احمد احرار نویسنده و روزنامهنگار سرشناس ایران متولد سال ۱۳۱۳ فعالیت مطبوعاتی و روزنامهنگاری را در سالهای پرکشاکش اوایل دهه سی خورشیدی آغاز کرد. وی چندین سال خبرنگار پارلمانی روزنامه عصر ایران، اطلاعات، بود که دوقلوی روزنامه دیگر آن دوران، کیهان، به شمار میرفت.
کیهان لندن در قدردانی از این روزنامهنگار برجسته و سردبیر یکی از مهمترین روزنامههای ایران پیش از انقلاب اسلامی (اطلاعات) و سپس همکار پرکار و سردبیر مهمترین روزنامه در تبعید و خارج کشور (کیهان لندن) که این روزها ۸۷ سالگی خود را سپری میکند، به بازنشر برخی مقالات وی میپردازد. این بار مطلبی را از تابستان سال ۲۰۰۵ برای شما انتخاب کردیم که در آن این روزنامهنگار برجسته با نثر و بیانی گویا و شیوا به موضوع بمب اتمی و انرژی هستهای میپردازد. مطلبی که همچنان تازه است و موضوعی که جمهوری اسلامی سالهاست ملت و مملکت را گرفتار آن و چاه ویل هزینههایش کرده است.
*****
اتم!
احمد احرار – ساعت هشت و پانزده دقیقه روز ششم اوت ۱۹۴۵ با انفجار نخستین بمب اتمی در هیروشیما، دوران جدیدی از تاریخ بشری آغاز شد که «عصر اتم» نام گرفته است.
فرمان به کار بردن بمب اتمیدر واپسین روزهای جنگ دوم جهانی از طرف هاری. اس. ترومن رئیس جمهوری آمریکا صادر شد که پس از درگذشت فرانکلین دلانو روزولت در آوریل همان سال جانشین او شده بود. اندکی پس از مرگ روزولت، در ماه مه ۱۹۴۵ برلن سقوط کرد و جنگ در اروپا به پایان رسید اما ژاپن، متحد آلمان در شرق دور به جنگ ادامه میداد. ارتش آمریکا در نبرد با ژاپن به پیشرفت قابل ملاحظهای نائل گشته بود اما در هر قدم بر تلفات سربازان آمریکایی اضافه میشد. تصرف جزیره استراتژیک «اکیناوا» برای آمریکائیان به قیمت ۷۶۱۳ کشته و ۳۱۹۰۷ زخمی تمام شد. دو میلیون سرباز از جان گذشتۀ ژاپنی همچنان در برابر ارتش آمریکا مقاومت میکردند و پیروزی بر ژاپن جز با تحمل تلفات بیشمار ممکن نبود. همین، محرک اصلی ترومن در استفاده از سلاح اتمی بود. اسلحهای که هیتلر برای به دست آوردنش کوشید اما در نهایت امر آمریکائیها بودند که به یاری دانشمندان آلمانی، و در رأس آنها رابرت اوپنهایمر، موفق به ساختن آن شدند.
بمبی را که در هیروشیما به کار رفت، ارتش آمریکا Little Boy نام نهاده بود. به محض آنکه بمبافکن آمریکایی بمب را بر روی شهر هیروشیما انداخت اشعۀ کورکنندهای در فضا درخشید و به دنبال آن قارچی غولآسا از زمین به هوا سر کشید و تا شعاع ۵/۱ کیلومتر اثری از حیات باقی نگذاشت. موجی از حرارت ذوبکننده، حریقی به شعاع چهار کیلومتر برافروخت. ۷۸۱۵۰ تن کشته، ۱۳۹۳۹ تن ناپدید و ۹۲۸۴ تن به سختی مجروح شدند. بیش از ۲۰ هزار سرباز ژاپنی جان سپردند. با این حال ژاپن دست از جنگ نکشید زیرا ژاپنیها هنوز نمیدانستند بمب اتمی چگونه سلاحی است. با انفجار دومین بمب در ناکازاکی (ظهر روز نهم اوت) بود که اولیای دولت و ارتش ژاپن حساب کار به دستشان آمد و دریافتند سلاح جدید، معادلات دیرین جنگ را در جهان تغییر داده است.
