ورقی از بابی‌کشی در ایران عصر قاجار

- آموزه‌های باب در خصوص حکومت و سیاست، مبتنی بر مشروعیت دینی و آسمانی حکمرانی است و وی در رساله «قیوم الاسماء» مشروعیت دینی سلطنت را طرح و پادشاه را حاکم نماینده خدا می‌داند و منشأ سلطنت را به قدرت الهی می‌رساند. به تعبیری مراد باب از سلطنت، حکومتی است که در صدد اجرای احکام عادلانه الهی و در جهت آسایش و امنیت رعیت برقرار است. برخی از محققان از «ملوک بابی» سخن گفته و احکام جهاد در آئین بابی را که در بخش‌های مختلف کتاب «بیان» و «دلایل سبعه» برجای مانده‌اند، ناظر به این مسئله دانسته‌اند.
- طاهره قرة العین مؤمن به آئین نوین بابی، پیشاهنگ رفع حجاب از زن ایرانی، بیان کننده خاتمه شریعت و سراینده اشعار عرفانی و عاشقانه، به تیغ تعصب مذهبی قربانی شد و با کنش و منش خویش راهی را برای زنان و بانوان ایرانی گشود که در سده‌ای بعد از خود، تجدد در حقوق برابر و ورود زنان به عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی ایران را به ارمغان آورد.

سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۱۵ مارس ۲۰۲۲


علی اصغر حقدار – با وجود بی توجهی، تحریف، جعل و به حاشیه راندن ماجرای بابیت و تجدد مذهبی که از اعلان آیین بابی و تحولات آن در دو رهیافت بهایی و ازلی به عرصه آمد، در تاریخ‌نگاری عصر قاجاریه، نقش هر کدام از آنان در سیر مدرن‌گرایی ایران و مشروطه‌خواهی و نحوه برخورد آنان و مدرن اندیشان به «تجدد مذهبی در عصر قاجار»، در سال‌های اخیر به یکی از موضوعات مشروطه‌پژوهی و تاریخ‌نگاری عصر قاجاریه تبدیل شده است. شورش‌های آیینی و سیاسی بابیان و مقابله ملایان متشرع و حاکمیت استبدادی قاجار با آنان، ورقی از تأمل در سیر تاریخی تحرکات نوین اجتماعی و سیاسی و رفتارهای نوآیینی در ایران عصر بیداری به شمار‌ می‌رود.


Reuters©
مکان مقدس بهاییان در حیفا؛ اسراییل

روز ۹ ژوئیه ۱۸۵۰ (۱۸ تیر ۱۲۲۹ شمسی)، علی محمد شیرازی (باب) توسط هنگی از قشون قاجاریه در پای دیوار ارک علیشاهی تبریز تیرباران شد؛ علی محمد شیرازی در زمان اعدام، ۳۱ سال (متولد: ۲۰ اکتبر ۱۸۱۹/ ۲۷ مهر ۱۱۹۸ شمسی- شیراز) داشت و نزدیک به شش سال از اعلان خاتمه شریعت قدمایی و اظهار آیین بابی (۲۳ مه ۱۸۴۴) توسط او می‌گذشت. آیین بابیت از میان باورمندان شیخیه و در برآورد ایده‌های آخرالزمانی شیعه و سپس ارتقای آن به نسخ شریعت اسلامی پدیدار شد.

