نگاهی مختصر و تطبیقی بین ارزشهای دنیای مُدرن و قرآن
حنیف حیدرنژاد – لازمه عبور از جمهوری اسلامی و حرکت به سوی ایرانی آزاد و دمکراتیک، مبتنی بر ارز شهای حقوق بشری، آن است که همزمان با نفی سیستم سیاسی حاکم (جمهوری اسلامی) و مبارزه علیه آن، ریشههای ایدئولوژیک آن را نیز بهتر شناخت و آن را نیز از عرصه اجتماعی و تربیتی زندگی خود پس زده و حضور و تاثیر آن در فرهنگ و آموزش و تفکر و رفتار فردی و اجتماعی را بهتر شناخته و ارزشهای مدرن و انسانی را جایگزین آن کنیم. مقاله حاضر با نقد قرآن، به عنوان یکی از ریشههای فرهنگی- ایدئولوژیک عقب ماندگی ما ایرانیان، نگاه تطبیقی محدود و مختصری دارد بین قرآن و اصول و ارزشهای انسانی دنیای مدرن.

۱.قانون اساسی در جامعه مدرن
هر نظام حکومتی برای تنظیم روابط بین انسانها با هم، برای تنظیم رابطه بین مردم (شهروندان) با حاکمیت و نهادهای برآمده از آن و برای تنظیم رابطهی حاکمیت و نهادهای آن با مردم (شهروندان)، برای تنظیم روابط انسانها با طبیعت و جامعه، با جهان و دیگر کشورها و… نیاز به تعیین و تعریف اصول، ارزشها و مفاهیمی دارد که بتواند به کمک آنها به نیازهای بنیادین حال و آیندهی آن کشور و جامعه پاسخ داده و با دورنگری، چهارچوبهای اصولی مناسب برای برخورد با چالشهای پیش رو را تا حد امکان پیشبینی کرده و در نظر بگیرد. همه این ملاحظات در یک نظام ارزشی تعریف و تدوین میشود که به آن قانون اساسی میگویند. قوانین بعدی که در کشور توسط قانونگذاران آن تصویب شوند نباید نافی یا ناقض قانون اساسی باشند.
قانون اساسی هر کشور در اساس حاصل بحث و گفتگو و حتی بحث و جدال نمایندگان منتخب مردم (مجلس موسسان)، نمایندگان برآمده از یک انتخاب آزاد است. از آنجا که نیازهای مردم و هر جامعهای در هر زمان تغییر کرده و چالشهای جدیدی در زندگی اجتماعی پدیدار میشوند، قانون اساسی هر نظامیدر دل خود مکانیزمهای تغییر و اصلاح را نیز پیشبینی و مشخص میکند. بدین ترتیب، قانون اساسی جامعهی مدرن از خصیصهای پویا و دینامیک برخوردار بوده و به دور از انجماد و تقدس است. علاوه بر آن، شهروندان در جامعهی مدرن این حق را دارند تا هر زمان در قوانین موجود تضاد یا تناقضی با آن قانون اساسی اولیه ببینند، به نهاد صالح، که آن نیز در قانون اساسی پیشبینی شده است، شکایت برده تا با تغییرات جزیی یا کلی، قوانین موجود، به روز و کارآمد شوند. در کنار اینها، جمعی از برجستهترین حقوقدانان در کشورهای دمکراتیک بر حُسن اجرای قانون اساسی نظارت داشته و به شکایتهای رسیده، رسیدگی میکنند. بطور معمول در نظامهای دمکراتیک میتوان قانون اساسی را توسط نمایندگان مردم و طبق آنچه در همان قانون مشخص شده (معمولا با کسب دو سوم آراء)، تغییر داد تا این «مادر قوانین»، خود دستخوش رکود و عقبماندگی نگردد.
اصول و ارزشهای آمده در قانون اساسی هر کشور منشاء سیاست گذاریهای کلان، از جمله در زمینه تربیت و آموزش و پرورش است. قانون اساسی، جهانبینی انسانهای یک جامعه نسبت به خود و دیگران، از جمله نگاه و رفتار آنها در مورد انسان، زن، مرد، کودک، خانواده، دگراندیشان عقیدتی یا جنسیتی، معلولین، خارجیان، زندانیان و… را پایهریزی و سمت و سو داده و در شکل دادن ارزشهایی همچون بُردباری، تساهل، مسئولیت پذیری، همبستگی، تفکر و رفتار خردگرایانه و دمکراتیک، پرورش اندیشه پُرسشگر، احترام به پلورالیسم سیاسی- اجتماعی و احترام به تنوع افکار و سبکهای مختلف زندگی، احترام به قانون، راستگویی و…، و در نهادینه کردن این اصول و ارزشها در زندگی روزمره نقش تعیین کننده دارد. به همین خاطر است که دیده میشود مردمان کشورهای «آزاد و دمکراتیک» با وجود تفاوتهای فرهنگی، تاریخی، زبانی، مذهبی و دوری جغرافیایی از هم، به دلیل مشترک بودن ارزشهای دمکراتیک و انسانی که در قانون اساسی آنها آمده و بر اساس نظام تربیتی برآمده از آن و به دلیل پایبندی به این ارزشها و رعایت آنها در زندگی سیاسی – اجتماعی و نیز رعایت آن در زندگی شخصیشان، فارغ از دوری جغرافیایی و تفاوتهای زبانی و فرهنگی، به میزان زیادی رفتار و دیدگاههای مشابه دارند.
