یوسف مصدقی (۱۶ امرداد ۱۳۹۸) – نیمه امرداد هر سال، یادآور ترور وحشیانهی فریدون فرخزاد به دست دژخیمانِ فرنگیکارِ(۱) سپاه اسلام است. صاحب این صفحهکلید، یک بار، در جستاری مفصل به زندگی و کارنامهی این هنرمند توانا پرداخته و در حد توان خود کوشیده تا روایتی منصفانه از شخصیت او و ارزیابی آثارش، به قالب کلمات در آوَرَد. اگر خوانندهی این سطور علاقه به آشنایی بیشتر با شخصیت و کار فریدون فرخزاد داشته باشد، خواندنِ آن مقاله که در کیهان لندن منتشر شد، بیفایده نخواهد بود.
غرض از جستار حاضر اما تکرار، توضیح و بسط بخشی از آن مقاله است که به یادآوریِ همدستی چپگرایان ملحد و شیعیان پاکیزه در ترور شخصیت و سپس حذف فیزیکی فریدون فرخزاد، میپردازد.
الف) ارتجاع سرخ و ترور شخصیت فریدون فرخزاد
فریدون بنا به گفتهی خودش(۲)، در ایام جوانی و پیش از سفرش به آلمان برای تحصیل، تمایلات چپگرایانه داشت. حضور در آلمان شرقی و درک اختناق هولناک و خشنِ کمونیسمِ حاکم بر اقمارِ اروپاییِ اتحاد شوروی، مِهر چپگرایی را از دل او برد. هر چند او بسیاری از ایام تحصیل در آلمان را به مطالعه دربارهی مارکسیسم گذراند و حتی تز دکترای نیمهتمامش را هم «مارکس، انگلس، لنین، رزا لوکزامبورگ و معضل لهستان»، عنوان نهاد، اما از همان ایام منتقد سرسخت استبدادهای کمونیستی بود.
فریدون با چنین پشتوانهای به ایران برگشت و در محافل مختلفِ بهاصطلاح روشنفکری آن زمان، بسیاری از مدعیان عرصهی چپگرایی را سنگ روی یخ کرد. به همین دلیل، چپگرایان دنبالهرو، بیسواد و جاهل وطنی که جز ادعا و لفاظی، هیچ دانشی حتی در اصول مقدماتی مارکسیسم نداشتند، کینهی او را حتی پیش از شهرت یافتنش، به دل گرفته بودند.
پس از آغاز فعالیت فریدون فرخزاد در عرصهی هنر و سرگرمی، همزمان با اوجگیری شهرت و محبوبیت او، بخش بزرگی از بهاصطلاح روشنفکران چپگرا – که خوشسخنی، پاکیزگی و دانش فریدون چون خاری در چشمشان فرو میرفت- در هماهنگی با دستگاه تبلیغاتی زیرزمینی و محفلی حزب توده و در همراهی با دیگر گروههای چپگرا، پستترین و پلیدترین شایعات را علیه او به راه انداختند. از دید این جماعتِ «خَلقی»، روشنفکری و مبارزه با امپریالیسم، ارتباط مستقیم با چرک بودن، بددهنی، کافهنشینی، منفیبافی و زنستیزی داشت. فریدون فرخزاد اما، نقطهی مقابل چنین خصوصیاتی بود بنابراین بایستی هدف توهین و لجنپراکنی این جماعت چپول قرار میگرفت. فاز اول ترور شخصیت فریدون فرخزاد، اینگونه شکل گرفت اما به همینجا ختم نشد. در طول سالهای متمادی، ترور شخصیت فریدون فرخزاد بارها و بارها از سوی چپگرایان کینهتوز، تکرار شد و اثرات این لجنپراکنیها، تا سالها پس از قتل دهشتناک او هم ادامه داشت.
