آرش یاوری – کمتر روزیست در ایران که از پدیده مهاجرت گسترده شهروندان سخن به میان نیاید. آخرین مورد آن اظهارات چند روز پیش آرمین زارعیان رئیس هیئت مدیره نظام پرستاری تهران مبنی بر مهاجرت ماهانه ۵۰۰ پرستار ایرانی به خارج از کشور است.

برخی از نهادهای حکومتی در ایران میکوشند روند مهاجرت ایرانیان را موضوعی عادی و کماهمیت جلوه دهند و چنین وانمود کنند که بخش کوچکی از فارغالتحصیلان دانشگاهی مهاجرت میکنند و البته به ارائه آمار و ارقامی هم میپردازند، اما واقعیت چیز دیگری است؛ بخش عمده فارغالتحصیلان و نخبگان ایرانی عطای ماندن در کشورشان را به لقایش بخشیده و آینده خود را در خارج جستجو میکنند که البته مهاجرت تحصیلکردگان تنها بخشی از کوه یخ مهاجران ایرانی است.
پنجاه و شش سال پیش نتایج یک بررسی که توسط سازمان ملل صورت گرفته بود نشان میداد که ایران از لحاظ مهاجرت اتباعاش به کشورهای دیگر در ردیف پنج کشور آخر جدول قرار دارد. تا ده سال بعد از آنهم این آمار ثابت و مهاجرت ایرانیان تقریبا صفر بود. پس از انقلاب ۵۷ اما این آمار بطور باورنکردنی تغییر کرده است و بر اساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سال ۲۰۱۷، کشور ایران از نظر تعداد بزرگسالانی که تمایل به مهاجرت دارند در جایگاه هفتم دنیا قرار دارد.
موج نخست مهاجرت ایرانیان پس از انقلاب ۵۷ آغاز شد. در آن سالها بسیاری از مسئولین حکومت پهلوی و خانواده آنها و افراد متمول جامعه ناچار شدند کشورشان را ترک کنند. در دو دهه بعد از آنهم بسیاری از مخالفان حکومت روحانیون ناگزیر به جلای وطن شدند.
موج دوم مهاجران از جنس دیگری بودند. بعد از شروع دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد خروج کنشگران حقوق بشری و روزنامهنگاران از ایران پررنگتر شد. البته بسیاری از دانشجویان و نخبگان علمی نیز برای ادمه تحصیل و زندگی ایران را ترک میکردند. بعد از سال ۸۸ و سرکوب اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری این موج شکلی جدید یافت و قشرهای متوسط جامعه هم به جرگه مهاجرین پیوستند.
قشرهای متوسط جامعه در ایران عمدتا تحصیلکرده هستند و از نظر اقتصادی در حد فاصل طبقه غنی و تنگدستان جامعه قرار دارند. معمولا نیروی پیشران جامعه توسط همین طبقه متوسط تامین میشود.در دهه هشتاد خورشیدی و چند سال پس از جنبش ۸۸ طبقه متوسط جامعه ایران از اصلاح حکومت ناامید شده و کسانی که توانایی فراهم کردن مقدمات مهاجرت را داشتند از ایران رفتند.
هر ساله بخش بزرگی از باهوشترین فارغالتحصیلان و دانشجویان و فرهیختگان جامعه، همچنین بسیاری از افراد پولدار و بخشی از طبقه متوسط که عموما دارای مشاغل تخصصی هستند ایران را ترک میکردند و کشور هر روز از متخصصان و کارآفرینان و سرمایهگذاران بیش از پیش تهی میشد.
اما ماجرای مهاجرت ایرانیان ادامه دارد و از سال ۲۰۱۵ موج تازه این پدیده آغاز شد. بر اساس مرکز آمار اتحادیه اروپا (Eurostat) از آن سال علاوه بر مهاجرانی که قبلا به آنها اشاره شد تا سال ۲۰۲۰ سالانه بطور متوسط حدود ۳۰ هزار ایرانی از هر طریق ممکن خود را به کشورهای اروپایی میرسانند و تقاضای پناهندگی میکنند. در سال ۲۰۲۰ که محدودیتهای کرونایی مرزهای بسیاری از کشورها را بسته بود و حتی شهروندان همان کشورها نمیتوانستند به دلیل همین محدودیت ها به وطن خود بازگردند ۸۳۱۰ ایرانی خود را به اروپا رساندند و در آنجا درخواست پناهندگی کردند.
ترکیه از سالهای دور مقصد بسیاری از ایرانیانی بوده که به اجبار یا اختیار به آن پناه بردهاند. فقط در سال ۲۰۲۰ با وجود بسته بودن مرزهای زمینی و گاهی نیز هوایی حدود هزار و پانصد ایرانی درخواست پناهندگی خود را در ترکیه ثبت کردهاند. همچنین ایرانیان رتبه نخست خرید خانه را در میان خارجیان در ترکیه دارند. شمار ایرانیانی که قصد پناهندگی ندارند و دارای امکانات مالی متوسط هستند و برای خرید خانه و دریافت اقامت و یا شهروندی ترکیه اقدام کردهاند نیز افزایش چشمگیری داشته است.
