آیتالله محمدتقی مصباح یزدی روز جمعه ۱۲ دی ۹۹ در سن ۸۶ سالگی بر اثر بیماری مُرد. مصباح یزدی برخلاف آنچه اصلاحطلبان تلاش میکنند نشان دهند، در شکلگیری انقلاب اسلامی و تربیت افرادی که بتوانند ساختار نظام را پس از انقلاب ۱۳۵۷ در دست بگیرند نقش داشته و در دو دهه گذشته بنیادهای ذهنی و عینی به مثابه چهره واقعی جمهوری اسلامی تمام و کمال به نمایش گذاشته است.
در حالی که روحالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ و علی خامنهای معمار نظام جمهوری اسلامی به شمار میرود، محمدتقی گیوهچی یزدی مشهور به محمدتقی مصباح یزدی در تربیت نیروهای انقلابی و ولایی و تثبیت پایههای فکری و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نقش ویژهای ایفا کرده است.
مصباح یزدی در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد رسید و هرچند از پیش از انقلاب و تا یک دهه پس از آن در حاشیه به تألیف کتاب و تدریس در حوزه علمیه مشغول بود، ولی از سه دهه پیش به عنوان یکی از تئوریسنهای جمهوری اسلامی به فعالیت تبلیغی اشتغال داشت تا آنطور که خودش گفته، نسلی از «متخصصان» برای مقابله با اندیشههای انحرافی و التقاطی تربیت کند تا آنها بتوانند حوزههای امنیتی، اجرایی و قانونگذاری را اشغال کرده و بقای نظام جمهوری اسلامی را حفظ کنند.
مصباح یزدی اگرچه ظاهرا طی چهار دهه گذشته مسئولیت اجرایی به عهده نگرفت اما وی نمایندگی استان خراسان رضوی در مجلس خبرگان رهبری، عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را در کارنامه دارد.
او که در رهبر کردن علی خامنهای نیز نقش بسزایی ایفا کرده، در دو دهه گذشته با راهاندازی امپراتوری سیاسی-اقتصادی خود به عنوان یکی از گروههای مافیایی رژیم ایران، از سوی عدهای به عنوان «پدر معنوی» نظام شهرت یافت.
در این میان، برخی از اصلاحطلبان تلاش دارند به سود جناح خود در طرفداری از انقلاب اسلامی و «دوران طلایی امام»، نشان دهند که مصباح یزدی مخالف انقلاب بوده و با روحالله خمینی روابط خوبی نداشته است. این طیف در حالی که سراپای نظام جمهوری اسلامی از خشونت خونین است، مصباح یزدی را فردی «خشونتطلب» بدانند و نظام جمهوری اسلامی را که مورد دفاع آنهاست نسبت به مصباح یزدی و امثال وی متفاوت قلمداد کنند.
از سوی دیگر، همزمان با مطرح شدن مصباح یزدی از دهه ۷۰ خورشیدی به بعد، اصلاحطبان در رقابت برای کسب قدرت، تبلیغ میکردند که او در انقلاب و تشکیل نظام نقشی نداشته پس نباید از سفره انقلاب بهرهمند شود. مصطفی فقیهی روزنامهنگار اصلاحطلب و صاحبت امتیاز پایگاه خبری «انتخاب» در خرداد ۹۳ در مطلبی که برای دفاع از روحیه انقلابی حسن روحانی نوشته بود، با انتقاد از مصباح یزدی نوشت: «چرا در میان صدها اعلامیهای که از سال ۵۰ تا ۵۷ امضا شده، یک اعلامیه با امضای جناب آقای مصباح دیده نمیشود؟»
این در حالیست که مصباح یزدی پیش از انقلاب فعالیتهای پژوهشی زیادی در حوزه مخالفت با کمونیسم انجام داده و هرچند در میدان انقلاب حضور نداشته اما از طرفداران و نظریهپردازان افراطی نظام اسلامی بوده و این را هم در مناظرههای معروف پس از انقلاب با حزب توده ایران و چریکهای فدایی خلق به نمایش گذاشته و هم در کلاسهای خود به تبلیغ آن میپرداخته است. وی که پیش از انقلاب مخالف نقشی به عنوان «ولایت فقیه» بوده اما پس از آنکه علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی شد، مصباح یزدی به یکی از مدافعان و مبلغان دو آتشهی ولی فقیه تبدیل شد.
