یوسف مصدقی- رامین جهانبگلو هر چند مدتهاست به فارسی نمینویسد اما از نوشتن دست نکشیده و در سالهای اخیر، آثاری چند از او به انگلیسی و فرانسوی منتشر شدهاند. برخی از این آثار، کوتاهمدتی پس از انتشار به زبان اصلی، به زبانهایی دیگر نیز ترجمه شدهاند و خوانندگانی در سرزمینهای مختلف دنیا یافتهاند. مثل هر نویسنده و اندیشمند پرکاری، آثار رامین جهانبگلو هم غثّ و سمین دارند و بعضی از آنها پربارتر و منسجمتر از دیگر کتابهای او هستند.
به نظر نگارنده، میان کتابهای اخیر جهانبگلو، شاید خواندنیترین آنها، پژوهشی مختصر و مفید است با عنوان: «در جستجوی ناخرسندی: اندیشههایی درباره خودکشی» (In Pursuit of Unhappiness: Reflections on Suicide). این کتاب که در ۱۰۴ صفحه توسط انتشارات Orient BlackSwan منتشر شده، مشتمل است بر یک پیشگفتار، چهار فصل و یک نتیجهگیری.
پیشگفتار این پژوهش، به «چرایی» خودکشی و ارتباط این عمل با موضوع آزادی میپردازد. نویسنده در پرداختن به این «چرایی»، از سخن مشهور آلبر کامو در ابتدای جستار نامدارش «افسانه سیزیف» آغاز میکند که: «تنها یک بغرنج جدی و راستین فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است». اندیشیدن به این سخن، روشنگرِ ارزش زیستن و رابطه آن با مقوله آزادی است. خودکشی از این منظر، نه عملی روانپریشانه و ناپذیرفتنی برخلاف مصالح فرد و اجتماع است و نه خودخواهانهترین نمایش فردیت است در تقابل با انسانیت. به بیان جهانبگلو: «[خودکشی] والاترین حالت آزادی انسان را نمایش میدهد؛ آزادیِ نبودن را». درواقع، آگاهی ما به اینکه میتوانیم «نبودن» را انتخاب کنیم، آزادی ما و ارزش زندگیمان را به ما یادآوری میکند.
رامین جهانبگلو برای کاوش در مفهوم همین انتخاب است که در چهار فصل پیاپی به ابعاد فلسفی، اجتماعی، شاعرانه و زیباشناختی خودکشی میپردازد. او در این مسیر، با بررسی آثار برخی از اندیشمندان و هنرمندانی که از عهد باستان تا دوران حاضر درباره خودکشی تأملاتی داشتهاند یا خود مرتکب خودکشی شدهاند، به مرور به تفسیری نادر از این عمل میرسد و مفاهیمی چون آزادی و ارزش زندگی را تابع آن قرار میدهد. بر مبنای این تفسیر، ارتکاب خودکشی نه تنها میتواند در تقابل با انفعال رخ دهد بلکه حتی توان رساندن صدای اعتراض را هم دارد.
همچنانکه در عهد باستان، بسیاری از نخبگان و نجبا در ایام شکستگی، تنگدستی و تیرهبختی، مرگ شرافتمندانه را به زندگی زیر بار حقارت ترجیح میدادند، بسیاری از اندیشمندان و هنرمندان نیز در طول زمان از همین الگو برای حفظ کرامت انسانی خود و اعتراض و مقاومت در برابر ستم، ابتذال و میانمایگی فراگیری که سعی در به انفعال کشیدن آنها داشته، استفاده کردهاند. جهانبگلو از مرگ خودخواسته سقراط و سنکا (Seneca) تا انتحار پل سلان (Paul Celan) و خودکشی آیینی Seppuku یوکیو میشیما (Yukio Mishima) را اعتراضی از این جنس میداند. این فرزانگان، با تکیه بر آزادی برای انتخابِ «نبودن»، نه تنها به ستیز با وضع موجود برخاستند بلکه به «دیگران» این پیام را دادند که زنده ماندن به هر قیمتی، نافی ارزش زندگی است.
جهانبگلو در بخش نتیجهگیری کتابش، بر این نکته تأکید میکند که: «… خودکشی قرار نیست «راهحلی همیشگی» برای «یک مشکل موقتی» باشد» به همین دلیل است که هیچ رابطهای میان خودکشی و شهادتطلبی وجود ندارد. انسانی که آگاهانه و بر مبنای ارزشهای شخصی در اعتراض به وضع موجود خودکشی میکند، درواقع در طلب آزادی مطلق تنها به نابودی خود قیام کرده اما موجود شهادتطلب، جنایتکاری است متعهد به دین، مذهب، آیین، مسلک یا ایدئولوژی خاص که برای اثبات حقانیت آن دست به قتل خود و احتمالا دیگران زده است. هم از این روست که: «…انقلابها همیشه آدمکشی را توجیه میکنند اما هرگز خودکشی را تأیید نمیکنند.»
