بهرام بیضائی زیر ذرّه‌بین بهمن مقصودلو

- مستند «بهرام بیضائی، موزائیک استعاره‌ها» که در سه قسمت و در مجموع 75 دقیقه چندی پیش از تلویزیون «ایران اینترنشنال» پخش شد. در قسمت اول و دوم این مستند مقصودلو موضوع‌ها و تم‌های اصلی فیلم‌های بیضائی را به عنوان یک سینماگر مؤلف با آوردن بخش‌های کوتاهی از فیلم‌هایش مورد بررسی قرار می‌دهد. بدنه اصلی این مستند تشکیل شده از دو مصاحبه‌ای که مقصودلو به فاصله بیست سال از همدیگر با بیضائی، اولی در ایران و دومی‌ در سانفرانسیسکو آمریکا، یعنی محل زندگی بیضائی در ده سال گذشته، انجام داده است. شیوه نوینی که مقصودلو در این اثر به کار بسته، که در فیلم‌های قبلی او نبود، حضور خود مقصودلو در بخش‌هایی از فیلم در برابر دوربین است که به منظور تقویت انسجام فیلم و ارائه اطلاعات بیشتر به تماشاگر نکات طرح شده را بیشتر می‌شکافد.

جمعه ۳ بهمن ۱۳۹۹ برابر با ۲۲ ژانویه ۲۰۲۱


چندی پیش مستند «بهرام بیضائی، موزائیک استعاره‌ها» ساخته دکتر بهمن مقصودلو از شبکه «ایران اینترنشنال» پخش شد. بهمن مقصودلو گرچه شاید بیشتر با سری فیلم‌های مستندش درباره هنرمندان سرشناس ایران شناخته می‌شود ولی در زمینه ترویج ادبیات سینمایی و ارتقاء فرهنگ سینمایی ایران هم خدمات شایانی کرده است.

پیش از انقلاب اسلامی، مقصودلو سردبیر «ستاره سینما»ی ماهانه، مسئول بخش هنری مجله «روشنفکر»، بنیانگذار و مدیر سری کتاب‌های ویژه سینما و تئاتر بوده است. وی علاوه بر ترجمه و تألیف چندین کتاب به فارسی همچنین صاحب تألیفاتی به زبان انگلیسی در زمینه‌ی سینماست ازجمله کتاب مرجع دانشگاهی «سینمای ایران» (انتشارات دانشگاه کلمبیا در نیویورک ۱۹۸۷) و کتاب «علف: داستان‌های ناگفته، درباره ساخت فیلم علف: نبرد یک قوم برای بقا» (انتشارات مزدا ۲۰۰۸). دکتر مقصودلو قبل به عنوان تهیه‌کننده در تلویزیون ملی ایران و با مستندسازی فعالیت خود را در عرصه‌ی هنر سینما آغاز کرده است.

مقصودلو پس از انقلاب به تهیه‌کنندگی در زمینه فیلم‌های داستانی نیز پرداخت از جمله در «منهتن به روایت ارقام» از امیر نادری در سال‌های ۱۹۹۳-۱۹۹۴؛  فیلمی‌که در جشنواره‌های ونیز، تورنتو، لندن و شیکاگو شرکت داشته است. فیلم‌های او چه به عنوان کارگردان و چه تهیه‌کننده در بیش از ۱۰۰ جشنواره به نمایش در آمده و جوایز متعددی گرفته‌اند. مقصودلو به عنوان عضو هیئت داوران و سخنران نیز در جشنواره‌های متعددی شرکت داشته است. او تهیه‌کننده فیلم «هفت مستخدم» ساخته داریوش شکوف با شرکت بازیگر افسانه‌ای سینما، آنتونی کوئین، در ۱۹۹۶ است.

داریوش شکوف، آنتونی کوئین، بهمن مقصودلو سر صحنه‌ی «هفت مستخدم»

فیلم «خاموشی دریا» ( ۲۰۰۴) به تهیه‌کنندگی او و به کارگردانی وحید موساییان با شرکت در ۲۰ جشنواره سینمایی برنده ۶ جایزه معتبر از جمله در جشنواره ساندانس رابرت ردفورد شده است.