آموزه‌های باب در خصوص حکومت و سیاست، مبتنی بر مشروعیت دینی و آسمانی حکمرانی است و وی در رساله «قیوم الاسماء» مشروعیت دینی سلطنت را طرح و پادشاه را حاکم نماینده خدا می‌داند و منشأ سلطنت را به قدرت الهی می‌رساند. به تعبیری مراد باب از سلطنت، حکومتی است که در صدد اجرای احکام عادلانه الهی و در جهت آسایش و امنیت رعیت برقرار است. برخی از محققان از «ملوک بابی» سخن گفته و احکام جهاد در آئین بابی را که در بخش‌های مختلف کتاب «بیان» و «دلایل سبعه» برجای مانده‌اند، ناظر به این مسئله دانسته‌اند. همین اندیشه‌ها و آموزه‌های بابی است که در سیر تحولی و پالایش خویش در آئین بهائیت به جداسازی حوزه‌های حکمرانی الهی و حکومت دنیوی ارتقا می‌یابد و از طرفی راه را برای دگردیسی در اندیشه‌های سیاسی ایرانیان ازلی و حضور کنشگران نوآئین در رویدادهای مشروطیت فراهم می‌سازد. عباس امانت به درستی در ارزیابی جایگاه باب در سیر تجددگرایی ایرانیان می‌نویسد «پاسخ دین بابی به نیازهای جامعه‌ای که از حیث اجتماعی و اخلاقی در معرض تحول قرار داشت عرضه تفکری بر اساس لزوم تجدید و نوآوری در اصول دینی بود. چنین اصلی را نه تنها مراجع شیعه سنتی، بلکه اصلاح‌طلبان متاخر اسلامی نیز رد می‌کردند و یا نادیده می‌گرفتند… باب دوگانگی برداشت شیعی را از مسئله امامت، که غیبت و همزمان حضور امام باشد، یا ادعای مهدویت و طبعا به دنبال آن قائمیت حل کرد. این قدم انقلابی موجب بریدن بابیان از اسلام و آغاز دوری جدید با دینی تازه شد. اندیشه‌ای که بریدن از اسلام را تدارک دید و آن را به اجرا گذارد گرچه در وهله اول دینی بود، ولی دغدغه تجدد و مسائل این جهانی نیز در خود داشت. چنین اندیشه‌ای عقب‌ماندگی جامعه را نه در سرنوشت محتوم اعضای آن، بلکه در شکست آنان در درک این مسئله می‌دید که ادیان گذشته با حقایق جهان متحول امروز قابل تطبیق نمی‌باشد.»[۱]

با رواج آموزه‌های بابی در جامعه ایرانی، در حالی که باب در قلعه چهریق[۲] بود، عده‌ای از پیروانش برای چاره‌جویی از وضعیت او و شرایطی که برای بابیان به وجود آمده بود، در منطقه بدشت گرد آمدند. واقعه بدشت[۳] در سال ۱۲۶۴ اتفاق افتاد. با تبعید سید علی محمد باب به ماکو، ملاحسین بشرویه‌ای «باب الباب»، به ملاقات او رفت و مامور تبلیغ و انتشار آموزه‌های بابی گردید.[۴] هم چنین بشرویه‌ای در نامه‌ای به حاجی محمد علی بارفروشی، یکی از نخستین پیروان باب، او را به مشهد دعوت کرد تا به کمک وی آیین باب را رواج دهند.[۵] تبلیغ آن دو در مشهد همزمان با طغیان محمدحسن خانسالار در خراسان بود. شاهزاده حمزه میرزا که به قصد سرکوب سالار در چمن رادکان بسر می‌برد، وقتی از فعالیت‌های تبلیغی بابیان آگاه شد، دستور دستگیری بشرویه‌ای را داد و او را تحویل اردوی دولتی داد.[۶] پس از بازداشت بشرویه‌ای، محمد علی بارفروشی نیز مشهد را به همراه همراهانش ترک کرد.[۷] از سوی دیگر قره العین[۸] پس از مکاتبه با علی محمد باب از او دستور گرفت که برای رهایی‌اش از زندان تبلیغ کند؛[۹] اما با کشته شدن عمو و پدر همسرش، ملامحمدتقی برغانی، به دست چند تن از طرفداران باب، دستگیر و زندانی شد. طاهره با یاری میرزا حسینعلی نوری از زندان گریخت و همراه جمعی از بابی‌ها و در کنار حسینعلی نوری(بهاءالله) به خراسان رفت.[۱۰] بدشت نقطه تلاقی این گروه و محمد علی بارفروشی و یارانش بود که از خراسان آمده بودند. هر دو گروه برای یافتن راه حلی در آزادی باب از زندان در منطقه بدشت بهم پیوستند. تجمع بدشت که حدود ۸۱ بابی در آن شرکت داشتند، به مدت سه هفته ادامه داشت.[۱۱] به نوشته نبیل زرندی، میرزاحسینعلی نوری با اجاره سه باغ همجوار برای سکونت قره العین، حاجی محمدعلی بارفروشی و خودش در برپایی اجتماع بیشترین تأثیر را داشت. در گفتگوهای بدشت اگرچه سخن از نسخ شریعت اسلام می‌رفت، اما میان سران بابی در این باره اختلاف نظر وجود داشت.[۱۲]

