کوروش زمانی – یکی از اساسیترین خطاهای ما که به فاجعهای اجتماعی در طی چند دهه گذشته تبدیلشده، گام نهادن در تلهای است که به دست حکومت فاسد و بیهویتِ جمهوری اسلامی با هدف عادیسازی نارساییها، ناکارآمدیها، راهزنیها، فسادها و جنایتهای رژیم، برای ملت ایران پهنشده است. این مورد یکی از دهها تلهای است که ما در نهایت بیتوجهی، و نه بیتجربگی، در آن گرفتارشدهایم. این پروژه توسط اتاقهای فکر وابسته به سیستم اطلاعاتی- امنیتی جمهوری اسلامی در بخش فرهنگ و رسانه، ناظر بر صداوسیمای رژیم و شبکههای نمایش خانگی ترتیب دادهشده است.
این تله چیزی نیست جز متداول ساختن در به سُخره گرفتن رویدادهای مهم و نامتعارفی که در میان شهروندان یک جامعه، باید جای ساعتها تأسف، تفکر و پرسش داشته باشد، اما متأسفانه، ما جامعهی ایرانی، متأثر از فرهنگ اجتماعی نداشتهی خود، این فجایع را چنان به خنده میگیریم و چنان با ذوق و اشتیاق، مطالب مرتبط با یک رویدادِ تلخ را به همراه انبوهی از «شکلکهای خنده» با دیگران به اشتراک میگذاریم که گویا در فستیوال شادیهای ابدی حضور داریم. برای نمونه، بیبرنامگی و هذیانگوییهای شخصی که نفر دوم سیاستِ کشور در پست ریاست جمهوری اسلامی است، نهتنها باعث تعجب و برافروختن ما نمیشود، بلکه فراهمآورندهی لحظات شادی و نشاط ما نیز شده است.
اما به راستی چرا جامعهی ایرانی در مواجهه با رویدادهای تلخ همچون فساد حکومتی، بیسوادیها، اَبردزدیها و خزعبلات مسئولینِ ردهبالای حکومتی، به زبان خنده رجوع میکند و از اساس موضوع را به سُخره میگیرد، در حالی که اگر چنین نالایقیها و ناتوانیهایی در هر کشور متمدنی پیش آید، یقیناً با کنشِ خشمآلود مردم و درخواست استعفا از سوی جامعهیِ بیدار آن کشور روبرو خواهد شد.
این مردم چه کسانی هستند؟
وقتی از مفهوم مردم صحبت میکنیم، یعنی مشخصاً از پدیدهای به نام جامعه سخن میگوییم که در یک چهارچوب استاندارد و تحت نظارت حکومتی مردمسالار، باید در برابر نهاد حکومت، جریانهای سیاسی و جریانهای اجتماعی، به عنوان یک شاخصِ حقیقی و حقوقی و به صورت یکپارچه از حق و حقوق خود دفاع کند. حال که از مردم ایران سخن به میان میآوریم، باید مشخص کنیم این شهروندانی که از گمشدن دکل نفتی، اختلاسهای چند هزارمیلیاردی، دستگیریهای گشت ارشاد اسلامی تا ناتوانی حکومت در کنترل شیوع کرونا و تپقهای گاه و بیگاه مسئولین ردهبالا در کنار سایر موضوعات حیاتی کشور لطیفه میسازند و قهقهه میزنند، آیا واقعاً در چهارچوب یک جامعهی استاندارد قرار دارند؟ آیا برایشان جایگاهی در فضایی اجتماعی و سیاسی کشور باقیمانده است تا به غیر از طنزپردازی و به سُخره گرفتن رویدادهای گوناگون، بتوانند زبان حقوقی و مفاهیم اجتماعی را به کار ببرند، متفکرانه پیرامون خود را نظاره کرده و از حقوق حقیقی خود دفاع کنند؟ شوربختانه در کشور ما ایران، تمام راههایی که باید به گفتمانهای اجتماعی و کنشهای مدنی ختم شود با یک انسداد سیستماتیک مواجه است تا جایی که کاملاً در اذهان جامعه اینگونه نهادینهشده که «تمام موضوعات مرتبط با حکومت، نهتنها نقدپذیر نیست بلکه یقیناً با تبعاتی سنگین همراه خواهد بود».