مقصودلو با مستند «اردشیر محصص و کاریکاتورهایش» (۱۹۷۲) مستندسازی خود و با پخش آن از  تلویزیون ملی ایران فعالیت سینمایی خود را شروع می‌کند. سپس با وقفه‌ای طولانی بعد از انقلاب با «احمد شاملو، شاعر آزادی» (تهیه و کارگردانی ۱۹۹۸) آن را ادامه می‌دهد. دیگر فیلم‌های مستند مقصودلو عبارتند از «احمد محمود، نویسنده انسانگرا» (تهیه، کارگردانی و تدوین ۲۰۰۴)، «ایران درودی، نقاش لحظه‌های اثیری» (نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان، ۲۰۱۰). از فیلم «اردشیر محصص و کاریکاتورهایش» به بعد مقصودلو بیشتر تمرکز خود را بر تاریخ سینمای ایران گذاشته و چندین کار در این زمینه تهیه می‌کند که عبارتند از  «کیارستمی: یک گزارش» (نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان ۲۰۱۴)، «لبه تیغ: میراث بازیگران زن سینمای ایران» (نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان ۲۰۱۷) و «بهرام بیضائی، موزائیک استعاره‌ها». مقصودلو در حال حاضر روی فیلمی ‌درباره داریوش مهرجویی  و فیلم دیگری ‌درباره نجف دریابندری کار می‌کند که قرار است در سال ۲۰۲۱ پخش شود.

چندی پیش مقصودلو در مصاحبه‌ای با کیهان لندن درباره شرایط تاریخی ظهور موج نو سینما در کشورهای مختلف از جمله در ایران پرداخت. در این گفتگوی مفصل مقصودلو از سنجه‌های مشخصی برای تعیین سینماگران و فیلم‌های موج نو صحبت به میان آورد. از نظر وی فیلم‌های متعلق به این جریان هم از نظر محتوا باید مدرن باشند یعنی ارزش‌های سنتی را به چالش بکشند و حرفی نوین برای گفتن داشته باشند، و هم از نظر زبان سینمایی دارای پرداختی هنرمندانه و ابتکاری باشند. بر همین مبنا مقصودلو در سری فیلم‌های تاریخ سینمای ایران به موضوع‌ها و سینماگران خاصی پرداخته است.

https://kayhan.london/1399/06/09/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a8%d9%87%d9%85%d9%86-%d9%85%d9%82%d8%b5%d9%88%d8%af%d9%84%d9%88%d8%9b-%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88

و اما مستند «بهرام بیضائی، موزائیک استعاره‌ها» که در سه قسمت و در مجموع ۷۵ دقیقه چندی پیش از تلویزیون «ایران اینترنشنال» پخش شد. در قسمت اول و دوم این مستند مقصودلو موضوع‌ها و تم‌های اصلی فیلم‌های بیضائی را به عنوان یک سینماگر مؤلف با آوردن بخش‌های کوتاهی از فیلم‌هایش مورد بررسی قرار می‌دهد. بدنه اصلی این مستند تشکیل شده از دو مصاحبه‌ای که مقصودلو به فاصله بیست سال از همدیگر با بیضائی، اولی در ایران و دومی‌ در سانفرانسیسکو آمریکا، یعنی محل زندگی بیضائی در ده سال گذشته، انجام داده است. شیوه نوینی که مقصودلو در این اثر به کار بسته، که در فیلم‌های قبلی او نبود، حضور خود مقصودلو در بخش‌هایی از فیلم در برابر دوربین است که به منظور تقویت انسجام فیلم و ارائه اطلاعات بیشتر به تماشاگر نکات طرح شده را بیشتر می‌شکافد.