مصباح یزدی در دهه ۴۰ خورشیدی در گروهی به نام «ولایت» فعالیت داشت که با هدف مطالعه جمعی درباره «حکومت اسلامی» تشکیل شده بود. او همزمان در «مدرسه حقانی» که از زیرمجموعههای مهم حوزه علمیه قم است فعال بود که یکی از مخازن تربیت افرادی به شمار میرود که در انقلاب ۵۷ و پس از آن در تشکیل حکومت اسلامی نقش ایفا کردند.
او همچنین در مؤسسه «در راه حق» برنامههای «اثبات حقانیت اسلام» را تدوین کرد و آموزش داد. همکاری مصباح یزدی با این مؤسسه تا سال ۱۳۶۶ ادامه یافت و او سپس بنیاد فرهنگی «باقرالعلوم» را تأسیس کرد. هشت سال بعد در سال ۱۳۷۴ مصباح یزدی با راهاندازی «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» تعلیم جوانان ولایتمدار را بطور جدی آغاز کرد.
محسن غرویان از شاگردان مصباح یزدی که بعدها به منتقدان او تبدیل شد در آبان ۹۴ در گفتگویی از وجود اتاقی شبیه اتاق بازجویی یا اتاق تفتیش عقاید در ساختمان «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» خبر داد: «در زیرزمین موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، اتاقی بود که روی آن نوشته شده بود ورود مطلقا ممنوع. این اتاق کاملا به اتاقهایی که ساواک در آن اقدام با بازجویی میکرد شباهت داشت. در این اتاق به هر فردی از اساتید و طلاب که مانند آنان فکر نمیکرد، فحاشی میشد و الفاظ رکیک به آنها نسبت داده میشد. تمامی این مسائل در زمان دولت آقای احمدینژاد صورت میگرفت.»
مصباح یزدی در نخستین سالهای پس از انقلاب به عنوان نظریهپرداز و همچنین نماینده حوزه علمیه قم و مذهبیها در کنار عبدالکریم سروش، احسان طبری و فرخ نگهدار در سلسله مناظراتی با چپها و کمونیستها شرکت کرد. او همچنین کتابی شش جلدی با عنوان «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» به عنوان «فیلسوف» و نظریهپرداز حکومت اسلامی منتشر کرد.
این تلاشها ادامه داشت تا اینکه او از دو دهه پیش با موافقت علی خامنهای «طرح ولایت» را با همکاری بسیج دانشجویی دانشگاههای سراسر ایران راهاندازی کرد. گفته شده است که ۶۰ هزار دانشجو در دورههای «طرح ولایت» آموزش دیدهاند.
علیرضا زاکانی نماینده کنونی مجلس شورای اسلامی، محمد دهقان عضو کنونی حقوقدان شورای نگهبان از جمله نخستین دانشجویان بسیجی در دهه ۷۰ بودند که در این طرح شرکت کرده و در تیم اجرایی آن نقش داشتند.
مصباح یزدی همچنین با شکلگیری اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ جمعی از شاگردانش را برای تأسیس «قرارگاه فرهنگی عمار» هدایت کرد تا آنطور که گفته میشد «غبارها از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ را زدوده و صدای آیتالله علی خامنهای باشند». مصباح یزدی متوجه شده بود که رهبران جنبش سبز با اصل نظام مشکلی ندارند و مشکل آنها شخص علی خامنهای است. وی در اینباره گفته بود: «سلسلهجنبان این قضایا هر که بود، در صدد حذف ولایت فقیه از نظام سیاسی کشور بود.»
همه این شواهد نشان میدهد که مصباح یزدی نه تنها در شکلگیری جمهوری اسلامی نقش داشته بلکه از یکسو به تولید محتوا برای تشکیل حکومت فرقهای شیعه بر پایه ولایت فقیه میکوشیده و از سوی دیگر به تربیت نیروهایی میپرداخته است که بتوانند ساختار نظام را در دست گرفته و آن را حفظ کنند.
