محمود مسائلی – به افتخار حسین رونقی و مبارزه بیامان او علیه حکومت استبدادی و با احترام به اراده استوار خانواده گرامی و دردکشیده این آزادیخواه
طرح موضوع
مبارزات رهاییبخش مردم علیه حکومت جهل و استبداد دینی با عبور از مراحل اولیه وارد مرحله حساسی شده که باید آنرا انقلابی تمامعیار علیه رژیم مذهبی حاکم بر شئونات و سرنوشت کشور دانست. مردم با خشمی عمیق نسبت به فریبکاریها و فساد رژیم حاکم بر کشور که همه سرمایههای مادی و انسانی جامعه را به یغما برده است، با همه توان خویش پایان حکومت دینی را فریاد میزنند. این فریاد شاید در همه تاریخ این کشور بیسابقه بوده است.
به راستی چرا مردم تا این اندازه خشمگین هستند؟ چه عوامل و پیشزمینههایی در شکل گیری فریاد اعتراض و انقلاب مردم علیه حکومت دینی دخیل بودهاند؟ در حالی که در سال اول انقلاب اسلامی، بخش بزرگی از مردم به سبب باورهای مذهبی خویش به حکومت روحانیت شیعی اقبال نشان دادند، چه عوامل و موضوعاتی موجب شکلگیری خطوط گسل میان مردم و حکومت دینی شد؟ چرا مردم همچنان در مقابل استبداد مذهبی سینه سپر کرده و از اهدای جان خویش در راه رهاشدن از آن استبداد واهمهای ندارند؟ چرا مردم و به ویژه جوانان با همه قوای خود به میدان آمدهاند تا حکومت مذهبی را از صحنه جامعه بیرون کنند؟ و با این پرسش تکرار میشود که به درستی چرا مردم تا این اندازه خشمگین هستند؟
این سلسله نوشتارها سه فرضیه را برای توضیح و چرایی آتش خشم مردم توضیح میدهد. در بخش اول نوشتار با عنوان «چرا مردم تا این اندزه خشمگین هستند؛ نظریه کینههای کهن»، این فرضیه مورد بحث قرار گرفت که روحانیت شیعه از آغاز شکلگیری سازمانیافته خود، یعنی از زمانی که به نهادی اجتماعی تبدیل شد، همواره نوعی تنفر نسبت به نگرش عقلایی جامعه و مظاهر مدرن زندگی از خود نشان میداد. این تنفر با رسوخ به باورهای مذهبی مردمی که به روحانیت اعتقاد داشتند، به قیامی منجر شد که عنوان انقلاب اسلامی به خود گرفت. روحانیت شیعه از این اعتماد مردم نهایت استفاده را در جهت منافع خود برده و با به هرزگی کشاندن همه منابع ملی کشور، حضور استبدادی عقبمانده و جزمی خود را بر همه زمینههای مملکت توسعه بخشد. تجربه چهل و چهار سال گذشته نشان داد که حکومت روحانیت بجز تباهی و ویرانی برای کشور، دستاندازی به دیگر کشورهای منطقه، برافروختن آتش اختلافات و دشمنی با دیگر ملل جهان، و استقرار حکومتی تمامیتخواه نتیجه دیگری در بر نداشته است. قیام مردم ایران علیه این حکومت استبدادی دینی را میبایست در پناه خشم مردم نسبت به ملایان حاکم بر کشور توضیح داد.