یکی از نکاتی که در فیلم، مقصودلو با استفاده از گفتار بیضائی و بخصوص سوسن تسلیمی ‌بر آن تأکید دارد چالشی است که بیضائی از قدیم با دنیای مردانه و ارزش‌های مردسالارانه در ایران داشته است. این چالش را با دادن شخصیت محوری به زنان در اکثریت فیلم‌های خود متبلور کرده است. این در راستای تایید سنجه‌های نگاه مدرن به دنیا و روابط انسان‌هاست که برای مقصودلو در تعلق سینماگر به موج نو اهمیت خاصی دارد. بیضائی این نگرش را نتیجه مطالعاتش در فرهنگ باستانی ایرانی و کشف تداوم حضور آئین آناهیتا در بخشی از مردم حوالی کاشان که حکایت از سنت عمیق زن‌سالاری در فرهنگ باستان ایران دارد می‌داند. او البته آشنایی‌اش را با ادبیات مدرن غربی نیز در شکل گرفتن این نگرش بی‌تاثیر نمی‌داند.

مقصودلو در جمع‌بندی گفتار بیضائی به منظور تبیین عناصر بنیادین فیلم‌های او می‌گوید: ۱) هویت و شناخت از خویش ۲) اسطوره و آئین ایرانی، ۳) واقعیت در برابر خیال سه عنصر اصلی فیلم‌های او را تشکیل می‌دهند.

بیضائی در پیوند با همین نکات اشاراتی به تعزیه – ویا شبیه‌خوانی به فارسی دارد- که معتقد است ریشه نه در اسلام بلکه در سنت‌های نمایشی ایرانی قبل از اسلام دارد. بیضائی آشکارا از سنت‌های نمایشی ژاپن نیز تاثیر پذیرفته که خود به آن اشاره دارد. می‌دانیم که بیضائی نیز به عنوان یک پژوهشگر مطالعات عمیقی در زمینه‌ی تاریخ نمایش در ایران دارد. خود او می‌گوید که در دنیای تعزیه سه لایه همزمان در برابر چشمان تماشاگران قرار دارد: آسمان ( احتمالاً می‌توان به اسطوره  تعبیر کرد)؛ روی زمین (به واقعیت می‌توان تعبیرش کرد) و زیر زمین (می‌توان به گذشته و دنیای مردگان تعبیر کرد). در فیلم‌های بیضائی چنین دنیای پیچیده و چندلایه‌ای در برابر تماشاگر ترسیم می‌شود که  نمایانگر تاثیر پذیرفتن خلاق او از سنت‌های نمایشی ایران است. به عنوان نمونه در فیلم «کلاغ» رویدادهای داستان بین اکنون و گذشته در رفت و آمد سیال هستند. یا در فیلم «مرگ یزدگرد» که علاوه بر ریشه در سنت‌های نمایشی ایرانی و زبان حماسی و فاخر آن شاید احتمالاً با تاثیرپذیری از فیلم معروف «راشومون» از آکیرا کوروساوا (برداشت ژاپنی از «شاه لیر» شکسپیر)  تماشاگران را در برابر سه روایت از نگاه سه شخص درباره اتفاقی که برای یزدگرد سوم در آخرین روزهای زندگی‌اش در نزد آسیابان می‌افتد، قرار می‌دهد.

در فیلم‌های با مضامین تاریخی و اسطوره‌ای بیضائی، مانند «غریبه و مه»، «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» دیالوگ‌ها دارای زبانی فاخر، ادبی و لحنی حماسی هستند. این امر کمک می‌کند که دنیای این فیلم‌ها از واقعیت‌گرایی و بیشتر فیلم‌های دیگر متمایز شوند. گویی کاراکترهای او خود به داستانگویی خویش در قالب بیان دیالوگ‌ها واقف هستند. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که بیضائی نمی‌خواهد بازیگرانش با نقش خود کاملاً یکی شوند بلکه خواهان حفظ فاصله‌ی آنها با شخصیت‌هایی که ارائه می‌دهند است.  تأثیر این زبان فاخر و نقش‌آفرینی بازیگران این است که تماشاگر آثار بیضائی هشیار می‌ماند که دارد یک نمایش می‌بیند. همین هم نوعی فاصله بین او و داستان ایجاد می‌کند. حتی در آن فیلم‌های بیضائی که بستر وقوع رویدادها و روابط انسان‌ها ایران معاصر است، باز دیالوگ‌ها از فیلم‌های دیگر متفاوت و ادبی‌تر هستند. ولی این زبان زیبا به جذابیت فیلم‌های بیضائی می‌افزاید و موجب لذت شنیداری تماشاگر می‌شود.

