یوسف مصدقی- در طول تاریخ اندیشه بشری، یکی از رایجترین پرسشهایی که اهالی دنیای فلسفه و کسبه بازار الهیات را به خود مشغول داشته، این بوده که آیا جنگ و نزاع، حالت طبیعی و موتور محرک جوامع انسانی است یا صلح و آرامش، وضعیت عادی و پیشبرندهی تحول آنهاست؟ به بیان سادهتر، دنیای ما آدمیان بر مدار صلح میگردد یا جنگ؟

هیچیک از اهالی فلسفه یا صاحبان ایدئولوژیها و ادیان رنگارنگ تاریخ انسان- از افلاطون تا هگل، از اپیکور تا شوپنهاور، از هراکلیتوس تا نیچه، از زرتشت تا مسیح، از مانی تا محمد- به این پرسش، پاسخی درخور ندادهاند. با این حال، نمیشود منکر شد کسانی که جنگ را حالت طبیعی حاکم بر جوامع انسانی دانستهاند، دست بالا را در پاسخ به این سؤال کذایی داشتهاند. از دید بسیاری از این نامداران، صلح تنها استراحتی کوتاه و موقت میان آشوب و نزاع مستمر حاکم بر جهان است و سراب صلح، هیچ تشنهی حقیقتی را به چشمهی زلال آرامش راهبر نمیشود.
آنچه باید به آن توجه داشت این است که بیشتر کسانی که جنگ را حالت طبیعی حاکم بر روابط جوامع انسانی دانستهاند، با تکیه بر مشاهداتشان از طبیعت و تطبیق آن مشاهدات با نزاعهای مستمر میان گروهها و ملل مختلف برای بقاء، حکم به اصالت جنگ دادهاند.
هرچند چنین استنباطی بیپایه نیست و در نگاه نخست، شواهد فراوانی آنرا پذیرفتنی مینمایند اما تعمیم آنچه تنازع بقاء در طبیعت خوانده میشود به «نبرد» و «جنگ» که فعالیتی حسابگرانه، عقلانی و به غایت پیچیده است و نیاز به بررسی و طراحی نقشههای متعدد و جایگزین دارد، درست نیست. درواقع، جنگ نه تنها غایت و هدف زیستن نیست بلکه حتی بنا به طبیعت نابودگرش، نمیتواند غایتِ هیچ موجودیتی باشد. جنگ، در نهایت، ابزاری است جهت نیل به مقصودی فراتر برای زیستن.
کارل فون کلاوزویتس (Carl von Clausewitz) متفکر جنگاندیش* آلمانی، در رسالهی جریانساز و گرانقدرش «در باب جنگ»، در تعریف «جنگ» آورده: «جنگ رفتاری خشونتآمیز است به قصد واداشتن حریفمان به برآوردن خواستهی ما.»(کتاب اول، بخش اول، شماره ۲)** از دید کلاوزویتس، خشونت و نزاع بیهدف، معنا ندارد و پیش از هر جنگی، باید هدف و خواستِ طرفین روشن باشد. بنا به حکم عقل، هدف نهایی از هر جنگی، رسیدن به خواستههایی است که جز با ابزار نبرد، دستیافتنی نیستند.
کلاوزویتس باور دارد که دو انگیزه یا محرک، آدمیان را به جنگ رهنمون می شود:
۱.عداوت غریزی
۲.خصومت با نیت و قصد
در تعریف او از جنگ، تنها گونهی دوم است که مؤثر است (کتاب اول، بخش اول، شماره ۳). چون نیک بنگریم، از نگاه اندیشمندی چون کلاوزویتس، جنگ بیهدف و خشونت کور، تفاوتی با جنون ندارد.
https://kayhan.london/1398/07/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%af%d9%81%d8%8c-%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%a7
او همچنین معتقد است که در صورت اجتنابناپذیر شدنِ جنگ، از آنجا که جنگ عملی خشونتآمیز و متقابل است، بهترین چاره، «استفادهی حداکثری از زور(نیرو)» در آن است. (کتاب اول، بخش اول، شماره ۳) چنین تدبیری، به اتمام سریع و کمهزینهی جنگ منجر خواهد شد و از تلفات نظامی و غیرنظامی خواهد کاست.
کلاوزویتس جنگ را نه غایت، بلکه «ادامهی سیاست به طریقی دیگر» میداند. (کتاب اول، بخش اول، شماره ۲۴) این استراتژیست آلمانی، همچون سونتزو (Sun Tzu) جنگاندیش چینی، باور دارد که پیش از درگیر شدن در جنگ، بایستی به درستی طبیعت جنگ را بشناسیم. کلاوزویتس هوشمندانه و طعنهآمیز، اشاره میکند که جنگ طبیعتی چون آفتابپرست دارد (کتاب اول، بخش اول، شماره ۲۸) و وابسته به تغییر شرایط و احوال، رنگ عوض میکند. به بیان دیگر، جنگ طبیعتی ثابت ندارد و با کوچکترین تغییری در شرایط اولیه، ممکن است که وضعیت جنگ بطور کلی تغییر کند.