قره العین که قبلاً نیز در مباحثات بابی‌ها در عتبات فعال بود، در تجمع بدشت گرایش نسخ اسلام را نمایندگی می‌کرد. او در حین یکی از سخنرانی‌هایش حجاب نقاب از صورت برداشت و ظهور آیین تازه را بیان کرد. عده‌ای از بابیان از این رفتار او رنجیده و بدشت را ترک کردند. به نوشته نبیل زرندی «در همین مجمع طاهره به گفته برخی بی‌حجاب سر و به روایت بعضی دیگر بی‌نقاب در جمع پیروان حاضر شد؛ در حالی که عطر و گلاب بر خود افشانده بود و به خواندن آیاتی از قرآن و نیز آثار باب مشغول بود. این واقعه سبب اضطراب شدید جمع شد و عده‌ای فریادزنان و واویلاکنان فرار کردند زیرا طاهره را مظهر عفت و بازگشت فاطمه زهرا به این عالم می‌دانستند و عده‌ای نیز چنان به وحشت افتادند که به آیین بابی پشت کردند. حتی یکی از بابیان چاقو از عبا برکشید و گلوی خود را برید تا شاهد این صحنه نباشد؛ اما طاهره بی‌توجه به این اضطرابات گفت که: «من هستم آن کلمه‌ای که حضرت قائم به آن تکلّم خواهد فرمود و نقباء (برگزیدگان) از استماع (شنیدن) آن کلمه فرار خواهند نمود (حدیثی مشهور و مورد قبول تشیع در ظهور امام زمان).»[۱۳]

با واقعۀ بَدَشت، فشار بر بابیان از سوی حکومت قاجاری افزایش یافت و در شهرهای مختلف با وجود گسترش بابیت، دستگیری و زندان و شکنجه آنان هم رو به فزونی نهاد.

بخشی از تاثیرات آموزه‌های باب، در کنش و عقیده طاهره قرهالعین (۱۲۳۳ق/۱۸۱۹-۱۲۶۶ق/۱۸۵۰) قرار دارند؛ بانویی در اعتقاد به باب راسخ و خواستار آزادی زنان و حضور آنان در اجتماع ایرانی؛[۱۴] در تاریخ‌نگاری مدرن‌گرای ایران معاصر و دگردیسی به اخلاقیات شخصی و رفتارهای اجتماعی و غیرمذهبی، طاهره قره العین آغازگر خاتمه شریعت‌گرایی در نابرابری جنسیتی و اخلاقی زنان ایرانی به شمار می‌رود. قره العین با گسست از اخلاق مذهبی قدمائی و اعلان آزادی شخصی بانوان، پوشش اجباری و ارزشی را به دور انداخت و پایه‌ای مهم و اساسی از اعتقادورزی شخصی و معنوی را در باورهای ایرانیان به خود اختصاص داد؛ طاهره قرهالعین از دیدگاه تاریخ‌نگاری اندیشه‌های مدرن و اندیشه‌شناسی تاریخی به لحاظ ایده‌های زنورانه و برابری‌خواهی اخلاقی و اجتماعی برای زنان از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ بلافاصله باید اشاره کرد شخصیت و کنش طاهره قرهالعین منحصر به این موارد نبوده و او را می‌توان در عرصه‌های دین‌ورزی، دانش‌آموزی، جسارت زنانه و زمینه‌های ادبی و نوشتاری مورد توجه و تأمل قرار داد. طاهره قره العین مؤمن به آئین نوین بابی، پیشاهنگ رفع حجاب از زن ایرانی، بیان کننده خاتمه شریعت و سراینده اشعار عرفانی و عاشقانه، به تیغ تعصب مذهبی قربانی شد و با کنش و منش خویش راهی را برای زنان و بانوان ایرانی گشود که در سده‌ای بعد از خود، تجدد در حقوق برابر و ورود زنان به عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی ایران را به ارمغان آورد.

