مَهداد – با انقلاب ایران که بعدها با توجه به خواستهها و صفشکنیهای حاکمان جدید انقلاب اسلامی نام گرفت، یک دوگانگی بر همه چیز سایه افکند که به مرور زمان بر اساس جناح بندیهای مختلف عمیقتر شد.
حجاب اجباری منشاء یکی از این دوگانگیهاست؛ دوگانگی میان باحجاب و بیحجاب. ظلمی که به افراد بیحجاب در حکومت جدید روا میرود و حقوق عادی زنان را زیر پا میگذارد، بر همه مشهود است. اما جنبهی دیگری وجود دارد که به آن کمتر پرداخته شده و آن ظلمی است که جمهوری اسلامی به زنان با حجاب روا داشته است. حال شاید پرسیده شود که این ظلم چیست؟ پاسخ این پرسش را میبایست در یک پرسش دیگر جستجو کرد که چرا حجاب اجباری شد؟ این مقاله در پی پاسخ به این دو پرسش است.
زن در ایران باستان، دارای مقامی بالا (حتی در دورهی عیلامیان زن مقدّس بود و نوعی زنسالاری حاکم بود)، همسنگ و همراه مرد بود (گاهی زنان حقوق و مزایایی بیشتر از مردان داشتند)، و همین برابری به نوعی حجاب و پوشش در ادوار باستانی منتهی شده بود تا زیباییهای زن پوشیده شود و این برابری مشهودتر باشد؛ آثار این پوشش را در نگارههای تاریخی ایران میتوان مشاهده کرد. امّا چیزی که مهم است این است که زن هرگز در تمام این ادوار جنسِ دوّم نبوده بلکه همواره شخصیّت، مقام و احترام خود را داشته است. از پادشاهان زن، چون پوراندُخت گرفته تا فرماندهان زن چون آرتمیز.
این دوران با فراز و نشیبهایی تا غلبهی اسلام بر ایران ادامه داشت. در دوران اسلامی با توجه به سابقهی اعراب در پست شمردن زنان، تعریف جدیدی از زن شکل گرفت (البته زن در اسلام مقامی بالاتر از آنچه اعراب جاهل برای او قائل بودند یافت که این برای اعراب پیشرفت بزرگی بود، اما نه در حدِ مقامی که ایرانیان باستان برای زن قائل بودند). اگر به نظر اسلام در مورد زن دقیق شویم و جنبهی مادری زن را که بسیار مورد احترام و ستایش اسلام است، به نحوی که حتی باید با دختر یا خواهر با مهربانی و احترام برخورد کرد چون زمانی مادر خواهد شد، کنار بگذاریم، زن موجودی حساس، نیمهعاقل، جزئی از اموال همسر و متکی به او، دستگاه زایش مسلمان و… محسوب میشود؛ به عبارت دیگر، زن در نظر اسلام، نیمهی مرد است. حجابی که اسلام برای زن در نظر گرفته، مانند ایران باستان برای ارتقاء مقام اجتماعی زن نیست بلکه برای پوششِ زیبایی زنان از چشم نامحرمان و به نوعی کالاپنداری اوست. از سوی دیگر این نوع پوشش و قانون چندهمسری برای مردان، نشان میدهد که از نظر اسلام مردان هوسباز هستند و نمیتوانند در مقابل زن کنترلی بر خود داشته باشند، پس زن باید محجبه باشد (اما چیزی که در اینجا فراموش شده، این است که با توجه به عوامل گوناگون، در تمام پوششها، فرهنگها و مذاهب همیشه فروشنده و خریدار وجود داشتهاند و این باید هدایت شود نه اینکه انکار شود).
روالِ اسلام سنتی تا زمان رضا شاه و سفر او به ترکیه ادامه داشت. در ترکیه رضا شاه با مدرنیسم در یک کشور اسلامی آشنا شد، یعنی اینکه ممکن است کشوری هم مسلمان نشین باشد و هم مدرن و این دو مُغایر هم نیستند. یکی از جنبه های مدرنیسم، آزادی پوشش زنان است؛ زنانی که در حین آزادی از حقوق برابر با مردان برخوردار باشند.
