نقدی بر سخنان اخیر «محمد حبیبی» سخنگوی کانون صنفی معلمان تهران

- یادم می‌آید روزی چند جوان که امروز «محمد آقای حبیبی» آنها را «لُمپن» خطاب می‌کند، از او خواستند کمی در مورد سیاست و جریانات سیاسی به پرسش‌هایشان پاسخ دهد. محمد آقای فیلسوف، سری جنباندند و به آسمان منّتی گذاشتند و نگاهی به خطوط لاجوردی‌اش انداختند و با تکبری خاص فرمودند: «من اساساً برای هر فرد، پنج دقیقه بیشتر وقت نمی‌گذارم!»
- در زندان روزی با خبر شدم که کارگران نیشکر هفت‌تپه دست به اعتصاب زده‌اند. به نزد «محمد حبیبی» رفتم و از او خواستم در قامت سخنگوی معلمین و در جهت پیوند دو جنبش صنفی، بیانیه‌ای صادر کنند. او در پاسخ گفت: «به ما ربطی ندارد. کارگران خودشان سندیکا دارند و ما نباید مداخله کنیم.»
- یکی از دلایل اصلی اینکه نتیجه‌ی چهار دهه مبارزه با وجود اینهمه تلاش جامعه دارای نتیجه‌ی مطلوب نیست، همانا گسستگی بین جریانات سیاسی- مدنی- صنفی است که من نام آن را «مبارزات جزیره‌ای» گذاشته‌ام. جزیره‌ای قیام می‌کند و سپس سرکوب می‌شود. آنسو‌تر جزیره‌ای دیگر به خیزش در می‌آید و سرنوشتی مشابه جزیره‌ی پیشین پیدا می‌کند که مغلوب شده است.

چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۲۰ آپریل ۲۰۲۲


آریاسب باوند – نخستین بار در زندان اوین دیدمش. مردی گوشه‌گیر و کم‌حرف به نظر می‌رسید. گاهی در هواخوری سالن۳- اندرزگاه ۴ در زندان  اوین مجبور می‌شدیم گپ بزنیم. می‌دانید چرا مجبور؟ چون حیاط سالن کوچک بود و ناگزیر ‌گاهی روبروی هم قرار می‌گرفتیم. با اینکه اندیشه‌های چپ مارکسیستی داشت، برایش احترام قائل بودم.

هرچند او این گرایش فکری را کتمان می‌کرد. دلیل گوشه‌گیری‌اش، عارضه‌ی وخیم و مزمن شَک در او بود. خب، این نگاه بدبینانه از معلمی که وظیفه‌اش سازندگی و روشنگریست که گویا فلسفه هم خوانده عجیب است.

یادم می‌آید روزی چند جوان که امروز «محمد آقای حبیبی» آنها را «لُمپن» خطاب می‌کند، از او خواستند کمی در مورد سیاست و جریانات سیاسی به پرسش‌هایشان پاسخ دهد. محمد آقای فیلسوف، سری جنباندند و به آسمان منّتی گذاشتند و نگاهی به خطوط لاجوردی‌اش انداختند و با تکبری خاص فرمودند: «من اساساً برای هر فرد، پنج دقیقه بیشتر وقت نمی‌گذارم!»

چهره‌ی بهم فشرده‌ی آن جوانان به دید او «لُمپن»، قلبم را به درد آورد.

بی‌اختیار برخاستم و به آنها گفتم: «من از خرطوم فیل یا گردن زرافه نیافتاده‌ام و در حد توانم و تا هر لحظه که بخواهید با توجه به دانش اندکم به شما پاسخ خواهم داد» و سپس رو به جناب حبیبی مُنورالفکر، گفتم: «من و تو کسی نیستیم که به مردم فخر بفروشیم و برایشان وقت تعیین کنیم. اگر چیزی در چنته داریم، موظفیم تا به دیگران بیاموزیم آقای معلم!»

آن روز سگرمه در هم فشرد و رفت اما نمی‌دانستم که این نهیبم، به کینه مبدل خواهد شد. پس از آن، از طریق دوستانم به گوشم می‌رسید که «یک جریانی در زندان، در جهت تخریب تو تلاش می‌کند». بی‌تفاوت به این موضوع گذشتم تا پس از آزادی دریافتم که منبع اصلی و سرچشمه‌ی گل‌آلود تخریب، کسی نبود جز همان فیلسوف منورالفکر جناب «سَروَر محمد حبیبی».

از آنجا که برخورد با افراد را پس از وزن‌کشی تعیین می‌‌کنم و عمدتا در مقابل تخریب افراد نسبت به خودم سکوت می‌کنم، در همان دو سه تماس با وی پس از آزادی‌ام، این مهم را عنوان نکردم تا زمانش فرا رسد چرا که معتقدم فرد مخرب، موجودی ناتوان، بی‌بنیه و قابل ترحم است.