برخی از اصول و ارزشهای دمکراتیک جامعهی مدرن که کشورهای آزاد (برای مثال جمهوری فدرال آلمان)، جهتگیری خود را بر پایه آنها تنظیم میکنند، عبارتند از:
– تاکید بر کرامت و ارزش انسانی و حقوق بنیادین بشر [قانون اساسی آلمان اصل ۱، بند۱: کرامت انسان مصون از تعرض است. رعایت و حفاظت از آن تکلیف تمام قوای دولتی است. بند۲: بر این اساس ملت آلمان خود را پایبند به حقوق بشر خدشهناپذیر و غیرقابل واگذاری میداند، و آن را بنیاد هر جامعهی انسانی، صلح و عدالت در جهان میشناسد.]
– اصل حاکمیت قانون و برابری همه انسانها در برابر قانون فارغ از جنسیت، نسَب، نژاد، زبان، تبار و زادگاه، عقیده، دیدگاه مذهبی و یا سیاسی، یا دار بودن معلولیت
– اصل پذیرش حقوق و آزادیهای بنیادین (آزادی بیان، عقیده، رسانهها، اجتماعات، تشکیل انجمن و اتحادیههای صنفی، مصونیت از کنترل مکاتبات و ارتباطات)
– اصل پایبندی به نظام سیاسی دمکراتیک و حاکمیت مردم
– پذیرش اصل تفکیک قوا (قوای مقننه، قضائیه و اجرائیه)
– نبود مذهب رسمی، جدایی دین و مذهب از حکومت، احترام به داشتن یا نداشتن مذهب یا هر عقیدهای به عنوان امری شخصی و خصوصی
– تعیین و تعریف حقوق و وظایف حاکمیت در قبال مردم و حقوق و وظایف مردم (شهروندان) در قبال حاکمیت و جامعه
– تعیین و تعریف حدود مالکیت شخصی و خصوصی
– اصل پایبندی به قوانین و پیماننامههای بینالمللی
– اصل پرهیز از جنگ و پایبندی به صلح و همزیستی جهانی
– اصل پذیرش «حق مقاومت“ مردم در برابر حاکمیت در صورت نقض حقوق تضمین شده در قانون اساسی
– اصل حفظ کشور، پذیرش قدرت غیر متمرکز و تقسیم قدرت سیاسی و تصمیمگیری (فدرالیسم) و تعریف و تعیین حدود آن
– اصل حفاظت از محیط زیست، طبیعت و حمایت از حقوق حیوانات
خلاصه: در قانون اساسی مدرن، „انسان“ و تامین الزامات لازم برای رشد شخصیت و کرامت انسانی اوست که نقش محوری و بنیادین دارد و نه مذهب یا خاک یا ثروت یا وابستگیهای خونی و قومی. قانون اساسی در جامعه مدرن از مردم و برای مردم و برای حل مشکلات آنها و برای جهت دادن کشور (حاکمیت و نهادهای غیرحکومتی و مردم) به سمت یک زندگی انسانی، همراه با صلح و امنیت و رفاه وعدالت اجتماعی و در توازن با طبیعت و محیط زیست تنظیم میشود. نظام سیاسی دمکراتیک، حاکمیت مردم سالار و تضمین آزادی فردی و سیاسی- اجتماعی، لازمهی رسیدن به این ارزشهاست. چنین قانون اساسی و ارزشهای نهفته در آن، نقشی تعیین کننده در شکل دهی شخصیت فردی و اجتماعی انسانها در یک جامعه به عهده دارد. قانون اساسی در یک نظام دمکراتیک، مقدس نبوده و بر اساس نیازهای هر نسل یا هرعصر، خود را تطبیق داده و قابل تغییر و اصلاح است.