در بخش دوم نوشتار، فرضیه ناهنجاریهای اجتماعی به بررسی گذاشته شد. این فرضیه از امیل دورکهایم به عاریت گرفته شد تا بتوان توضیح داد که به دلیل استقرار حکومت مذهبی بر جامعه، نظم عادی پیشن که آرام آرام در مسیر تکاملی خود روان بود، به یکباره فرو پاشیده و در فضای احساسی و هیجانات تودههای مردمی ناآگاه مذهبی جامعه را به شرایط «ناهنجاری» کشاند. در حالی که نظام حاکم میکوشید باورهای مذهبی خرافی خود را به نام دین و الهیات به جامعه تلقین (و یا تحمیل) نماید، و با وجود همه امکاناتی که برای توسعه این باورها به کار گرفت، هرگز نتوانست هنجارهای حقیقی مورد نیاز جامعه را تأمین نماید. فضای سرخوردگی و ناامیدی ناشی از عدم وجود هنجارهایی که بتوانند نه تنها مردم را در مسیر هویت واقعی خود رهنمون سازند، بلکه راههای توسعه و تعالی انسانی را در بالاترین مراحل رشد و تکامل اجتماعی و انسانی باعث شوند، موجبات خشمی عمیق را در مردم به وجود آورد. در حقیقت، خشم مردم علیه حکومت دینی را میبایست در پرتو نیاز آنها به استقرار هنجارهایی توضیح داد که لازمه هویت انسانی آنان است. شعار «آخوند برو گمشو» به روشنی از این نیاز مردم برای ادراک هویت انسانی خود سرچشمه میگیرد. بنابراین، خشم موجود به دلیل وجود ناهنجاریهای موجود است که در اثر جابجایی ارزشها و خلاء ناشی از عدم استقرار ارزشهای انسانی فوران کرده است.
فرضیه سوم بر پایه نظریه یأس- پرخاشگری روانی قرار دارد که بر اساس آن علت اولیه و اصلی خشم مردم ناشی از ترکیبی از سرخوردگی و پرخاشگری است. این نظریه موضوع بحث در این نوشتار است.
ناامیدی- قیام به عنوان انگیزه طبیعی انسان
تد روبرت گور استاد آمریکایی مطالعات قیامهای مردمی و اختلافات را باید به درستی خالق این نظریه روانشناختی اجتماعی دانست که علل و چرایی خشم مردم نسبت به نظامهای حاکم بر جامعه را در «یأس و پرخاشگری» جستجو میکند. در کتاب «چرا مردم قیام میکنند»[۱] همراه با «اقلیتهای در معرض خطر: نگاهی جهانی به درگیریهای قومیسیاسی»[۲]، «شورش سیاسی: علل، نتایج و جایگزینها»[۳]، و «انقلابات اواخر قرن بیستم»[۴]، این بحث را برای خوانندگان خود باز میکند که گروههای هویتی که در نظامهای سیاسی، خواه در سیاست بینالملل و خواه در سیاستهای داخلی، مورد شناسایی قرار نگرفته و صدای آنها خاموش شده است، به دلیل یاس ناشی از این سرکوب هویتی خود پا به عرصه پرخاشگری و سپس انقلاب علیه نظامهای حاکم میگذارند. ریشههای این فرضیه را میتوان در همان کتاب کلاسیک« چرا مردم قیام میکنند» جستجو کرد. با مرور بخشهای اصلی این کتاب، میتوان نظریه سرخوردگی و پرخاشگری را برای مطالعه چرایی خشم مردم علیه استبداد دینی متوهم توضیح داده و تفسیر کرد. تد گور در این کتاب استدلال میکند که علت اولیه و اصلی به پایان رسیدن ظرفیت مردم برای تحمل خشونت و سرکوب نظامهای حاکم، ناشی و برآمده از شرایط سرخوردگی- پرخاشگری است. این سرخوردگی و یاس در ابتدای شکلگیری آن، که به سختی میتواند تعریف شود از چه زمانی آغاز شد و سپس شدت گرفت، ضرورتا به قیام مردم منجر نمیشود. اما هرگاه به اندازه کافی طولانی این ناامیدی و یاس ادامه یابد، به گونهای که به شدت و با همه ابعاد خود توسط مردم، و در روح و روان آنها احساس شود، اغلب خشم مردم و در نهایت قیام آنها نسبت به شرایط موجود را باعث میشود.