گاهی یک رویدادِ مرتبط با یک فاجعه اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی آنقدر شگفتآور است که اصولاً باید یک انسان خردمند و متفکر را به واکنشی پرسشگرانه یا حقوقمند وادارد، اما در مورد جامعه ایرانی، نکتهی جالب توجه همان واکنش مردم است، اما نه واکنشی پرسشگرانه یا حقوقمند! مردم ما در مواجهه با بسیاری از فجایع تلخ یا شوکه کننده، پیش از هر واکنشی، اقدام به ساخت یا دست به دست کردن محتوا و مطالب طنزِ مربوط به آن رویداد غیرمعمول میزنند (شاید این نگارش برای خوانندهی این مطلب اغراقآمیز به نظر برسد اما کافیست لابلای پیامهای دریافتی در پیامرسانهای تلفن همراه خود را بازنگری کنید تا حداقل یکی دو مطلب طنزآلود درباره فساد اقتصادی، اختلاسهای کلان در جامعه و یا بخشهایی از سخنان یک مقام مسئول را با آمیزهای از محتوای خندهآور پیدا کنید)، تو گویی جزو جداییناپذیر زندگی ما شده که بلافاصله پس از رویدادی نامتعارف، باید در انتظار دریافت حجم گستردهای از طنزهای جوراجور درباره آن رویداد باشیم. حال پرسشهایی که در این میان به ذهن خطور میکند این است:
چرا اخیراً جامعهی ما با زبان طنز به استقبال رویدادهای تلخ پیرامون خود میرود؟ اساساً چرا حکومت اجازهی دستمایه کردن طنزآلود رویدادهای گوناگون را به مردم و حتا به برخی سلبریتیها میدهد؟
پاسخ ساده است، زیرا بهره گرفتن از ادبیات طنز، به نفع جامعه ایرانی، «هرگز تأثیرگذار نیست» بلکه تأثیری کاملاً وارونه در پی دارد چون اگر اینگونه نبود، یقیناً حکومت جلوی آن را میگرفت و هرگز به افرادی چون «مهران مدیری و رامبد جوان و…» مجوز و پشتیبانیهای کافی در جهت بیان طنزآلودِ معضلات اجتماعی و سیاسی ارائه نمیداد. در حقیقت پشتیبانیِ حکومت از این تاکتیک دو هدف را دنبال میکند:
۱: عادیسازی فجایع گوناگون و معمولِ موجود در سرتاپای حکومت برای جامعه.
۲: تخلیهی روانی جامعهای متأثر از نارساییهای موجود در بدنهی حکومت!
به تعبیری دیگر، طنز به عنوان ابزاری مورداستفاده حکومت قرار گرفته تا بهنوعی نقش سوپاپ اطمینان را در جهت کنترل خشم جامعه ایفا کند. درواقع دلیل مهمی که منجر به در نظر گرفتن این سوپاپ اطمینان از سوی حکومت برای تودهها شده، آگاهی از وجود فساد ســیستماتیک در بدنهی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور است تا آنجا که تمام بیکفایتیهای یادشدهی رژیم به حد اعلای خود رسیده و نهادینه شده است، اما به لطف همین سوپاپ اطمینانِ طنز، مردم دیگر با شنیدن اخبارِ ناگوار، حس حقطلبانه و پرسشگری آنها برانگیخته نمیشود؛ بنابراین وقتی چنین فضایی در جامعه حاکم است و مردم در مقابل اخبارِ تکاندهنده، خنثی و کرخت شدهاند، دیگر رویدادهای بعدی با هر درجهای از ناگواری، برای افراد جامعه اهمیتی نخواهد داشت و مردم تنها به بیرون کشیدنِ گلیم خود از آب میاندیشند.