باید اضافه کرد که فریدون پس از انقلاب هواخواه پادشاهی مشروطه شده بود و برای رسیدن به چنین حکومتی مبارزه میکرد. او که بنا به مَنِش آزادهاش هیچگاه از ابراز عقیده نمیترسید، همواره به صراحت، در هر مناسبت یا کنسرتی که حضور داشت، نگاه سیاسیاش را بیان میکرد. او در این دوران- که سیاهکاری و جنایات خمینی دامن جریانات چپ را هم گرفته بود- بدون تعارف به نقد همهی گروههایی که در فاجعهی انقلاب ۵۷ نقش داشتند میپرداخت و از جمله جریانات چپگرا را به واسطهی نقش مخربشان در روی کار آمدن خمینی، رسوا میکرد. چپگرایان ورشکسته و واماندهی داخل و خارج از ایران هم در مقابل، همچون ایام پیش از انقلاب، از هیچ رذالتی برای تخریب و ترور شخصیت فریدون فرخزاد کوتاهی نمیکردند.
بدون شک یکی از مهمترین دلایل تنهایی و به محاق رفتن فریدون در سالهای آخر زندگیاش، مؤثر افتادن تبلیغات مستمر و سراسر دروغ گروههای چپگرا علیه او بود.
ب) ارتجاع سیاه و حذف فیزیکی فریدون فرخزاد
پیش از انقلاب نکبتبار بهمن ۵۷، نفرت اصحاب ارتجاع سیاه از فریدون فرخزاد، محدود به نقش اجتماعی او به عنوان یک شومن و مروج «گناه کبیرهی موسیقی» بود. از نگاه بیمار این جماعت، نقش فرخزاد در «ترویج فَساد بین جوانان» و عاملیت او «در گسترش لهو و لعب» میانِ «نسوان و دخترانِ» جامعهی مسلمان و مردسالار ایران، بخشودنی نبود . پس از انقلاب کذایی اما ماجرای تقابل فریدون با اسلامیون، ابعاد دیگری یافت.
فریدون پس از خروج از ایران در سال ۱۳۶۱ خورشیدی، به مبارزی سیاسی و منتقد جزماندیشی دینی تبدیل شد. او در تمام کنسرتها و برنامههای رادیویی و تلویزیونیاش در این دوره، بیملاحظه و با صراحتی مثالزدنی خمینی و اوباش اطرافش را هدف میگرفت و به این بهانه سراغ خرافات شیعهگری نیز میرفت و با زبانی تند و تیز از خجالت
این باورهای پوسیده در میآمد. مشهورترین نمونههای بجا مانده از چهرهی جدید فریدون را میشود یکی در کنسرت کنزینگتون در بهمن سال ۱۳۶۱ و دیگری، کنسرت مشهور برگزارشده در رویال آلبرت هال لندن در نوروز ۱۳۶۶ دید. فرخزاد بهخصوص در این دومی به عنوان مجری برنامه، با زبانی طنزآمیز و گزنده، به بهانهی هجو توضیحالمسائل خمینی به نقد مبانی پوچ و پلشت باورهای فرقهی تبهکار حاکم بر ایران پرداخت. هنوز که هنوز است، بیش از سی سال پس از این کنسرت، حرفهای فریدون همچنان گیرا و شنیدنی است و باعث سوزش اعضا و جوارح رهبران سابق و لاحق مسلمین جهان و دلبستگانشان میشود.
https://youtu.be/L-4J-SJj0bY
طی دوران جنگ ایران و عراق، فریدون چند بار تحت پوشش سازمانهای بینالمللی و حقوق بشری به اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق رفت و تلاش کرد تعدادی از کودک- سربازان ایرانی را که به اسارت در آمده بودند آزاد کند یا برایشان از دولتهای اروپایی پناهندگی بگیرد. این کودکان، که به واسطهی تبلیغات حکومتی مغزشویی شده و برای نوشیدن شربت شهادت به جبهه فرستاده شده بودند، در شرایطی وحشتناک در اردوگاه اسرا زندگی میکردند. به بعضی از آنها بارها تجاوز شده بود و سلامت جسمی و روحیشان در وضع فاجعهباری قرار داشت. پخش تصاویر این حسین «فهمیده»های زیر تانک نرفته، رسوایی بزرگی برای دستاندرکاران «دفاع مقدس» بود و باعث شد که پروندهی فریدون نزد «سربازان گمنام امام زمان» سنگینتر شود و این شیعیان پاکیزه کاردها و قمههایشان را برای ریختن خون این مرتد دشمنِ الله، تیز کنند.
