یوسف مصدقی- این روزها، به مناسبت صدمین زادروز محمدرضا شاه پهلوی، رسانههای دیداری و شنیداری در کنار شبکههای فراگیر اجتماعی، از تصاویر و گفتارهای پادشاه فقید ایران، سرشار شدهاند. بازار اظهار نظر درباره شخصیت و زمانه دومین پادشاه سلسله پهلوی هم دوباره گرم شده و حتی جماعتی که تا چندی قبل، جز با سوء نیت و زبان تلخ از محمدرضا شاه سخن نمیگفتند، با چرخشی شگفتانگیز، از نقش انکارناپذیر و خدمات چشمگیر او در ساختن ایران نوین، داد سخن میدهند. بیشینه اظهار نظرهای منعکس در فضای مجازی هم، نشان از همدلی و علاقه عموم کاربران به پادشاه درگذشته ایران دارد.
چنانکه نگارنده چند بار دیگر هم نوشته، ابراز علاقه و ارادت بسیاری از مردم ایران به پادشاهان فقید سلسله پهلوی، تنها به یک نوستالژی ساده یا غم از دست رفتنِ یک گذشته خوش و پر رونق محدود نمیشود. ماجرا بیش از همه چیز مربوط به آگاه شدن مردم ایران از مفهوم «آینده»ی از دست رفته عهد پهلوی و درکِ روزافزون ایرانیان از عمق فاجعه استمرار حکومت وطنسوز جمهوری اسلامی است.
عصر پهلوی، با باقی دوران چند قرن اخیرِ تاریخ ایران متفاوت بود. دورانِ پهلوی، فارغ از بعضی انتقاداتی که به شکلِ حکومتورزی هر دو پادشاهِ آن وارد است، دورانِ رشد و بهزیستی بدنه جامعه ایران بود. بخش بزرگی از مردم ایران، در این دوران به مرور از مرتبه «رعیت» به مقامِ «شهروند» نزدیک شدند و مفاهیمی چون «رفاه اجتماعی» و «اعتبار شهروندیِ» کشور ایران را تجربه کردند.
آنچه برای عموم افراد جامعه، روز به روز بر حقانیت دوران پهلوی میافزاید، مقایسه میان شاخصهای روشن و «آیندهساز» رونق اقتصادی و آزادیهای اجتماعی زمانه پادشاهی پهلوی و نکبت و سقوط هولناک این شاخصها و «بیآینده شدنِ» شهروندان ایران در دوران استقرار جمهوری اسلامی است. این «بیآیندگی»، پیش از عصر پهلوی، برای سالیان طولانی، بر «ممالک محروسه» ایران سایه افکنده بود.
اگر به تصاویر بجا مانده از ایام انتهای سلطنت قاجار نگاهی بیندازیم، جز فقر، فلاکت، بیماری، تکیدگی و گرسنگی در سیما و جبین عامه مردم نمیبینیم. جامههای مندرس، ساختمانهای در حال ویرانی، راههای خاکی و سنگلاخ، مشاغل کاذب و هرز، اوباش و لوطیهای خیابانی و از همه بیشتر خشونت و بینظمی، نماهای اصلی عکسهای بجا مانده از عصر قاجار هستند. شوربختانه تصاویر جامعه امروز ایران هم دستِ کمی از ایام قاجار ندارد. اگر قدری به این شباهت مصیبتبار بیاندیشیم، شاید بشود اینجور نتیجه گرفت که حکومت جمهوری اسلامی فرزند ناقصالخلقه و بیمار ایام قاجار است.
