در ایران امروز نه فقط شاهد جنب و جوش شجاعانه زنان و جوانان در اعتراضات سیاسی و اجتماعی بلکه در عرصه هنر نیز شاهد کارهای مدرن و جسوری هستیم. چندی پیش یک نمایشگاه نقاشی با مضمون زنان و محدودیتها و موانع اجتماعی تحمیل شده بر آنان توسط گروه هنری «قرمز» در تهران برگزار شد. برگزارکنندگان این نمایشگاه در روز افتتاحیه تدبیری هنرمندانه برای جلب توجه بیشتر بازدیدکنندگان با آثار نمایشگاه به کار بسته بودند. در رابطه با این نمایشگاه و شیوههای ابتکاری آن با دینا عبدوس نقاش و بازیگر که در این پروژه شرکت داشت، گفتگو کردیم.
-از این نمایشگاه و یا جشنواره برای ما بگویید.
-این برنامه با محور نمایشگاه نقاشی به همت خانم بیتا عالی مهر و با مشاوره یکی از نقاشان شرکت کننده به نام الهام کلاشک برگزار شد. طراحی لباس ما توسط مزون فخرفروشان بود به مدیریت خانم ذوقی و به صورت گروهی انجام گرفت. پوشش ما با الهام از داستان زن سرخپوش میدان فردوسی طراحی شد و نماد او بود که سالهای سال قبل از انقلاب و چند صباحی بعد از انقلاب در میدان فردوسی روی سکویی در انتظار یارش مینشست. کلاههایی که ما بر سرمان گذاشتیم صورتمان را تا بینی پوشانده بود که نشانی از پستوها، حصارها و تحمیلهایی است که بر زن ایرانی تحمیل میشود. ما میخواستیم که فقط لبهایمان دیده و مورد توجه تماشاگران قرار گیرد. مفهومی که در پشت این «نقاب» بود این بود که انسانها معمولا با چشمهایشان ارتباط برقرار میکنند ولی زن ایرانی از این ارتباط آزاد محروم است. ما روژ قرمز غلیظی را نیز روی لبانمان داشتیم و آرایش صورتمان کاملاً سفید بود. میخواستیم با این کار محدودیتهای حاکم بر زن ایرانی و درد و رنجی را که میکشد نشان دهیم. در قسمت بعدی ما موسیقی را با شور و شوق اجرا کردیم تا بیانگر پارادوکسی باشد که زن ایرانی همواره تجربه میکند. با این حرکات موزون و پانتومیم میخواستیم درون و برون زن ایرانی را نشان دهیم که تم موجود در نقاشی و نیز موسیقی نمایشگاه بود.
دقیق تر بگویم که به کار گرفتن نماد زن سرخپوش میدان فردوسی برای بیان گویاتر پیام ما بود. داستانی که همه شنیدهاند. زنی که با قلبی سرخ عاشق میشود و سالهایِ سال در انتظار بسر میبرد. در جمع بازدیدکنندگان بودند کسانی که با زن سرخپوش در سالهای واپسین عمرش صحبت کرده بودند و میگفتند که او حتی فراموش کرده بود که چرا در آنجا به انتظار مینشیند. تنها چیزی که میدانست آن بود که با لباس سرخ باید در آنجا حضور یابد و انتظار بکشد. یعنی تمام وجود این زن چنان غرق عشق شده بود که زندگیاش را در مسیری انداخت که فقط باید به انتظار مینشست. هر یک از ما انسانها انتظار را به گونهای مختلف تجربه میکنیم. من خودم شخصا موضوع انتظار برایم جالب است و در فعالیت هنری کنونی نیز مشغول کار روی این تم هستم. برخی با انتظار خود خرسندند. برخی در جریان انتظار به یک سطح آگاهی نوین و بالاتر میرسند. ما زنان در این مملکت سالهای سال همچنان در انتظاریم. در انتظار رهایی از خیلی از محدودیتها و ستمها تا به عنوان زن به آزادی انتخاب در بسیاری چیزها برسیم: به آزادی انتخابپوشش، تحصیلات دانشگاهی و حق حضانت فرزندان بعد از طلاق و خیلی حقوق دیگر…
البته ما سرخپوشان در این پروژه ظاهر قضیه بودیم و در پشت آن معانی عمیقتری نهفتهاند. شاید به همین دلیل به دل بسیاری که آنجا حضور داشتند این پیام نشست و با آن ارتباط برقرار کردند.
– بر اساس گفتههای شما به نظر میرسد از رسانهها و هنرهای مختلف یکجا و همزمان در این پروژه استفاده شده: از نقاشی تا طراحی لباس، پانتومیم، موسیقی و آواز. لطفا بیشتر در مورد نمایش زنان سرخپوش برایمان بگویید.
-نمایشگاه از ساعت ۴ بعد از ظهر دایر بود و ساعت ۶ برنامه ابتدا با پخش موزیک شروع شد و ما بدون هیچ کلامی با لباس متحد سرخرنگ وارد سالن شدیم و سپس با زبان بدن و با حرکات دست مدعوین را به دیدار آثار دعوت کردیم.