در چنین شرایطی، عده‌ای از بابیان که برای تبلیغ آیین بابی در مازندران بودند، مورد حمله جماعتی قرار گرفتند که روحانیون محلی از روستاهای مختلف گرد آورده بودند. حدود ۳۰۰ تن از آنان برای دفاع از خود، در اطرافِ مقبره متروک شیخ طبرسی در نزدیکی بارفروش (بابل فعلی) پناه گرفتند. امیرکبیر- صدر اعظم وقت- حکم به سرکوب آنان داد و برای پشتیبانی از تصمیم ملایان محلی، نیروهای مسلح را به این ناحیه اعزام کرد و بابیان تحت محاصره قرار گرفتند. بابیان بدون آموزش نظامی‌ و بدون اینکه سلاحی در اختیار داشته باشند، چندین ماه در برابر قوای حکومتی مقاومت کردند. سرانجام به علت گرسنگی مُفرط و از دست رفتن شمار زیادی از یارانشان از جمله مُلاحسین- اولین فرد مؤمن به باب- تضعیف شدند و ‌وعده واهی آتش‌بس دشمنان را قبول کردند اما به محض خارج شدن از قلعه همگی قتل‌عام شدند.

در نیریز و زنجان نیز وقایع مشابهی رخ داد. نیروهای مسلح حکومتی در حمایت از دسته‌ای که توسط بعضی ملایان شیعه تحریک شده بودند، به آزار و اذیت و توقیف بابیان مبادرت کردند. در نیریز بابیان در قلعه کوچکی پناه بردند که در نهایت محاصره و سپس اشغال شد و همه بابیان از جمله وحید دارابی قتل‌عام شدند.

با این زمینه‌های اجتماعی و اعدام علی محمد شیرازی (باب)، سه نفر از پیروان او در ۲۴ مرداد ۱۲۳۱ ه.ش. (۱۵ اوت ۱۸۵۲ میلادی) به قصد کشتن، با تفنگ شکاری به سوی ناصرالدین شاه تیراندازی کردند.[۱۵] در آن واقعه با اینکه به شاه صدمه‌ای جدی وارد نشد، ‌اما باعث شد که بابی‌کشی بیش از گذشته و خشن‌تر از قبل پیگیری شود. با صدور حکم ارتداد بابیان، اموال آنان به یغما رفت و جانشان در معرض خطر قرار گرفت.[۱۶]

در میان اسناد و مدارک تاریخی زیادی که راجع به بابی- بهایی‌کشی در دوران قاجاریه حفظ شده است، به نامه‌ای از افسر اتریشی برخورد می‌کنیم که در تاریخ ۲۹ اوت ۱۸۵۲ آن را به یکی از دوستانش در اروپا نوشته است؛ وی در بخشی از این نامه می‌نویسد[۱۷] «دوست عزیز، در آخرین نامه‌ام که آنرا در بیستم همین ماه فرستاده بودم، به سوء قصد به جان پادشاه (ناصرالدین شاه) اشاره کرده بودم. در این نامه، نتیجه تحقیقات از دو عاملِ سوء قصد را برای شما می‌نویسم. با وجود شکنجه‌های وحشتناک، اعتراف مهمی‌ از عاملین گرفته نشد. لب‌های‌شان بسته ماند، حتی پس از استفاده از انبر‌های داغ شده در آتش و فرو کردن و پیچاندن میله‌های آهنین در اندام آن دو بابی، تا شاید نام دسیسه‌گر اصلی روشن شود. تنها نتیجه‌ای که مشخص شد این بود که عاملینِ ترور متعلق به فرقه بابی بودند. بابی‌ها بانیِ عقیده جدیدی هستند. مسلمانان آنها را «مُرتَد و خارج از دین» می‌شمارند. با وجود اعتقاد به پیامبر اسلام، بابی‌ها در بسیاری از امور با مسلمانانِ سُنَّتی اختلاف نظر دارند. این فرقه حدود ۱۵ سال پیش توسط شخصی به نام باب آغاز شد. باب سرانجام به دستور پادشاه به جوخه اعدام سپرده شد. وفادارترین پیروان باب به زنجان فرار کردند که دو سال پیش قوای سلطنتی آنها را شکست داده همگی‌شان را، از مرد و زن و کوچک و بزرگ، قتل عام کردند. اذیت و آزارهای بی‌حد و حصر علیه بابی‌ها که ناشی از تَعَصُّبِ مذهبی مسلمانان بوده است، نتیجه عکس داده است، درست همانند مواردی شبیه اینگونه رفتار‌ها در تاریخ. در این مورد هم، اینگونه اعمال منجر به گسترش تعالیم باب در سراسر کشور شده است. از زمانی که حکومت تصمیم به اِعمالِ سازمانیافته خشونت علیه بابی‌ها گرفت، آنهاهم عزم‌شان را برای مقاومت جَزم کردند. دیگران هم وقتی رفتارِ شجاعانه بابیان را با زندگی راحت و پر از تَجَمُّلاتِ حکومتیان مقایسه کردند، در آنها حسِ احترام به بابی‌ها بر انگیخته شد.»

