نادر زاهدی – دکتر حسین یزدی جزو ایرانیانی است که تمام عمر خود را وقف خدمت به میهن و وطنپرستی کرد؛ وی که به واسطه حضور در تشکیلات حزب توده، متوجه وابستگی آن به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (روسیه) شد، بر پایه عشق ملیگرایانه و وفاداری به پادشاهی، اطلاعات ضدایرانی و تشکیلاتی را به عوامل امنیتی کشور منتقل کرد. دکتر یزدی با پذیرش خطرات جانی، به فعالیتهای خود در حزب ادامه داد تا اینکه با کشف روابطاش با دولت پادشاهی، در آلمان شرقی سابق، متحمل ۱۶ سال زندان گردید؛ در بزرگداشت خدمات دکتر حسین یزدی، سرباز وطنپرست و وفادار به پادشاهی، نگاهی به زندگی و فعالیت وی میاندازم.
دکتر حسین یزدی در سال ۱۳۱۳ در خانوادهای که پدر تودهای بود متولد شد. وی در اوایل دهه سی خورشیدی به عضویت سازمان جوانان حزب توده ایران در میآید و اولین بار در ۱۳۳۱ به واسطه فعالیتهای تشکیلاتی دستگیر و زندانی میشود؛ خودش میگوید: «در زندان کمون تشکیل داده بودیم و غذاهایی که از بیرون میآوردند تقسیم میکردیم. من در آنجا سیاسیتر شدم.»
دکتر حسین یزدی در آن سالها به واسطه پدر تودهای خود- دکتر مرتضی یزدی که از اعضای گروه معروف به ۵۳ نفر محفل کمونیستی بود- به عنوان مترجم رادمنش- دبیرکل وقت حزب توده- به فعالیت حزبی ادامه میدهد و سپس در سمتهای مترجم رضا روستا و فعالیت در شورای متحده از مکاتبات حزبی آگاه میشود. وی در بخشی از خاطرات خود در کتاب «جاسوسی در حزب: برادران یزدی و حزب توده ایران» میگوید: «… از حزب توده و سیاست حزب زده شدم… از حزب توده بیزار شده بودم. به رهبران و به برنامه و آماجهای حزب بیایمان شده بودم. از محیط بسته و حاکمیت بوروکرات حزبی خسته شده بودم.»
به دنبال این مسائل و وقوع بعضی اختلافات شخصی، دکتر حسین یزدی به اهداف ضدایرانی حزب توده پی برده و به همکاری با سازمان اطلاعات و امنیت کشور- ساواک- روی میآورد.
وی برای دوری از محیط تحت کنترل تشکیلاتی راهی آلمان میشود و در آنجاست که جذب سازمان اطلاعات و امنیت ایران شده و همکاری خود را آغاز میکند؛ دکتر حسین یزدی در مصاحبه با «دویچه وله» فارسی میگوید «من به محض اینکه به آلمان شرقی آمدم دیدم که نه، این به هیچ عنوان آن ایدهآلی که اینها میگفتند نیست و میخواستم برگردم ایران. بعد به من توصیه شد که شما که اینقدر با این تودهایها بد هستید، خب برای وطن کار بکنید و بعد از دو سه سالی که تحصیلتان تمام شد تشریف میبرید ایران. من فوری موافقت کردم و با روابط حسنهای که با تمام رهبری حزب توده داشتم از تمام فعالیتهای اینها در داخل و خارج از ایران آگاه بودم و این اطلاعات را میرساندم به تهران.»
https://kayhan.london/1398/05/21/%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%af%d8%b1%d9%81%d8%aa%d9%87-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%aa%d9%88%d8%af%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%ac%d8%b2%db%8c
بر اساس نوشته کتاب «جاسوسی در حزب»، دکتر یزدی «از همان سالهای نخستین اعزام به آلمان شرقی به یاری آشنایی با کارمندی در سفارت ایران در برلین غربی ملاقات میکند و پیشنهاد او را برای همکاری با ساواک «بلادرنگ و در همان جلسه اول، میپذیرد. ساواک به منبعی با اطلاعاتی باارزش دست مییابد. سرهنگ آیرملو، مسئول ساواک در اروپا، مسولیت حسین را بر عهده میگیرد. برای حسین حقوق ماهیانه در نظر میگیرند. حسین در پاسخ این سوال که «آیا دغدغه اخلاقی نداشتید» میگوید: «خیر افتخار هم میکردم که تودهایها را لو بدهم». در همان زمان دکتر یزدی، «کپی یا عکس همه نامههای حزبی، همه ارتباطات و تشکیلات حزب در داخل کشور، اسامی و آدرس اعضای حزب، اسامی شرکت کنندگان پلنوم نهم ، شرحی درباره ویژگی اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب، اسامی رابطین حزبی، فعالیتهای رادیو پیک ایران» را به ساواک اطلاع میدهد و میگوید «فتوکپی هر نامه و سندی را که از حزب گیر میآوردم برای ساواک میفرستادم مهم نبود نامه خصوصی است یا سیاسی.»
