خاطرات عبدالرضا انصاری، دولتمرد پیشین، که چندی پیش از سوی انتشارات Ibex در آمریکا انتشار یافت،عنوان «دهمین مجلّد از مجموعه توسعه و عمران ایران» را بر خود دارد.
جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱]
در تجربه او کارشناسان اصل چهار در ایران «نه فکر سیاسی در سر داشتند نه کار سیاسی بلد بودند. اینها آدمهای تکنیکی بودند و در کارهای فنی تخصصی داشتند و در کادر مشخصی برنامههای فنی و تکنیکی مانند اصلاح بذر، اصلاح نژاد دام، بهداشت، فرهنگ، راهسازی، ساختمانهای روستایی، صنایع و غیره انجام وظیفه میکردند. حال اگر دولت آمریکا در تخصیص بودجه و تأسیس اصل ۴ هدفهای سیاسی داشت، آن به سیاست کلی و جهانی آمریکا مربوط میشد و امور سیاسی از طریق سفارت و در آن زمان «آقای هندرسن انجام میگرفت.» در اصل ۴، انصاری این فرصت را به دست آورد که از نزدیک با مسائل و برنامههای اقتصادی و عمرانی کشور و نیز شیوه تصمیمگیری درباره آنها، و نیز با گروهی از جوانان نخبه مانند جمشید آموزگار و اردشیر زاهدی، که در آن زمان با اصل ۴ همکاری میکردند و در سالهای بعد به بالاترین مقامات دست یافتند، آشنا شود.
از آنجا که پس از گذر از دوران سخت مبارزات ملی شدن صنعت نفت تلاش عمده دولت معطوف به ایجاد مبانی توسعه اقتصادی و اجتماعی شد، همکاری با دیگر جوانان ایرانی در چارچوب اصل ۴ به پیدایش فرهنگی کم و بیش همگن در زمینه توسعه در میان آنها کمک کرد، که خود از عوامل اساسی جهش اقتصادی و اجتماعی ایران در دهه ۱۳۴۰، به ویژه پس از انقلاب سفید، بود.
انصاری بیآنکه در این مورد ادعایی کند، ذهن خواننده را برای پی بردن به ماهیت این رابطه آماده میکند. پس از آنکه دوران اصل ۴ و نیز خدمت او در آن سازمان به پایان رسید، انصاری به مدیریت خزانهداری کل کشور منصوب شد و در همان زمان که مصادف با اواسط دهه ۱۳۳۰ است او و تعدادی از جوانان تحصیلکرده آمریکا گروهی به نام «ایران نو» را تأسیس کردند. «ایران نو» مورد توجه رهبران دو حزب عمده در حال تشکیل در آن زمان، یعنی مردم و ملیون، قرار گرفت.
توضیح وی درباره شرایط خزانهداری، بالاخص نحوه دریافتها و پراختها و تحولاتی که در آن به وجود آمد جالب است. همینطور، شیوهای که او خواننده را در داد و ستد ذهنی با شرایط سیاسی و روابط حزبی آن دوران قرار میدهد و اینکه چگونه هر دو حزب خواهان جذب اعضای گروه ایران نو بودند و چگونه در نهایت بیشتر اعضا به یکی از دو حزب پیوستند.
انصاری خود به حزب ملّیون که به رهبری دکتر اقبال تشکیل شد پیوست و در اولین انتخابات حزب به عنوان خزانهدار انتخاب شد. تفسیر وی از هدف و ماهیت حزب ملیون آموزنده است. میگوید هدف حزب تجهیز و سازماندهی نیروهای سازنده کشور در جهت عمران و آبادی و استفاده از تمام منابع طبیعی و انسانی در راه عمران و آبادی و تامین هرچه بیشتر رفاه مردم ایران بود. در اساسنامه حزب با دقت کامل تمام حرفهای قشنگی که در اغلب اساسنامههای احزاب نوشته میشود وجود داشت. فقط اشکال کار این بود که برای تشکیل این حزب از بالا دستور داده شده بود و نخست وزیر اقبال رئیس آن بود. بنابراین تمام کسانی که خواهان شغلی بودند و میخواستند در کوتاهترین مدت به بالاترین مقام برسند و یا مایل بودند به مجلس راه پیدا کنند به طرف این حزب هجوم آوردند و طبیعی است که در چنین اوضاع و احوال همیشه افرادی که صلاحیت کمتری دارند فعالیتهای چشمگیرتری میکنند و جلوتر میافتند و بسیاری از کسانی که شایستگی بیشتری دارند گوشهگیری کرده و در این نوع مسابقه عقب میافتند و لامحاله حزب از انسجام و قدرتی که باید، برخوردار نمیشود.»
