یوسف مصدقی- تحولات چند ماه اخیر در اوضاع و احوال جامعه ایران، چنان شتابی داشتهاند که بدون تعارف، هیچ یک از ناظران و بازیگران این تحولات، نتوانستهاند پا به پای جریان وقایع حرکت کنند و تصویری جامع از آنچه رخ داده، پیش چشم داشته باشند.
طی این مدت، پخش زنده رسانههای فارسیزبانِ دیداری و شنیداری، همچنین برنامههای ضبط شده آن رسانهها، پر بود از تفسیرهای آبکی و اظهار نظرهای تکراری عده قلیلی بهاصطلاح «کارشناسان» و «متخصص» که هیچ فرصتی را برای خودنمایی و لفاظی، از دست نمیدادند. چاشنی حرفهای کهنه و تحلیلهای نخنمای این جماعت هم جوّزدگی و شتابزدگیِ حاصل از سرعت رخدادها بود و کمتر اثری از دقت و شکیبایی در تحلیل وقایع اخیر در اظهارات این «کارشناسان» به چشم میخورد.
خیزش سراسری آبان ماه ۹۸، نهتنها همگی «کارشناسان» و «صاحبنظران» مسائل ایران در رسانههایی از قماش بیبیسی فارسی و رادیو فردا را غافلگیر کرد بلکه تضاد میان واقعیت جاری در متن جامعه را با تصویر تخیلی و باسمهای از شرایط ایران- که توسط این رسانههای استمرارطلب ساخته شده بود- به وضوح نشان داد. گستردگی اعتراضات مردمی و میزان خشونت حکومت برای سرکوب این اعتراضات، برای کوتاه مدتی، موجب شد که ادارهکنندگان رسانههای فارسیزبانِ بودجهبگیر از دولتهای خارجی (بیبیسی فارسی، رادیو فردا و…)، مجبور شوند تا حدی از حضور چشمگیر هواداران استمرار جمهوری اسلامی در این رسانهها- که زیر نقاب اصلاحطلبی و اعتدال از حفظ وضع موجود دفاع و همزمان با وقاحتی مثالزدنی انواع تحریف و توهین را نثار دوران پهلوی میکنند- بکاهند. قتل قاسم سلیمانی اما بهانهای شد که دوباره بساط مفتضح استمرارطلبان در این رسانهها بر پا شود و سر و کله مدافعان وضع موجود، پر رنگتر از گذشته، جلوی دوربین و میکروفون این رسانهها، پیدا شود.
هرچند سیاست خارجی دولتهای مالک بیبیسی و رادیو فردا نقش مهمی در جهتگیریهای سیاسی آنها دارد ولی به هیچ وجه نباید از موضوع منافع شخصی و سلیقه سیاسی کارکنان فارسیزبان این رسانهها غفلت کرد. بدیهی است که حیات رسانههایی از این دست در گرو حفظ وضع موجود در ایران است. چون نیک بنگریم، علت اصلی اقبال به امثال بیبیسی فارسی، نه باور به افسانه بیطرفی این رسانههای ریاکار بلکه به واسطه فقدان رسانههای ملی، مستقل و توانمند در خارج و داخل کشور است.
تصور کنید که پس از سقوط جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام دموکراتیک در ایران، با شکلگیری رسانههای آزاد و مستقل، فلسفه وجود امثال بیبیسی فارسی به کلی از بین میرود و دستگاه عریض و طویل آن که از محل مالیات شهروندان بریتانیا اداره میشود، کاملا بدون استفاده خواهد شد. خب، این یعنی خراب شدن لانه شغال و تخته شدنِ ناندانی یک مشت آدم بیاستعداد که هنری جز تلاش برای حفظ وضع موجود و نان قرض دادن به رفقای دسته دیزی خود ندارند. فلسفه وجود رسانههایی از قماش بیبیسی فارسی و رادیو فردا و امثال آنها، مدیریتِ ذهنِ مخاطبان در جهت منافع صاحبان این رسانههاست. آسیب حضور چنین رسانههایی در عرصه سیاست ایران، بارها بیش از منافع محدود و کوتاهمدتی است که ممکن است عاید هواخواهان براندازی جمهوری اسلامی کنند.