قریب به یکصد سال پیش، رضاشاه پهلوی با کمک دانایانی چون محمدعلی فروغی، علیاکبر داور، سیدحسن تقیزاده و… «ممالک محروسه» قاجار را که سرشار از فقر و فساد و فلاکت بود، دوباره تبدیل به «شاهنشاهی ایران» نمود. این تبدیلِ دوباره، پشتوانه فکری محکمی داشت. این پشتوانه فکری که به مرور و خردمندانه شکل گرفته بود، اکنون به واسطه بنیانگذاران و دوران ایجادش، «پهلویگرایی» خوانده میشود. صاحب این صفحهکلید، بارها در مقالات مختلفی که در کیهان لندن منتشر شدهاند، اشاره کرده است که پهلویگرایی یعنی گفتمانی که سلسله پادشاهی پهلوی، بانی و تا اکنون تنها نماینده آن در طول تاریخ ایران بوده است.
https://kayhan.london/1397/06/22/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%da%af%d8%b4%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%db%8c%e2%80%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c
این گفتمان بر مبنای «ملیگرایی»، «سکولاریسم» و «تکنوکراسی»* شکل گرفته است.
https://kayhan.london/1397/11/04/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%db%8c%e2%80%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%b6%d8%a7%d9%85%d9%86-%db%8c%da%a9%d9%be%d8%a7
رضاشاه و همراهان خردمندش با تکیه بر این سه اصل، نهاد نوین اداره کشور را پیریزی کردند و ایران را نه تنها از وطه نابودی نجات بخشیدند بلکه ظرف بیست سال (۱۳۲۰-۱۳۰۰) سرزمینی عقبمانده و ویران را دوباره به مسیر آبادانی و پیشرفت باز گرداندند. بدون اجرای سه اصل بنیادین پهلویگرایی، نه یکپارچگی ایران حفظ میشد و نه نهادهایی همچون ارتش ملی، دادگستری مستقل، آموزش و پرورش نوین و دانشگاه تهران تأسیس میشد.
https://kayhan.london/1397/12/09/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d9%be%d8%b1%d9%88%da%98%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%82%d9%82%d9%86%d9%88%d8%b3-%d8%b9%d9%85%d9%84%db%8c%d8%a7%d8%aa%db%8c
تقویت ملیگرایی موجب جان گرفتن هویت ایرانی و سبب حفظ استقلال کشور شد. بر این اساس بود که ارتش ملی منظم جایگزین قشون پراکنده و قومی دوران قاجار گردید و با تکیه بر همین ارتش بود که یاغیان داخلی و تجزیهطلبانی از قماش شیخ خزعل سرکوب شدند و آرامش و یکپارچگی به ایران بازگشت.
تکیه بر سکولاریسم موجب قطع دست آلوده روحانیت شیعه از موقوفات، دادگاهها، ثبت اسناد و آموزش ابتدایی مملکت شد. بدون ارزشهای سکولار و در حالیکه قدرت آخوندهای شیعه پا برجا بود، تأسیس نهادهایی چون فرهنگستان و دانشگاه تهران ناممکن و آزادی زنان از قیود بَدَوی شریعت اسلام و اعطای حقوق مدنی به نیمی از جامعه ایران، محال بود.
https://kayhan.london/1396/12/10/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%90%d9%87%d9%90%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d9%be%d9%8e%d9%87%d9%84%d9%8e%d9%88%db%8c%e2%80%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%88-%db%8c%d8%a7%d8%b1
تعلق خاطر هیأت حاکمه و بهخصوص دو پادشاه فقید پهلوی به تکنوکراسی و تربیت متخصص در صنایع و علوم جدید، موجب عملی شدنِ بخش مهمی از اندیشه تجدد در ایران شد. اعزام محصل به خارج از کشور و استخدام متخصصین خارجی غیر وابسته به روس و انگلیس، ناشی از توجه پادشاهان ایران و یارانشان به تکنوکراسی و فنسالاری بود.
هر چند رضاشاه پهلوی و دولتمردان همراهش بانیان گفتمان پهلویگرایی بود، اما کسی که این گفتمان را به بلوغ و بارآوری رساند، محمدرضا شاه فقید بود. پهلوی دوم، سه اصل بنیادی پهلویگرایی را از محیط بسته نخبگان به میان بدنه اجتماع آورد و با کوششی مثالزدنی، به توانمندسازی و رشد طبقات مختلف جامعه ایران همت گمارد.
دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی، ایام کوشش مستمر برای توسعه و پیشرفت کشور بود. این یعنی، برای گردانندگان ساختار حکومت اعم از پادشاه و دولتمردان، «آینده» مفهومی ملموس و روشن داشت. برای این ایرانیان وطندوست، آینده ایران بسی مهمتر از حضور خودشان در عرصه قدرت بود. نزد هیچیک از آنها- از فروغی و ساعد و قوام و مصدق گرفته تا زاهدی و عَلَم و امینی و هویدا و بیش از همه محمدرضا شاه- ماندن در قدرت به قیمتِ نابود کردن آینده کشور معنی نداشت. این رجال با وجود تفاوتهای بنیادین فکری در روش حکمرانی، همگی ایرانی و ایراندوست بودند و دلشان برای آینده ایران میتپید.
در مقابل اما، گردانندگان حکومت اسلامی با مفهوم «آینده»، بیگانه هستند. این فرقه تبهکار و مؤمنان و جیرهخوارانش، درکی انتزاعی و سراسر هذیان از «آینده» دارند. فهم این جماعت از آینده، آخرالزمانی و موعودگراست. در مسلک و رفتار این جماعت، رابطه با زمان به گونهای تعریف شده که هیچ جایی برای تعقل و سنجش ملموس از حاصلِ گذرِ ایام، باقی نمانده است. شاید در هیچ کجای دنیا و نزد هیچ دستگاه سیاسی حاکمی، چنین حجمی از اسراف منابع تجدید ناپذیر و نابود کردنِ میراث طبیعی و فرهنگی پیشینیان قابل مشاهده نباشد.
فرقه تبهکار حاکم بر ایران و هواخواهانش به «آینده» اعتقاد ندارند و برای آن برنامهای هم نمیریزند. زمان حال هم برایشان یعنی چاپیدن حداکثری همه چیز و خشونت بیحد و حصر علیه هر نوع مخالف و دگراندیش. به باور این تبهکاران، منجیِ آخرالزمان به وقتش ظهور خواهد کرد و همه چیز را سر و سامان خواهد داد؛ پس چه نیازی به غم و دغدغه آینده ایران را داشتن و به آیندگان اندیشیدن؟!
دستاوردهای بینظیر و فراوان دوران پهلوی چنان بارز و ماندگار بوده که پس از چهل سال حکومت واپسگرا و وطنسوز جمهوری اسلامی، هنوز آثار درخشان آن از ذهن و زیست جامعه ایرانی محو نشده است. فرقه تبهکار اشغالگر ایران در این چهار دهه نکبت و ادبار از هیچ کوششی برای زدودن گفتمان پهلویگرایی از فرهنگ و تاریخ ایران معاصر فروگذار نکرده است و کوشیده تا با نهادن اُمّتمحوری بجای ملیگرایی، شیعهگری بجای سکولاریسم و نشاندن تعهد در جایگاه تکنوکراسی، گفتمانی آخرالزمانی و آیندهستیز را جایگزین گفتمان** پیشرو و آیندهمحور پهلویگرایی کند.
در پایان بایستی به این نکته اشاره شود که همچنانکه شاهزاده رضا پهلوی بارها به تلویح و تصریح بیان کرده، اقبال به پهلویگرایی لزوما به معنی هواداری از بازگشت «سلطنت» به ایران نیست بلکه توجه به این گفتمان، درواقع احترام به اصولی است که ایرانِ نوین را ساختهاند. هر نوع نظام سیاسی که در آینده ایران بر سه اصل ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی شکل بگیرد، خواه ناخواه پهلویگرا خواهد بود.
* برخی هواخواهان پهلویگرایی، بجای «تکنوکراسی» از اصطلاح «مدرنیسم» استفاده میکنند که بار تاریخی-معنایی و کارکرد دیگری دارد و استفاده از آن در این جایگاه صحیح نیست.