در این وضعیت است که جای ارزشها عوض میشود. مردم دیگر نمیدانند چه چیزی ارزش و چه چیزی ضد ارزش است. درواقع، زمانی جامعه در چنین فضایی دست و پا میزند که ارزشها به حاشیه راندهشدهاند. حال، فقط منافع شخصی افراد است که در اولویت قرار دارد و دیگر، رویدادهای نامطلوب اجتماعی و سیاسی برایشان تهدیدی مستقیم تلقی نمیشود. در این حالت است که در چنین جامعهای باید شاهد عدم تمرکز اذهان بر معضلات سیاسی و اجتماعی باشیم. به همین دلیل مردم ایران در مواجهه با انواع فساد دستگاههای حکومتی و فجایع اجتماعی، بجای اینکه به دنبال حقطلبی، پرسش و تأمین حقوق خود باشند، واکنشی از خود نشان نمیدهند و یا نهایتِ واکنش آنان، به سُخره گرفتن آن رویداد نامطلوب است.
پروژه عادیسازی فجایع به دست چه کسانی به جامعه القاء میشود؟
پیش از آنکه به پاسخ این پرسش بپردازیم بد نیست نیمنگاهی به ماهیت طنز بیندازیم. طنز، درواقع هنری است که نبود تناسبها و وجود مغایرتها در عرصههای مختلف ازجمله رویدادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که تلاش میشود مطلوب جلوه داده شوند و یا حداقل از زاویه دید بخشی از جامعه عادی به نظر میرسند را با آمیزهای از واژگان خندهدار بازتاب دهد. طنز در ریشه به معنی طعنه زدن و در ادبیاتِ طنز به نوع خاصی از آثار گفته میشود که ترکیبی از کلام موزون و گاه بیانی آشفته است که اشتباهات یا زوایای نامطلوب رفتار بشری از جمله فسادهای اجتماعی و سیاسی و یا حتی تفکرات فلسفی را با استفاده از بذلهگویی، وارونهسازی کرده و به نقد میکشد و پرسش ایجاد میکند.
ماهیت طنز از جنسی برانگیزاننده است که هدفش به فعالیت واداشتنِ سرچشمهی تفکر انسان است و ساختاری پیچیده و درهمتنیده دارد. گرچه ظاهرش بر مبنای خنده آراسته شده، اما خنده را همچون نقابی در اختیار دارد در جهت نیل به اهدافی والاتر که به مثابه مشعلی برای روشنایی بخشیدن به عمق رذالتهای انسانی است. طنز گرچه در ظاهر میخنداند، اما از پسِ واقعیتی تلخ و وحشتناک تراوش میکند که در عمق ساختارش ریشهی خنده را میخشکاند و انسان را به تفکر وامیدارد تا جایی که تردیدهایش را بر یقین مسلط میکند.
اما بخش عوامِ جامعهی ایرانی که اکثریت را در بر میگیرد، طنز را تنها بهعنوان پدیدهای جذاب که به انسان نشاط میبخشد میشناسد. این برداشت، یکی از بدیهیترین تصورات انسانِ ناپخته نسبت به پدیدهی طنز است. حقیقت این است که طنز هرگز هدفی یگانه و مطلق را دنبال نمیکند؛ از یک رو، هدف طنز بازنماییِ واقعیت مسائل سیاسی-اجتماعی است و خاصیت انتقادی و بیدارکننده دارد، از طرفی نیز میتواند با بیان دغدغههای مردم و نشان دادن کاستیهای موجود، به شهروندان یک جامعه اینگونه القاء کند که مشکلات و دغدغههایشان هرگز نادیده گرفته نمیشود و یقیناً چشمانی بینا و گوشهایی شنوا وجود دارند تا درنهایت به تخلیهی روانی جامعه بیانجامد. درواقع طنز سلاحی است که میتواند عاملی برای جوشش و یا ابزاری برای نابودی سرچشمهی تفکرات یک جامعه باشد، فقط بستگی دارد به اینکه سلاح طنز را چه جریانی در اختیار بگیرد و با چه هدفی از آن استفاده کند. اما در زمان حال، اینگونه به نظر میرسد که طنز میتواند ابزار هوشمندانهای در دست حکومتهایی باشد که از «مکتب توتالیتاریسم» تبعیت میکنند و از فقر فرهنگی و فقر اجتماعیِ جامعهی خود در جهت کنترل اوضاع بهره میجویند زیرا به دلیل وجود فساد بنیادین و فضای اختناقی که درون جامعه ایجاد کردهاند، راه دیگری برای مراوده با تودهها باقی نگذاشتهاند و تنها با کمک گرفتن از سلاح طنز و تخلیهی روانی جامعه است که میتوانند از موقعیتهای دشوار و رنجآوری که خود پدیدآورندهاش هستند گذر کنند، بیآنکه هیچ تلاش و ارادهای برای رفع بنیادین معضلات و ناکارآمدیها از خود نشان دهند و هزینهای بپردازند؛ بنابراین از این چشمانداز، ماهیت طنز و استفادهی ابزاری از آن در جوامعِ زیر سلطهی رژیمهای توتالیتر، موضوعی بدیع و قابلبررسی است.