https://kayhan.london/1400/12/12/%d8%ac%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%88-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b4%d8%a7%d8%9b-%d9%be%d9%88%d8%aa%db%8c%d9%86-%d9%88-%d9%87%d9%86%d8%b1-%d8%ac%d9%86%da%af%d8%9f
کلاوزویتس بر اساس هدف هر جنگ، جنگهای سراسر تاریخ را به دو نوع تقسیم میکند:
۱. جنگی که برای براندازی حکومت یک دشمن آغاز می شود یا جنگ نامحدود(unlimited war)
۲. جنگی که تنها برای تصرفات محدود در مرزهای قلمرو دشمن در میگیرد تا او را وادار به دادن امتیاز کند. چنین جنگی را میتوان جنگ محدود( limited war) نامید.***
در پیوند با آنچه گفته آمد، اگر از چشمانداز رساله کلاوزویتس به ماجرای تجاوز روسیهی پوتین به کشور اوکراین نظر کنیم، سه دسته پرسش قابل تأمل به چشم میآیند که توجه به آنها میتواند تا حدی به روشن شدن وضع پیچیده کنونی کمک کند.
نخست اینکه، انگیزه نیروی مهاجم در این جنگ چیست؟ آیا کلیگوییها و شعارهای مهملی که از ناحیه کرملین صادر میشود، روشنگر مطالبات دولتمردان متجاوز روسیه است؟ اگر پرت و پلاهایی از قبیل پاکسازی اوکراین از نئونازیسم یا جلوگیری از نسلکشی روستبارهای اوکراین را کنار بگذاریم، چه خواستهی خطیر و حیاتی برای پوتین و حلقه مشاوران اطرافش در میان بوده که تصمیم به شروع جنگ را برای این جماعت مطلوب کرده است؟ اگر انگیزه پوتین از آغاز جنگ، جلوگیری از گسترش ناتو به سمت مرزهای روسیه است- از آنجا که جنگ چارهای پرهزینه و ناخوشایند است- آیا امکان دیگری برای رسیدن به این خواسته وجود نداشت؟
https://kayhan.london/1398/07/19/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d8%ac%d9%86%da%af%d8%8c-%d8%aa%d8%b1%da%a9%db%8c%d8%a8%d9%90-%d8%ae%d8%b4%d9%88%d9%86%d8%aa%d8%8c-%d8%ae%d9%84%d8%a7
دو دیگر اینکه، آیا ارتش روسیه در تجاوز به اوکراین، تا کنون از توان حداکثریاش استفاده کرده یا خیر؟ اگر توان نهایی این ارتش در جنگی متعارف (بدون استفاده از سلاح اتمی) این باشد، پس آنهمه ادعا و گندهگویی درباره قدرت کوبنده و سهمگین ارتشِ تا دندان مسلح روسیه و توان تهاجمی برقآسای آن چه شد؟
سومین دسته از پرسشهای مربوط به این جنگ، از این قرار است که از نظر عینیت و هدفگذاری، تجاوز روسیه به اوکراین، شامل کدام یک از انواع جنگ میشود؟ آیا این جنگی است نامحدود برای تصرف کامل اوکراین و نابودی هویت مستقل این سرزمین یا جنگی محدود است برای ایجاد فاصله و فراهم کردن زمین سوخته میان مرزهای روسیه و قلمرو ناتو؟
https://kayhan.london/1398/07/05/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85%d8%9b-%d9%87%d9%86%d8%b1-%d8%ac%d9%86%da%af-%d9%88-%d9%85%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af
بدون یافتن پاسخهایی روشن برای این سه دسته پرسش، هرگونه قضاوتی نسبت به جنگ جاری در اوکراین، راه به هیچ جا نخواهد برد.
سخن آخر اینکه، سکوت یا اظهارات ضد و نقیض دولتمردان روس درباره وضعیت نیروهای متجاوزشان در اوکراین، خود نشانه سردرگمی آنها نسبت به موقعیتی است که در آن گیر کردهاند. کاملا واضح است که پوتین و مشاورانش در مورد حمله به اوکراین، دچار اشتباه محاسباتی هولناکی شدهاند.
آفتابپرست جنگ به زودی، با تغییر رنگش، این اشتباه هولناک را به رخ خرس روس خواهد کشید.
* عبارت «جنگاندیش»، در این مقاله، معنایی نامطلوب و منفی ندارد. واژه «اندیشه» در زبان فارسی هم به معنای «تفکر»، «تدبیر» و«تأمل» است و هم «بیم»، «نگرانی»،«هراس» و «پروا» معنی میدهد. مراد از «جنگاندیشی» در این جستار، هم تفکر و تأمل در پدیده جنگ و هم بیم و پروا از این پدیده است. بنابراین از دید نویسندهی این مطلب، «جنگاندیشی» به هیچ وجه مترادف با «جنگافروزی» نیست.
**نقل قولها همگی از این منبع است:
Clausewitz, Carl von; Howard, Michael, Editor and translator; Paret, Peter, Editor and translator (1989) [1832]. On War. Princeton, NJ: Princeton University Press
***این تقسیمبندی، نخستین بار، در یادداشتی جداگانه از کلاوزویتس آمده است. این یادداشت، پس از مرگ او، در ابتدای کتاب «در باب جنگ» (در ترجمههای متعدد انگلیسی این کتاب، زیر عنوانهای Notice/Two Notes by the Author) آورده شد. تاریخ این یادداشت، ۱۰ ژوئیه ۱۸۲۷ میلادی است.