانند نقشی اساسی ایفا کنند. معروف است که مربیان رشته روزنامهنگاری میگویند: «اگر سگی شهردار را گاز بگیرد، اهمیت خبری ندارد، اما اگر شهرداری سگی را گاز بگیرد، یک خبر جنجالی است!» این آموزه نشان میدهد که رسانههای همگانی بیشتر به دنبال اتفاقاتی هستند که جذابیت استثنایی داشته باشد. ما میتوانیم هر روز شاهد رخدادهای مثبت متعددی باشیم، اما این رویدادها به ندرت ممکن است توجه دیگران را برانگیزند، حال آنکه هر اتفاق ناخوشایند یا عجیبی، بیگمان در مرکز توجه مخاطبان قرار میگیرد.
جهانیان چهل سال است از ایران زیر سلطه روحانیت جزمی و واپسگرا تصویرهایی تیره و ناامیدکننده دریافت میکنند. مردانی ژولیده و ریشو، زنان چادر به سر، صحنههای سنگسار و اعدام و تیرباران، کودکان کار، سیاهچادرهای دشت و بیابان و سایر تصاویری که ساخته و پرداخته یک حکومت پیشاقرون وسطایی است که اگرچه واقعیت هم دارد اما ربطی با خواستهها و طرز زندگی بسیاری از مردم ایران ندارد.
ولی آنچه را به طرز زندگی بیشتر مردم ایران در شهرها و روستاهای این کشور بزرگ مربوط میشود، کمتر کسی میبیند زیرا آنچه در میان مردم ایران عادی و معمولی به شمار میرود، جذابیتی برای بازتاب در رسانهها ندارد. چنین است که هر گردشگر غربی که شانس سفر به ایران را پیدا میکند، در آغاز دستخوش ناباوری و اعجاب میشود و با گذشت اندکی زمان، جاذبه یک جامعهی زنده، پرتکاپو و کاملا متضاد با تصاویری را که پیش از سفر در ذهن داشته او را از مجذوب میکند. در همینجاست که گردشگر در ناخودآگاه خود به یک انتخاب دست میزند: چشم بستن بر پلیدیها و نگاه دوختن به زیباییها و نیکیهایی که در کشور بزرگی مثل ایران با آن همه تنوع قومیو دینی کم نیست.
کریستینا پالتین، بانوی سوئدی یکی از این گردشگران است. او، تا سال ۲۰۱۵ میلادی حتی در یک مسابقه دو ماراتون شرکت نکرده بود، اما در آن سال به دعوت یک دوست دویدن را آغاز کرد و بعد تصمیم گرفت در سرزمینی بدود که در آن زنان از حقوقی ابتدایی مثل انتخاب لباس و آرایش خود محروم شدهاند. بانوی سوئدی اما در ایران دید که بیشتر زنان ایران تن به این تحمیلها ندادهاند و در طرز پوشش و تغذیه و رفتار و کردار آنها تفاوت چندانی با زنان هموطن خودش وجود ندارد.
کریستینا پالتین در بازگشت از سفر ایران که با دو ماه دویدن در بسیاری از شهرها و روستاهای این سرزمین کهن گذشت، اینجا و آنجا، در مصاحبه با رسانهها، تصویری از ایران ارائه داد که برای برخی شنوندگان عجیب و گاه باورنکردنی به نظر میرسید.
مشاهدات کریستینا پالتین، توجه ناشران را نیز برانگیخت و از آنجا که او نویسنده نیست، یک نویسنده سوئدی تصمیم گرفت به صورت جدی پای صحبت او بنشیند و مشاهداتش را ضبط و تنظیم کند. حاصل این گفت و شنید کتابی شد که تا کنون علاوه بر سوئدی به چند زبان دیگر از جمله فارسی ترجمه شده است. این کتاب «از ترس تا اعتماد» نام دارد و نسخه فارسی آن از سوی نشر آفتاب در نروژ انتشار یافته است. کتاب را دزیره وارناستاتین نویسنده نروژی بر اساس مشاهدات کریستینا تدوین کرده و س.س. اعتماد آن را به فارسی برگردانده است.