هرچند در نگاه نخست، مضمون اصلی کتاب، بررسی فلسفی- تاریخی سیر تحول مفهوم خودکشی در فرهنگ غرب است اما این موضوع، بهانهای برای نویسنده بوده تا با تمرکز بر آراء فلاسفه پیشین و زندگی اندیشمندانی که مرتکب خودکشی شدهاند، از اهمیت اندیشمندانه زیستن و آگاهانه مردن بنویسد. چنین زیستنی یا آنچنان مرگی، سویه اخلاقی قدرتمندی دارد که ضامن حفظ کرامت (Dignity) و خودمختاری (Autonomy) انسان است.
صاحب این صفحهکلید به سبب دوستی و صمیمیت دیرینی که با رامین جهانبگلو دارد، از همدلی ژرف او نسبت به عصر روشنگری و ارزشهای آن باخبر است و نیک میداند که او تا چه حد دستاوردهای مدرنیته را پاس میدارد. تعلق خاطر جهانبگلو به عدم خشونت (Nonviolence) به هیچ وجه سازشکارانه و سهلانگارانه نیست و هم از این روست که او نسبیگرایی مبتذلی را که مولود دوران پُستمدرن است بر نمیتابد. نوک تیز پیکان نقد او در این کتاب، رو به نخبگانی است که در مقابل میانمایگی (mediocrity) ترویج شده در عرصه عمومی- از رسانهها گرفته تا دانشگاهها- ساکتند و با این سکوت، به تثبیت وضع موجود کمک میکنند.
رهاورد نهایی خواندن این کتاب، شاید رسیدن به این نکته باشد که بسیاری از اندیشمندان و هنرمندان طول تاریخ، در لحظهای تعیینکننده از زندگیشان، میان سه گزینهی خودکشی، خودویرانگری و خودفروشی مجبور به انتخاب شدهاند. تفاوت میان کسانی که در چنین وضعیتی خودکشی را برگزیدهاند با دو دسته دیگر، تفاوت میان عمل و بیعملی است. این انتخاب، مرز اخلاقی پررنگی میان کرامت و حقارت ترسیم میکند.
سخن آخر اینکه، کتاب «در جستجوی ناخرسندی…»، از سوی رامین جهانبگلو «به خاطره حسین ضیایی استاد UCLA که مرگ را به تحقیر شدن ترجیح داد» تقدیم شده است. حسین ضیایی ریاضیدان و ایرانشناس برجستهای بود که بیشتر عمرش را به تحقیق، ترجمه و تدریس ریاضیات و فلسفه اشراق گذرانده بود و زندگی بیدغدغهای را در کالیفرنیا میگذراند اما در لحظهای حساس بجای عافیت گزیدن به اعتراض برخاست و در نامهای سرگشاده به نخبگان خودفروش چنین نوشت: «… مسئولیت ایندسته افراد فرهیخته و صاحبان دانش و اندیشه در برابر تجاوزی که به جان و مال و ناموس هموطنان ما صورت گرفته، چند برابر است و نباید در این زمان ساکت بنشینند. این نکته را نیز باید اضافه کنم که از سکوت برخی از این فرهیختگان بسیار افسرده شدم. درد و موضوع اصلی ما به عنوان کسانی که با تاریخ اندیشه و اندیشیدن در این مملکت سر و کار داریم ، مسئله «راستی» است. بنده وقتی می بینم که راستی تبدیل به دروغ شده، نمی توانم ساکت بنشینم، نسبت به هموطن و تاریخ و موجودیت خودم به عنوان یک انسان، یک انسان ایرانی، مسئولم و مجبور هستم تا آنجا که در حیطه قدرت من است در مقابل چنین ظلمی بایستم.» مرگ خودخواستهی او، پس از آن رخ داد که گانگسترهای آکادمیک شاغل در دانشگاههای آمریکای شمالی او را در ایام بیماری، زیر ضرب گرفتند و شد آنچه نباید میشد.
فردریش نیچه فیلسوف و شاعر آلمانی در گزینگویه (جمله قصار) شماره ۱۵۷ کتاب «فراسوی نیک و بد» چنین داد سخن داده که: «اندیشهی خودکشی تسلّیبخشی قدرتمند است: آدمی را یاری میدهد که شبهای هولناک بسیاری را پیروزمندانه سحر کند.» شاید این جانِ کلامِ انسان مدرن است، موجودی صاحباختیار زندگی و مرگ خود.