تا اینکه امشب یکی از معلمین مبارز، یک فایل صوتی برایم ارسال کرد. با خبر شدم اظهارات دون و بی‌اساس این فیلسوف، دل مادران دادخواه آبان را به درد آورده است. این فایل صوتی مربوط به مناظره‌ی وی در «کلاب‌هاوس» است که گویا با «فرج سرکوهی» صورت گرفته. بنابراین به دقت آن را گوش دادم. چند نکته در این فایل صوتی وجود دارد که وظیفه‌ی خود می‌دانم تا آنها را واکاوی کرده و تقدیم خوانندگان کنم.

https://twitter.com/JokernejadG/status/1516639154590867456?t=U_Q65bxuxiBwy2IBRemD1A&s=19

جناب آقای حبیبی، نخست کمی به داد آندسته از زندانیانی برسیم که «کارتن‌خواب» خواندیدشان، اما پیش از آن اعتراف کنم که چه در سال ۹۶ و چه در سال ۹۸، اکثریتی «معترض سیاسی» به زندان‌ها وارد شدند که بزرگترین خطای رسانه‌های داخلی و خارجی «فعال سیاسی» خواندن آنها بود چرا که این عناوین، وزن توقع مردم را از این زندانیان به شکلی کاذب بالا خواهد برد و این جوانان عاصی و معترض که در پی نان و آزادی و رفاه به خیابان‌ها آمده بودند، بی‌شک در پاسخگویی به توقعات مردم از آنها در قامت «فعال سیاسی» در خواهند ماند. اما اگر همین عزیزان به خیابان‌ها نیامده بودند، امروز محمد حبیبی‌ها از چه، از که و در چه زمانی و در چه مکانی با چه کسی از مبارزه سخن به میان می‌راندند؟!

اگر من کوچک امروز دستی به قلم دارم، مدیون تک‌تک همان کسانی هستم که «محمد حبیبی» آنها را «لمپن»، «کارتن‌خواب»،  «معتاد» و «بی‌سواد» خوانده است. یک پیشنهاد کوچک در پرانتز: (محمد جان، پیشنهاد می‌کنم همگی از جمله من و خودت، برای راستی‌آزمایی در بین مردم حتماً تست اعتیاد بدهیم. نظرت چیست؟)

طبیعتاً قیاس جنبش ۸۸ با خیزش ۹۸، یک عمل غیر‌کارشناسانه و ابلهانه است مگر اینکه راوی و نقاد، شعور تمیز دادن تعریف جنبش با خیزش را در چنته‌ی خرَدشان نداشته باشند. بی‌شک جنبش ۸۸ با اکثریت «الیت»، تحصیلکرده و طبقه‌ی متوسط رو به بالا شکل گرفت و در اینسو نیز، خیزش آبان ۹۸ پیامد ناگزیر پروسه‌ی مبارزاتی مسالمت‌آمیز ۸۸ بوده است. از سوی دیگر عمده‌ی انقلاب‌های جهان، بر گُرده‌ی همین طبقه‌ی تهیدست و آسیب‌پذیر سوار بوده‌اند. از انقلاب فرانسه گرفته تا هر دو انقلاب صنعتی در اروپا، انقلاب ۱۹۱۷ و ۱۹۲۳ در روسیه، انقلاب سرخ در چین و تمامی انقلاب‌ها، با حمایت طبقه‌ی فروریز اجتماعی و از طبقات فراروی اجتماع یا همان جریانات هدفمند و اصیل دارای وزن سیاسی- فلسفی شکل گرفته‌اند.

اکنون کوبیدن این طبقه آنهم توسط یک معلم که بی‌شک سخنانش به واسطه‌ی سمت‌اش در کانون صنفی معلمان  تهران در جامعه و مخصوصاً در برداشت‌های قشر خاصی از اپوزیسیون موثر خواهد بود، آنهم در این برهه‌ی حساس، درست زمانی که سیستم حاکم در ضعیف‌ترین موقعیت اجتماعی-سیاسی قرار دارد، با چه هدفی دنبال می‌شود؟

در بخش تفکیک جرائم سیاسی، گویا جناب حبیبی چپگرا، متبلور شده‌اند و تابع نظام طبقاتی حتا در زندانند. گویا ایشان از نظام جمهوری اسلامی انتظار دارند تا حضرات خواص را تفکیک نموده و با وزن‌کشی سیاسی، «معترض» را از «فعال سیاسی» و «فعال سیاسی» را از «کنشگر سیاسی» تفکیک نمایند تا همچون «حبیبی‌ها» با هم‌طبقه‌ی خودشان تحمل حبس کنند. این عقاید مسموم ایشان، بیشتر رنگ و لعاب یک «فاشیست طبقه‌گرا» را دارد تا یک معلم چپگرا.