** واژه «گفتمان»، برابرنهاد پیشنهادی داریوش آشوری برای لغت انگلیسی Discourse و کلمه فرانسوی Discours است که به معنی مجموعهای از دلالتها، رخدادها و کُنِشهاست که در روابط میان قدرت و دانش ایجاد شده و در کلمات بهم میرسند. این روابط و قواعد غیرزبانی، در گذر زمان، وابسته به بافت و زمینه(Context) سخن و شرایط اجتماعی دخیل در آن، کارکرد، خصلت و حدود ارتباطات زبانی و غیرزبانی را تعیین میکنند. این قواعد، ویژگیهای حوزههای مختلف دانش و خصائص هر دوره تاریخی را شکل میدهند. نظم حاکم بر هر گفتمانی، ناشی از همین قواعدِ وابسته به زمینه اجتماعی و تاریخی آن گفتمان است.
برخی به غلط، از واژه «گفتمان» بجای کلماتی چون «گفتگو» یا «مناظره» استفاده میکنند که نشاندهنده بیاطلاعی آنها از معنی مورد نظرِ سازنده این واژه است.
اخیرا ” توانا ” ویدوئی از خاطرات عزت الله سحابی منتشر کرده که لینک ان در زیر میاید ایشان که زندانی شیک و پیک زمان شاه بود و بعد از این شورش ننگین مقامهای بسیاری کسب کرد و بعد هم با خفت مرد در این ویدیو به شرح “” نق نق ” زدن های بیجا و غلط خود در مورد هر کار مثبت محمد رضا شاه میپردازد که این اعتراف تقریبا شبیه “” نق نق “” زدن ما کنار گود نشستگان در مورد هر طرح و نظریه ای هست و در جای خود نشسته ایم تا به جای همراهی و همگامی و حداقل اصلاح ان به ایراد گیری به پردازیم . امید است قلم زنان کیهان لندن به راه خود ادامه دهند و به ویژه همین گفتمان “” پهلوی گرایی “” را به عنوان اصلی برای میهن دوستان دنبال کنند .
لینک در مورد سحابی ::
https://www.balatarin.com/permlink/2019/11/2/5196137
دوستی خاله خرسه؟
” ملی گرایی، میهن پرستی( دوستی)، پهلوی گرایی، اسلامگرایی…” خوب پهلوی گرایی یعنی چه؟
پس ما بایستی از کورش گرایی، نادر (شاه) گرایی،
شاه اسماعیل گرایی و…نیز سخن برانیم ( هرکدام به نوعی). سلسله پهلوی، ملیگرا به مفهوم ناسیونالیستی (ایدیولوژیکی:)آن نبوده اند بلکه ایران دوست بوده(پاتریوت) و خدمات شایانی به این سرزمین و مردمانش کرده اند. شاهزاده رضا پهلوی ، در عصر پدر بزرگ و پدرش زندگی نمی کند، او می تواند با نسل دیگری از ایرانیان ( ققنوس!) ایران مدرن دیگری بالاجبار با هم بسازند. می توان گفت پهلوی ها پایه گزار ایرانی مدرن هستند اما ایرانیان همه خود سازنده ایرانی نوین خواهند بود و هستند. پهلوی دوستی قابل دفاع است اما نه پهلوی گرایی که مفاهیم متضادی در خود مستتر دارد. در مرحله سخت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی سرزمین ما ایرانیان، شاهزاده پهلوی سرمایه ملی و راز بقای ایران عزیز است…از اینرو بایستی همه از ایشان حمایت کنندزیراکه وی اثبات کرده که فردی ایران دوست، دموکرات و سکولار و میهن گراست!
بسیار گفته میشود اگر محمد رضا شاه چنین و چنان میکرد خوب میشد.
این سخن یک فرض بسیار غلط دارد که مدعیان آن یا نمیدانند و یا به عمد بیان نمیکنند و آن فرض این است که خیال میکنند نتایج نظام محمد رضا شاه بطور کلى دست نخورده باقى می ماند.
با دست زدن به هر یک از فاکتورها بخصوص در پدیدهاى اجتماعى نتایج تغییر میکند و این تغییر میتواند کلى باشد. در پدیده هاى اجتماعى پیش بینى این تغییرات غیر ممکن است چرا که بلافاصله فاکتورهاى موثر جدیدى ظاهر میشوند.
