گسست نسل جوان ایران از فاجعه ۵۷

- نقد رویداد ۵۷، نقد توهم‌ها و ایدئولوژی‌های روشنفکری آنزمان و در نتیجه انتقاد از اشتباه فاحش و تاریخی این جامعه عقب‌مانده، که خود را «پیشرو» می‌خواند و در نتیجه، نکوهش همدستیِ این جماعت با فاشیسم اسلامی حاکم بر ایران به حساب می‌آمد.
- نسل سوم و چهارم پس از ۵۷، نسل «داده‌ها» و «فاکت‌ها»ست و برای داستانسرایی‌های بی‌پایه و هیاهوی انقلابی و یا ایدئولوژیک نسل روشنفکر ۵۷ پشیزی نمی‌پردازد. اگر روشنفکران آن دوران، زندگی را بدون یک ایدئولوژی ناممکن می‌دانستند، نسل جدید ایران تمامی این ایدئولوژی‌ها را– چه از نوع اسلامی و یا مارکسیستی آن- به زباله‌دان باورهای جزمی افکنده و تنها به کرامت و شئون انسانی، به عنوان معیار زندگی خوب و یا بد می‌نگرد.

یکشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۱ برابر با ۰۶ نوامبر ۲۰۲۲


آرمین لنگرودی – اقلیت روشنفکری که خود را شریک در شورش ۵۷ می‌دانست و گرایش‌های فاشیستی- اسلامی حکومت برآمده از آن را با منطق «ضدامپریالیستی» توجیه می‌کرد و یا حداکثر آنرا به مثابه یک «انقلاب دزدیده شده» تعریف می‌نمود، هرگز توانایی و جرأت گذر از فاجعه روی داده در چهل سال پیش و حکومت اسلامیِ برآمده از آنرا نیافت.

طرح از کیانوش رمضانی

نسل اول پس از این نسل نیز، که هنوز به ادعاهای پدران و مادران خویش اعتماد داشت و همصدا با آنها امید به «اصلاح» این حکومت بسته‌ بود، اگر هم در اپوزیسیون قرار داشت، کمتر انقلابی شد و بخش بزرگی از آنها– به تبعیت از ارثیه و سرخوردگی والدین خود– راه مهاجرت برگزید.

تا زمانی که یک رابطه عاطفی- ایدئولوژیک بی‌- و یا باواسطه با رویدادهای ۵۷ وجود داشت، سخن گفتن از «براندازی حکومت اسلامی» برآمده از این انقلاب یک تابو به نظر می‌رسید و «در خدمت امپریالیسم جهانی» معرفی می‌گشت. از دیدگاه اکثریت این قشر به اصطلاح روشنفکر، شورش بهمن ۵۷ با هر ویژگی و خصیصه‌ای که داشت، به یک «امر مقدس» تبدیل گشته و نظام سرنگون شده توسط آن، به گونه‌ای خودکار شایستگی وجودی خود را برای همیشه از دست داده بود. چرایی این باور و پاسخ به پرسش تاریخ در این زمینه، نه با فاکت‌ها و یا داده‌های تاریخی، بلکه تنها با استدلال‌های عاطفی و حتا تا اندازه زیادی جزمی و ساختگی، همچون «اَخ بودن شاه»، «وابستگی سیستم پادشاهی به غرب»، «قتل و شکنجه مخالفین» و یا آمارهای دروغ و بی‌پایه درباره «وقایع زمان انقلاب» و غیره انجام می‌گرفت. نقد رویداد ۵۷، نقد توهم‌ها و ایدئولوژی‌های روشنفکری آنزمان و در نتیجه انتقاد از اشتباه فاحش و تاریخی این جامعه عقب‌مانده، که خود را «پیشرو» می‌خواند و در نتیجه، نکوهش همدستیِ این جماعت با فاشیسم اسلامی حاکم بر ایران به حساب می‌آمد.

