|شعری از رضا مقصدی|
باز لبریزم:
از سلامِ سحرِ سرخوشِ «شیطانکوه».
از درختی که نشان از غزلِ «بیژن نجدی» دارد.
خانه، در خاطرهها دارم
همنشینِ غمِ این پنجرههای تلخم.
وقتی از نابترین عاطفهها میگویم.
مثلِ یک زمزمه، در جانِ درخشندهی لاهیجانم.
*«شیطانکوه» کوهپایهای مشهوردرلاهیجان
*«بیژن نجدی» شاعر لاهیجانی و نویسنده «یوزپلنگانی که با من دویدهاند»
بازهم ازهرکرانه ای که لمیده است
با لب پرخنده ، در کنارهٔ دریا
میکشد آهسته خویش را به سر آب
پیکر بیجان واستوار دگلها
* * *
من همه جا میروم به پیش شتابان
در همه جا شور باد و موج مدام است
باد نهیبم زند که تند برو ، تند !
موج بکامم کشد که کار تمام است
* * *
هیچکسی نیست تا بفکر بیابد
راه به اندیشه های سرکش انسان
تا ابد این باد و موج میدود آزاد
هیچ نفهمد کسی زغرش توفان
از«میخائیل امینسکو»