۲.قرآن، قانون اساسی اسلام
قرآن، مانیفیست، برنامهی عمل و قانون اساسی اسلام است. نظامهایی که با نام اسلام حکومت میکنند، مانند جمهوری اسلامی در ایران، عربستان سعودی، پاکستان، افغانستان و… یا سازمانهای سیاسی که هنوز در قدرت نیستند، اما برای یک حکومت اسلامی مبارزه میکرده یا هنوز هم مبارزه میکنند، از جمله القاعده، طالبان، داعش، الشباب، بوکوحرام، اخوان المسلمین، جهاد اسلامی، حماس، یا در ایران گروه فداییان اسلام، هیئت موتلفه، انجمن حجتیه و سازمان مجاهدین خلق ایران و… همه و همه سیاستهای خود را با الهام از قرآن تعریف و توجیه میکنند. اینکه این حکومتها یا این سازمانها و گروهها هر کدام خود را نماینده واقعی اسلام دانسته و تفاسیر دیگران از اسلام را درست ندانسته و به این دلیل ممکن است با هم در تضاد یا حتی در جنگ باشند، چیزی از این واقعیت نمیکاهد که „قرآن“، „سیرهی پیامبر“ و در مورد شیعیان „سیرهی امامان“ (زندگی و روش عمل روزمره پیامبر اسلام و امامان شیعه)، الهامبخش سیاستگذاری و رفتار سیاسی- اجتماعی این گروهها بوده و شریعت و فقه اسلامی، منبع قانونگذاری آنهاست.
مسلمانان قرآن را „کلامالله“ میدانند. این کتاب از سوی „الله“ برای پیامبرش محمد „نازل“ شده تا با آن پیروان خودش „اُمت اسلام“ را به طرف او، الله، هدایت کند. به باور مسلمانان، قرآن „معجزه“ محمد بوده و چند ویژگی دارد:
قرآن „مقدس“ است
کلامالله است، از روز اول یک حرف از آن کم یا زیاد نشده، زیرا الله خود، حافظ کلامش بوده و اجازه نیست یک حرف از آن کم یا زیاد شود و از همین رو „مقدس“ است. «قرآن میگوید: «ما فَرَّطْنا فی الْکتاب منْ شَیء». هیچ چیزی را در کتاب (تکوین و تشریع) فروگذار نکردیم. قرآن ادعا دارد در ۱۱۴ سوره و ۶۲۳۶ آیه، تمام دانستنیها را قرارداده و هیچ تغییری (لَا مُبَدلَ لکَلمَاته) در آن قابل قبول نیست. به بیان دیگر قرآن مدعی انحصار در داشتن یک راهنمای کامل و ابدی است» (جلال ایجادی؛ „قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی“)
میتوان نتیجهگیری کرد: از آنجا که قرآن قابل تغییر و اصلاح نیست، بنابراین از توان انطباق با نیازهای زمانه نیز برخوردار نیست. اگر گفته شود که این کار، یعنی انطباق با روح و نیازهای هر عصر و هر نسل در هر زمانی، وظیفهی مفسرین و فَقهای اسلامی است، در این صورت سوال این است: چرا الله نتوانسته نیازهای آینده بشر را، خودش در کتاب راهنمایش (قرآن) پیشبینی کند؟ به ویژه آنکه به تعداد مفسرین و فُقها و به تعداد انواع فرق و دستهبندیهای اسلامی در سراسر جهان، تفسیرهای متفاوت از قرآن وجود دارد که در اکثر موارد هیچکدام آن دیگری را قبول نمیکند. این چنین آشفتگی، موجب سردرگمی و گیجی مومنین به الله میشود که اغلب موجب جنگ و خونریزی بین آنها میگردد. چنین ضعف ساختاری، دلیل بسیار روشنی است که قرآن، جدا از محتوای آن و جدا از قبول کردن یا رد کردن محتوای آن، از پویایی و دینامیسم لازم برای پاسخ دادن به نیازهای انسان معاصر و چالشهایی که با آن درگیر است، برخوردار نبوده و جای آن در آرشیو و در بایگانی تاریخ است.
از طرف دیگر، قرآن کتابی است که در شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی عربستان بادیهنشین ۱۴۰۰ سال پیش نوشته شده است. داستانها و مثالهای آورده شده در این کتاب، برگرفته از همین شرایط زمانی و اجتماعی است.
میتوان نتیجهگیری کرد: از آنجا که قرآن بر اساس شرایط زمانی و اجتماعی ۱۴۰۰ سال قبل، آنهم بنا بر ضرورتهای خاص اجتماعی یک گروه قومی کوچک در یک منطقهی جغرافیایی محدود نوشته شده، نمیتوانسته شرایط، نیازمندیها و چالشهای دهها و صدها سال بعد، آنهم در پهنهی جغرافیایی سراسر کُره خاکی را پیشبینی کند. بنابر این، در اساس، با نیازها و ضرورتهای جهان امروز کاملا بیگانه است.