یاد خاطره‌ای دیگر با ایشان نیز افتادم (محمد گرامی و عزیز، ببخش که شوربختانه تمام خاطراتم با تو تلخ است). در زندان روزی با خبر شدم که کارگران نیشکر هفت‌تپه دست به اعتصاب زده‌اند. به نزد «محمد حبیبی» رفتم و از او خواستم در قامت سخنگوی معلمین و در جهت پیوند دو جنبش صنفی، بیانیه‌ای صادر کنند. پاسخی که آن روز از او گرفتم، امشب و پس از شنیدن سخنان شرم‌آور این معلم فیلسوف، مفهومی دگر به خود گرفت.

او در پاسخ گفت: «به ما ربطی ندارد. کارگران خودشان سندیکا دارند و ما نباید مداخله کنیم.» بنابراین با توجه به اظهارات امشب ایشان، این پاسخ مصداق همان «فاشیسم تفکیک‌گرا و طبقاتی» نیز هست.

یکی از دلایل اصلی اینکه نتیجه‌ی چهار دهه مبارزه با وجود اینهمه تلاش جامعه دارای نتیجه‌ی مطلوب نیست، همانا گسستگی بین جریانات سیاسی- مدنی- صنفی است که من نام آن را «مبارزات جزیره‌ای» گذاشته‌ام. جزیره‌ای قیام می‌کند و سپس سرکوب می‌شود. آنسو‌تر جزیره‌ای دیگر به خیزش در می‌آید و سرنوشتی مشابه جزیره‌ی پیشین پیدا می‌کند که مغلوب شده است.

شاید سخنان «محمد حبیبی» برای نازنینانم که آشنایی چندانی با سیاست ندارند، در حد همان توهین به هزاران تن معترض آبان ۹۸ محدود شود، اما اینجانب آسیبی هدفمند در آن می‌بینم.

رؤسا و رهبران تشکل‌ها، متهم ردیف اول افول و زوال جریانات سیاسی هستند چرا که جزم‌اندیشی و تکبر آنها، مانع از جذب حداکثری و پیوند با ساختارهای مشابه می‌شود. حال این دافعه و ایجاد گسست، هدفمند و مهندسی شده است یا ناخواسته و سهوی؟ پاسخ آن را آینده‌ی پساگذار از حکومت فعلی مشخص خواهد نمود. ما نه قاضی هستیم و نه اینکه همچون «محمد حبیببی» فیلسوف و ماشین بی‌رحم تخریب در پوشش فرهنگی هستیم. پس این مهم را می‌سپاریم به زمان مناسب خودش.

من نمی‌دانم امثال «محمد حبیبی‌ها» که از اصالت یا عدم اصالت امواج سیاسی سخن می‌رانند، نشسته‌اند تا چه اصالتی به غَلَیان درآید تا منت گذاشته و از آنها حمایت نمایند؟ جنبش نخبگان کشور؟ جنبش دانشجویی؟ جنبش ازمابهتران؟ اساسا اصالت جنبش را در چه می‌بینی محمد؟!

همانگونه که زمانی ناگزیر با تو تحمل حبس می‌نمودم که به گونه‌ای فضای زندان را بر ضد من مسموم کرده بودی، که اکثرا به دید تردید به من می‌نگریستند، گویی اکنون شمشیر را از رو بسته‌ای و کلیت خیزش آبان خونین ۹۸ را به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن تخریب می‌کنی. حیف نام معلم، محمد عزیز که تو آن را یدک می‌کشی.

اگر هدفت راست‌آزمایی‌ است، پس چرا به همان روش «فاشیسم طبقاتی‌ات»، از نیمه‌ی پر لیوان زندان چیزی نگفتی؟ گویی حضرتعالی را «ملکه» زاییده و بقیه را «کُلفَت». جنابعالی این مناظره‌ی هدفمند را به گونه‌ای چیدمان کردی که شنونده‌ی ناآگاه و ساده‌‌دل، دلش به حال «پری کوچولوی زیبایی» همچون تو در محاصره‌ی لشکر معتادان، دزدها، کارتن‌خواب‌ها، بی‌سوادان و مجرمان مالی می‌سوزد!

جناب آقای «محمد حبیبی»، پرواضح می‌دانم جماعتی خدنگ را به سویم روانه خواهد کرد. ملالی نیست، اما تو را به مناظره دعوت می‌کنم تا شاید در آن مناظره، مردم مفهوم «خادم و خائن» را از هم تمیز دهند.

و سرآخر، بوسه می‌زنم به پای همان کارتن‌خواب‌ها. بوسه بر دامان پاک مادران داغدار و دادخواه آبان ۹۸ که دلشان را لرزاندی، ای «محمد حبیبی»! بوسه بر پای آنهایی می‌زنم که تو «لمپن» خطابشان کردی و روی تو را نیز می‌بوسم اگر پیشنهاد «مناظره» را بپذیری.

*آریاسب باوند کنشگر و زندانی سیاسی سابق است.


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=281563