مطرح شدن نام مصباح یزدی اما از نیمه دهه ۷۰ خورشیدی آغاز شد؛ چند سال پس از مرگ خمینی و زمانی که مهرهچینی علی خامنهای برای تحکیم جمهوری اسلامی قوت گرفت و با راهاندازی پروژه امنیتی اصلاحات، جریانی به عنوان «اصلاحطلبان» دولت را با ریاست محمد خاتمی در دست گرفتند، مصباح یزدی نیز با اعلام مواضع عمومی و تند درباره علوم انسانی و روش حکومتداری اسلامی وارد عرصه تازهای در دفاع از افکار ارتجاعی و عصرحجری نظام جمهوری اسلامی شد که وظیفهی پروژه امنیتی اصلاحات بزک کردن آن بود.
در این میان، هرقدر اصلاحطلبان چهرهای کاذب و بزک کرده از جمهوری اسلامی به مردم و دنیا نشان میدادند، مصباح یزدی در جهت بازی دوگانه یا دوقطبی برای حفظ جامعه پشت نظام، هرآنچه در بنیان فکری و عملی نظام بود، علنی و بیپرده بیان میکرد. او بال راست نظام را به حرکت در میآورد تا بال چپ بتواند مردم را پشت خود بسیج کرده و نظام به جولان دادن خود در میدان بیرقیب ادامه دهد.
مصباح یزدی در یک نماز جمعه در سال ۱۳۷۸ گفته بود: «ما در قرآن دستور ارهاب داریم و افرادی که با ادبیات عرب آشنا هستند بروند معادل ارهاب را پیدا کنند. حالا اگر من الان بگویم معنایش چیست فردا روزنامهها تیتر میکنند که فلانی طرفدار تروریسم است.»
مصباح یزدی همچنین بر صدور و اجرای حکم اعدام برای افرادی که به تعریف شریعت اسلام «مشرک و مرتد» به شمار میروند نیز تأکید داشت و یکی از مصادیق «شرک» را مخالفت با ولایت فقیه میدانست. او مخالفان نظام جمهوری اسلامی را محاربانی میدانست که باید اعدام شوند. بسیاری از شاگردان و مریدان مصباح یزدی در کلانشهرها گروههای فشار را فعال کردند که بارها در روند برگزاری جلسات و نشستها در دانشگاهها و موسسات پژوهشی، «انجیاو»ها و حتی نمایش برخی فیلمها در سالنهای سینما یا اجرای برخی تئاترها اختلال ایجاد کرده و اقدام به حمله فیزیکی کرده و با گسترش رعب و وحشت از فعالیتهای سیاسی و مدنی جلوگیری میکردند. همان گروههای فشار که «آتشبهاختیار» به شمار رفته و بازوی تبلیغاتی و در عین حال سرکوب ٰرژیم هستند.
در همان دوران بود که «استاد تمساح» از نیکآهنگ کوثر کاریکاتوریست در سال ۱۳۷۸ در روزنامهای به نام «آزاد» منتشر شد. کاریکاتوری که در آن تمساحی دیده میشود که فیگور معروف کاریکاتوریست را در دُم خود گرفتار کرده ولی همزمان اشکهایی به مصداق «اشک تمساح» میریزد!
این کاریکاتور که بیدرنگ مصباح یزدی را که شاگردانش وی را «استاد مصباح» میخواندند تداعی میکرد مورد اعتراض شدید آنها قرار گرفت که به پوزش منتشرکنندگان و بازداشت نیکآهنگ کوثر انجامید. اما این کاریکاتور کار خودش را کرد و با اعتراضاتی که از سوی حزباللهیها علیه آزادی بیان به راه افتاد، نه تنها به یکی از فیگورهای ماندگار نیکآهنگ کوثر تبدیل شد بلکه در افکار عمومی نیز مصباح و ملایان بیش از پیش مترادف تمساح و حرفها و اشکهای دروغین شدند.