مفهوم „حاکمیت“ سیاسی در قرآن
در حالی که در نظامهای دمکراتیک، حاکمیت ناشی از اقتدار مردم است، قرآن، „حاکمیت“ را نه از آن مردم، بلکه از آن الله و پیامبر، و شیعیان آن را بعد از پیامبر از آن امامان شیعه و ولی فقیه زمانه میدانند. آیتالله خمینی، بناینگذار حکومت جمهوری اسلامی در ایران گفته «اسلام، حکومتش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سُنَّت است. و حکومت، حکومت تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمیکردند و نمیتوانستند بکنند. […] در اسلام آن چیزی که حکومت میکند یک چیز است، و آن قانون الهی. پیغمبر اکرم هم به همان عمل میکرده است؛ خلفای او هم به همان عمل میکردند؛ حالا هم ما موظّفیم که به همان عمل کنیم. قانون حکومت میکند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفهی رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام. […] حاکم در حقیقت قانون است. همه در امان قانونند، در پناه قانون اسلامند. مردم و مسلمانان در دایرهی مقررات شرعی آزادند، یعنی بعد از آنکه طبق مقررات شرعی عمل کردند، کسی حق ندارد بگوید اینجا بنشین یا آنجا برو. این حرفها در کار نیست. آزادی دارند و حکومت عدل اسلامی چنین است. […] در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است؛ قرآن کریم است، و سنت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم» („پُرتال امام خمینی„، فصل اول: ارزش گرایی حاکمیت خدا و اسلام در نظام اسلامی، حاکمیت قانون).
آیتالله سیدمهدی خلخالی از فُقهای شیعه که آذر ماه ۱۳۹۸ فوت کرده، در مورد حاکمیت در اسلام، کتابی با عنوان „حاکمیت در اسلام یا ولایت فقیه“ دارد که چون آیتالله خامنهای، رهبر کنونی حکومت اسلامی در ایران، آن را در توجیه حکومت خودش مناسب دیده، خواسته تا این نوشته در پایگاه اطلاع رسانی او منتشر شود. این فقیه شیعه از جمله میگوید: «پایدارى نظام اسلامى در جامعه، تنها با اتکاى به اصل امامت و ولایت میسر است؛ زیرا نظام امامت و ولایت در اسلام مآلا به نظام و حاکمیت الهى بازمىگردد. ولایت فقیه، تحقق دهندهی این نظام و حکومت او در مرحلهی جعل و تشریع در سلسلهی طولى ولایت الهیه قرار دارد؛ زیرا ولایت فقیه، متکى به ولایت امام و ولایت امام علیه السّلام متکى بر ولایت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) و ولایت پیامبر موقوف و منتهى به ولایت اللّه است» (پایگاه اطلاع رسانی خامنهای؛ „معرفی کتابی که رهبر انقلاب از آن تجلیل کردند: «حاکمیت در اسلام»„).
و قرآن چه میگوید؟ قرآن در مورد „حاکمیت“ میگوید: «اى کسانى کهایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است (سوره نساء، ۵۹)
شاید صریحتر از هر فرد دیگری، روحالله خمینی به عنوان یک مجتهد و فقیه شیعه در مورد اسلام و حاکمیت سخن گفته باشد. این نظام آرمانی، ولایت فقیه نام دارد. گفتهها و نوشتههای خمینی فقط بر روی کاغذ باقی نماند. او به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی، حکومتی را پایهریزی کرد که پیشتر وعدهاش را داده بود. امروز، ما دیگر فقط با نظریه پردازیهای صرف و بر روی کاغذ روبرو نیستیم، بلکه بعد از ۴۱ سال حکومت اسلامی در ایران، میتوان به خوبی دید که حاصل چنین حکومتی چیست. خمینی در زمینه ولایت فقیه میگوید: «قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد.» توجه کنید که در این دیدگاه، مردم، „صغار“ و فاقد قدرت تشخیصاند و حکومت و ولایت بر آنها “وظیفه“ فقیه اعلام شده و مردم نیز به اطاعت در برابر آن فرا خوانده میشوند. خمینی در این زمینه میگوید: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولالله صلیالله علیه وآله و سلم است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یکجانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامیکه چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند» (وبسایت روزنامه جمهوری اسلامی؛ „اختیارات رهبری و حکومت از دیدگاه امام خمینی“).
با آنچه در بالا آورده شد به خوبی میتوان دید که رأی مردم و سیستم یا نظام دمکراتیکی که با رأی مردم بر سر کار آمده و بتواند ادامه یک روند دمکراتیک را در زندگی سیاسی و اجتماعی تضمین کند، اساسا در اسلام و در فقه شیعه جایی ندارد. همه چیز را الله از قبل تعیین کرده است. بنده او تنها وظیفه دارد از الله، قرآن و دستورات پیامبر و جانشینان بعد از او „اطاعت و پیروی“ کند. همین!
اگر در دنیای مدرن وظیفه احزاب کسب قدرت سیاسی است، اسلام از همان آغاز، هدف خود را کسب حاکمیت و قدرت سیاسی قرار داده بود. درواقع اسلام، یک حزب سیاسی تمامیتخواه و انحصارطلب است. در این راستا، یک هدف مهم اسلام، به وحدت رساندن „امت اسلام“، یعنی پیروان این حزب در سراسر جهان است. با این تعاریف و بر اساس مشاهده آنچه حکومتهای اسلامی گذشته و موجود در عمل انجام دادهاند، نمیتوان اسلام را فقط یک دین دانست، بلکه اسلام مقدمتا یک حزب سیاسی است که با ساختاری دینی، اهداف خودش را دنبال میکند. در چنین سیستمی، قرآن، همزمان به عنوان مانیفست حزبی و به عنوان قانون اساسی حکومتی عمل میکند.