از لفاظیهای دار و دسته «کارشناس» و «تحلیلگرِ» آویزانِ تلویزیونهای فارسی که بگذریم، طی این چند هفته اخیر، واکنشها و وراجیهای سلبریتیهای حزب باد وطنی هم، فضای مجازی و دنیای واقعی را آلوده کرده بودند. از بازیگران و کارگردانهای سینما و تئاتر گرفته تا نویسندگان و ورزشکاران مشهور و نیمهمشهور، بدون هیچ اهلیتی، وظیفه خود دیده بودند که مواضعشان را در باب فجایع جاری مملکت، اعلام کنند.
میان این جماعت، وقیحترینهاشان درباره قتل قاسم سلیمانیِ تروریست، مرثیه نوشتند و بیانیه صادر کردند و در غم فقدان این جنایتکار شیعه، فغان کردند. برخی دیگر از این مشاهیر مذبذب که هوا را پس دیده بودند، تصمیم گرفتند که با حسابگری و رعایت فاصله امن، به ظاهر کنار مردم بایستند و با قربانیان خیزش آبان ماه و بازماندگان مقتولین هواپیمای اوکراینی همدردی کنند. آنچه اما در غوغای بیانیهها و اعلام مواضع غایب بود، محکوم کردنِ عامل اصلی تمام این جنایات و سیاهکاریها بود.
علت سکوت سلبریتیهای مفلوک وطنی در قبال جنایات تبهکاران حاکم روشن است. سلبریتیها بنا به شرایطی که وضعیت زیستیشان را شکل میدهند، فاقد هوشیاری حداقلی نسبت به مسئولیت اجتماعیشان هستند و معمولا به خاطر کسب منافع مالی و همچنین استفاده از رانت رابطه با صاحبان قدرت، تن به همکاری با گانگسترهای حکومتی میدهند. این جماعت، معمولا با یکی دو واسطه، تبدیل به ابزار فعالیتهای مجرمانه و ضدمردمی فرقه تبهکار حاکم میشوند.
بیشتر سلبریتیهای شاغل در حوزه سرگرمی اعم از هنرمند یا ورزشکار، به خوبی میدانند پولی که از تهیهکنندگان یا مدیران باشگاههاشان دریافت میکنند، بسیار بیشتر از ارزش کار و استعداد هنری یا فنی آنهاست. این پول، مستقیم یا غیرمستقیم از بیتالمال مردم ایران دزدیده شده و برای رد گم کردن و پاک شدن به عرصه سرگرمی وارد گردیده است. از آنجا که این جماعت متوهم برای کارشان زحمت خاصی نمیکشند و صرفا از روابط و مفاسدشان به چنین درآمدهای هنگفتی رسیدهاند، طبیعی است که برای حفظ منافع مالی و روابط رانتی خود یا با وقاحت به میدان میآیند و تمامقد از فرقه تبهکار دفاع میکنند و یا با گرفتن ژستهای مردمفریب، در برابر جنایتکاران اصلی سکوت میکنند.
این سلبریتیهای ریاکار، چون از یکسو از استانداردهای اولیه حرفهای که در پیش گرفتهاند بیبهرهاند و از سوی دیگر به پول مفت و کلانی که سرداران فاسد و دزدان بیتالمال به حلقومشان میریزند عادت کردهاند، تمام تلاش خود را برای حفظ وضع موجود به کار میگیرند و در این راه از هیچ وقاحتی رو گردان نیستند.
سالها پیش، در میانه دهه سیاه و خونین شصت خورشیدی، دلخوشی بسیاری از مردم افسرده ایران در صبحهای جمعه، شنیدن برنامه «صبح جمعه با شما»- نسخه نیمهجان و اسلامی شده برنامه «شما و رادیو»ی پیش از انقلاب- بود. زندهیاد منوچهر نوذری که آن سالها بیشترِ بار آن برنامه را به دوش میکشید، معمولا در بخشی از آن، شخصیتی به نام آقای مُلَوَّن* را بازی میکرد که نماینده ریاکاری موجود در جامعه ایران بود. گفتار و رفتار آقای ملوّن مجموعهای از بیشرمی و تناقض را نمایش میداد که بدون کمترین خجالت و عذاب وجدانی، با نیش باز و وقاحتی مثالزدنی به چشمان مخاطبش زل میزد و به آنی حرفش را عوض میکرد. اگر مرحوم نوذری فرصت بازگشت به این جهان فانی را مییافت، با دیدن سلبریتیهای جامعه امروز، نیازی به خرج خلاقیت و تیپسازی نمیداشت و میتوانست با تقلید رفتار و گفتار هر کدام از این سلبریتیهای وطنی، نهایت ریاکاری و وقاحت را بازنمایی کند.