میان همهی ترورهای ارتکابیِ فرنگیکاران فرقهی تبهکار، قتل فجیع فریدون فرخزاد، بیش از هر چیز سلاخی آزادی بیان ایرانیان دگراندیش بود. فریدون، وزن حضور سنگین و مؤثری داشت. زبان تند و تیز و بیان بیترس او در نقد اسلام سیاسی، نه نشانهی عداوت او با ایمان دیگران بلکه انکار باورهای پوسیدهی صدها سالهی جامعهی موعودباور و شیعهگرای ایران بود. سخنش گیرایی داشت و به فکر مخاطب تلنگر میزد. همچون معدود طنازان روشنبین تاریخ ایران، نقد فریدون نسبت به شریعت، هم گزنده بود و هم باورپذیر. بنابراین مؤمنان راستین مکتب تشیع و رهروان واقعی دین حنیف اسلام برای مقابله و برخورد با او از تنها حربهی موجود در چنتهی مسلمانی بهره گرفتند: آدمکشی مقدس.
قتل فریدون فرخزاد نمونهای بارز از تروریسم مذهبی است که ریشه در صدر اسلام دارد. اگر به متون اصیل تاریخ اسلام دربارهی وقایع سالهای نخست هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه مراجعه کنید، به مواردی بر میخورید که از فرط تشابه، با قتلهای ارتکابی فرنگیکاران جمهوری اسلامی، مو نمیزنند. دستگاه ترور جمهوری اسلامی، با تکهتکه کردن فریدون پیامی روشن به همهی دگراندیشان و دگرباشان مبارز خارج از کشور فرستاد تا همگی بدانند که در قاموس اسلام سیاسیِ زمان ما، اِعمال خشونت بر مخالفان را حدّ و مرزی نیست و دربارهی دگراندیشان، در بر همان پاشنهای میچرخد که در صدر اسلام میچرخید.
اصطلاح «سَریّه» که دلالت بر فرستادن مسلمین برای غارت یا ترور مخالفین پیغمبر اسلام دارد، به کَرّات در مورد قتل مخالفین و دگراندیشان مخالف محمد بن عبدالله، در تواریخ صدر اسلام آمده است. فرستادن آدمکش به خانهی مخالفین و جلب اعتماد آنها و سپس خنجر از پشت زدن و سلاخی مخالف بینوا، روشی جاری در سیرهی پیامبر اسلام بود(۳).
بر مبنای همین سنت اسلامی بود که فرنگیکاران فرقهی تبهکار، به میهمانی به منزل محقر فریدون رفتند، سرِ سفرهی او نشستند و از نان سفره خوردند. سپس میزبان خود را کاردآجین و تکهتکه کردند، شنیعترین توهینها را بر جنازهاش روا داشتند، ساعت مچیاش را به غنیمت برداشتند و در نهایت امنیت از آلمان به ایران بازگشتند.
تکمله
هرچند اوباش و عُمّال ارتجاع سرخ و سیاه در اتحاد با یکدیگر به ترور شخصیت و قتل فجیع فریدون فرخزاد دست زدند، اما این جماعت در نیل به مقصود اصلی خود از این جنایت، هیچ توفیقی نیافتند. غرض آنان از این سیاهکاری، فراموشیِ اندیشه، بیاثر کردنِ گفتار و هنر و در یک کلام خاموشیِ همیشگیِ فریدون فرخزاد بود.
