نیکزاد سپاسگزار – شاید اینگونه کلیگویی و همه را با یک چوب زدن کار درستی به نظر نیاید و برخی از خوانندگان این یادداشت بگویند: «درست نیست همه قهرمانان و هنرمندان و چهرههای محبوب کشور را خوار و زبون قلمداد کنیم چراکه نیک میدانیم بسیاری از ایشان مخالف سیاستهای جمهوری اسلامی هستند و این مخالفت را در محافل گوناگون مستقیم و غیرمستقیم اعلام کرده و نشان دادهاند. آنها نیز کم و بیش دغدغههای زندگی آسوده و شاد را برای مردم دارند و از آن حمایت میکنند. تا جایی که این حمایتها ممکن است به اختلاف میان دو فرد یا گروه سیاسی بیانجامد.»
اما سه نکته در رابطه با ایشان و اظهاراتشان اهمیت دارد که در این یادداشت بدان پرداخته میشود.
۱.این اختلافها که در برخی موارد بر سر مسائل کاملا بیخطر و پیش پا افتاده برای نظام است (مانند اختلاف فرهاد مجیدی با وزیر ارتباطات بر سر کُرکُری خواندن فوتبالی یا اختلاف داریوش ارجمند با سایر هنرمندان بر سر فمینیسم و ورزش وزنهبرداری زنان) تا جایی ادامه پیدا میکند که خطوط قرمز حکومت و اسلام را ذرهای خدشهدار ننماید و بیشتر یک اختلاف سلیقه است تا مبارزه برای احقاق حقوق ضایع شده مردم و گاهی هم نتیجه آن نه تنها به نفع مردم نیست بلکه از آن در جهت پیشبرد اهداف حاکمیت با ابزار جنگ زرگری نیز بهرهبرداری میشود. مثلا چگونه میتوان پذیرفت فرهاد مجیدی میخواهد با «بیشعور» خطاب کردن وزیر اطلاعات به سیستمی انتقاد کند که خودِ او را سرمربی تیمی دولتی کرده است؟! درواقع وقتی این دو اختلاف دارند دعوا بر سر گستردگی جایگاه خودشان به عنوان دو میوه درخت رانت قدرت است و پای مردم صرفا برای حق به جانب نشان دادن خویش و قدرتنمایی به میان کشیده میشود. همچنین است انتقاد به گفتههای زنستیزانه داریوش ارجمند توسط برخی هنرمندان که خود با وجود دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی و صداوسیمای حکومتی اوج گرفتهاند و با ادامه همین سیستم سانسورسالار فردا نیز تبدیل به اسطورههای پفکی همچون داریوش ارجمند و پرویز پرستویی خواهند شد. چگونه میتوان این انتقادها و اختلاف نظرها را در راه آزادیخواهی کارساز خواند در حالی که قوانین کیفری و حقوقی اجرا شده توسط حکومت بسیار سختگیرانهتر از افکار پوشالی امثال داریوش ارجمند است. مگر اینها تا کنون خواب بودهاند؟ مگر اینها تا کنون از آزادی عمل درباره حقوق زنان بهره داشتهاند که اکنون با شنیدن سخنان استادشان تعجب کردهاند؟ مگر اینها تا کنون رفتار حکومت با دختران چهارشنبههای سفید را ندیده بودند که حالا با افکار ارجمند یکه خوردهاند؟ مگر لال بودند وقتی سالیان سال زندان برای فعالان مدنی و مخالفین حجاب اجباری بریده میشد حرف بزنند و اعتراض کنند؟ آیا دغدغه ایشان مردم و حقوق مردم است یا حکومتی که به آنان جایگاه داده و با آشکار شدن اندیشه هنرمندان و پیشکسوتان دستش برای برخی مردم فریب خورده رو میشود؟
۲.انتقادها بیشتر متوجه دولت است تا حکومت. نهاد ریاست جمهوری که مردم به امید برخورداری از برخی اختیارات (البته امروز میدانیم این مترسک سر جالیز اختیار خودش را هم ندارد چه رسد به ایجاد تغییرات) تلاش میکردند با انتخاب نماینده خویش جلو تسلط کامل اصولگرایی (=اسلامگرایی) را بگیرند همواره سیبل انتقادگران و کارشناسان مطبوعاتی و صداوسیمایی است. حکومت اسلامی نیک میداند که برای بیآبرو کردن اندیشه دموکراتیک و آزادیخواهانه در برابر تحجر و دگماندیشی تقلید اسلامی بسیار ضروری است بخشی از نظام را مقصر ناکارآمدی و بیدانشی حاکمان معرفی کنند که در یک انتخابات نمایشی توسط خود مردم برگزیده شدهاند. درواقع دلقکی همچون مهران مدیری در برنامههای طنز خویش بیش از هر چیز مردم و انتخابها و اندیشههایشان را مورد تمسخر قرار میدهد و آنچه به عنوان خطاهای اجتماعی و تاریخی برمیشمارد همگی به طرز فریبکارانهای ریشه در خنگی و نادانی مردم (برره) و یا اشرافیگری «طاغوتی» (قهوه تلخ) دارد. حال آنکه این نوعی عوامفریبی و کاملا برخلاف واقعیت است. واقعیتی که با زبان حال امروز به ما نشان میدهد همان دگماندیشی مذهبی و خفقان مقدسی ایران را ویران کرده که او و امثال او را سالها در رسانههای تصویری کشور پروار نموده است. انتقاد این افراد از پشت تریبون حکومت اسلامی نه به سیاستهای ضد مردمی بلکه صرفا برای بیتقصیر و معصوم جلوه دادن سران غیرمنتخب آن بوده و هست!