چرا مردم تا این اندازه خشمگین هستند؟ تئوری «ناهنجاریهای اجتماعی»
در حقیقت، پس از مدتی که احساسات و هیجانات ناشی از روح انقلابیگری اولیه که در آغاز دگرگونیهای اساسی سال ١۳۵۷ اتفاق افتاد، و سپس غلبه انحصاری بر همه هرمهای قدرت و منابع کشور، مردم به تودریج دریافتند که رژیم تحت هیچ شرایط مایل به بازیبنی در نگرش خود نسبت به جامعه و مردم نیست. با مشاهده این توهم اقتدارگرایی، احساس شدید به حاشیه رانده شدن، سرکوب هویت ملی و فرهنگی، و فشارهای حاصل از نابرابریهای نظاموار تحمیلی از سوی رژیم، به تدریج احساس محرومیت از همه مواهب طبیعی زندگی و سرخوردگی حاصل بیش از چهار دهه حکومت اتحادیه بدترینها، در مردم شکل گرفت. این ناامیدی و یاس، همراه با ظلم و ستم همراه با خودبزرگبینی طبقه بیریشه حاکم بر کشور، نارضایتی شدید، و سپس عصیان و انقلاب توسط مردم را برانگیخت. در مقدمهای که به مناسبت چهلمین سال انتشار این کتاب در چاپ اخیر این کتاب نوشته شده، شکلگیری و سیر تحولاتی که مردم را به قیام بر میانگیزد به اختصار توضیح داده شده است. هرچند که این کتاب یکی از منابع اولیه و کلاسیک مطالعه رفتار مردم و چرایی انقلاب آنهاست، اما میتواند برای درک چرایی انقلاب مردم ایران علیه حکومت استبداد مذهبی مفید باشد. در اینجا آن مقدمه با تغییرات و توضیحاتی که میتواند در ادراک چرایی انقلاب مردم مفید باشد تشریح میشود.[۵].
• برای مطالعه چرایی انقلاب مردم پیشنهاد میشود بررسی هویت گروهی مردم و نارضایتی افراد محروم، از جمله گروههای به فقر کشانده شده، بیکاری گسترده جوانان، و نارضایتی گسترده اعضای اقلیتهای قومی، ملی و مذهبی آغاز کنید. البته این نوشتار محرومیت را به معنی فراگیر کلمه یعنی احساس خشم عمیق نسبت به سلطه انحصاری گروه حاکم بر همه منابع مادی، انسانی، فکری، و فرهنگی جامعه در نظر میگیرد.
• علل و چرایی نارضایتی و خشم مردم مردم را باید با در نظر گرفتن وضعیت و رفتار آنها نسبت به مظالمی که توسط دولت استبدادی بر آنها تحمیل شده، درک کرد. بنابراین برای درک حقیقی چرایی خشم مردم باید به سخن و خواست آنها گوش فرا داد، نه آنچه دیگران (تحلیلگران مختلف و یا منابع خارجی) در مورد مردم میگویند. باید صدای مردم را شنید. این تنها راه برای درک شرایط مردم و فریاد انقلابی آنان علیه حکومت مذهبی است.
• باید این پرسش را فراراه اندیشه نقادانه خود قرار داد که چرا شکلگیری احساس نادیده گرفته شدن مردم، که ریشه اصلی همه نابرابریها و بی عدالتیهاست، و آسیبهای هویتی عمیق بر آنها، همه اعضای جامعه را به اعتراضات گسترده، و در نهایت به انقلاب در برابر رژیم استبدادی اسلامی کشانده است.
• دقت در انگیزههای کسانی که میخواهند رهبری انقلاب مردم را در دست گرفته و به ویژه میکوشند در میان افراد آسیبدیده جایگاهی داشته باشند.
• مطالعه انگیزهها و راهبردهای دولت سرکوبگر در برخورد با مردم نیز میبایستی مورد توجه قرار گیرد. آیا سیاستهای حکومت استعدادهای نهفته در قیام مردم را افزایش و یا کاهش میدهد؟ آیا اساسا، آنگونه که جریانات اصلاحطلب میگویند، حکومت تمایلی به باز کردن پنجرههای گفتگو با مردم و انجام اصلاحاتی در ساختار نظام دارد؟ بیتردید پاسخ به این پرسش منفی است. نظام دینی ماهیتا و ذاتا نمیتواند اصلاحپذیر باشد. اصلاحگری و تعامل در این نظام دینی به لحاظ منطقی جمع نقیضین[۶] است.
• در مطالعه چرایی قیام مردم جان به لب رسیده، و شیوههایی که میتواند آنها را در به پیروزی رساندن انقلابشان یاری رساند، باید شواهدی را از موفقیتهای جنبشهای اجتماعی و سیاسی، خط مشی و ایدئولوژی آنها، و نمونههایی از اقدام سیاسی موفق جستجو کرد تا بتوان نارضایتیهای گسترده، قیام عمومی مردم، بسیج نیروها، و انتخابها را در میان ساز و کارهای مختلف سیاسی نافذ و تأثیرگذار نمود.