در ایران آنزمان بر اساس اصل الاستیسیته بازگشت به گذشته یا ارتجاع حتمى است و با احتمال بسیار تشکیل جمهورى اسلامى با شدت بیشتر و پایدارى طولانى تر محتمل است. یادمان نرود که در ۵٧ جامعه ایران بسیار پیشروتر از جامعه زمان انقلاب سفید بود و البته یقینى در آن نیست.
من نمیدانم که به این دانش آموختگان علوم سیاسى و اجتماعى چه میآموزند که از اصول فلسفى علم آگاه نیستند و هوایى نظر میدهند.
محمد رضا شاه به توان سیاسى جامعه آگاه بود.
یاد محمد رضا شاه دانا و توانا و ایران و ایرانى دوست در روح و جانم جاودانه است.
???
چندین روز بعد از اینکه یک انسان مبتلا به افسردگی را تحت درمان دارویی قرار می دهند، خطر خودکشی در او شدت می گیرد چون هنوز روان وی افسرده است و دنیا را پوچ می بیند ولی دارو باعث می شود سطح انرژی روانی او برای یک اقدام عملی برای فرار از این درد بیشتر شود. این دوره زمانی بسیار خطر ناک است و بیمار باید تحت مراقبت بیشتری باشد.
دوران پهلوی دوره ای بود که ایران افسرده از یک فطرت طولانی تحت درمان دارویی(توسعه برنامه مند) قرار گرفت. متاسفانه قبل از اینکه آثار مثبت دارو بر این بیمار افسرده مشخص شود، بدلیل سهل انگاری پزشکان(مسئولان و مقامات) انرژی رها شده کشور به شکل اقدام به یک خودکشی رخ نمود.این انرژی چیزی نبود جز تجمیع ایده های دو ارتجاع سرخ و سیاه که تا همین امروز هم تداوم دارد ومتاسفانه تلاش ها برای جایگزین کردن آن با مفاهیم مدرن و سازنده بشری با شکست مواجه شده اند.
به هر حال ایران امروز باز هم دچار حمله افسردگی است. دارویی هم فعلا در بازار برای آن موجود نیست! شاید یک شوک برقی لازم باشد.
شاید کسی به اندازه پدربزرگ من سپاسگزار خدمات با ارزش پادشاه فقید نبوده باشد. پدربزرگ همیشه و هرروز و به زبان آذری شاه را دعا می کرد: یاشاسین شاه و من که کودکی بیش نبودم تکرار می کردم: یاشاسین شاه. این درحالی بود که پادشاه ایران نبود و چند سال از پرواز جاودانه شاه می گذشت ولی پدربزرگ که آذری زبان بود حتی نمی دانست اخبار رادیو به زبان فارسی چه می گوید و هیچوقت متوجه نشد که ملایان دین فروش در تهران حکومت را اشغال کرده اند. پدربزرگ در یک روستای دور افتاده در آذربایجان٬ قدردان خدمات پادشاهی بود که باعث بهبودزندگی مردم روستا شده بود و در زلزله ای که در روستا رخ داده بود آنچنان به کمک روستا آمده بودند که زبانزد مردم روستا شده بود.
پدرم همیشه در شوک بود و انگشت به دهان! که چطور شد پادشاه رفت و ملایان در تهران صاحب قدرت شدند. بزرگتر که شدم متوجه شدم که بزرگترها از زمان شاه حرف میزنند و حسرت آن روزهای طلایی را می خورند و برای من شنونده زمان شاه٬ یک زمان رویایی بود.
کم کم دریافتم همه مردم عادی در ایران شاهنشاه آریامهر را دوست داشتند و قدردان زحمات پادشاه بودند. فقط چند نفر تاریک فکر سیه دل در تهران شورش سال ۱۳۵۷ را رقم زدند. من نیز به یاد پدربزرگ برای پادشاه فقید دعا می کنم: پادشاها روحت شاد و یادت گرامی
سپاس بیکران جناب مصدقی از نوشتار همچون همیشه زیبایتان، لیک به نظر حقیر اصل “ملی گرایی” در مورد رژیم سابق صادق نمی باشد و بهتر است واژه “وطن دوستی” را با آن جایگزین نمایید.