این متن برایم پر معنی و قابل درک بود. اضافه می کنم فردی که چندین سال قبل با احترام به محلی آورده شده و پس از مدتی ناگهان شرایط کاملاً زیر و رو می شود و به شکلی آهسته ولی تو بتوانی بشنوی راجع به اعدام اول صبح گفت و گو میکنند. تو را تنها می گذارند تا شاید که خودکشی کنی. در تنهایی مطلق فکر می کنی خودکشی با مرگ فردا چه فرقی دارد. با دغدغه ای چند دقیقه ای به خواب پیش از مرگ می روی و صبح بیدار می شوی و خبری نیست!
چند سال به هر ترتیب می گذرد و در طرحی ماهرانه خودکشی را می پذیری فقط برای فرار از ذلت و زجر و شکنجه هایی که در انتظارت خواهد بود!
می گویند یک کتاب را نباید از روی جلد آن قضاوت کرد. وقتی به جلد کتاب هم دسترسی نباشد، قضاوت اصولا بلا موضوع می شود!!
اما همین نوشتار آقای مصدقی را می شود بعنوان معرفی کتاب و یا دیباچه ایی بر آن مد نظر قرار داد.
ظاهرا، نویسنده بیشتر به خودکشی فرهیختگان و اندیشمندان و هنرمندان و روشنفکران و اصولا نخبگان پرداخته لذا آن را نشانه اراده آزاد می داند و در نتیجه شکوهمند است.
از آنسو، خودکشی این نخبگان، اعتراض به وضع موجود !!!! بیان شده است.
اعتراض به وضع موجود آنهم توسط خودکشی انحصاری نخبگان اصولا یعنی چه؟
آیا منظور از وضع موجود status quo , کل دستگاه پیدایش ( یا آفرینش!! ) و کل ساختار جهان هستی Cosmos است یا صرفا وضعیت اجتماعی-سیاسی-اقتصادی در جوامع بشری؟
خودکشی اعتراض آمیز این نخبگان انتحاری، چه تاثیری در جهان هستی و یا وضعیت جوامع بشری داشته است؟
آیا خودکشی کشاورز مفلوک و فقیر و نکبت زده هندی در اثر بار سنگین بدهی به فئودالها ومافیای هندوستان ( کشور آرمانی آقای جهانبگلو) ، اعتراض آمیز نیست و یا اراده و انتخاب آن کشاورز نقشی در خودکشی اش ندارد؟؟!!!
آیا، خودکشی اعتراض آمیز به وضع موجود توسط نخبگان، در نتیجه یاس فلسفی Existential angst رخ می دهد؟
اگر چنین است، اگزیستانسیالیستهای مشهور آن را نشانه ضعف می دانند و مذموم شمرده اند ومی گویند یاس فلسفی خود را تحمل کنید و شجاعانه با سرگشتگی وجودی خود مقابله نمایید،
مگر نه این است که آلبرت کامو در نوشتار مشهور خود تحت عنوان The Myth of Sisyphus می گوید سیسیفوس اعتراض ابدی خود را به وضع موجود دستگاه آفرینش با تحمل دلاورانه مجازات ابدی خود نمایان می کند ولذا از بابت آن به خوشبختی می رسد؟
در پایان شایان ذکر است که این کامنتگزار قبل از نوشتن کامنت ، برای یافتن علل خودکشی به ویکیپدیا مراجعه کردم. وکمی هم در نت سرچیدم.
دلایل همانها هستند که هر عامی همچون من می تواند حدس بزند و تکرار آنها ملال آور و غیر ضروری است، اما چیزی در مورد خودکشی اعتراض آمیز به وضع موجود توسط نخبگان یافت می نشد.
تنها نکته جالب، مثالهایی از خودکشی در جهان جانوران، مانند خودکشی باکتری سالمونلا و خودکشی شته و خودکشی موریانه. و خودکشی دلفین بود که از نظر فرگشت داروینی و inclusive fitness برایم قابل فهم تر از خودکشی اعتراض آمیز و انحصاری نخبگان به وضع موجود می باشد.
نکند روشنفکران فارسی زبان موضوع کم آورده اند و قرار است خودکشی شکوهمند و ارادی خود در اعتراض به وضع موجود را هم انحصاری کنند؟!!!!!!!
سوالات از نخبگان و روشنفکران فارسی زبان بسیار هستند وانتظار پاسخ بیهوده.
از کامنتگزاران محترم و غیر روشنفکر تقاضا می شود اگر پاسخی دارند ، لطف کرده اینجانب را روشن نمایند.
با سپاس