به واسطه اطلاعات دقیقی که در این نامه آمده است و از نظر تاریخ‌نگاری بابی/ ازلی- بهائیت و برای مطالعات قاجاریه و پژوهش از وضعیت اجتماعی- سیاسی و فرهنگی آن زمان اهمیت دارد، بخش‌های دیگر آن را به صورت کامل می‌آورم؛ در ادامه نامه آمده است:

«پیامبرِ بابیان با مهارت به پیروانش خاطرنشان کرده بود که اتاقِ شکنجه راهی به سوی بهشت است. اگر باب به راستی سخن گفته باشد، در این صورت شاهِ فعلیِ ایران سزاوار پاداشی بس عظیم است، زیرا وی با جدیتِ تمام در صدد است بهشت را مملو از بابی‌ها نماید. جدیدترین فرمانِ شاه به غلامانش دستور نابودی بابی‌ها بود. اگر این غلامان، تنها فرمانِ پادشاه را اطاعت می‌کردند و رهبران بابی را همانطور که بدون صدمه دستگیر کرده بودند، سریع و بطور قانونی به‌ قتل می‌رساندند، با توجه به آداب و رسوم شرقی‌ها، این مسئله قابل پذیرش بود. ولی روشی که آنها در اجرای این مجازات به کار بردند، شرایطی که تحت آن رهبران بابی به قتل رسیدند، و مشقت و عذابی که اجسادِ این قربانیان تا لحظه آخر قبل از مرگشان تحمل کردند، آنقدر وحشتناک است که اگر بخواهم حتّی صحنه‌های اصلی آن‌ را، بدون جزئیات ،پیش چشم شما به تصویر بکشم، خون در رگ‌هایم لخته می‌شود. ضرباتِ بی‌شمارِ تَرکه‌ها که با سنگینیِ هرچه تمام‌تر بر پشت و کف پاها نواخته می‌شود و داغ کردنِ قسمت‌های مختلف بدن با میله‌های آهنیِ سرخ شده در آتش، از جمله شکنجه‌های پیش پا افتاده‌ای ‌است که قربانیِ آنها باید خود را بسیار خوشبخت بشمرَد، اگر تنها بدین طریق زجر بکشد. اما همراه من بیا، ای دوست، تو که مدعی هستی صاحبِ قلبی رئوف و اخلاقی اروپایی هستی. همراهم بیا تا تو را به سرزمینِ غمگینان ببرم، به جایی که مردمان باید در صحنه‌ عمل با چشمانِ از حدقه در آمده، گوش‌های بُریده شده از بدن خود را بدون هیچگونه چاشنی بخورند؛ به سرزمین کسانی که دندان‌هایشان با خشونتِ حیوانیِ دست‌های جلادشان در هم شکسته، به دیار آنهایی که جمجمه‌هایشان با ضربات چکش خُرد شده، و یا به مکانی که بازارِِ آن با بدنِ قربانیانِ بابی آذین‌بندی شده؛ زیرا چپ و راست، مردم سینه‌ها و شانه‌های بابیان را سوراخ کرده، فتیله‌های سوزان در سوراخ‌ها می‌نهند. من شاهدِ کشاندنِ تعدادی از بابی‌های زنجیر شده در بازارِ تهران بودم، در حالی که در پیشاپیشِ آنها یک گروه نظامی‌ حرکت می‌کرد و فتیله‌های موجود در سوراخ‌های کَنده شده در بدن‌هایشان تا آنجا سوخته بود که دیگر شعله آتش با چربیِ گوشت‌شان همچون چراغی که به تازگی به خاموشی گرائیده باشد، گهگاه سوسو می‌زد. ‌گاهی، نبوغِ خارق‌العاده اهالیِ مشرق زمین شکنجه‌های تازه‌ای می‌آفریند. آنها پوستِ کفِ پایِ بابی‌ها را کَنده، پاهای زخمی‌ آنها را در روغنِ جوشان فرو می‌برند، سپس همانندِ اسب، پای آنها را نعل کرده، قربانیِ بیچاره را مجبور به دویدن می‌کنند. کوچک‌ترین فریادی از سینه قربانی بیرون نمی‌آید. اعضای بی‌حس