آن حامی خشونت، آن مدافع حکومت، آن دارند حال خراب، دوری گزین از شراب، محمد تقی گیوهچی معروف به مصباح بود و اشکش به هنگام تولد چون اشک تمساح بود و از آن جهت در خفا او را تمساح یزدی خواندندی! نقل است که به وقت خروج از شکم مادر دست قابله را چون تمساح گاز گرفتی و بعد ذکر حق گفتی. pic.twitter.com/STt6O912U8
— Nik Kowsar نیک آهنگ کوثر (@nikahang) January 1, 2021
مصباح یزدی را همچنین از حامیان پروژه قتلهای زنجیرهای میدانند. آیتالله عزیزالله خوشوقت پدر عروس خامنهای و از دوستان بسیار نزدیک مصباح یزدی که نام وی در پرونده قتلهای زنجیرهای بر سر زبانها افتاد از جمله صادر کنندگان فتواهای قتلهای زنجیرهای بوده است.
مصباح یزدی نه تنها مانند مشروعهخواهان دوران انقلاب مشروطه و همهی خشکاندیشان مرتجع، دیدگاههایی به شدت ضدغربی و ضدآزادی و تجدد و در نتیجه ضدمردمی داشت بلکه دیدگاههای وی اساسا ضدایرانی و فرقهای بود. او چند ماه پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۹۲ و در حالی که با دولت احمدینژاد زاویه پیدا کرده بود، تأکید کرد: «مراقب باشیم کسانی سر کار بیایند که اولویتشان مسلمان بودن است نه ایرانی بودن!»
مصباح یزدی به عنوان یکی از ارتجاعیترین آخوندهای تاریخ معاصر ایران و از معماران فکری جمهوری اسلامی در حالی از سوی طرفدارانش به عنوان «عالِم» و «فیلسوف» شناخته میشود که نسلهای آگاه ایران و افکار عمومی او را «ابوبکر البغدادی ایران» و «مقدسنمای بیشعور» میدانند.
مصباح یزدی شخصیتی فرومایه و پاچهخوار نیز داشت و در مجیزگویی از فردی مانند علی خامنهای از هیچ کلام و اقدامی فروگذار نمیکرد بطوری که حتی یکبار در مقابل دوربینها به پای خامنهای افتاد و نعلین او را بوسید!
مصباح یزدی بارها به اینکه در جمهوری اسلامی مردم حق و حقوقی برای ابراز نظر و دخالت در امور کشور ندارند و ولی فقیه همهکاره است تأکید کرده بود. از جمله اینکه «مردم چکاره هستند که به کسی حق بدهند! مگر خودشان چنین حقی دارند؟» و همچنین در چاپلوسی خامنهای گفته بود «خدا را شاهد میگیرم که جامعه ما لیاقت چنین رهبری را ندارد!»
در مقابل هم علی خامنهای مصباح یزدی را «مطهری زمانه» خوانده بود و او را فردی با علم، بصیرت و صفا میدانست: «بنده به سهم خود قدر آقای مصباح را میدانم. ایشان در کشور و برای اسلام وزنهای هستند. انصافا امروز نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد… هم علم، هم بصیرت و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است.»
من شخصا از مردن خیلی زود هنگام ان مرد ابله متاسفم! امیدوارم که این اخوند ها صدها شاید هزاران سال زندگی کنند و زجر بکشند !
برای این حیوانات پلید مرگ خیلی مفت در رفتن از جنایات شون خواهد بود!
البته مردم ایران از مردن این آخوند خوشحال هستند. ولی جشن واقعی را باید روزی گرفت که همه این جنایتکاران از ایران رانده شوند. مصباح یزدی همراه با علی خامنه ای و علی اکبر ولایتی از جانب خمینی برای پی گیری نظریه مدرس جهت به آتش کشیدن منطقه و فراهم نمودن زمینه جنگ سوم جهانی انتخاب شده بود . هر کدام از این سه نفر ، پیش از مرگ خود باید یک نفر را جهت ادامه این فتنه به دونفر دیگر معرفی و توصیه نماید. این رژیم نمونه تمام عیار یک رژیم اهریمنی برای نابودی جهان است. متأسفانه عمق دشمنی این رژیم با بشریت ، هنوز آن طور که باید ، برای بسیاری روشن نشده است. به امید آن روز .