بنابراین اولین قدم برای رسیدن به پوششِ آزاد، کشف حجاب اجباری بود که در زمان رضا شاه با برنامهی قبلی اجرا شد، تا زنان بتوانند با تجربهی بیحجابی، بعد از مدتی در پوشش و حجاب خود حقِ انتخاب داشته باشند، و از طرف دیگر، جامعهی ایران شکلی مدرن به خود بگیرد. از آنجا که مشخص بود جامعهای مثل ایران که تاریخاش با حجاب و مذهب گره خورده، نمیتوان آن را به تمامی بیحجاب کرد و شاهدِ این امر، پستونشینیِ زنانی بود که نمیخواستند بیحجاب دیده شوند، میتوان حدس زد که این کشف حجاب نمیتوانست دائمی باشد.
بعد از برکناری رضاشاه و روی کار آمدن محّمدرضاشاه، قانون کشف حجاب برداشته شد و در مدّت زمانی کمتر از یک نسل دو نوع پوشش در ایران شکل گرفت، یعنی با حجاب و بیحجاب؛ که همه در همسایگیِ هم، از حقوق برابر برخوردار بودند و با هم مراوده داشتند؛ حتی گاهی مادرِ با حجاب فرزندان بیحجاب داشت یا برعکس. این مدرنیسم برای حدود ۳۷ سال یعنی حدود سه نسل، تا انقلاب ۵۷ برقرار بود. در این دوران زنان در کنار مردان کار میکردند، به نسبت زیادی از زندگی خود راضی بودند، و این زندگی عادت مردم ایران گشته بود. البته این مدرنیسم مضراتی هم برای زنان داشت که خارج از موضوع این مقاله است؛ تنها اشاره میشود که هیچ امر اجتماعی بدون ایراد نیست.در سال ۵۷ انقلاب ایران با کمک و همیاری تمام قشرهای زنان پیروز شد. در جشن این پیروزی که به امید فردایی بهتر شکل گرفته بود، بیحجابها نیز شرکت داشتند.
اما در اسفند ۵۷ زمزمهی حجاب اجباری شوک بزرگی بر عدهی بسیاری از مردم وارد کرد که باعث اعتراضات و تظاهراتی شد؛ این اعتراضات با پادرمیانی آیتالله طالقانی و اینکه سوء تعبیر پیش آمده فیصله پیدا کرد و زنان آرامش یافتند.
بعد از مرگ یا شاید قتل آیتالله طالقانی و حذف احزاب مخالف زیر سایهی قدرت آیتالله خمینی، حجاب اجباری (بدون هیچ مشورتی با جامعهشناسان، روانشناسان و حقوقدانان)، در همان اولین گامهای حکومت اسلامی در طول تقریبا سه سال به اجرا درآمد. حال زنانی که تا دیروز همچون مردان آزاد بودند، برابر با مردان، در کنار آنها کار میکردند و در ارکان جامعه حضور داشتند، در زندان حجاب اجباری افکنده شده بودند، آزادی آنها سلب شده بود و از انقلابی که کرده بودند ناراضی بودند. با اجباری شدن حجاب در همه جا، تلاش زنان برای آزادی و حق پوشش اختیاری دوباره آغاز شد.
اجرای حجاب اجباری خارج از دلایل یا بهانههای اسلامی، برای حکومت جدید چند معنا و مزیّت داشت. از این قرار که نشان داد حکومت اسلامی مخالف مدرنیته و هماهنگی با جهان است؛ سپس اینکه، ذهن عده بسیاری از زنان و مردان مشغول پیدا کردن راه آزادی خواهد شد و با درجات بالای سیاسی و اقتصادی کاری نخواهند داشت؛ حکومت مردانه میشود و زنان اندکی در حد نماینده مجلس، سیاسی خواهند بود؛ و بودجهای که خرج رفاه و امنیت اجتماعی میشد میتوانست بسیار کاهش پیدا کند.
امّا مهمترین مزیتی که حجاب اجباری برای حکومت اسلامی داشت، این بود که حجاب را برای زن کافی میدانست و تمام حقوق زن در حجاب خلاصه میشد؛ به این ترتیب، زن نه تنها در حکومت بلکه در اجتماع نیز در جایگاه دوم پس از مرد قرار گرفت. این حجاب دیگر آن حجاب تاریخی نبود که به زن برابری و تقدس میداد بلکه در این حجاب زن حتی درجهای نازلتر از دوران پیش از کشف حجاب پیدا کرد.