دکتر حسین یزدی در زمان اقامتش در آلمان به اتهام فعالیتهای جاسوسی علیه کمونیستهای ایرانی دستگیر شد و بیش از ۱۶ سال در زندانهای «جمهوری دمکراتیک آلمان» بسر برد و سپس با تلاش دولت شاهنشاهی ایران از زندان «باوتسن» آلمان شرقی آزاد و راهی ایران گشت.
وی بعد از ۲۳ سال اقامت در آلمان شرقی به ایران باز میگردد و بعد از ملاقات با پادشاه و دیدن پدرش، به فعالیت ضدتودهای خود ادامه میدهد؛ در اشاره به رویدادهای آن زمان، دکتر یزدی در مصاحبه با «دویچه وله» فارسی میگوید: «آنوقتها، منظورم پنجاه شصت سال پیش است، حزب توده که در ایران ممنوع شده بود، مقر فعالیتاش را به مسکو منتقل کرد و بعد از آن موقعی که شوروی آنوقت میخواست با دولت شاهنشاهی روابط حسنه برقرار بکند، ایران فشار آورد که اول باید این تودهایهایتان را از آنجا بیرون بکنید. (پس) همهی اینها را فرستادند برلین شرقی. برای اینکه آلمان شرقی آنوقتها هیچ روابط دیپلماسی با کشورهای غربی نداشت و تقریبا غیر از کشورهای همدمشان با هیچ کشوری روابط دیپلماسی نداشت و میتوانست هر کاری بکند. و به این ترتیب تودهایها را آورده بودند آنجا و تمام امکانات را در اختیارشان گذاشته بودند. رادیو داشتند، چاپخانه داشتند، ویلا داشتند، رهبر حزب توده ماشین و رانندهی مخصوص داشت. و من به خاطر پدرم که بدبختانه سابقهی تودهای داشت، به آلمانی شرقی فرستاده شدم… سال ۱۹۵۴ میلادی بود که وارد آلمان شدم. از سال ۵۶ ـ ۵۵ شروع به فعالیت کردم برای تهران، برای وطنم. سال ۱۹۶۱ این جریان لو رفت. و بعد اینها قانونی را پیدا کردند، قانون فعالیت ضد صلح. توضیحشان بر این بود که حزب توده ایران همراه همهی کمونیستهای جهان برای حفظ صلح مبارزه میکند و من که به یکی از این احزاب کمونیست، در اینجا حزب توده، ضرر رساندهام، یعنی قاعدتا به صلح زیان وارد آوردهام، و به این ترتیب خلاصه مرا محکوم کردند و آنجا حبس ابد گرفتم…»
دکتر یزدی بعد از بازگشت به ایران به فعالیتهای ضدتودهای در سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) ادامه میدهد؛ به تعبیر خودش «… به بچههای سازمان امنیت گفتم میخواهم بازجو شوم. دلم میخواست بازجوی تودهایها بشوم. ساواک با برداشت من از شغل بازجویی موافق نبود به من گفتند دوران مشت و لگد مدتها است گذشته است…»
با وقوع فاجعه ملی ۱۹۷۹، دکتر حسین یزدی به خارج از ایران میآید و فعالیتهای خود را علیه فاشیسم مذهبی پی میگیرد. در سالهای اخیر دکتر حسین یزدی بیشتر در عرصه روزنامهنگاری در آلمان فعالیت داشت و به انعکاس خبرهای ایران در مطبوعات آلمان میپرداخت.
حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، کنفرانس اروپایی خود تحت عنوان «ایران همه آن چیزیست که دارم» را در سال ۱۳۹۸ با بزرگداشت خدمات ملی و میهنی دکتر حسین یزدی برگزار کرد. شهبانو فرح پهلوی نیز در پیامی که در کنگره خوانده شد، از خدمات وطنپرستانه دکتر حسین یزدی تجلیل و قدردانی نمود.
دکتر حسین یزدی بامداد جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹/ ۵ فوریه ۲۰۲۱ در آلمان درگذشت.
در گِروِ مام میهن داشت و بندۀ ارتجاع سرخ نماند. یادش گرامی!
دل در گِروِ مام میهن داشت و بندۀ ارتجاع سرخ نماد. یادش گرامی!
میهـن پرستانى که باید از نام و خدمات آنهـا هـمیشه قدر دانى کرد ✌?✌?
ایران در دوران معاصر آنقدر که ضربه از عناصر چپگرا خورده از هیچ مرام و گروهی نخورده…متاسفانه بسیاری از جوانان پاک میهن نیز فریب تبلیغات دروغین این افراد را خوردند و دانسته و نادانسته بازیچه امپریالیست شوروی و نوکرانش در ایران شدند...این جماعت راه باز کن فاشیزم مذهبی حاکم نیز بودند…