*«مُلَوَّن» در دستور زبان عربی، صیغه مبالغه از ریشه «لون» به معنی رنگ است که به فارسی میشود آدم بوقلمونصفت و رنگارنگی که شخصیت باثباتی ندارد و براساس منافع آنیاش رنگ عوض میکند.
همانگونه ، که صادق قطب زاده و بنی صدر و بازرگان و دیگر تحصیل کردگان ، ساکنین خارج نشیین و داخلی از جمله ، فرانسه و اتحادیه اروپا ، برای فرصت و جاه طلبی خود و شراکت در غارت ایران به هرقیمتی با دروغ حتی با نام خدا و دین و تهمت و افترا و شایعات ، شورای گذار پشت پرده ای در نوفل لوشاتو را برای حکومت غارت با اتحادیه اروپا با اجازه ، عمو سام برپا کردند .
اما اینبار به جای فرانسه ، این شورای گذار جدید ، در هامبورگ و برلین سربر اورده و معاونش ، پدرزن ، وزیر امورخارجه ، ثابق المان ، جناب اسکار فیشر میباشد ،
همان شخصی که توانست ، حتی چند نفر از ایرانیان المانی شده ، طرفدار مماشات بارژیم اخوندی را بنام کاندید و نماینده ، حزب سبز ، به مجلس المان وارد کند .
اقای فیشر ، بعد از پایان خدمت در وزرات خارجه ، از اواخر ۲۰۰۹ میلادی با عنوان مدیریت شرکت عظیم نفتی اذربایجان و همکاری با گاز پروم روسی ، که گرهارد شرویدر نخست وزیر ثابق المان مثل او از همان زمان تا به امروز از مدیرانش میباشد ، در هدایت نقشه کنترل منابع نفت و گاز دریای مازنداران نقش کلیدی برای این شرکتهای نفتی غارتگر بازی میکند و از چهرهای کلیدی در طرح بلعیدن سهم ایران از دریای مازندران ، توسط روسیه و اذربایجان و دیکر شرکای کمونیست ثابق بوده و میباشد ،
این مافیای غارت اتحادیه اروپا و روسیه ، اگر ثابق سرمایه گذاریش بر روی تشکیلات کنفدراسیون دانشجوئی خارج و داخل برای تغیر رژیم ایران بوده .
این مرتبه ، برروی میدان دادن و حمایت کردن از گروهائی ، با عنوانین ، خودمختاری و فدرالیسم طلب و اقلیت قومی و زبان مادری ، و هرانچه که باعث تفرقه و جدائی ،هویت ایرانی و جغرافیای ان میشود را در زیر نامی تحمیلی – ( شورای گذار )
مجددا ، از اتحادیه اروپا ، نه از پاریس ، بلکه برلین و هامبورگ میخواهند ، با مثال ، « در بیان ، لنگه کفشی غنیمت است » ، ( شورای گذار ، براتی ، شریعتمداری ) ، فدرالی ، خودمختاری ، را به مردم تحمیل کنند .
جمهوری اسلامی ، نمی خواهیم ، نمیخواهیم .
حکومت مشروطه ، حق مسلم ماست ، حق مسلم ماست .
رضا شاه روحت شاد .
ما خواستار ، برپائی مجدد ، حکومت مشروطه شاهنشاهی پارلمانی ، سکولار دموکرات در ایران میباشیم .