حجاب اجباری سپری است که با برداشتن آن، زن شاید مورد هر هجومی قرار میگرفت و حق طبیعی خاصی نداشت. حقوق زن تنها در سایهی حجاب حفظ میشود و یک پارچه ارزشی بیشتر از انسان محبوس در آن پیدا کرد؛ انسانی که زندگی آرام و بدون تعرض حق اوست. اینجاست که مشخص میشود به هر دو طیف زنان در جمهوری اسلامی ظلم شده است.
جنبش آزادی زنان ایرانی امروزه به مدد رسانههای جمعی مشهودتر است، و مسلماً آزادی زنان یعنی آزادی و عدل در جامعه؛ پس همه، چه مرد، چه زن، چه بیحجاب، چه باحجاب باید برای رسیدن به آن آزادی و حقوق دست در دست هم دهند.
این متن را در قسمت رپورت شهلا ریاحی نوشتم و اما فکر کنم اینجا هم مناسب است؟
***
یک بار از گوشه ی شهر میگذشتم.
تعطیلات هفتگی من هم دوازده ساله و حوصله ام سر میرفت.
به جایی نزدیک شده آنجا ابزار ماشین آلات مثل بولدوزر و ماسه و شن…..
روی یک تخت سنگ نشسته چکار کنم چکار نکنم ….
یک مجله دیدم که کنار یکی از ماشین ها ورق هاشو باد به حرکت در میاورد.
مجله را برداشتم عکسی بزرگ از شهلا ریاحی و همکاری با یکی از هنرپیشه ها
وقتی وسط مجله را با چند عکس شیک از شهلا ریاحی که آن زمان جوان بود نگاه میکردم از حالات چشمانش و چهره ی مصمم خوشم میآمد.
زیبایی خیره کننده در چشمانش داشت.
زمان شاه این گونه رسانه های “گاسیپ” کمک زیادی میکرد که مردم تمیز باشند
به زیبایی خود و محیط تلاش کنند.
مردان و زنان از این گونه مجلات الهام گرفته, آن زمان ایران هم زیبا بود.
مثل شهلا ریاحی ها زیبا بود.
خسته نمیشدی هر سو زیبایی ها را در ایران ببینی!
جریان روشنفکری؟ بله بله! شاید بهتر بود بگیم تاریک فکری!
این گونه رسانه های زمان شاه را انتقاد میکردند چونکه “اورکت” چریکی مارکسیستی – اسلامی را تبلیغ نمیکردند.
دو سال بعد از همان زمان خمینی به کشور آمد و رقابت ها به توصیه رهبری برای زشتی, حجاب, فساد, غارت, جهاد, ناقص العقلان آخوند و همپیمانان جرم اندیش به صحنه آمدند…..
مسعود رجوی در سخنرانی با فریاد “یا روسری یا توسری” موضوع حجاب را روی میز آخوند ها به کرسی نشاند. حمله به زنان بی حجاب و اسید پاشی های مارکسیست اسلامی ها شروع میشود…
امروز در حسرت آن روزها و هنوز آن ایران زیبا در خاطره ی من,
فکر اینم که چرا نخبگان و روشنفکران به استتیزم (هنر و هنر زیبایی – زیبایی شناسی) نپرداخته بودند؟
هنر استتیک به حس زیبایی و خود زیبایی میپردازد که در تمیزی و نزاکت رفتار انسان ها و روانشان ماثر است.
حس زیبایی مهم ترین عامل انرژی زا در چم و خم مناسبت اجتماعی است.
حس زیبایی به این معنا نیست که کسی انحصار زیبایی را در حیطه ی خود یا وجود خود داشته باشد. زیبایی در چشمان بیننده و دارنده هست.
ایران زمان شاه نه پیرو آن دسته از غرب بوده که به پشتوانه ی بازار برای زیبایی “استاندارد” قائل هستند و نه پیرو آن دسته از شرق که نسبت به زیبایی حرس و کینه در خود میپرورانند.
زمان شاه ایران استثنا بوده است چونکه تنوعات زیبایی ها ایران را مثل یک باغ کرده بود.
ویتا ساکویلوست (Vita Sackville-West) مسئول دکور کاخ برای تاج گذاری رضا شاه بوده است.
همزمان سفری هم به اصفهان کرده در نامه به انگلستان (ویرجینیا وولف) مینویسد:
آه کاش اصفهان بودی, زنان زیبای اصفهانی مثل پرنده هیر و ویر به هر سو پر میکشند و حس میکنی روی صحنه ی اپرا داری زندگی میکنی.
من هنوز زبان فارسی را نمیفهمم اما در عجبم که جهان از زبان و لهجه اصفهانی ها غافل است.