نام کتاب به تنهایی برای تبیین احساسی که کریستینا پالتین پیش و بعد از سفر دو ماهه ماجراجویانه خود به ایران داشته کافی است: در آغاز ترس بود! ترس از دستگیری، زندانی شدن، مورد تجاوز قرار گرفتن و سرانجام مرگ. تصویری که حکومت اسلامی در ایران به جهانیان نشان داده است. در پایان اما شیفتگی و اعتماد به مردمانی بود که بیتوجه به قوانین و مقررات ارتجاعی اسلامگرایان حاکم، با او مهربان، معتمد و آمادهی کمک برخورد کردهاند.
https://kayhan.london/1394/08/14/%da%a9%d8%b1%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%86%d8%a7-%d9%be%d8%a7%d9%84%d8%aa%db%8c%d9%86-%d8%af%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%b3%d9%88%d8%a6%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8
در کتاب به نقل از کریستینا پالیتن میخوانیم: «در سالهای اخیر این موضوع توجه مرا به خود جلب کرده بود که ترس بین آدمها نسبت به هم بیشتر شده است. دنیای غرب و اسلام هر روز بیشتر از هم فاصله میگیرند و به دو قطب مخالف یکدیگر تبدیل شدهاند. برای غلبه بر همین ترس بود که تصمیم گرفتم در ایران بدوم. ایران، برای من در مجموعهای از کشورهای خطرناک قرار داشت. من از مردهایی با مشتهای گره کردهای میترسیدم که قادر بودند مرا به خاطر اینکه رفتارم را خداناپسندانه میدانستند سنگسار کنند، مورد تجاوز گروهی قرار دهند، بکشند، تکه تکه کنند و بسوزانند».
کریستینا دویدن را از ترکیه آغاز کرد و بعد در ایران ادامه داد. او که عنوان دوم کتابش را «۱۸۴۰ کیلومتر از مرز بازرگان تا باجگیران» انتخاب کرده مینویسد: «بعد از دویدن در ترکیه فهمیدم که ترس ما از پیشداوریهای ما سرچشمه میگیرد. اگر ترسهای من درباره یک کشور ناآشنا چنین است، پس بسیاری از مردم هم مثل من فکر میکنند. پس شاید من بتوانم با سفری پیاده در ایران این پیشداوریها را بشکنم و ترس و بیگانهستیزی را کم کنم».
در کتاب ۲۶۵ صفحهای «از ترس تا اعتماد» ایرانیها را با چهرههایی گوناگون و اغلب متضاد میبینیم؛ چهرههایی که آلوده به تباهی و فساد و حتی مشارکت با تبهکاریهای رژیم شدهاند. به عنوان چند نمونه میخوانیم:
-«مواد مخدر، با وجود ممنوعیت و مجازاتهای شدید و حتی اعدام در ایران خیلی رواج دارد».
-«ایرانیها تعارف زیاد میکنند. یعنی پیشنهادهایی به میهمانشان میدهند که درواقع مورد نظرشان نیست، تعارف روش خیلی پیچیدهای است. آنها با تعارف نشان میدهند که به یکدیگر احترام میگذارند و شخصیت یکدیگر را ارتقاء میدهند».
-«بعضی از ایرانیها آزادانه به خاطر منافعشان به خدمت پلیس مخفی در میآیند و بعضی زیر فشار و به زور».
در بخشهایی دیگر از خاطرات سفر کریستینا پالتین خواننده اروپایی میتواند از یکسو با با فشارهای مختلفی که رژیم اسلامی بر مردم ایران وارد میکند آشنا شود و از سوی دیگر ببیند که ایرانیان چه راههایی برای فرار از این فشارها یافتهاند و چگونه مقررات سخت حکومتی را دور میزنند:
-«بهاییها مورد آزار و اذیت روزانه قرار میگیرند، فرزندانشان اجازه ورود به دانشگاه را ندارند و پلیس مانع کسب و کارشان میشود».
-«جشنی که من میبینم حتما طبق قوانین برگزار نمیشود. خانمها و آقایان با هم در یک سالن هستند و گاهی نیز نوشابههای الکلی مینوشند. در ایران، غیرقانونی بودن به معنای غیرممکن بودن نیست. تا زمانی که پلیسهای اطراف سالن به اندازه کافی رشوه گرفته باشند، همه کار ممکن است».
در سفر به ایران، یک بهایی به نام مهرداد، راهنما و پشتیبان این مسافر سوئدی است که سرنخ ارتباطهای او با ۵۰ نفری است که در کتاب خود از آنها مینویسد: «به من وعده جای خواب و یک وعده غذا دادهاند». ارتباط به این میزبانان را مهرداد از طریق تلفن همراه کریستینا برقرار میکند. کریستنا مینویسد: «کسانی که کلمه رمز مرا دارند، میتوانند نقطهای را که موقعیت من را روی نقشه نشان میدهد ببینند. هر ده دقیقه یکبار یک قطره وارونه مکان مرا نشان میدهد. البته اگر ماهواره آنطور که باید کار کند».
https://kayhan.london/1394/04/20/%d8%af%d9%88%d9%86%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%d8%ac%d9%88%db%8c-%d8%b3%d9%88%d8%a6%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%da%a9%db%8c
کریستینا تا زمانی که در ایران است نمیداند که پشتیبان اصلی او یعنی مهرداد بهایی است. این را پس از ترک ایران در مییابد.