چرا بسیاری از ایرانیان در کشور خود احساس امنیت، راحتی و آرامش ندارند و رنج مهاجرت و پناهندگی را به جان میخرند؟ از هر منظری به پدیده مهاجرت ایرانیان نگاه کنیم نمیتوان نقش پررنگ عملکرد حکومت را ندیده گرفت. بدون تردید، رفتار حکومت جمهوری اسلامی با شهروندان ایران یکی از عوامل اصلی موجهای فزاینده مهاجرت از این کشور است.
طبقه حاکم در ایران و اطرافیان آن تمام منابع کشور را در اختیار دارند. به این منابع به کنایه «سفره انقلاب » گفته میشود که تنها درصد محدودی از ملت ایران ار مزایای آن بهره میبرند و بقیه شهروندان محروم هستند. کنشگران سیاسی و مطبوعاتی فضای فعالیت را تنگ میبینند و هرگونه انتقادی با مجازات زندان و محرومیت از حقوق اولیه پاسخ داده میشود.
فعالان اقتصادی هم فضای علمی و کسب و کار را مناسب نمیبینند، چون نهادهای حکومتی و مذهبی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و «آستان قدس رضوی» و «بنیاد مستضعفان» و غیره فرصتهای شغلی و درآمدی را در اختیار گرفتهاند. برای ورود به این عرصه یا باید با آنها همراه شد و یا باید با آنها رقابت کرد که در هر دو مورد نتیجه از پیش مشخص است. کارآفرینان و سرمایهگذاران سالم و مستقل، توان رقابت با این دستگاههای عریض و طویل ندارند.
فساد سیستماتیک و تنیدهشده در ساختار حکومت جمهوری اسلامی، ناکارآمدی و تصمیمات نادرست مدیریتی و همچنین ماجراجوییهای هستهای و منطقهای و غیره و در پی آن تحریمهای گسترده باعث شده تا بخش زیادی از جامعه ایران از استانداردهای لازم برای یک زندگی عادی فاصله بگیرند. تورم بالا و رشد اقتصادی پایین و کاهش ارزش پول ملی موجب کوچکترشدن طبقه متوسط و افزایش شمار فرودستان و تنگدستان در ایران شده است.
نابرابری های اقتصادی و فقر باعث میشود ارزشهای اجتماعی کمرنگتر شود، اخلاق انسانی به انحطاط کشیده شود و خشونت در اجتماع رواج پیدا کند و فرهنگ در چنین جامعهای سقوط کند و نُرمها و ارزشهای اجتماعی در ایران نیز به شدت از نابرابریهای اقتصادی و فقر تاثیر پذیرفته و کمرنگ شدهاند و به گفته بسیاری از جامعهشناسان و استراتژیستهای ایرانی جامعه در آستانه فروپاشی فرهنگی و انحطاط اجتماعی است و حتی علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اول حسن روحانی اعتراف کرد که جامعه ایران دچار انحطاط اخلاقی شده است.
در سالهای پس از جنبش سبز که بسیاری از فعالان سیاسی و رسانهای از ایران گریختند، کمتر کسی حدس میزد که ده دوازده سال بعد شرایط زندگی در ایران چنان پیچیده شود که قشرهای فرودست نیز به دنبال راهی برای ترک ایران باشند و جان خود و خانواده را به خطر بیندازند و با قایق برای رسیدن به زندگی بهتر به آب بزنند. چه جانهای شیرینی که در این مسیر قربانی شدهاند.
آینده اما همچنان نامعلوم است و مشخص نیست اگر وضعیت زمامداری در ایران به همین شکل ادامه پیدا کند و در همچنان بر همین پاشنه بچرخد آیا ایران هم به سرنوشت کشورهای فقیر در آمریکای لاتین دچار میشود که مردمانشان در گروههای چندهزار نفری و با پای پیاده دست به مهاجرت میزنند؟ آیا دستههای بزرگ مهاجر برای رهایی از سرنوشت تاریک خود در ایران در راهاند که با تحمل انواع خطرها به جادهها میزنند و روانه غربت میشوند تا شاید در آنسوی مرزها زندگی آرام و عادی پیدا کنند؟
نخبه اگر واقعا نخبه باشد قطعا می فهمد که با این فرهنگ و این ملت خرافاتی و هپروتی عاقبتی خوش برای ایران مفروض نیست. این دقیقا علت مهاجرت مغزها از ایران است.
هر وقت در ایران قرآن، بحار الانوار، نهج البلاغه و سایر متون مذهبی را از عرصه سیاستها خارج کردند و به کنج خانه های مومنین انتقال دادند، نه تنها کسی به خارج مهاجرت نمی کند که حتی مغز ها به کشور باز می گردند.
نسل جدید ایران چنین درک و اراده ای دارند و با مرگ نسل قدیم به این راه خواهیم رفت. پس بسی جای امیدواری است.