• تحلیل صحیحی از فشارها و محدودیتهای بینالمللی که میتواند بر نحوه واکنش حکومت اسلامی و اقدامات سیاسی آن تأثیرگذار باشد، اجتنابناپذیر است.
• اینکه چگونه اقدامات سیاسی و واکنشهای دولت بر گروههای درگیر تأثیر میگذارد، باید مورد توجه قرار گیرد. هر یک از طرفین، و گروههای سیاسی مرتبط با آنان، تا چه اندازه سود میبرد یا ضرر میکند نیز باید در کانون توجهات قرار گیرد.
تد روبرت گور فرضیه «محرومیت نسبی» را مبنای کار و مطالعه خود قرار داده و توضیح میدهد که اختلاف بین آنچه مردم فکر میکنند سزاوار آن هستند، و آنچه واقعاً فکر میکنند میتوانند به دست آورند، میبایست به کانون توجهات کشیده شود. دقیقا برخلاف تئوریهای انقلاب که میکوشند رابطه میان شرایط پیشاانقلابی و شکلگیری انقلاب را توضیح دهند، قیام مردم در این شرایط فرضیات دیگری را اقتضا میکند. در حقیقت، در این شرایط نوع مشخصی از ابعاد روانشناسی اجتماعی میتواند علل و چرایی قیام مردم را نمایان سازد. علت طرح این فرضیه هم این است که در هر جامعه حتا جوامع دمکراتیک نیز امکان وقوع دارند. آنچه امکان وقوع قیام مردم را توضیح میدهد همان حالات روحی و روانشناختی اجتماعی ناشی از یاس و ناامیدی نسبت به نظام برای ایجاد اصلاحات و یا تغییراتی در نگرش خود به مردم و جامعه است. درواقع، قیام در باورها و نگرش آنان نسبت به مفاهیم حیاتی زندگی رابطه مستقیم و گریزناپذیر دارد. به سخن دیگر نمیتوان مردم را در حالت و شرایط انقلابی فراگیر تصور کرد، اما آن دگرگونیهایی را که در روح و احساسات آنها، و به ویژه در باورها و ارزشهای مورد نظر آنان به وجود آمده است نادیده انگاشت. از این رو رابطهای مستقیم میان باور مردم برای دگرگونیهای بنیادین در بن و شالوده جامعه، که همانا با اضمحلال نظام اسلامی میسر میشود، و عزم و ارادهای که در آنان برای تغییر ایجاد شده، وجود دارد، به گونهای که آن باورها حتی بر برنامه اقدام مردم پیشی میگیرد.
گزاره اصلی فرضیه ناامیدی- پرخاشگری این است که هرچه ناامیدی مردم بیشتر باشد، میزان پرخاشگری آنها علیه منبع سرخوردگی و یاس بیشتر خواهد بود. این فرضیه مبنای انگیزشی لازم را برای اقدامات انقلابی فراهم میکند: هرچه شدت ناامیدی و محرومیت بیشتر باشد، درجه و شدت انقلاب فزونی مییابد.[۷]
بنابراین، هرچه میزان ناامیدی بیشتر باشد، مردم را به واکنشی شدیدتر علیه ناامیدکنندگان خود برمیانگیزد. این انگیزش در درون احساسات و تمایلات طبیعی انسان برای تغییر در شرایط زندگی شکل گرفته، و سپس ذهنیت مردم برای شیوه ایجاد تغییر را آماده میسازد. در اینجاست که تردیدها و ترسها فرو میریزد و این باور به وجود میآید که قیام تنها ره پایان بخشیدن به شرایط موجود است. جالب اینکه این شیوه تحلیل بیارتباط با گفتمان حقوق بشر بینالمللی نیز نیست. اعلامیه جهانی حقوق بشر در مقدمه قیام مردم را به عنوان آخرین راهکار، یعنی بعد از اینکه همه درها از سوی حکومت بر روی مردم بسته میشود، مورد شناسایی قرار میدهد.