شده بابیِ غیور زجرِ حاصل را در سکوتی تاریک تحمّل می‌کند؛ حالا باید بدود. ولی جسم او قادر به تحمّلِ آنچه روحش متحمّل شده نیست. به زمین می‌افتد. بزنید ضربه آخر را! او را از این دردِ جانکاه نجات دهید! نه. جلاد شلاق‌اش را به کار می‌گیرد و من [افسر اتریشی]، به چشم خود شاهد بودم که نگونبخت قربانیِ صدها شکنجه می‌دود! این آغازِ پایانِ کارِ اوست. عاقبت، بدن‌های سوخته و سوراخ شده قربانیانِ بابی را با استفاده از دست‌ها و پاهایشان، از بالای درخت آویزان می‌کنند. حالا هر ایرانی اجازه دارد مهارتِ خودش در تیراندازی را بیازماید. من اجسادی را دیدم که با حدودد ۱۵۰ گلوله شَرحه شَرحه شده بود. قربانیانِ خوش‌شانس‌تر تنها به دهانه توپ‌های خُمپاره بسته می‌شوند تا بدن‌شان منفجر شود، یا با شمشیر قطعه قطعه می‌شوند، یا خنجری در قلب‌شان فرو می‌رود و یا میله‌های آهنی را با ضربِ چکش در شکم‌شان فرو می‌کنند. فقط جلادِ دربار و عامه مردم نبودند که در این کُشتارِ جمعی شرکت کردند، بلکه عدالت حکم می‌کرد تعدادی از بابیانِ بیچاره به صاحب‌مَنصبان هم برسند و آنکه مأمورِ پذیرایی از قربانی بود، به آلودنِ دستانش در خون قربانیِ کَت بسته و بی‌دفاع می‌بالید و آنرا افتخاری می‌پنداشت. پیاده نظام، سواره نظام، هَنگِ توپخانه، غلامان یا محافظانِ شاه، و نیز اصنافِ مختلف از جمله قصابان، نانوایان و غیره همگی خود را در این نمایش خونین سهیم کردند. یک بابی به افسران پادگان سپرده شد. ابتدا فرمانده ارشد ضربه اول را وارد کرد و پس از او دیگران، به ترتیبِ درجاتِ نظامی، ضرباتِ بعدی را به بدنِ قربانیِ بابی وارد کردند. نیروهای نظامی‌ ایران قصّاب هستند، نه سرباز. یک بابیِ دیگر سهمِ امام جمعه شد که وی نیز آن بابی را کُشت. اسلام بوئی از عمل نیک ندیده است. وقتی خودم این نامه را که نوشته‌ام یکبار مرور کردم، با خود گفتم آنهایی که با تو در اتریشِ عزیزمان هستند ممکنست در راست بودنِ تصویرِ کاملی که اینجا ارائه داده‌ام شک و تردید کنند و مرا مُتَّهَم به مبالغه و گزافه‌گوئی کنند. آرزویم از خدا این بود که کاش زنده نبودم و شاهدِ دیدنِ این صحنه‌ها نبودم. ولی به خاطر مسئولیت‌های شغلی‌ام، به دفعاتِ متعدد، من باید شاهدِ این اَعمالِ شنیع بودم. این روزها اصلا از خانه بیرون نمی‌روم تا مبادا مجّدداً چنین صحنه‌های وحشتناکی را ببینم. بعد از کُشتنِ بابی‌ها، اجسادشان را دو نیمه کرده، به دروازه‌های شهر میخکوب می‌کنند. یا در صحرا رها می‌کنند تا طعمه سگ‌ها و شغال‌ها شوند. بنابراین، مجازات کردنِ بابی‌ها پس از سرنوشت تلخ‌شان در این دنیا در آن دنیا هم ادامه دارد. چون مسلمانانی که اجسادشان دفن نمی‌شود حق ورود به بهشتِ پیامبر را ندارند. از آنجائی که با تمامی‌ روح و روانم از این اَعمالِ ننگ‌آور و شنیع متنفرم، به شهادتِ حاضرین در اینجا، دیگر قصد ندارم هیچگونه ارتباطی با صحنه‌های جنایاتی از این قبیل داشته باشم.»