در دنیای مدرن، اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد حاکمیت، در ماده ۲۱، بند۳ میگوید: „اسـاس و منشـأ قدرت حکومت، اراده مردم اسـت، ایـن اراده بایـد بـه وسـیله انتخاباتـی ابراز گـردد که از روی صداقـت و بـه شـکل ادواری صـورت پذیـرد. انتخابـات بایـد عمومیو با رعایت مسـاوات باشـد و با رای مخفـی یا روشـی ماننـد آن انجام گیرد کـه آزادی رأی را تأمیـن نماید.“
برخی ویژگیهای قرآن
علاوه بر آنچه در بالا آورده شد، قرآن، ناقض بسیاری از ارزشهای انسانی و معیارهای عقلانی است. در این نوشته امکان بررسی همه موارد وجود نداشته و فقط به چند نمونه اشاره میشود:
قرآن اطاعت طلب میکند
قرآن از انسان „اطاعت“ از کلام خدا و تسلیم و عبودیت او در برابر الله را را طلب کرده و از او میخواهد که از پیامبر نیز اطاعت کند. فُقهای شیعه اطاعت از امامان و ولی امر او در هر زمان را نیز بر این اضافه میکنند. „اطاعت“، با اندیشیدن و خرد ورزی و عقل و منطق در تضاد است. اطاعت با پرسشگری و شکاکیت علمی و با نقد در تضاد است. اطاعت، انسانی چشم و گوش بسته را طلب میکند که بر اساس آنچه امری مقدس و ابدی و ازلی به او القاء شده، تصمیم میگیرد. دایره ذهن و افق دید انسانی که از اطاعت پیروی میکند محدود است. اطاعت، بستری مناسب برای رشد و تبلیغ و اشاعه خرافات است.
در قرآن، انسان، „بنده“، „عبد“ محسوب میشود. انسان قدرت تشخیص „خوب و بد“ برای خود را ندارد. خوب و بد برای او از جانب الله و پیامبرش در قرآن از پیش تعریف شده است. انسان فقط باید آن را رعایت کرده و مطیع شرع باشد. اینها همه یعنی انسان فاقد قدرت تشخیص „خوب و بد“ بوده و باید به „قضا و قدر“، یعنی خواست و مشیّت الهی و سرنوشتی که برای او مقرر شده تن دهد. همه اینها نافی اصل آزادی انسان بر تعیین سرنوشت و زندگی خویش و ناقض حقوق بنیادین بشر است.
اعلامیه جهانی حقوق بشر در نخستین اصل خود میگوید: تمـام افـراد بشـر آزاد بـه دنیـا میآینـد و از لحـاظ حیثیـت و حقـوق بـا هـم برابرنـد. همـه دارای عقل و وجـدان هسـتند و بایـد نسـبت بـه یکدیگر بـا روح بـرادری رفتـار کنند.
تسلیم شدن به خواست الله و به اسلام تن دادن، با اجبار و ترس توام است، وگرنه عواقبی سخت در پی خواهد داشت:
„و هر که جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است“ (آل عمران،۸۵).
این آیه در تناقض با آیه دیگری در قرآن است که میگوید: „در دین هیچ اجبارى نیست“ (بقره، ۲۵۶).
„با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمىدارند و متدین به دین حق نمىگردند کارزار کنید تا با [کمال] خوارى به دست خود جزیه دهند“ (توبه،۲۹)
„و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما براى ستمگران آتشى آماده کردهایم که سراپرده هایش آنان را در بر مىگیرد و اگر فریادرسى جویند به آبى چون مس گداخته که چهره ها را بریان مىکند یارى مىشوند وه چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است» (الکهف،۲۹).
قرآن مخالف دگراندیشان
دگر اندیشان در قرآن کافر نامیده میشوند. یعنی آنانی که حاضر نشدند اسلام آورده و الله را نمیپذیرند. قرآن در مورد کافران چنین حکم میدهد: „ای کسانی که ایمان آوردهاید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است“ (توبه،۲۳).
و „چون با کافران روبرو شدید، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکندید، اسیرشان کنید و سخت ببندید. آنگاه یا به منت آزاد کنید یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پایان آید. و اینست حکم خدا. و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شدهاند اعمالشان را باطل نمیکند“ (محمد،۴).
„و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید“ (انفال،۱۲).