عبدالرضا انصاری در بهمن ۱۳۳۸ در کابینه اقبال به وزارت کار منصوب شد. میگوید روزی از اقبال پرسید که چرا او را به کابینه دعوت کرده است. پاسخ این بود که شاه مایل است «جوانها را بیاورند، زیرا هر وقت میخواهند برنامه جدیدی را اعلام کنند و طرحهای مترقیای را که در نظر دارند پیاده کنند، با مقاومت وزرای سابقهدار مواجه میشوند. این آقایان فکر میکنند که اعلیحضرت جوان هستند و تجربه کافی ندارند. بنابراین از حالا به بعد خواهید دید به تدریج کسانی وارد کابینه خواهند شد که سنشان از اعلیحضرت بیشتر نباشد. حالا دارند این کار را بطور آزمایشی انجام میدهند که هرگاه نتیجه خوب و مثبت بود آن را در سطح وسیعتری به مرحله اجرا بگذارند.» این گفته اقبال به نظر صحیح میآید زیرا در کابینه حسنعلی منصور بجز دو سه تن، سایر وزرا تقریباً همسن شاه بودند و به نظر انصاری این آزمایش با انتصاب جمشید آموزگار به وزارت کار و بعد به ترتیب حسنعلی منصور و انصاری به همان وزارتخانه آغاز شد. دوران تصدی انصاری در وزارت کار طولی نکشید زیرا کابینه اقبال در شهریور ۱۳۳۹ به علت مسائل مربوط به انتخابات دوره بیست مجلس سقوط کرد. اما در طی چند ماهی که انصاری وزیر کار بود بانک رفاه کارگران تأسیس شد که از راه نشانههای ارزنده بهبود وضع کارگری در ایران به شمار میآمد. انصاری سپس به دعوت خسرو هدایت، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه، به مدیریت عامل سازمان آب و برق خوزستان و پس از مدتی با حفظ سمت به استانداری خوزستان منصوب شد که تاریخچه، ساختار، و عملکرد سازمان آب و برق خوزستان، همانطور که در آغاز این مقدمه ذکر شد، در سال ۱۹۹۴ به عنوان نخستین مجلد از «مجموعه توسعه و عمران ایران» از سوی بنیاد مطالعات ایران به چاپ رسیده است.
توضیحاتی که انصاری درباره دوران استانداری خود در خوزستان میدهد هم از جهت معرفی وظایف استاندار و هم از جهت توضیح مشکلات و نیازهای مردم و گزینههایی که خود برای حل و رفع آنها پیشنهاد و اجرا کرده جالب است. به عنوان مثال، دوران استانداری او با بیست و پنجمین سال پادشاهی محمدرضا شاه و مراسمی که به آن مناسبت در همه شهرها برگذار میشد همزمان میشود. در اینباره میگوید: همه میدانیم که در چنین مراسمی شهرداریها و اصناف طاق نصرتهایی میبندند و چراغانی میکنند و عدهای چای و شیرینی و شربت تقسیم میکنند، رژهای ار طرف ارتشیان و دانشآموزان انجام میگیرد و دستهگلهایی نثار میشود و در ادارات و اماکن جشن و سروری برپا میشود و بعضی اوقات کارناوالهایی در خیابانها به راه میافتد… ولی روز بعد از جشن اثری از آنهمه باقی نمیماند… آیا بهتر نیست که از این فرصت استفاده کنیم و از امکانات دستگاهها و مردم علاقمند برای ساختن پنجاه دبستان روستایی در نقاطی که مدرسه وجود ندارد اقدام کنیم و از کلیه وسایل تبلیغاتی برای تشویق مردم به این کار خیر استفاده کنیم.
این پیشنهاد مورد استفاده قرار گرفت و نمونهای شد برای ۲۵۰۰ مدرسهای که در سال ۱۳۵۰ به مناسبت برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله در سراسر ایران ساخته شد. عبدالرضا انصاری در سال ۱۳۴۵ به وزارت کشور منصوب شد. توضیح او درباره وظایف وزارت کشور و به ویژه رهنمودهای شاه درباره آزادی انتخابات و سپس تنشهای منتج از روابط احزاب و کاندیداها و نیز دید عمومی از مداخلات دستگاههای دولتی و شیوه برگزاری انتخابات و افزون بر آن، رابطه انصاری و امیرعباس هویدا نخست وزیر و شیوهای که از انصاری تقاضا شد استعفا بدهد، تصویری گویا از نظام سیاسی آن دوره به دست میدهد. انصاری پس از استعفا از وزارت کشور همچنان مورد لطف شاه باقی ماند و پس از مدتی در حدود نه ماه به توصیه شاه، شاهدخت اشرف پهلوی او را به قائممقامی خود برای اداره سازمانهایی که او بر آنها یا به عنوان ریاست یا نیابت ریاست عالیه نظارت داشت منصوب کرد. شرح فعالیتهای این سازمانها، که بخشی مهم از تحولات چشمگیری را که در زمینه توسعه در ایران پیش از انقلاب انجام گرفت در بر میگیرد، و نقش انصاری در رهبری آنها، در این مجلد آمده است.
همانطور که جمشید آموزگار درباره این گفتگو میگوید، «در میان خاطرات گوناگونی که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیاز ویژه برخوردار است، چرا که با اصالتی کمهمتا، دقتی درخور تحسین، و بینظری سزاوار تمجید همراه است.»
غلامرضا افخمی
[ادامه دارد]
[بخش۱]