و دوم آنکه ، سکولاریسم در دوره پهاوی اول صدق میکرد، اما دوران پهلوی دوم به سبب افکار متحجر محمدرضا شاه در زمینه مذهب، تلاشهای پدر وی در راه تثبیت سکولاریسم را بر باد داد (برای نمونه رجوع شود به بودجه های تخصیص یافته برای مناسک و نهادهای مذهبی در کتاب خاطرات علم) ….ارادتمند
حیف از این ” ضعیفه محجبه شله زرد پز ماهروزاده، مادر زن سید مجتبی امام بعدی فرزند خامنه روضه خوان ” نیست که زن این حداد شیره ای شده ؟ حالا شغل و حرفه فرزند پسر چی باشه؟ دزد انتفاعی؟
پهلوی گرایی، به مانند تمامی گرایشهای سیاسی، اگر فاقد نگرش انتقادی و اعلان و قبول کاستیهای حکومت آن خدابیامرز و خانواده وی باشد، چیزی به غیر از یک مضحکه تبلیغاتی نیست… از ما گفتن، عزیز…
جناب آقای مصدقی بسیار تحلیل عالی نوشته اید. در میان فرهنگ عقب افتاده و جهل و ارتجاع سیاه و ارتجاع جهانگیر سرخ چنین ساخت و سازی که پدر و پسر کردند محل اعجاب است. هر دو و یاران آنها جایگاه تاریخی بالا دارند.
“دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی، ایام کوشش مستمر برای توسعه و پیشرفت کشور بود. این یعنی، برای گردانندگان ساختار حکومت اعم از پادشاه و دولتمردان، «آینده» مفهومی ملموس و روشن داشت. برای این ایرانیان وطندوست، آینده ایران بسی مهمتر از حضور خودشان در عرصه قدرت بود.”
این توجیه خانم و آقای حداد عادل در خصوص مدرسه انتفاعی که برای بچه خود تاسیس کرده اند هم برای مخالفین پهلویسم و اصلاح کنندگان !! این نظام سراپا فاسد شاید کمی روشنگر و آگاه کننده باشه ؛؛؛
مدرسه غیرانتفاعی تاسیس کردیم، چون وقتی پسرم به سن دبیرستان رسید و میخواست به رشته علوم انسانی برود، مدرسه مناسبی برایش وجود نداشت
لینک خبر و کامنت کامنت گذاران عصبانی :
https://fararu.com/fa/news/416510/ویدیو-دلیل-عجیب-همسر-حدادعادل-برای-افتتاح-مدرسه-غیرانتفاعی
تا برخی از مردم عمیقا نخوانند و ندانند که دوران قاجار چه دوران ویرانگری بوده مفهوم پهلویسم را نمیفهمند و نخواهند فهمید . جالبتر برخی از این تازه روشنفکر شدگان در خارج کشور است که ایران دوران پهلوی را با زمان حال کشورهای که در ان مستقر هستند مقایسه کرده و فیلسوفانه سر تکان داده و دوران پهلوی را دیکتاتوری قلمداد میکنند , اینان که اکثرا در خانه و خانواده دیکتاتورهای کوچک هستند حد اقل تاریخ کشورهای را که در ان جای گرفته اند را هم نمیخوانند تا بدانند که نظم و نظام این کشورها با همان سختگیری پای گرفته که متاسفانه با تبلیغات دروغین ان حزب خائن به میهن در زمان پهلوی ها با کلمه دیکتاتوری معنا شد و البته ناگفته نماند که همان حزب طرفدار حکومت تک حزبی شوروی با نام دیکتاتوری پرولتاریا بود و اگر رضا شاه مشتی راهزن را در راه یکپارچگی ایران از بین برد حزب آنان اغلب روشنفکران مخالف ان روش حکومتی را در جهنم سیبری نابود کرد. دمکراسی در غرب حاصل ۴۰۰ سال روشنگری و خون دل خوردن متفکرانی بود که این راه را هموار کردند ولی این شبه روشنفکران ما انتظار داشتند پهلوی ها یک شبه این راه را بپیمایند و مردمی گرسنه و خرافاتی که واکسن زدن را هم برنمیتافتاند به بزم دموکراسی دعوت کنند حالا با کدام پیشینه فکری و هنری و مطالعه خدا میداند . یک یاداوری هم لازم است که تنها مدرسه ایران یعنی دارالفنون تنها به شاهزادگان قاجار یا فرزندان آنها اختصاص داشت و تازه از ان مدرسه آدمهای مثل محمد حسن خان اعتماد السلطنه فرزند علی خان مراغه ای قاتل امیر کبیر به خارج رفتند که بعد از ۴ سال تحصیل در فرانسه در برگشت به ایران هر سال محرم بنا بر خاطرات روزانه خودش باید نذر گذر از زیر چهل منبرروضه خوانی را اجرا میکرد . گفتنی زیاد است ولی خلاصه اینکه میهن پرستان باید بکوشند تا مفهوم این پهلویسم را که تنها راه نجات ایران است در جامعه جاری کنند . با سپاس از آقای مصدقی و خانم بقراط با این نظریه میهن دوستانه .