اما آنگونه که رسم تاریخ است، آن رابطه عاطفی یاد شده در بالا، با گذشت زمان پیوسته ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شد. دلیل این امر تولد نسل تازه‌ای بود، که دیگر هیچ پیوندی با شورش ۵۷ پیدا نمی‌کرد و تنها به مقایسه ساده فاکت‌ها و آمارهای موجود از «آنزمان و اینزمان» باور داشت. والدین این نسل سوم، که دانش خود را بنوبه خود  از گفته‌های والدین خود  به دست آورده بودند، توانایی متقاعد کردن فرزندان‌ خود را، آنگونه که «والدین متقاعد شریک در انقلاب» آنها داشتند، نداشتند. توهم‌های برشماریِ «کشتار شاه» در یک مقایسه ساده با جنایاتی که هر روزه در کوچه و خیابان‌های ایران در جریان است، اندک اندک رنگ خود را از دست داده و از آنجا که با هیچ فاکتی مدلل نمی‌شد، به مثابه دودی به هوا رفت و هوا را برای دیدی درست‌تر و واقعگرایانه‌تر مساعد ساخت.

نسل سوم و چهارم پس از ۵۷، نسل «داده‌ها» و «فاکت‌ها»ست و برای داستانسرایی‌های بی‌پایه و هیاهوی انقلابی و یا ایدئولوژیک نسل روشنفکر ۵۷ پشیزی نمی‌پردازد. اگر روشنفکران آن دوران، زندگی را بدون یک ایدئولوژی ناممکن می‌دانستند، نسل جدید ایران تمامی این ایدئولوژی‌ها را– چه از نوع اسلامی و یا مارکسیستی آن- به زباله‌دان باورهای جزمی افکنده و تنها به کرامت و شئون انسانی، به عنوان معیار زندگی خوب و یا بد می‌نگرد. این نسل با مسخره کردن تابوها و با اقدامات خود در کوچه و خیابان، هر روزه هرآنچه را تا دیروز «مقدس» و «منزه» شمرده می‌شد، به معنی واقعی کلمه به زیر پا می‌افکند. نسل جوان ایران، یک نسل مدرن و آگاه است و برای موعظه‌های ایدئولوژیک درباره «شایست و نشایست»های پدران و مادران خود ارزشی قائل نیست. این نسل بین زن، مرد، همجنسگرا، دگرباش، دگراندیش و غیره تفاوتی نمی‌گذارد. نسلی که با قبول رهبری زنان، مشت خود را بر دهان انقلابیون پدرسالارِ ۵۷ می‌کوبد. نسلی که دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیست و به راستی مرز معیارهای غیراخلاقی ۵۷ را برای همیشه درنوردیده است.

به همین نسبت این نسل حق خود می‌داند، که درباره آینده‌ی خود نیز تصمیم بگیرد و همانگونه که برای آغاز انقلاب خود، در انتظار پندهای نسل گذشته ننشست، درباره سیستم سیاسی مورد نظر خود نیز  به آموزش‌های ملانقطی «انقلابیون ۵۷» گوش فرا نخواهد داد. تابوها مقدسین نسل‌های گذشته، تابوها و مقدسین این نسل نیستند. «لولوخرخره‌ی پادشاهی» مشتی چپ‌نما و برحذر داشتن نسل جوان از طرفداری از آن، موجب تشویش جوانان امروز ایران نخواهد شد. این جوانان اساساً نه به ظاهر یک سیستم سیاسی، بلکه به محتوای آن می‌نگرند و از چپگرایانی که خود بعضاً در پناه دمکراسی‌های پادشاهی در اروپا، جوانان را از لولوی سیستم پادشاهی می‌ترسانند، به درستی می‌پرسد، که آیا اساسا آنها مفهوم دمکراسی را به درستی درک کرده‌اند؟

جماعتی که به همه چیز با فیلتر ایدئولوژیک خود می‌نگرد، توانایی فهم درست محیط اطراف خود را ندارد. این امر در دوران وقوع فاجعه ۵۷ صادق بود، و هم‌اکنون هم در قلب اروپا صادق است. این گروه از روشنفکران، که بی‌لیاقتی سیاسی خود را بارها به اثبات رسانده، نمی‌تواند به خود حق تعیین دوباره سیستم سیاسی آینده ایران را بدهد. اینکه رونمای دمکراسی آینده ایران پادشاهی است یا جمهوری، بایستی به انتخاب مردم باشد، نه ورشکستگان سیاسی.

«مقصود از این سخن آن است تا بدانی هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید، با آنکه ندامت برد، به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد». (سعدی)

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۳٫۹

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=304565