„هر جا که آنها را بیابید بکشید و از آنجا که شما را راندهاند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است. و در مسجد الحرام با آنها مجنگید مگر آنکه با شما بجنگند. و چون با شما جنگیدند بکشیدشان که این است پاداش کافران“ (بقره، ۱۹۱).
مجازات سخت ارتداد و خارج شدن از اسلام
„به خدا سوگند میخورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفتهاند در حالی که قطعا سخنان کفرآمیز گفتهاند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شدهاند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام میگیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بی نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آنها بهتر است و اگر روی گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد و در سراسر زمین، نه ولی و حامیدارند، و نه یاوری“ (توبه، ۷۴).
جدا از اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا، جهان دیگر، دوزخ و بهشت و… این آیه به روشنی نشان میدهد که الله تا کجا دیکتاتور است که اگر کسی او را نپذیرد، جایش در جهنم خواهد بود؛ آنهم جهنم با توصیفاتی که در قرآن آمده است، بدترین شکنجه گاهی که در تصور هیچ انسانی نمیگنجد: „و کسانى که کفر ورزیدند و آیات ما را دروغ انگاشتند آنان اهل دوزخند“ (مائده،۱۰).
عدم تسامح وعدم پذیرش هر گونه نظر مخالف حتی شامل اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) هم میشود:
„کسانى از اهل کتاب که کفر ورزیدهاند و [نیز] مشرکان در آتش دوزخند [و] در آن همواره مى مانند اینانند که بدترین آفریدگانند“ (البینه،۶).
اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد آزادی دین و عقیده در ماده۱۸ میگوید: „هـر کـس حـق دارد از آزادی فکـر، وجـدان و مذهـب بهـره مند شـود، این حق متضمـن آزادی تغییر مذهب یـا عقیده همچنیـن آزادی اظهار عقیده و ایمان اسـت.“
قرآن، ضد زن
قرآن و برتری ذاتی مردان و حقارت ذاتی زنان: „و مردان را بر زنان برتری است و خدا عزیز و حکیم است“ (بقره، ۲۲۸).
„مردان به شدت (قوامون مبالغه است) بر زنان غلبه دارند (مسلط هستند) به دلیل اینکه خداوند بعضى از انسانها را بر بعضى دیگر برترى بخشیده است، و نیز از آن روى که مردان از اموال خویش (براى زنان) خرج مىکنند“ (نساء، ۳۴).
زنان برای مردان آفریده شدهاند: „و از نشانههاى او اینکه از خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید“ (روم، ۱۲).
این آیه مترادف آیه اول سورهی نساء است: „اى مردم از پروردگارتان بترسید که شما را از نفس واحدى (آدم) آفرید و جفتش (حوا) را از او آفرید.“ در مجموع حوا [زن]از آدم [مرد]ساخته شده است.
زن برای آرامش مردان:„زنان شما کشتزار شما هستند پس بهر نحو [هر گونه و هر زمان] که میخواهید به کشتزار خود وارد شوید“ (بقره، ۲۲۳).
زن به عنوان کنیز و غنیمت جنگی و وسیله ارضا جنسی: „ای پیامبر، ما زنانی را که مهرشان را دادهای و آنان را که به عنوان غنایم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شدهای و دختر عموها و دختر عمهها و دختر داییها و دختر خالههای تو را که با تو مهاجرت کردهاند بر تو حلال کردیم، و نیز زن مؤمنی را که خود را به پیامبر بخشیده باشد، هرگاه پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد این حکم ویژه توست نه دیگرمؤمنان ما میدانیم در باره زنانشان و کنیزانشان چه حکمیکردهایم، تا برای تو مشکلی پیش نیاید و خدا آمرزنده و مهربان است“ (احزاب، ۵۰).
„بعد از این زنان، هیچ زنی بر تو حلال نیست و نیز زنی بجای ایشان اختیار کردن هر چند تو را از زیبایی او خوش آید، مگر آنچه به غنیمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چیزی است“ (احزاب،۵۲).
زن اسیر جنگی (کنیز) همتراز “غنایم“ (اشیاء) محسوب میشود. محمد میتواند „مالک“ آنها شود. انبوهی از زنان بر محمد „حلال“ میشود. باید توجه داشت از آنجا که جنگ (جهاد) و راهزنی و غارت کاروانها و روستاها و به اسارت گرفتن انسانها در این جنگها یکی از منابع کسب درآمد بوده است، بسیاری از راهزنان و جنگجویان پیرو محمد با همین انگیزه „تصاحب“ غنایم، از جمله به اسارت گرفتن زنان و تجاوز به آنها که مجاز اعلام شده بود، به جنگ میپیوستند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر در نخستین اصل خود میگوید: تمـام افـراد بشـر آزاد بـه دنیـا میآینـد و از لحـاظ حیثیـت و حقـوق بـا هـم برابرنـد. همـه دارای عقل و وجـدان هسـتند و بایـد نسـبت بـه یکدیگر بـا روح بـرادری رفتـار کنند.