هیچکس به فکر فرشته ها نیست ، هفتا د دو فرشته ای که باید از این جاهل زشت و کرکس مرده خوار در بهشت پذیرائی کنند ، هیچ کس ،هیچ کس .
زبانم لال در عدالت خداوند شکی ندارم ولی لااقل پرسشی ؟ اظهار نظری ؟ انتخاباتی ؟ هفتادو دو فرشته بیگناه را صبح سحر بیدار میکنند که بر خیزید ، تازه داماد شما تمساح یزدی در راه است ! فرشته چاق و چله ای دهن دره ای کرد و گفت : ای شانس بخشکی که خمینی شیاد هم نصیب ما شد و دیگری گفت: حتما خبر نداری که این موش صحرائی اسهال کرونائی دارد . صدای گریه و ضجه هفتاد د و فرشته آشفته آسمان بهشت را پر کرد . ما همه همدردیم ، آغا هنوز در اینجاست ، با ماست . بله با وفا !
من موندم و شادی مردم از ” ریق رحمت ” ملایان !
خب, یواش یواش سید علی روضه خوان هم می ماند و حوضش و سرزمین و ملت سوخته ایران. بر لاشه متعفن یکدیگر نیز نماز ریق رحمت می خوانند و ملت توسری خورده و حقیر شده ایران نیز شاد و رقصان از این سقط شدن ها!
به راستی ثمره این درختان ” علم و علامه و عظمی علگای اسلام شیعی” در این قرون گذشته تا به حال برای ما مردمان چه بوده است؟ هیچ!؟ …همان هیچی که سرکرده جاهل اینها در هواپیما به تمسخر گفت؛ ” هیچ !” هیچ احساسی برای این سرزمین و مردمانش ندارم…همین هیچ!… و همین هیچ ها هم فریاد می زدند که : روح منی…!؟ حماقت و جهالت و..
هم این خود هیچان گفتند که این ملت هیچ اند و هیچ ” حقی ” هم ندارند…یعنی این مردمان، ما مردم تنها برای این خلق شده و زنده هستیم که مانند حیوانات در خدمت ملایان باشیم؛ خود و خانواده و ناموسمان! چه هیچ حقی ندارند؟
چرا همین امروز نمی آموزیم که ملایان ویروسی خطرناک برای حیات انسان هستند، ویروسی که مغزها را بیکاره و خالی از اندیشه می کند…
من ماندم اما که ما مردم چگونه این حقارت، ذلت و ستم را تحمل می کنیم ؟
پاینده بماند ایران
حیف آن نان ایرانی که تو از آن تغذیه کردی . که تونستی دشمن ایران و ایرانی شوی
متاسفانه این قماش ابله زیادتر از دیگران هم عمر میکنند. و تعدادشون متاسفانه خیلی زیاد است. به اینها باید گفت مفسد فی الارض!!! انگار که اینها نمایندگان شیطان روی زمین اند! و وظیفه شان این است که بد و خوب را بازی کردن نقش بد محض به مردم یاد بدهند!
اخوند شدنم کی ز ره تحسین بود
بادی به هوا دادم و او تکفیر بود
واقعا که همان بهتر که مثل بقیه شون بدرک واصل شد! شاید هم درک به این واصل شد!!!
اینجور افراد بخصوص اخوند های با و بدون پشم و پیله مخشون به خاتم ال عن بیا(سوراخ ماتحت) وصل است. بوی گند افکارشان از اعمالشان معلوم میشود. این اخوند خیلی واضحتر از بقیه است ولی هستند کسانی که مثل مسعود رجوی ظاهر ساز تر هستند. رجوی فقط ریشش را تراشیده و خود را پشت مریم رجوی که بیشتر به یک بازیچه شباهت دارد قایم کرده. ولی بحال مردم ایران اگر او قدرت را بدست بگیرد!
اشکال کار در ریشه افکار که ارتجائی و تبهکار انه است میباشد. انهم در مذهبی که از فرهنگ عقب مانده ریشه گرفته لنبان دارد.