در ارزیابی آثار بیضائی نمی‌بایست تنها به پیچیدگی‌های روایت‌ها و زیبایی دیالوگ‌ها بسنده شود. غنا و پیچیدگی تصویرپردازی بیضائی را سوسن تسلیمی ‌در این مستند به خوبی بیان می‌کند. تسلیمی ‌می‌گوید فیلم «مرگ یزدگرد» که بر اساس نمایشنامه‌ای به همین نام ساخته شده با وجود محدودیت مکان، با اتکاء به حرکت‌های پیچیده‌ی تصویری حکایت از خلاقیت زبان تصویری بیضائی دارد و نمی‌گذارد تماشاگر خسته شود.

در جایی از مستند، بهرام بیضائی از نوعی شیزوفرنی، یا دو شخصیتی، در فرهنگ ایران صحبت می‌کند و می‌گوید که ایرانیان از شاه مملکت انتقاد داشتند ولی درعین حال در حریم خصوصی خود نمی‌خواستند و نمی‌خواهند که قدرت و موقعیت‌شان از طرف اهل خانه به چالش گرفته شود. جالب این است که بیضائی در عین حال تأکید بسیار می‌کند که از سیاست متنفر است. تنها آرزویش همواره آن بوده که بدون حضور آقا بالاسر و به دور از محدودیت‌ها از آزادی در خلاقیت و بیان هنری بر خوردار باشد. این همان نکته‌‌ی مهمی ‌است که در قسمت سوم این مستند، مقصودلو نیز برآن تاکید می‌کند.

نقطه عطف مستندی مقصودلو درباره بیضائی ساخته اما در بخش پایانی آن است که علاوه بر کمک به کسب شناخت بیشتر بیننده از دید‌گاه‌های بیضائی، با پیچش‌های عاطفی مخاطب را بیشتر با عمق رنج‌های بهرام بیضائی به عنوان یک سینماگر خلاق و نوآور و صاحب حرف‌های مهم و نوین، آشنا می‌کند. بیضائی گلایه می‌کند که قدرتمندان کنونی  با قید و بند‌های ایدئولوژیک او را از فیلمسازی منع کرده‌اند و حداکثر، آنهم با کلنجار رفتن‌های طولانی، اجازه ساخت یک فیلم در یک دهه را به او داده‌اند.

اما مقصودلو با ذکاوت فیلم خود را با لحنی مثبت و با اتکاء به عشق عمیق بیضائی به زبان فارسی، یعنی زبان مشترک و پیونددهنده‌ی اقوام مختلف ایرانزمین با آوردن بخشی از فیلم «باشو، غریبه کوچک» به پایان می‌برد. صحنه‌ای که در آن باشوی کوچک یک متن فارسی را با صدای بلند می‌خواند و آرزوی حفظ انسجام و تمامیت سرزمینی ایران را با مخاطب به اشتراک می‌گذارد.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=227546

2 دیدگاه‌

  1. مهر آریا

    با درود
    من نیز این مستند را دیدم . برایم یک پرسش بی پاسخ آزاردهنده وجود دارد. آنجا که کارگردان مورد اشاره قبل از فاجعه ۵۷ در مورد ارائه تز خود(پژوهش در تعزیه) به فلان مسئول دانشگاه دو بار میگوید یا این یا هیچی و آن مسئول هم هر دوبار ایشان را منع میکند.
    چرا و به چه جهت افرادی که خود را وارثان این مرز و بوم میدانند به تاریخ و ارزشهای فراوان هنری دیار خود ارج و بهای که میبایست برای آن قائل شوندقائل نمیشوند و به دنبال بها دادن و ارزش گذاشتن به حوادثی بی ربط و خرافه وبی محتوای باشند که هیچ سنخیت و تجانس و اساسا ربطی با فرهنگ و تاریخ این سرزمین نداشته وندارد.