بمباران اتمی در ناکازاکی ۳۶هزار زخمی به جای گذاشت. علاوه بر این، تشعشعات رادیوآکتیو، بیماریهای مرگبار به دنبال آورد که حتی نوزادان را در حالت جنینی بینصیب نگذاشت و هزاران کودک یا مرده بهدنیا آمدند یا مفلوج و معیوب.
بدینسان، عصر اتم با فاجعه آغاز شد هرچند که بمب اتمی به جنگی فاجعهبار پایان داد.
همان اوقات، گروهی از دانشمندان آلمانی که به دنبال تسلط نازیها به انگلستان پناه برده بودند در یک مرکز پژوهشی بر روی پروژۀ هستهای کار میکردند. هنگامی که رادیو خبر از انفجار نخستین بمب اتمیداد کارل فریدریش فون فیستز ساکر، یکی از کارشناسان فیزیک اتمی خشمگینانه فریاد زد: «وای، چه مصیبتی! آمریکائیها پاک دیوانه شدهاند!»
ورنر هینسبرگ، همکار او، جواب داد: «این سریعترین راه پایان دادن به جنگ است».
و سومی، اتو هاهن، اظهار عقیده کرد: «چیزی که مرا تسکین میدهد این است که در آلمان این سلاح ساخته نشد والاّ واویلا!»
امروز شصت سال از آن روزگار میگذرد. سلاح اتمی خوشبختانه در هیچ جنگ دیگری به کار نرفته و به تعبیری حتی یک سلاح بازدارنده بوده است اما خطر انبار کردن اسلحه اتمی را در اینجا و آنجا، نه میتوان پنهان و نه میتوان انکار کرد.
هر زمان احتمال دارد با تغییر و تحول سیاسی در برخی از کشورهای عضو باشگاه اتمی، قدرت تصمیمگیری از دست عقلا خارج شود و دیوانگانی بر قدرت مسلط شوند که از به کار بردن سلاح اتمی، بر اثر ترسیدن یا به ضرورت ترساندن، ابا نداشته باشند.
از آن بدتر اینکه در چنین تحولاتی، سلاح اتمی یا وسایل تولید آن به دست تروریستها یا چریکهای دیوانهتر از زمامداران غیرمسئول بیفتد و با یک ماجراجویی غیرعقلایی، مانند حادثه یازدهم سپتامبر، دنیا را به آتش بکشند.
نگرانی از چنین پیشامدی است که دولتها و دولتمداران مسئول را به همفکری و همکاری در زمینه جلوگیری از توسعۀ تسلیحات اتمی- علیرغم اختلافات و رقابتهایشان در دیگر موارد- مصمم میسازد.
این عزم جدی از سوی جامعۀ جهانی اما مواجه است با دو مانع بزرگ. یکی اینکه قرن بیست و یکم بزرگترین دغدغهاش مسئلۀ انرژی است و هیچ انرژی دیگری با تحلیل رفتن منابع طبیعی و افزایش روزافزون نیاز بشری، نمیتواند مانند انرژی هستهای جوابگوی این مشکل باشد.
وقتی انرژی هستهای تا این درجه در زندگی بشر تأثیرگذار و غیرقابل اجتناب شد کنترل آن، که به چه مصرفی برسد یا نرسد، بالملازمه آسان نخواهد بود.
دومین عامل خنثیکنندۀ تلاشها و تدابیر جامعه جهانی در جهت محدود ساختن استفاده از انرژی هستهای به مصارف غیرنظامی، برانگیختن احساسات و تعصبات عمومی در کشورهایی است که قصد دست یافتن به سلاح اتمی دارند.
در این زمینه، نگاهی به خاطرات فریدون زند فرد نکتهآموز است.
زندفرد در زمانی که پاکستان با کفش و کلاه در پی دست یافتن به سلاح اتمیبود، به سفارت ایران در اسلامآباد منصوب شد.