اما به پاسخ پرسش خود بازگردیم، پروژهی عادیسازی فجایع، به دست چه کسانی به جامعه القاء میشود؟ چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، محبوب دل برخیها نویسنده، کارگردان، طراح و بازیگر تئاتر و سینما، «مهران مدیری» سردمدار و پرچمدار تهیه و تولید برنامههای طنز، باهدف عادیسازی رویدادهای نامطلوب سیاسی و اجتماعی است.
مهران مدیری نه یک هنرمند، بلکه یک شومن است و اغلب ارائهکنندهی شکوائیههای جامعه در قالب طنز که تقریباً در تمام آثارش میتوان شبهنقدهای او را دید. درواقع مهران مدیری گاهی با سریالهایی که میسازد و گاه با حرفهایی که میزند، مدام در تقلا است تا با بازگو کردن موضوعات بدیهی و معضلات اجتماعی، مخاطب را غافلگیر کرده و به نقطه اوج هیجان و تخلیه روانی بکشاند. در این میان، بیننده نیز سوار بر موج کاذب و ساختهشده از جنس پوپولیسم به دست مهران مدیری و البته ناتوان از تجزیه و تحلیل موضوعات و رویدادهای پیرامون خود، به آسانی و چشمبسته به حرکت افتاده و به وجد میآید، تخلیه میشود و تشویق میکند. با وجود اینکه تولیدات مهران مدیری، نه رنگ و بوی هنر که بهوفور بوی «سیاست» میدهد، هیچگاه هیچ شخص خاص، جناح سیاسی یا جریان مشخصی را هدف قرار نمیدهد و به کلیگویی بسنده میکند.
پرسش اینجاست که او حقیقتاً مشغول چه کار است و چه هدفی را دنبال میکند؟
در حقیقت انتقادهای مهران مدیری از سیستم حکومتی تازگی ندارد. او تقریباً از اولین تولیداتش، از زمان پاورچین تا در مجموعه «در حاشیه» و حالا نیز در سری برنامههای «دورهمی»، مدام مشغول طعنه زدن و شوخی کردن با فضای اجتماعی و سیاسی بوده اما شوربختانه هیچیک از این شوخیها و بهظاهر کنایهها، در قالب مجعولِ برنامههای هنری- اجتماعی، نهتنها هرگز قرار نبوده به بیداری جامعه و نمایان شدن واقعیتها منتج شود بلکه هدفی کاملاً وارونه داشته و تأثیری کاملاً عمیق بر روی تودهها گذاشته است. این تأثیر، حاصل «پروژهای با نام عادیسازی فجایع» است ویژهی جامعهای که باید همچنان خفته بماند.
درواقع مهران مدیری وظیفه دارد تا فجایعی که روزانه به گوش مردم میرسد را در چهارچوب برنامههای گوناگونِ طنز آنقدر با چاشنی خنده بیامیزد و آنقدر تکرار کند تا در طول گذر زمان، گوش مخاطب پُر شود از اخبارِ تلطیف شدهی فساد و جنایات رژیم تا در نتیجه و در بلندمدت، حس برافروختگی، پرسشگری و مطالبه را در جامعهی ایرانی به خوابی عمیق و ابدی فرو برد.