از آنجا که شناسائی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقالناپذیر آنان اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان تشکیل میدهد،
از آنجا که عدم شناسائی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانهای گردیده که روح بشریت را به عصیان واداشته و ظهور دنیائی که در آن افراد بشر در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است،
از آنجا که اساساً حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کرد تا بشر به عنوان آخرین علاج بقیام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد،
از این رو، شدت محرومیت از مواهب طبیعی یک زندگی عادی، که موجبات آسیبهای انسانی و جسمی را باعث میشود، انگیزش لازم برای قیام را فراهم میآورد. علاوه بر این، نسبت مشارکت مردم در قیام علیه حکومت جابر با ادراک آنان از آن محرومیت برقرار میشود. حال هرگاه این احساس محروم شدن از آستانه تحمل برای یک زندگی عادی فراتر رود، بخشهای بزرگی از جامعه سیاسی خود را به انقلاب پیوند میبخشد. در حقیقت، انگیزشهای مردم برای حرکت انقلابی برای براندازی رژیم از هما شرایط اجتماعی و سیاسی سرچشمه میگیرد که خود رژیم باعث و بانی آن است. در حالی که در اوایل عمر حکومتی خود، به دلیل آشکار نشدن ماهیت پلید خود، و همچنین باورهای سنتی مردم نسبت به دین، حکومت توانسته بود حمایت بخش عظیمی از مردم را با خود داشته باشد، هرگز نتوانست این حمایت مردمی را به گونهای مستدام برای خود حفظ کند. تمامیتخواهی برآمده از ذات اجتنابناپذیر حکومت دینی، مردم با به یاس و ناامیدی کشاند و مردم با همه وجود خود دریافتهاند که این حکومت منبع اصلی تباهیها، محرومیتها، ضربات عمیق به احساس هویت انسانی و تاریخی، انزوای بینالمللی، و دیگر مصائب میباشد. خشم حاصل از این شرایط باورهای مردم، و حتی دینداران، را برانگیخت و آنها را به اقدامی انقلابی فراخواند. مردم میدانند که باید از محرکهای انقلابی پرهیز کنند، اما برای آنها راه حل دیگری بجز قیام علیه شرایط موجود باقی نمانده است. بنابراین، اگر اموال وابستگان به رژیم را آتش میزنند، اگر عمیقا خشمگین هستند، و اگر از واژههایی مانند فحش دادن استفاده میکنند، باید ریشههای آنرا در همان خشم آنان نسبت به سیستم جستجو کرد.
اگر مردم در معرض محرکهایی قرار گیرند که نمیتوانند از آن اجتناب ورزند یا بر آن غلبه کنند، تمایل ذاتی پیدا میکنند که به منابع آنها ضربه وارد آورند. اینگونه اقدامات مردم ممکن است ناامیدی آنها را کاهش دهد و یا حتی ندهد، اما به نظر میرسد که واکنش ذاتی رضایتبخشی برای آنها در قبال ناامیدی است. پاسخهای نوآورانه مردم ممکن است به نوبه خود حتی شامل توسل به خشونت باشد.[۸]
بنابراین، و در همه حال، اولا شرایط انقلابی واکنشی طبیعی به یاس و ناامیدی و خشم حاصل از آن نسبت به فریبها و تبهکاریهای حکومت است؛ ثانیا استعداد انقلابی بودن جمعی با شدت و دامنه محرومیت و سرکوبهای مستمر حکومت با یکدیگر ملازمه دارند.[۹] به عبارت روشنتر، اگر بین آنچه مردم باور دارند سزاوار آن هستند، و آنچه در اختیار آنها قرار دارد، ناسازگاری قابل توجهی وجود داشته باشد، واکنش مردم نسبت به آن امری طبیعی و غیر قابل اجتناب است. تد گور بر این باور است که حتی اگر این احتمال وجود داشته باشد که نیازهای اساسی آنها برآورده خواهد شد، بازهم وقوع قیام مردم اجتناب ناپذیر است زیرا در همان باورهای مردم مشروعیت حاکمیت فروریخته است و هیچ امکان اصلاح در آن وجود ندارد. این موضوع را میتوان از زاویه دید تفاوت میان نیازهای عادی و رفاهی مردم و نیازهای اساسی هویتی آنها نیز بررسی کرد. اگر حتی نیازهای عادی نیز با انجام اصلاحاتی تامین شود، که البته در این شرایط امری محال است، همان نیاز حیاتی مردم برای دریافت خویشتن مستقل انسانی خویش که لازمه شکلگیری هویتی آنان است، دست زدن به قیام علیه حکومت را ناگزیر میسازد. در اینجا باز همان رابطه میان یاس و ناامیدی از تغییر شرایط تا زمانی که این رژیم حکومت را در دست دارد، و ضرورت قیام یکبار دیگر آشکار میشود. در نظر بگیریم که اساسا سرخوردگی مانند مانعی بر سر راه رفتار هدفمند باشد، در حالی که تمایل به قیام رفتاری کاملا طبیعی است که به دلیل آسیبهای جدی که بر حیات مردم وارد شده است، خود را به نمایش میگذارد. تمایل به پاسخ سراسر خشمآلود در هنگام ناامیدی و احساس بنبست در ادامه حیات شرافتمندانه، بخشی از ساختار ذاتی روحی و احساسی انسان است که در ارادهای طبیعی برای قیام کردن متبلور میشود.