قرآن و برتری مومنان، مدافع تبعیض
الله که پیوسته خودش را عادل و رحمتالعالمین خطاب میکند، در اساس با برابری انسانها مخالف بوده و انسانها را بسته به میزان دوری یا نزدیکی به خودش، (مومن بودن یا مومن نبودن) دستهبندی کرده و به آنها در دنیا و آخرت وعده و امتیاز میدهد. این دیدگاه، امروز و در حکومت اسلامی حاکم بر ایران به عنوان „خودی و غیرخودی“ اجرا میشود. در این دیدگاه، انسان معنی نداشته، بلکه „مومن“ جای آن را گرفته است. بر همین اساس در چنین نظام فکری و حکومتی، نمیتوان از حقوق بشر، برابری شهروندان و… سخن گفت یا از حکومتی که خود را نماینده الله بر زمین میداند، این حقوق را طلب کرد. همه مفاهیم زمینی و مدرن امروزی که میراث بشری هستند، مانند دمکراسی، آزادی، حقوق بشر، نوعدوستی، حاکمیت قانون، تفکیک قوا، پلورالیسم، مدارا و تساهل و… نمیتوانند در یک حکومت اسلامی معنی داشته باشند. در برخورد با هر یک از این مفاهیم، حکومت اسلامی با استناد به قرآن، شرع، سُنت پیامبر و ائمه و… مفاهیم، تعاریف و تفاسیر خود را ارائه میدهد، مانند حقوق بشر اسلامی، فمنیسم اسلامی، عدالت اسلامی، پارلمان اسلامی، حکومت اسلامی، دمکراسی دینی و…
قرآن با خودحقپنداری، و برتر دانستن مسلمانان بر دیگران، تبعیض را نهادینه کرده و دیگران را نیز به پیروی از اسلام فرا میخواند و جایی برای یادگیری از دستاوردهای دیگر انسانها باقی نمیگذارد:
„شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شدهاید به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند باز مىدارید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند قطعا برایشان بهتر بود برخى از آنان مؤمناند و[لى] بیشترشان نافرمانند“ (آل عمران، ۱۱۰).
قرآن، منادی اجبار، خشونت و کشتار و جهاد و اجبار و اطاعت
قرآن اساس تبلیغ و اشاعه اسلام را بر اعمال سخت ترین نوع خشونت و مجبورکردن دیگران از خود بنا کرده و جایی برای مُدارا باقی نمیگذارد:
„در راه الله بجنگید و بدانید که الله شنواى داناست“ (بقره،۲۴۴).
الله میگوید که دشمنانتان را به بدترین نحو شکنجه دهید: „سزاى کسانى که (با) الله و فرستادهاش محاربه میکنند و در زمین به فساد (کارهایی که از دید اسلام گناه است) میکوشند جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند این رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت“ (مائده،۳۳).
„با آنان بجنگید، تا الله آنان را به دست شما شکنجه دهد و رسوا کند و شما را بر آنها پیروزى گرداند و دلهاى گروه مؤمنان را خُنک گرداند“ (توبه،۱۴).
اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده ۵ میگوید: „احـدی را نمیتـوان تحـت شـکنجه یـا مجـازات یا رفتـاری قـرار داد کـه ظالمانه یـا بر خالف انسـانیت و شـئون بشـری یا موهن باشـد.“
نتیجهگیری
با تعمق در نمونههایی که در این نوشته آورده شد و با یک مقایسه ساده بین قرآن با قوانین دنیای مدرن میتوان دید که قرآن ارزشهای ضدبشری و خشن و متکی به اجبار و خشونت را تبلیغ کرده و با کرامت انسان و اصولی چون دمکراسی و آزادی اندیشه، آزادی عقیده یا آزادی بیان مخالف است. انسانها را دستهبندی کرده و با اعمال تبعیض، پیروان خود را برتر از دیگران میداند. با دگراندیشی و پُرسشگری و حسابرسی از حاکمین مخالف است و هرگونه مخالفت یا خروج از اسلام را با شکنجه و مرگ پاسخ میدهد. قرآن، متن قرآن، کافی است تا بتوان در مورد آن قضاوت کرد و نیاز به تفاسیر مختلف نیست. همانطور که قانون اساسی هر کشوری باید آنقدر ساده و جامع و قابل فهم باشد که همه احاد مردم بتوانند آن را بفهمند.
اسلام بر اساس قرآن و سنت و حدیث، مجموعهای از خرافات را در مغز انسانها وارد کرده و به کمک ترس از شکنجه و مرگ در این جهان و ترس از جهنم در“آخرت“، به تدریج انسانها را از اندیشیدن نقاد و از پُرسشگری تهی و آنها را به پیروان مطیع تبدیل میکند.