کتاب مشاهدات این دوندهی سوئدی، بیش از هر چیز تاثیر ارتباطات اینترنتی را بر زندگی ایرانیان، حتی در دورافتادهترین نقاط این کشور بزرگ نشان میدهد. مهرداد، از راه دور، سفر دور و دراز این دونده را ایستگاه به ایستگاه دنبال میکند، خبر نزدیک شدن او به خانههای میزبانان را به آنها میدهد و حتی به آنها میگوید که مثلا مسافر خسته برای صبحانه نیمرو را به همه چیز ترجیح میدهد. سفر کریستینا درواقع یک سفر «کوچینگ» است و او میتواند بدون پرداخت پول در خانههای ایرانیان بخوابد و برای غذا هم میهمان آنها باشد. چیزی که برای یک اروپایی معمولی خارج از تصور است.
کتاب سرشار از خاطرات تلخ و شیرین است. یکجا، مردی به زور میخواهد به او نزدیک شود و حاضر نیست بپذیرد که او به عنوان یک زن اروپایی تنها مایل به پذیرش این نزدیکی نیست. در این لحظه به یاد راهنماییهای دوستی میافتد که به او گفته است: «اگر کسی به تو که زن هستی حمله کند و تو مهاجم را بزنی، باز هم تو هستی که مقصری. این رو میدونی؟ در ایران شهادت زنها نصف شهادت مردها ارزش دارد و وقتی حرف تو در برابر حرف یک مرد باشد همیشه او برنده است…»
اما مسافر اروپایی در بیشتر موارد با میزبانهایی میهماننواز و انسانهایی مهربان برخورد میکند. در آستارا، راننده تاکسی بجای اینکه از او کرایه بگیرد، به گرفتن یک عکس یادگاری دو نفره با او رضایت میدهد؛ در کرج هنگامی که میخواهد نان تازه بخرد، نانوا او را به داخل مغازه دعوت میکند تا طرز گرفتن خمیر برای نان بربری را تماشا کند؛ و در خانههایی که اتراق میکند، صاحبخانهها تنها به یک چیز میاندیشند: اینکه او خاطرهای خوش از این اقامت کوتاه با خود ببرد.
کریستینا هنگامی که میخواست به ایران سفر کند از همه سو با ایرانیانی روبرو میشد که میکوشیدند او را از این کار منصرف کنند، زیرا بر این باور بودند چنین اقدامی میتواند برای او بسیار خطرناک باشد. اما او تصمیم خود را گرفته بود: «خانم ایرانی که شوهرش سوئدی بود اطمینان داشت که من در ایران به قتل خواهم رسید. او میگفت که وقتی به ایران میروند خودش هرگز تنها به جایی نمیرود و همیشه، حتی هنگامیکه شوهرش همراه او است از اینکه مورد تجاوز قرار گیرد میترسد».
هشدارها به ایرانیان محدود نمیشود. حتی مامور وزارت خارجه سوئد هم در پاسخ به او میگوید که «خودداری از سفرهای غیرضروری از سوی این وزارتخانه توصیه میشود».
گردشگر سوئدی، به شرح دیدههای خود در ایران اکتفا نمیکند، بلکه اطلاعاتی را نیز که از راههای مختلف کسب کرده با خوانندگان کتاب خود در میان میگذارد. به عنوان نمونه: «ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین تعداد اعدامها در آن وجود دارد. در سه سال گذشته ۱۵۹۹ نفر اعدام شدهاند که بیشتر آنها در رابطه با مواد مخدر بودهاند. در سال ۲۰۱۴ نود و دو نفر فقط به خاطر دفاع از حقوق بشر به زندان افتادهاند».
ترجمه کتاب با نثری روان و ساده، خوانش آن را راحت کرده است، اما مترجم قاعده هماهنگی زمان را در روایت رعایت نکرده، جاهایی از افعال ماضی، جاهایی دیگر از افعال ماضی بعید و در روال کلی کتاب از فعل حال استفاده میکند.
کتاب «از ترس تا اعتماد» شاید برای خواننده ایرانی صحنهها و اطلاعاتی را منعکس کند که پیشتر در جاهایی دیده یا خوانده و شنیده است، اما برای خواننده اروپایی چهرهای متفاوت از آنچه شنیده و دیده است، ارائه میدهد. در مجموع کتابی سرگرمکننده و خواندنی برای هرکس که دوست دارد با زاویه نگاه یک انسان جهاندیده درباره ایران آشنا شود. کریستینا پالتین پیش از آنکه تصمیم به دویدن در ایران بگیرد، در بسیاری از کشورهای جهان دویده و رکورددار دو استقامت جهان بوده است.