۳.خویش را تبرئه میکنند! این روزها بسیار رایج گردیده که عدهای پس از برخورداری از سفره انقلاب و یا کسب قدرت بیشتر دست به انتقاداتی از همان دستگاه و ساختار میزنند که خودشان هرچه دارند از همانجاست. وقتی علی دایی و خداداد عزیزی از فساد در فوتبال میگویند آدم ناخودآگاه یاد حربه تاریخی علمای دینی میافتد، زمانی که دم خروس فساد متدینین بیرون میزند چپ و راست به ابوالفضل قسم میخورند که نهخیر این گناه مسلمین است و اصل دین چیز دیگر و بهتریست. درست همانند علی دایی. تا زمانی که با رانت حکومتی پایه ثابت تیم ملی بود، میگفت: «من مدیون هیچکس نیستم و فقط بیبی فاطمه زهرا مرا حمایت کرده و من پیشانیبندش را میبستم!» اما حالا که دیگر خرش از پل گذشته و آقای گل جهان شده و از هزار مزیت دیگر بهرهمند گردیده کنار کشیده و میگوید: «فوتبال افتاده دست آقازادهها!» انگار فوتبال دست آقاها باشد اشکالی ندارد و او میتواند از حمایت مقدساتش برخوردار گردد ولی وقتی دست آقازادههاست دیگر قدرتهای ماورایی کارساز نمیافتند و وی مانند قهرمانها بیآنکه زحمت تغییر و افشاسازی و کمک برای بازسازی خردمندانه فوتبال کشور را به خود بدهد، کنج عزلت برگزیده و گهگدار هرکجا سیل و ویرانی و زلزله رخ میدهد سر و کلهاش پیدا میشود و اگر پرسش چالشبرانگیزی هم از او بشود بهانه میتراشد که: «پدرم گفته سیاسی نباشد!»
امثال ایشان کم نیست. و تقریبا شامل همه ورزشکاران و هنرمندان میشود بجز کسانی که آشکارا و در حد توان و دانش خویش افشاگری کردهاند یا آنکه اگر در خارج از کشور پناهندگی یافتهاند بیپروا از مردم ایران حمایت کرده و شانه به شانه مردم با حکومت توتالیتر و دیکتاتور مبارزه نمودهاند.
آگاهی و بررسی این سه ضلع (۱.منفعتجویی و تبرئه حکومت بطور عام ۲.تبرئه سران غیرمنتخب بطور خاص و ۳. تبرئه خویش) بیشتر از اینکه بخواهد افراد و منتقدین پوشالی جمهوری اسلامی را بکوبد و بدبینی ایجاد نماید میبایست کاربرد ویژه و روشنگرانه داشته باشد. کاربردی که حنای فریبکاری هنرمندان و قهرمانان جمهوری اسلامی را بیرنگ کرده تا نتوانند با استفاده از احساسات و محبوبیت میان مردم سعی در عادی نشان دادن اوضاع داشته باشند و به مردم این مفهوم را القا کنند که اگر کاستی یا اشتباه یا گرفتاریای در سطح جامعه است تنها و تنها خودشان مقصرند و ایرانیان بیش از این سزاوار برخورداری از فاکتورهای آزادی و رفاه و شادی نیستند.
نباید فراموش کرد تا زمانی که چنین افراد نادان و بیمایهای مورد توجه و محبوبیت مردم باشند و تیغ باورهای خودخواهانهشان برندگی داشته باشد هرگز نمیتوان در راه آزادیخواهی و دموکراسی آسوده خاطر گام برداشت و به پیروزیهای بزرگ و کارساز دست یافت.