شایان یادآوری است که مهران مدیری در مصاحبهای، به شکل تلویحی بر نظر نگارنده مُهر تائید میزند و میگوید: «مشکل ما این است که جامعهی ما سیاسی و سیاستزده است؛ یعنی از هر حرکت و اثری، تلقیِ سیاسی میشود. [همیشه از هر کاری که کردم تعبیر سیاسی شده].»
مهران مدیری همواره در تولیدات خود، عنصر به سُخره گرفتن معضلات اساسی ازجمله رویدادهای سیاسی یا ارزشهای اجتماعی، فرهنگی و قومی در جامعه ایران را به شکل پررنگی به کار میبرد و بیراه نیست اگر بگوییم که او فرزند خلف نظام جمهوری اسلامی و نورچشمی سیستم اطلاعاتی امنیتی رژیم در بخش فرهنگ رسانه است.
– او در سکانسی مربوط به دیالوگ بین نیما فلاح و سیامک انصاری در سریال «عطسه» فیلمنامه را اینگونه مینویسد: «نیما فلاح: آاااا. مُرد؟ روحش شاد. کوروش پسر گلِ چِتی بود. آخِی. کوروش از دَم در خونه ما جنب نمیخورد. خیلی باوفا بود./ سیامک انصاری: خیلی بچه وفاداری بود. نگهبانِ خیلی خوبی بود. من دُبِرمَن مثل این ندیده بودم».
این دیالوگ و به کار بردن نام «کوروش» برای سگی که مرده است، موضوعی بود که مهران مدیری هرگز دربارهی علت به کار بردن آن در این فیلمنامه که موجی از انتقادها را روانهی صفحههای اجتماعی او کرد توضیحی نداد و تنها در صفحهی اینستاگرام خود نوشت: «فصل دوم سریال در حاشیه در حال تصویربردارى است… بهزودی منتظر ما باشید… متأسفانه این روزها افرادى سودجو با انتشار خبرهاى نادرست به فکر تغییر در افکار دیگران هستند. همیشه تمامى کوشش ما براى شما عزیزان بوده و مطمئن هستیم که مثل همیشه شما عزیزان واقعیت را بهتر از دیگران میدانید».
– در جای دیگر در بخشی از برنامه «دورهمی» با موضوع تظاهر و ریا، مجری داستان فرد ریاکار و نان به نرخ روزخوری را روایت میکند که برای استخدام مراجعه کرده و بر اساس جَوّ موجود و تنها از روی ریاکاری، بدون هیچ ارتباطی با موضوع استخدام، به «طلحه و زبیر» لعنت میفرستد. این در حالیست که «طلحه و زبیر» از صحابه محبوب و مورد احترام اهل سنت هستند.
– او در برنامهای با نام «بمب خنده» به شکلی بسیار بیادبانه و خارج از عرفِ رسانهی ملی، تلویزیونهای پارسیزبانِ ماهوارهای بهویژه برنامهسازان رسانههای پارسیزبانِ مخالف رژیم را به سُخره گرفت. مهران مدیری در آن برنامه علاوه بر تمسخر «شهرام همایون» مدیر تلویزیون «کانال یک» و سخنگوی «ما هستیم»، مادرِ کهنسال و بیمار وی را نیز به طرز بسیار بیادبانه و توهینآمیزی به سخره گرفت.
پس از دو هفته دستبهدست شدنِ ویدئوی طنز، ساخته مهران مدیری درباره شبکههای تلویزیونی ماهوارهای فارسیزبان و عمدتاً اپوزیسیون و انتشار پرسروصدای آن در فضای مجازی، مهران مدیری در اطلاعیهای گفت: «این برنامهی ۵۰ دقیقهای بدون هماهنگی با او منتشر شده است».