با گسترش آیین بابی در ایران و افزایش خشن و همه‌جانبه فشار بر آنان از سویی و ظهور ایده‌های مخالف با پادشاهی قاجاریه از سوی دیگر، ماجرای قتل ناصرالدین شاه پیش آمد؛ این حادثه توسط میرزارضا کرمانی انجام گرفت و به عمد و برای رضایت خاطر ملایان و مجتهدان شیعه و توجیه قتل‌های سراسری بابیان و ازلیان، به پیروان باب نسبت داده شد.[۱۸] در بخش‌هایی از گزارش روزنامه تایمز که در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی منتشر شده، با اشاره به جشن‌های پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه در ایران آمده است: «تهران، ۹ ماه آوریل (۲۱ فروردین ۱۲۷۵)- تمام شهرهای ایران و به ویژه تهران خود را آماده می‌کند تا در تاریخ ۶ ماه می، پنجاهمین سالگرد تاجگذاری شاه را با مراسمی‌ هرچه باشکوه‌تر جشن بگیرند… قتل شاه ایران که از نظر سیاسی رخداده فوق‌العاده‌ای‌ است، بایسته است که نگرانی‌هایی را برانگیزد، نه تنها از نظر جانشینی آرام وی، که با این پرسش کلیدی که: آیا این واقعه- مستقیم یا غیرمستقیم- به تغییرات سرنوشت‌ساز در مرزهای کنونی کشورهای آسیایی می‌انجامد یا خیر؟ به هر حال گذشته از شرایط غم‌انگیز مرگ وی- که به رغم وقت و امساک در خورد و خوراک و لذات دیگر، او فردی قوی‌بنیه و نیرومند نبود و حداقل از یک سکته ناقص نیز رنج می‌برد- این رخدادی بود که از مدت‌ها پیش، دنیا آمادگی آن را داشت. احتمالا سفرهای شاه به اروپا که مشهور و پرآوازه‌اش ساخت، به کاریزمای او آسیب زده است: آوازه‌ای که سلاطین مشرق زمین بهره‌ای از آن دارند، هرچند او با ویژگی‌هایی چون موقعیت مهم، تجربه‌ای طولانی و یکی از سه فرمانروای کهنسال جهان بودن، در این زمینه امتیازهایی داشت… شخص او از بسیاری از جنبه‌ها بر شماری از اسلاف خویش برتری دارد و اگر نتوانست در نظامی‌ فرسوده و ناتوان، با اقتدار رمقی به وجود آورد، حداقل آن را- تا زمانی که دشنه قاتل به سلطنت طولانی وی پایان داد- سرپا نگه داشت.اگر چنین بود که در نیم قرن فرمانروایی مستبدانه‌اش افتخار ملی اندکی به دست آمد،… ناصرالدین شاه- که نام وی به معنای حامی‌ دین است- در تاریخ ۴ ماه آوریل ۱۸۲۹. م، به دنیا آمد…. وی تا سال ۱۸۵۱. م، چنان دستخوش دگرگونی گردیده بود که یک جهانگرد انگلیسی او را، «زشت با چهره‌ای رنگ‌پریده و سیمایی غم‌زده» توصیف کرد… ناصرالدین شاه در سرکوبی مخالفان خشونتی سهمگین داشت؛ هرچند با هیچکسی بی‌رحمانه‌تر از پیروان باب – بزرگترین مصلحی که تا کنون در دنیای اسلام قیام کرده است – رفتار نکرد. اینکه او پس از پنجاه سال حکومت، باید به دست یک بابی کشته شود، قصاصی عجیب و جالب توجه است. او زمانی که موقعیت خویش را در داخل کشور تثبیت کرد، توجه خود را به امور خارجی معطوف داشت و در روند جنگ‌های کریمه خود را بیشتر متمایل به روسیه- تا انگلستان- نشان داد… او یک دیکتاتور مستبد شرقی بود و تا پایان سلطنت هم با همین ویژگی باقی ماند. اراده و هوس‌های او بی‌لگام بود و مهار بازدارنده‌ای نداشت. بابی‌ها در این راه تلاش‌هایی کردند، که او آنها را دو نوبت قتل‌ عام کرد….»[۱۹]