کانون نویسندگان ، حزب توده ، فدایی ، سندیکاهای کارگری ، مادران فلان و بهمان ، ۱۴ معصوم چرا ساکت هستند
در آن جعبه چیز سیاهتری است؟
https://news.gooya.com/2020/01/post-34566.phpشبکه خبری سیانان میگوید خانم اولنا مالاخووا، ۳۸ ساله، یکی از قربانیان سرنگونی هواپیمای اوکراینی در ایران، رئیس دو شرکت بود که یک گزارش سازمان ملل متحد آنها را با نقض تحریم های تسلیحاتی این سازمان علیه لیبی مرتبط می کرد.
https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=199165ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
عزیزان من ، ببینید کی گفتم ، آخرش می فهمید که دو متحد جنایت در سوریه ، پوتین و خامنه ای، در زدن این هواپیما دست داشته ا ند .
۱) چرا لاوروف همان نسخه مسخره سپاه را تکرار کرد ؟ و گردن امریکا انداخت ؟
۲) این هواپیما اوکراینی است ، هواپیما بوئینگ امریکایی است ( از نظر پوتین اوکراین باید هواپیما های روسی بخرد ، نه امریکایی)
۳) مسافران ان طبقه متوسط ، ضد خامنه ای و نظامهای استبدادی روسی ، دارای تابعیت دوگانه ( انهم از کانادا که اصلا در بازیهای ملاها مثل مارکسیست های روسی مستقر در اروپا ، وارد نمی شوند ، برای ملاها لابی نمی کنند ) ، کانادا یک دولت لیبرال دارد که هر از گاهی با روسیه و چین سرشاخ می شود ، با سلطان جنایت کار سعودی عشق جدید پوتین هم سر شاخ است ، در سازمان ملل در مورد حقوق بشر موی دماغ رژیم های ضد بشری است که پوتین به انها علاقه ویژه دارد .
در ان جعبه سیاه ، تمام سیاهی های امپریالیسم روسیه و کلوپ جنایت کاران فاسد پوتین نهفته است . ملاها می خواستند انرا تحویل دهند چون نمی دانستند که چنین خطری برای روسیه ممکن است داشته باشد ، اما روزی که لاوروف امد بیرون و از انها و داستان مزخرفشان دفاع کرد ، به انها گفت جعبه را ندهید ، ما پشت شما هستیم . به همین دلیل سخنگوی زیباروی وزارت خارجه روسیه ( که بالاترین سطحی است که یک زن می تواند در روسیه به ان برسد ) امد و به برایان هوک که در برابر تهدیدات پوشالی جانشین کودتاگر روسی سپاه ، قصاب مردم ایران ، سوریه ، یمن و عراق به او یاد اور شد که خرجش یک چرخش بهپاد است ، هشدار داد و انرا محکوم کرد .
در وقایع فاجعه بار اخیر این فقط مواجب بگیران رسانه های فارسی زبان و سلبریتی ها نبودند که چهره کریه و ذات وقیح خود را بیش از پیش در یک استریپ تیز چندش آور به نمایش گذاردند. پایوران فرهنگی لجنزار تشیع اثنی اعشری از استالینیستهای شیعه موسوم به چپ ساکن در کشورهای کاپیتالیستی تا تاریک اندیشان دینی ساکن در کشورهای سکولار و مدرن تا نویسندگان و هنرمندان و ژورنالیستهای به اصطلاح آوانگارد و مستقل درون مرز و برون مرز تا روشنفکران کشته مرده اسلاوی ژیژک و نوام چامسکی تا تحلیل چی های موسوم به اساتید دانشگا های تورنتو و کلمبیا و صیغه زاده هایی که با رانت مقام اوزما لیسانسی آبکی در مدیریت بازرگانی اخذ نموده و دوره کارورزی خود را در مناطق قرمز آمستردام و گی کلابهای لندن و بوستون و استکهلم گذرانده اند تا انواع گونه های رو به انقراض یهود ستیز و غرب ستیز و نسبیت گرایان فرهنگی و متولیان بازگشت به خویش، در یک اورجی تهوع آور تلویحا و تصریحا مراتب سرسپردگی و ارادت خالصانه خود را تقدیم مقام اوزما نموده و با دهن دریدگی بی مانند ،باران فحاشی را نثار مقامات آمریکایی کردند. تمام این حشرات، شارلاتانهایی فاشیست ووقیح و فاسد هستند که در تاریخ معاصر، نظیر آنها را به سختی می توان در دیگر کشورهای جهان یافت.