متأسفانه در تمامی این رویدادها و بسیاری از رویدادهای ناگوار دیگر، مردم ما خندیدند و تخلیه شدند بدون آنکه اندکی تأمل و تفکر کنند و متأسفانه کم نیستند هنرمندنماهایی که خود را به هیچ فروختهاند و در خدمت جمهوری اسلامی هستند تا ابزارِ ماندگاری رژیم و پیشبرد اهداف این فرقهی تبهکار باشند؛ درنتیجه به لطف نویسنده، کارگردان، طراح و بازیگر تئاتر و سینما و تئوریسین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در بخش فرهنگ و رسانه، «مهران مدیری»، دیگر نارساییها، ناکارآمدیها، راهزنیها، فسادها، جنایتهای حکومت و حتی شیوهی پوشش، گویش و اعتقادات اقوامِ گوناگون میهنمان، برایمان فراهمآورندهی «شادی» و خنده شده است. از این رو ما ایرانیان سالهاست که دیگر نه پرسش میکنیم، نه حقطلب و نه متحد هستیم.
این تنها گوشهای از فقر فرهنگی و اجتماعی ماست!
نویسنده به نکته خیلی قابل تامل و اندیشه اشاره کرده و از زوایای مختلف به ان پرداخته اگر خلاصه بخوام بگم کمتر کسی به این نکته توجه میکنه و هر کس چون تهش خنده ولبخند هست هر چقدر هم که تلخ باشه فقط به خندیدن میپردازن
استوری مهدی عبدی بازیکن تیم فوتبال پرسپولیس
با #قطعی_برق شوخی نکنیم، برایش جُک نسازیم. بیماران بدحال دارند می میرند،دستگاههای اکسیژن دارد قطع میشود …
حق ماست خفه نشویم. حق را فریاد بزنیم
تاریخ در آینده از ما به عنوان بی عرضه ترین نسل یاد خواهد کرد
نسلی که امکانات اولیه زندگی رو هم ازش میگرفتن ولی صداش در نمیومد
درود. سپاس از مطلب پرمحتوای شما .به نکته ی مهمی اشاره کردید متاسفانه شاهد افزایش این مورد دربین مردم ایران هستیم.
خواندن این همه حقیقت تلخ درد دارد . دردی که سالهاست جمهوری اسلامی ذهن مردم را انطور کهدوست داشته تربیت کرده است . برای بیدار شدن ملت ایران یک سیل از سیلی هم کافی نیست سونامی میخواهد و بس . این درد است که تمام بی کفایتی ها و حتی گاهی بی مسولیتی های مردم جامعه هم طنز میشود و در کمتر از ۲۴ ساعت سیستم های طنز پردازی برای گرانی بنیزن و صف مرغ و گوشت و حقوق کارگر و …. تهیه میشود تا هر انچه که برایمان جزویی از اعتراض و یا جزویی از ارزش باشد به دست فراموشی بسپاریم جای تاسف است
دوست عزیز وگرامی من جناب آقای زمانی ،البته که به کارگرفتن طنز برای پایین آوردن فشار بر روی یک موضوع کاملا جدی یکی از راهکارهای مرسوم در جامعهمامیباشد ولی باید این نکته راهم در تظرگرفت که باوجود یک فضای بسته راهکاردیکری برای ابراز ونشاندادن فهم وآگاهی مردم از یک مطلب کاملا جدی ودربرخی موارد کاملاسرنوشت ساز وجود ندارد.لذا باتوجه به اینکه شایدحداقل اطلاع رسانی از این راه به پوسته جامعه وارد شود آنرا به فال نیک میگیریم وکماکان امیدوار میمانیم کهاین حربه روزی به یک سلاح برای بدست آوردن اهداف بزرگ برای ملت ایران تبدیل شود.قابل به ذکر میباشد که به هیچ عنوان قصد حمایت از برنامه های طنز موجود در صدا وسیمای ایران راندارم وبانظر شما درمورد سازندگان آنها کاملا موافقم
درود..مقاله جالب و تامل برانگیزی بود واقعا !