در ایران نیز اسلام با شمشیر و اجبار و کشتار و خشونت خود را حاکم کرد و میکند. همین امروز، حکومت اسلامی در ایران، تنها با کمک دستگیری و زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام است که حکومت میکند. اگرچه بسیاری از مردم ایران با باورهای مذهبی، در به قدرت رسیدن و در ماندگار شدن این حکومت دخالت داشتهاند، ولی امروز بخش بزرگی از مردم ایران با نظام سیاسی حاکم بر کشور مخالف و خواهان خواهان جدایی دین از حکومت و پایان جمهوری اسلامی هستند. باورهای مذهبی اما، در بسیاری از مردم هنوز وجود دارد. نه تنها پایان نظام سیاسی جهوری اسلامی، بلکه عبور از قرآن و اسلام و ارزشهای ضدبشری آن است که میتواند به ما کمک کند تا ایرانی آزاد و انسانی بنا کنیم. بنابر این در کنار مبارزه سیاسی با جمهوری اسلامی، آگاهی به مکانیسمهای پنهان و آشکار اسلام و قرآن و آشنایی با کارکرد آن در زندگی رومزه و در ضمیر ناخودآگاه ما، به ما کمک میکند تا آگاهانه از این ارزشها و آموزهها دور شده و ارزشهای بشردوستانه و مدرن را جایگزین آن کنیم. این، البته پروسهای طولانی است که چندین نسل را درگیر خود خواهد کرد. اما، هر یک قدم در این مسیر، قدمی است در مسیر هدف چرا که هدف، خود، راه است.
داشتن یا نداشتن مذهب امری شخصی و خصوصی است. در ایران آزاد آینده نباید هیچ دین یا مذهب رسمی وجود داشته باشد. مذهب باید از حوزه سیاست و آموزش و پرورش و تربیت بیرون بوده و نهادهای مذهبی نباید از کمکهای دولتی برخوردار باشند.
http://www.hanifhidarnejad.com
مطالب مرتبط در رابطه با نقد اسلام و قرآن و محمد:
مجموع گفتگوها یا گفتارهای ویدئویی جلال ایجادی، میرزا آقاعسگری(مانی)، اسماعیل وفا یغمائی، ایمان سلیمانی در سایت رادیو تلویزیون مانی
مجموعه مقالات جلال ایجادی
حامد عبدالصمد زوال جهان اسلام، ترجمه : ب. بی نیاز (داریوش)
فراخوان „پس دادن قرآن“: یکی از قدمهایی که هم بطور سمبلیک و هم بطور واقعی میتواند دور شدن از ارزشهای اسلامی نهادینه شده در خودآگاه یا ناخودآگاه ما را تقویت کند، پس دادن قرآن است. فراتر از اقدامی فردی، انجام این عمل در کادر یک اقدام دستجمعی، خودآگاه جمعی و اجتماعی ایرانیان را تقویت و تاثیرگذاری آن را افزون میکند. در این ویدئو از دقیقه ۶۰ و ۱۶دقیقه
پیامدهای فرار محمد از مکه به مدینه، ایمان سلیمانی، اسماعیل یغمایی و مانی ۸
منابع کمکی:
اعلامیه جهانی حقوق بشر
اعلامیه حقوق بشر
قرآن با ترجمه فارسی
نقد اسلام
نوشتاری مستند ، دقیق وآگاه کننده که بخوبی نشان میدهد چه جانورخطرناک وانسان ستیزی را در این هزاروچهارصد سال گذشته بزورسرکوب وخرافات براندیشه وزندگی مردم ایران مستولی کرده بودند.
رضا شاه بزرگ چنگال خون آلود او را بریده وتوان آزارش را ازبین برده بود ولی استعدادهای دیگر او ؛ خُدعه ودروغ ، دست نخورده باقی بود. بد بختانه همین استعدادها وابزارتبلیغاتی دولتهای استعمارگر، درسال ۵۷ ، او را دوباره ازحالت «کوما» بیرون آورد و برزندگی مردم غافل ایران مستولی کرد.
دردیدگاه دینی وبویژه اسلام ، این نیازها وطرز زندگی مردم است که درهرنسل وهر زمانی باید با احکام وشرایع اسلامی منطبق باشد ونه برعکس !
به این دلیل جامعهٔ اسلامی قابل تغیروتحول نیست ویک جامعهٔ «منجمد» است.
قرآن کاملترین کتاب هستى است.
همه چیز در قرآن هست.
مثلاً میگوید برنج را سه بار باید آبکشى کنید و بعد بپزید.
من قبلاً شنیده ام که تعداد زیادى از اروپائیان فقط به همین دلیل مسلمان شده اند.
کتابى به این کاملى را رد میکنید؟
توهین به قرآن کفر است.
چوب خدا صدا نداره، اگر بخورى دوا نداره.
خداوند ایشاله من را براه است هدایت کند.
شما هم از خدا هر چه بخواهید به شما میدهد.
البته باید صبر داشته باشید.
مثل من که هم چنان صبر میکنم.