  2. توماس جفرسون

    در شبکه های مجازی ؛ روایاتی طنز آلود را شنیده و دیده و خوانده ام که عوام الناس ایرانی در مورد همه علوم زیر زمینی، زمینی، هوایی، دریایی و فضایی صاحب نظر هستند و با اعتماد به نفس نظرات خود را ابراز می کنند،

    از جمله این کامنتگزار که نه تنها عامی است و نه تنها کافر است، بلکه نه فیلم و تئاتر مدرن و سنتی ایرانی می بیند و نه به طبقه الیت شیعه اثنی عشری اعتمادی دارد و بطریق اولی نباید در مورد جایگاه قدسی نخبگان شیعه اثنی عشری و آثار لاهوتی و جبروتی و ملکوتی و ناسوتی آنان سخنی شبه برانگیز گوید،

    لذا با این مقدمه و اذعان به مقام قدسی و‌ملکوتی نخبگان شیعه اثنی عشری، صرفا چند سوال ساده را در حد سواد و توان ذهنی ام( که پایین تر از حد متوسط ایرانی و بسیار پایین تر از استاندارد جهانی است) مطرح می نمایم، باشد تا عالیجنابان والا مقام و جنت مکان، گمراهان را به راه راست هدایت فرمایند ( انشا الله) :

    علت تنفر نخبگان و روشنفکران شیعه اثنی عشری از دستاوردهای تمدن غرب چه بود و چه است و چرا علی رغم این تنفر حاد. و مزمن، بسیاری از آنان در غرب زندگی می کنند؟

    علت تلاش نخبگان شیعه اثنی عشری برای پیوند زدن مراسم مذهب شیعه اثنی عشری با آیین های باستانی چیست؟ مثلا سفره ابو الفضل با مراسم آیینی آناهیتا، تعزیه و قمه زنی و عزاداری محرم با داستان سیاوش!!! عجیب آنکه آیین سوگ سیاوش مربوط به آسیای میانه سنی نشین بوده و‌آیین عاشورا مربوط به بین النهرین و مناطق کویری شیعه نشین، آنهم پس از سلسله نکبتبار صفویه!!!!!!!!!!!

    علت وقوع رنسانس تشیع اثنی عشری از اواخر دهه چهل شمسی بطور اعم و جولان نخبگان شیعه اثنی عشری در رادیو تلویزیون آقای رضا قطبی بطور اخص و اصولا نهضت بازگشت به خویشتن شیعی توسط پایوران مذهب تشیع اثنی عشری چه بود؟ مگر قرار نبود عظمت دوران باستان زنده شود؟

    چه شد که اخلاف تعزیه گردانان و روضه خوانان و راویان داستانهای عاشورایی و آخرالزمانی و بازیگران سیاه بازی و نمایش های روحوضی، به چنین مقام شامخ و قدسی رسیدند؟

    نقش نخبگان و روشنفکران شیعه اثنی عشری در رنسانس تشیع اثنی عشری و تشدید دینخویی شیعیان و وقوع انقلاب اسلامی و در نهایت گند و کثافت و نکبت و فلاکت امروزی چیست؟

    ارتباط ارگانیک دینخویی عوام شیعه اثنی عشری ( اصطلاح مورد نظر آرامش دوستدار) با شارلاتانیسم نخبگان شیعه چگونه است؟

    چرا پس ازچهار دهه گند ‌وکثافت و نکبت و فلاکت ناشی از مذهب تشیع اثنی عشری، پایورانش کماکان مدعی اند و‌طلبکار و‌گستاخ و مرتب هندوانه زیر بغل هم می دهند؟

    با تشکر، پیاپیش از اینکه این پرسشها ممکن است باعث بروز کدورت خاطر شود، از آستان مقدس عالیجنابان پوزش می طلبم.

Comments are closed.