با تشکر از مقاله زیبای دیگری از یوسف مصدقی. دو توضیح مختصر: با فرمایش شما مبنی بر: “…ابراز علاقه و ارادت بسیاری از مردم ایران به پادشاهان فقید سلسله پهلوی، تنها به یک نوستالژی ساده یا غم از دست رفتنِ یک گذشته خوش و پر رونق محدود نمیشود. ماجرا بیش از همه چیز مربوط به آگاه شدن مردم ایران از مفهوم «آینده»ی از دست رفته عهد پهلوی و درکِ روزافزون ایرانیان از عمق فاجعه استمرار حکومت وطنسوز جمهوری اسلامی است.” موافقم، ولی آیا این ابراز علاقه و ارادت نباید یک دلیل سوم هم داشته باشد؟ – و آن همانا درک عمیق اشتباه و قبول مسولیت مخرب آن توسط بیشینه مردم ایرانی اصیل از پیروی از جنبشی مملو از خطا، دروغ، بزرگنمایی، پلیدی، فساد، تباهی، فریب، شیطانی توام با شریر میتواند باشد که در گذشته آنان اتفاق افتاده است که نتایج مخرب آنرا پس از چهل سال و تاثیرات آن بر آینده ایشن، این تغییر رای را در آنان ایجاد کرده است (ترجمه: از ماست که برماست!).
در مورد توضیحتان در مورد تعریف واژه گفتمان: آیا میتوان قبول کرد که گفته “غلط مصطلح غلط نمیباشد” در اینجا صادق است؟
خمینی و خامنه ای در حکومت ولایت فقیه اسلامی خود انقدر کشتار و دزدی و جنایت و غارت کرده اند که امروزه اکثر مردم ایران به حکومت رضا شاه حسرت و به محمد رضا شاه ، خدا بیامرزی میدهند .
طی سالهای اخیر جنبش های بدون سازمان مشخص که عمدتا توسط شبکه های اجتماعی راه اندازی و هدایت میشوند ، به دلیل فقدان انسجام و رهبر پس از گذشت مدت زمانی سرکوب و فروکش کرده اند .
نمونه ان را در اعتراضات سال ۱۳۹۶ در بیش از یکصد شهر کشورمان و شهرهای پاریس و بیروت و بغداد و هنگ کنگ و…..شاهد بوده و هستیم .
جنبش ایران بزرگ ( جاب ) همه گروه ها و سازمانها و مردم مخالف حکومت آخوندی را به اتحاد حول چند موضوع اصلی و مهم دعوت مینماید :
۱- اتحاد برای سرنگونی حکومت اسلامی .
۲- تشکیل شورای موقت رهبری متشکل از رهبران اصلی اپوزیسیون .
تا پس از سرنگونی حکومت قرون وسطایی حاکم بر کشورمان با :
برگزاری رفراندوم تعیین نوع حکومت با نظارت جوامع بین المللی – تعیین مجلس موسسان جهت قانون اساسی و…….حکومت مورد نظر اکثر مردم را بر پا نماییم .
زنده و پاینده باد ایران بزرگ و عزیز