اینها حرف نمیزنند, آواز میخوانند! (لهجه شیرین اصفهانی)
در کوچه, در خیابان, در مهمانی ها همه اینجا آواز میخوانند!
اصفهان شهر نیست اصفهان بزرگ ترین و زیبا ترین صحنه ی اپرا هست که مردمانش سراسر زندگی آواز میخوانند.
نوشته ها یا سفر نامه های به ایران که از بعد استتیک نگاه شود تصویری جالب به ما میدهد.
بویژه تصویری که سکویلوست از سفرها به تهران و اصفهان به ما میدهد نشان از هلهله و شادی مردمان است که بی ارتباط با پدیده ی رضا شاه نبود.
سکویلوست بخوبی شادی زنان ایرانی را که در نوشته ها که آنان را به پرنده های آواز خوان و گل های رنگارنگ یک باغ تشبیه میکند, زمانی است که رضا شاه پادشاه بزرگ کشور ما سکان های فرمان و هدایت کشور را به سوی ایران نوین به دست گرفته بود.
چرا موضوع روشنفکران را پیش کشیدم, کسانی که عرصه ها را برای جیغ و داد اشغال کرده به همه چیز دامن میزنند و حتا “جرم اندیشی” خود را که تافته در هم اندیشی “ناقص العقلی” آخوندی دارد نمیبینند نمونه:
چند سال پیش در یکی از فروم های اکثریتی – اصلاح طلبی مقاله ای که میخواهد “روشنفکرانه” جلوه کند در مورد کشف حجاب از ملکه مادر مثال آورده که هم از رضا شاه ایراد بگیرد و هم خودشان را حق به جانب معرفی کنند.
ملکه مادر میگویند: چیز تازه ای بود, میبایست بدون چادر از منزل بیرون میرفتیم و ما “خجالت” میکشیدیم! (این را هم لحاظ کنم که زنان ایرانی در دوران قجری آخوندی در اندرونی میپوسیدند و دچار انواع بیماری های جسمی و روانی)
خوب سوال این است که “ملکه مادر” که در دوران آخوندی قجری بزرگ شده از کی و چی یا چه عواملی “خجالت” میکشیدند؟
آخوند فحشا سالار و فواحشی هم اندیش آخوند مثل شما ها!?
آن یکی در فطرت نسبت به زن مجرم است و شما “جرم اندیش” تر از آخوند! نسبت به زن مجرم تر و خطرناک تر هستید.
تکرار میکنم این آقا که سند مقاله اش در اینترنت موجود است با چنین استدلال بیمار میخواهد بگوید “روشنفکر” است!
***خوب سوال این است که “ملکه مادر” که در دوران آخوندی قجری بزرگ شده از کی و چی یا چه عواملی “خجالت” میکشیدند؟***
ملکه مادر از پست ترین موجوداتی میگوید که نماد آن خمینی درنده بود با ایت الله زاده کیانوری و سگ هاری مثل رجوی (فیلسوف یا روسری یا توسری!) که جایشان در زمان شاه برای جرم اندیشی یا زندان بود تا تیمارستان!
پس از اقدام دلیرانه رضاشاه بزرگ در کشف حجاب و آزاد شدن زنان ایران از خرافات دینی و برابر حقوق شدن زنان ایران در تمام زمینه ها با مردان در حکومت پهلوی ایرانساز و شادی آفرین این بنیانگذاران مشنگ و روانپریش مجاهدین ضد خلق آخوندهای کت شلوار کرواتی بودند که درد اسلام گرفتند و سیاست را با دین آمیختند و پدیده نا مبارک حجاب اسلامی را بین طبقه متوسط و دانشگاه های کشور باب کردند و زمینه را برای عنقلاب شوم مذهبی ایران بربادده ۵۷ مهیا کردند و باعث کشته شدن ۱۰۰ ها هزار نفر ایرانی و خروج ۷ میلیون ایرانی از کشور شدند. کشوری که میرفت جزو آبادترین و مرفه ترین در خاورمیانه شود و اگر عنقلاب شوم مجاهدین ضد خلق درد اسلام گرفته رخ نمیداد آن کشته شدگان و تبعیدیان میتوانستند بهترین زندگی را طی این ۴۰ سال شوم در کشور آباد و مرفه شان داشته باشند ای لعنت و نفرین بر آنها باد که به خطر دستمالی قیصریه ای را به آتش کشیدند.