او در خاطراتش «ایران و جهانی پرتلاطم» مینویسد: «در آستانه عزیمت به پاکستان با خلعتبری وزیر خارجه ملاقات کردم. تأکید نمود هرچه زودتر روانه اسلامآباد شوم و پیامی را از سوی شاه به ژنرال ضیاءالحق در لحنی دوستانه و ملایم (Sugar Coating) ابلاغ نمایم. بطور مجمل محتوای پیام این بود که از ژنرال ضیاء خواسته میشد امکان متوقف کردن طرح دستیابی به سلاح هستهای را در شرایط فعلی مورد توجه قرار دهد چه، گسترش سلاح هستهای با ضوابط بینالملل و همچنین با سیاست آمریکا تعارض دارد و مآلاً تبعات منفی برای پاکستان و هم برای امنیت و ثبات منطقه به همراه میآورد… چند سالی به عقب برگردیم. ذوالفقار علی بوتو اولین مقام پاکستانی بود که ندای ضرورت دستیابی پاکستان به سلاح هستهای را سر داد و در این مسیر گام برداشت. در ۱۹۶۹ در مقالهای خصوصیات کلی این اندیشه را چنین توصیف کرد که بازدارندگی هستهای پاکستان یک طرح ملی به شمار میآید و هدف، جلوگیری از باجخواهی هند است. حتی در این بیان کلی، هدف کاملا توجیهشده بود. در زمان نخستوزیری بوتو اولین نیروگاه هستهای خریداری شده از کانادا در ژانویه ۱۹۷۲ در شهر کراچی مورد بهرهبرداری قرار گرفت. پاکستان برای توسعه شبکه فنآوری هستهای تقریباً به هر گوشهای از جهان که امکانش فراهم مینمود روی آورد. اولین آزمایشگاه هستهای هند در ۱۸ ماه مه ۱۹۷۴ انجام گرفت. پس از این واقعه، بوتو با فراخواندن گروهی از دانشمندان ممتاز پاکستانی از آنها خواست برنامه تولید سلاح هستهای را آغاز نمایند. به این ترتیب، امکانات فنی و تحقیقاتی که پاکستان از منابع مختلف جهت استفادۀ صلحجویانه از انرژی هستهای گرد آورده بود، از آن پس بیصبرانه در خدمت اهداف نظامی به کار گرفته شد.
حالا، در تیرماه ۱۳۵۶ (ژوئیه ۱۹۷۷) بوتو در زندان بسر میبرد و ژنرال ضیاءالحق در یک کودتای نظامی قدرت را بهدست گرفته بود…»
دیپلمات ایرانی در خاطراتش میافزاید: «پیام شاه، تهدید آمریکا به لغو کمکهای اقتصادی و نظامی، اجرای تحریمها و سایر تضییقات در اراده ضیاءالحق در ادامه فعالیتهای هستهای خللی وارد نیاورد. فنآوری هستهای با تعصب زائدالوصف دنبال شد. به روایتی ضیاءالحق فدای پیگیری طرح هستهای پاکستان گردید ولی چون اسلافش در این راه ثابتقدم باقی ماند. طرح هستهای پاکستان به صورت یک مسئله حیثیتی درآمده بود. بطور خاص مورد قبول نظامیان بود و بطور عام مورد قبول افراد و آحاد ملت. راه بازگشتی نبود. از بوتو نقل میشود که گفته بود اگر لازم شود پاکستانیها علف تغذیه مینمایند تا هزینۀ این طرح پرداخت شود»!
*این مطلب نخستینبار در نسخه چاپی کیهان لندن (اوت ۲۰۰۵) منتشر شد.
در زمان پادشاهی پهلوی تا آنجا که به خاطر دارم برای تاسیس یک روزنامه صاحب ان باید دارای لیسانس بود برخی از کسانی که بر اثر سالها بودن در این رشته روزنامه نگار و خبرنگار تجربی شدند با به کار گرفتن یک لیسانسیه برای حق امتیاز به چاپ میپرداختند و اولین هدف آنها این بود با سیاه نمائی و چند متلک به خاندان پهلوی که ان زمان مد روز و نشان روشن فکری بود سری بین سرها درآورند که مهمترین آنها احمد شاملو بود که حتا دیپلم دبیرستان را هم نداشت .
بنا بر این روزنامه نگاران استخوان دار و قدیمی و صاحب سواد و دانش توامان روزنامه نگاری ماندگار در تاریخ روزنامه نگاری ایران میمانند چون شرافتمندانه و متعهد به این آب و خاک این وظیفه را به عهده گرفتند نام ایشان و جناب رافت و وزیری و,,,,, بسیاری دیگر میماند و بقیه که شرف روزنامه نگاری فروختند و تیترهای آنچنانی در هنگام رفتن ایران ساز بزرگ زدند در گل و لای تاریخ مدفون میشود .