بعد از دعوت مدعوین، یکی یکی به سمت جایگاه اجرای آواز رفتیم و هر کدام با حرکتی نمادین که مفهومی را به تماشاگر القا میکردیم میخکوب شدیم تا موزیک تمام شود. سپس در حالت ایستا و احترام به وطن با سرود «ای ایران» خواندن را آغاز کردیم. در این قسمت به صورت گروهی چند قطعه ترانه مدرن و فولکلوریک جدید و قدیم و از جمله دو قطعه افغانستانی و همگی با موضوع زن را خواندیم. هیچ مردی هم در میان اعضایِ کُر و خوانندگان نبود.
-جالب است که شهرت داستان این زن سرخپوش چنان زیاد است که شما، نسل بعد از انقلاب هم، با آن آشنایی دارید. کارگردان و طراح این پروژه چه اطلاعاتی در مورد این زن داشت؟
-اطلاعات جسته گریختهای در مورد این زن وجود دارد. گفته میشود متولد ۱۳۰۵ و اهل رشت بوده. عکسی هم که از او هست با صورت سفیدرنگ و چشمهای روشن است که کمی به اروپاییها شباهت دارد. برخی میگویند که روستبار بوده. در فقر زندگی میکرده ولی نسبت به آنهم بیتفاوت بوده. بیشتر هم روی سکو و پلههایِ داروخانه میدان فردوسی مینشسته. به هر حال، روایتهای مختلف از داستان این زن وجود دارد. خیلی هم جالب است که در میان بازدیدگنندگان که به نسلهای مختلف تعلق داشتند، کسی نبود که داستان این زن را نشنیده باشد.
به نظر من یکی از دلایل شهرت داستان این زن سرخپوش آن است که ما با موضوع عشق بیشتر با اساطیر و ادبیات بیشتر کهن کشورمان آشنا میشویم مانند لیلی و مجنون، بِیژن و منیژه و خسرو و شیرین. ولی این زن سرخپوش از میان خود مردم بود که غرق و مجذوب و مسحور عشق بوده تا جایی که داستانش وارد فرهنگ شفاهی ما شده و شهرتی پیدا کرده که ما نسلهای بعد که او را ندیدهایم هم با داستانش آشنا هستیم. آدم حس میکند داستان این زن خیلی ملموستر است تا اساطیر و ادبیات کلاسیک ما. من شنیدهام که چند سال پیش هم دخترانی به یاد زن سرخپوش با لباسهای سرخ در خیابان فردوسی و حوالی میدان فردوسی راه رفتهاند. تاثیری که این زن بر نسلهای بعد از خودش گذاشته جالب است که بسیاری از او به عنوان نماد عشق یاد میکنند. گفته میشود که او در این انتظارش با مردم زیاد هم حرف نمیزد. و وقتی که با او حرف میزدند با سکوت نگاه میکرد. و در این حالت چهل سال انتظار کشیده است.
-آثار نقاشی و هنرهای تجسمی در این نمایشگاه درباره چه بود؟
-بیشتر نمایشگاههایی که در سطح شهر برگزار میشوند برای هنرمندان شناخته شدهای است که به پختگی خود رسیدهاند که معمولاً انفرادی و بعضاً گروهی دایر میشود. ولی دراین نمایشگاه که با تم زنان برگزار شد هم هنرمندان شناخته شده و هم هنرمندان کمتر شناخته شده و تازهکار شرکت داشتند. این انتخاب به عمد بود زیرا فلسفه و نقطه حرکت آن همیاری و همدلی و اتحاد در چارچوب چیزی بود که انگلیسیها به آن «کامیونیتی» میگویند. هنرمندانی هستند که توانایی برگزاری نمایشگاه فردی را ندارند و این فرصتی بود که با کمک هنرمندان بیشتر شناخته شده کارهایشان در معرض تماشای علاقمندان قرار گیرد. اضافه کنم که این کامیونیتی شامل بازدیدکنندگان از نمایشگاه هم بود که به نوعی پشتیبان این پروژه ابتکاری و پروژههای دیگر هستند. در اکثر کارهای این نمایشگاه هم رنگ سرخ دیده میشد.
همچنین یکی از انگیزههای اصلی این پروژه حمایت از هنرمندان جوان و کمتر شناخته شده بود که در شهرهای مختلف مانند جشنواره برگزار شده و قرار است در شهرهای دیگر نیز برگزار شود. البته بعضی کارها قدرتمند و مفهوم عمیق و تکنیک قوی داشتند و برخی کارها کمتر. برای من این مانند جامعه بود که برخی زنان رنجها کشیدهاند و آسیب دیدهاند و زنان دیگر به آنان کمک میکنند تا آنها بلند شوند و به مسیر خودشان ادامه دهند.
در پایان هم این را بگویم که انرژی قویای که تماشاگران به ما میدادند حس زیبایی بود و انگیزه ما را نیرومندتر میکرد. با وجود اینکه بسیاری از تماشاگران اولین بار بود که همدیگر را میدیدند ولی فضای آنجا حس با هم بودن و همدلی را به وجود میآورد که حس زیبا و مهمی است، به ویژه در شراط امروز ایران.