اگر چه سالهای نخستِ پس از قتل فریدون، کمابیش با سکوتی عامدانه دربارهی میراث و کارنامهی هنری او گذشت و بیشینهی به اصطلاح روشنفکران و اصحاب رسانه در داخل و خارج ایران، عافیتطلبانه یا رذیلانه دربارهی او سکوت پیشه کردند و ترجیح دادند که غبار نسیان بر تصویر فریدون فرخزاد در خاطرهی جمعی مردم ایران بنشیند، اما زمان داوری دیگری دربارهی فریدون داشت.
یک دهه پس از قتل فرخزاد، با انتشار و پخش دوبارهی آثار فریدون در رسانههای مختلف، بخشی از نسل جوان ایران که در اثر گذر زمان، آموزش، رشد فکری و رهایی از منجلاب جزماندیشی (چه اسلامی و چه چپگرا)، توان درک فریدون و کارهایش را پیدا کرده بود، به ترویج آثار او پرداخت. سال به سال بیشتر از او یاد شد و آثاری مکتوب و مصور دربارهاش نوشته و ساخته شد. چنین بود که گذر زمان و داوری ناشی از آن، توطئهی سکوت دربارهی او را شکست.
فریدون فرخزاد، انسانی جلوتر از زمانهی خود بود. انسان یگانهای بود که با زمانهای که در آن به دنیا آمده بود و مردمی که میان آنها بالیده بود، همخوانی نداشت و به این سبب، در دوران حیاتش نه تنها فهمیده نشد، بلکه آماج حسادتها، تهمتها و قربانی کژفهمیهایی شد که از سوی تقریبا همهی نیروهای فعال در عرصهی سیاست و فرهنگ ایران، به سوی او روانه میشدند.
اکنون پس از گذشت بیش از ربع قرن از مرگ او، میتوان به قاطعیت حکم کرد که فریدون فرخزاد نه تنها فراموش نشده بلکه روز به روز بر ارج و قرب خاطرهاش افزوده شده است. شمایل او در خاطر ما در اوجی همیشگی با آن لبخند جاودانه و چشمان مهربان ایستاده است، بالا بلندتر از هر بلند بالایی.
۱. اصطلاح «فرنگیکار» به آدمکشان و قاتلین دوره دیدهی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی اطلاق میشد که وظیفهی سازمانیشان طراحی، برنامهریزی و اجرای ترور مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور بود. از شروع دههی ۶۰ تا میانهی دههی ۷۰ خورشیدی، فرنگیکاران تعداد زیادی قتل در خارج از ایران (بیشتر در ترکیه و اروپای غربی) مرتکب شدند که از جملهی مشهورترین آنها میتوان به ترور تیمسار اویسی، عبدالرحمان قاسملو، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، ماجرای میکونوس و… اشاره کرد.
۲.بخشی از سخنان فریدون فرخزاد در کنسرت کنزینگتون تاون هال (Kensington Town Hall) لندن، بهمن ۱۳۶۱.
۳. برای نمونه، به شرح ماجرای قتل کَعب بن اشرف در دو منبع بسیار معتبر تاریخ اسلام مراجعه کنید: کتاب «طبقات» نوشتهی محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمهی دکتر محمود مهدوی دامغانی، جلد دوم: غزوهها و سریّههای پیامبر(ص)؛ بیماری، رحلت،خاکسپاری رسول خدا(ص) و…، انتشارات فرهنگ اندیشه ۱۳۷۴، صص: ۳۲-۲۸
تاریخ طبری یا «تاریخالرّسل و الملوک» تألیف محمد بن جریر طبری، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ سوم ۱۳۶۳، جلد سوم، صص ۱۰۰۷-۱۰۰۳.
*این مقاله نخستین بار ۱۶ امرداد ۱۳۹۸ در وبسایت کیهان لندن منتشر شد.