زیرنویس‌:
[۱] – رستاخیز و تجدد/۴۰۶؛ به نقل از: یکصد و شصت سال مبارزه با آئین بهائی/۳۲.
[۲] – فتنه باب/۲۰.
[۳] – نک: از طهران تا عکا- بابیان و بهائیان در اسناد دوران قاجار/۸۳.
[۴] – حقایق الاخبار/۵۶.
[۵] – ناسخ التواریخ/۳-۲۳۸.
[۶] – روضه الصفای ناصری/۱۰،۴۲۱-۴۲۲.
[۷] – قبله عالم/۳۲۴-۳۲۵.
[۸] – فتنه باب/۱۶۸-۱۶۹.
[۹] – طاهره قره العین/۸۸.
[۱۰] – تاریخ نبیل زرندی.۲۷۳-۲۷۸.
[۱۱] – تاریخ نبیل زرندی/۲۸۵.
[۱۲] – کواکب الدریه/۱۲۹.
[۱۳] – مطالع الانوار- تاریخ نبیل زرندی/۲۸۰.
[۱۴] – جان فوران می‌نویسد «در زنجان و نیریز زنان فعال بودند، مانند مردان لباس می‌پوشیدند و در کنار آنها می‌جنگیدند. در دومین قیام نیریز در ۱۸۵۳م/ ۱۲۳۲ ش ظاهرا تعداد زنان بر مردان می‌چربیده و در نخستین شورش این شهر تعداد زیادی از آنها کشته شده‌اند.»( مقاومت شکننده/۲۴۳)
[۱۵] – نک: بابی‌ها و ناصرالدین شاه، سلیمان نظیف، ترجمه و پژوهش علی اصغر حقدار، نشر باشگاه ادبیات، استانبول، ۲۰۲۱٫
[۱۶] – نک: «تاریخ وقایع مازندران»، لطفعلی میرزای شیرازی، بازنشر توسط مرکز اسناد جنبش بابیه.
[۱۷] – به نقل از: «یک سند تاریخی: شرح قتل‌عام بابی‌ها در بازار تهران در تابستان ۱۸۵۲ میلادی از زبان یک شاهد عینی اروپائی»، بیژن معصومیان. نک: بابی-بهائی‌کُشی و تبعیض در تاریخ‌نگاری:الف- خبرنامه گویا، ۱۱ مرداد ۱۳۹۱. ب- وبسایت اخبار روز، ۱۵ مرداد ۱۳۹۱.
[۱۸] – نک: کارنامه و تأثیر دگراندیشان ازلی در ایران- جدال حافظه با فراموشی، منوچهر بختیاری، نشر فروغ، آلمان، ۲۰۱۶، ص۲۷۳٫
[۱۹] – به نقل از: https://virgool.io/School-of-History/

 

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=277450