آخوندک دهـن گشادى که خوشبختانه زیاد عمر نکرد ( مثل بقیه آخوند ا ) و بدرک واصل شد ?
آیا نسل آخوند و ارتجاع سیاه ریشه کن خواهـد شد ؟!؟!؟!؟
این متنِ جامع و حتی کاملی است که نتیجه اشغال ایران و منطقه به دست تازیان و عواقب ناخوشایند آن را تا حدودی نمایان می کند، به نظر من باور کنید فقط تا حدودی!! این چند جمله از این نوشته شاهد ادعایم است:
“همه این شواهد نشان میدهد که مصباح یزدی نه تنها در شکلگیری جمهوری اسلامی نقش داشته بلکه از یکسو به تولید محتوا برای تشکیل حکومت فرقهای شیعه بر پایه ولایت فقیه میکوشیده و از سوی دیگر به تربیت نیروهایی میپرداخته است که بتوانند ساختار نظام را در دست گرفته و آن را حفظ کنند.”
“در این میان، هرقدر اصلاحطلبان چهرهای کاذب و بزک کرده از جمهوری اسلامی به مردم و دنیا نشان میدادند، مصباح یزدی در جهت بازی دوگانه یا دوقطبی برای حفظ جامعه پشت نظام، هرآنچه در بنیان فکری و عملی نظام بود، علنی و بیپرده بیان میکرد. او بال راست نظام را به حرکت در میآورد تا بال چپ بتواند مردم را پشت خود بسیج کرده و نظام به جولان دادن خود در میدان بیرقیب ادامه دهد.”
رسیدن روح شنیع این قاتل خونخوار و دشمن قسم خورده ایرانزمین را باید به همه ایران دوستان تبریک گفت.
از سوی دیگر برای اهالی جهنم باید تاسف خورد که این ملای دهشتناک از امروز هم نشینان میشود!
به مردم عزیز کشورم به درک واصل شدن فسیل متعفن و پیر خرفتی را که بقول مولوی حتی ریش سفیدش هم نتوانست جلو حماقت کله پوکش را بگیرد تبریک میگم
حیف شد که نتونستیم بفرستیمش تو اردوگاه اجباری سراوان برای بیگاری و خدمت به مردم عزیز سیستان و بلوچستان ولی بقیه الدنگها هستند اصلا نگران آبادانی جاده هاتون نباشید
یک سگ کمتر و یک ملت راضی تر
جشن باید گرفت و شیرینی پخش کرد
امثال مصباح (حیف نام گیوه چی که شغل کارگران با شرافت است که بر او گذاشته شود. او همان مصباح بر وزن تمساح است که در موقع لزوم به بچه ی خودش هم رحم نمی کند.)، در این جمهوری خون و جنایت کم نیستند. او هیچ عقیده ای از خود ابراز نمی کرد. او عقاید خامنه ای را به زبان می آورد تا از زبان روشنفکر خودخوانده بیرون نیامده باشد. قتلهای
زنجیره ای هم نمی توانست بدون اطلاع او که در همه کارها، کوچک یا بزرگ دخالت می کرد و می کند، انجام پذیرفته باشد. این جنایتکاران فقط نقش پوشش برای روز مبادا را داشتند و دارند. روزی که کسی سوالی کند و او جواب بدهد که نمی دانسته است چنانکه با پررویی تمام گفت مسئول صدا و سیما را انتخاب می کند ولی کنترلش دست او نیست. شرم، ستایش برانگیزترین واژه فارسی است.
اگر مصباح توانسته فتواهای آنچنانی در باره ی تجاوز بازجو به زن متهم و یا مرد متهم ویا کافر و ملحد بودن مخالف ولایت اخوندصادر کند فقط به پشتوانه ی وجود نیروهای سرکوبگر و بیتفاوتی و بیخیالی مردم ایران بود ضمنا تمامی اخوندکها همه نام مستعار دارند تا در مواقع خطر بتوانند با هویت جعلی وجود کثیفشان را نجات بدهند یک نمونه آن همین مردک ملعون بود که فامیلی او گیوه چی بود ولی آنرا به مصباح یزدی تغییر داده بود