یک نتیجهگیری ساده
نظریه ناامیدی- پرخاشگری و ساز و کارهای مرتبط با این نظریه، پیوندی ناگسستنی میان احساس محرومیت تحمیلی، نادیده گرفته شدن ارزشهای اساسی هویتی انسان، و انتظارات طبیعی برای یک زندگی عادی با باور داشتن به تغییر اساسی شرایط تحمیلی، برقرار میکند. این پیوند که ریشههای خود را در اعماق روح و روان انسان میدواند، انگیزشی لازم برای اقدام جمعی را فراهم میسازد که چهره آن در قیام مردم علیه حکومتهای استبدادی نمایان میشود. در این پیوند و شکلگیری انگیزشها برای ایجاد تغییرات بنیادین، عناصر آگاه و هدفمند راه هر نوع توهمی برای انجام اصلاحات در سیستم را مسدود ساخته و آنرا با نیازهای واقعی مردم در ناسازگاری میبیند. تجربه چهل و چهارساله مردم ایران نشان داده است که آنها یاد گرفتهاند چه چیزهایی در زندگی آنها ارزشمند است، و چه چیزها و یا باورهای کاذبی زندگی طبیعی آنها را مخدوش میسازد. در طی مدت زمانی تقریبا نیم قرنی که مذهبیون قدرت انحصاری خود را بر شئونات و ارزشهای مردم، و نیز امکانات ملک و مملکت گشودهاند، این حقیقت برای مردم روشن شده است که با پیروی از مرام کاذب مذهب سیاسی آنها نوعی صغارت را برخود تحمیل نمودهاند. نتیجه این شرایط چیزی بجز ناامیدی و یاس برای مردم در جهت برخورداری از یک زندگی عادی نبوده است. در واکنشی طبیعی به عوامل و منابع اینگونه ناامیدی است که موجبات خشم روزافزون مردم را فراهم آورده است. این خشم از یکسو، و گوش ناشنوای متوهم حکومت دینی، ناگزیر مردم را به سوی قیامی فراگیر سوق داده است. اگر این خشم با قدرت و پایداری باقی بماند، مردم با نبوغ و خلاقیتهای خود سازوکارهای لازم برای به سرانجام رساندن قیام خود علیه حکومت استبدادی دینی را نیز فراهم میآورند. مردم حتی ممکن است یاد بگیرند که قیام علیه استبداد نه تنها ضروری، بلکه در ذات خود ارزشمند است. این ارزش انقلابی که ریشههای خود را در باورهای مردم دوانده است، هر روز عمیقتر و گستردهتر میشود. نظام با بلاهتی عجیب چشمان خود را بر روی واقعیات عریان جامعه فرو بسته و هر روز بر دامنه سرکوب مردم میافزاید. مردم نیز همه ترسها و نگرانیهای خود را با خشمی که هر روز بیشتر فوران مییابد، جایگزین ساخته و در راه آزادی و حیات شرافتمندانه انسانی میکوشند. این راه برگشتناپذیر است. خشم مردم را نمیتوان به خاموشی کشاند مگر زمانی که حکومت مذهبی برای همیشه از کشور رخت بربندد.
*دکتر محمود مسائلی بنیانگذار و دبیرکل افتخاری اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل؛ با مقام مشورتی نزد سازمان ملل متحد؛ بنیانگذار و مدیر مرکز مطالعات عالی حقوق بشر و توسعه دمکراتیک؛ اتاوا؛ کانادا
[۱] Ted Robert Gurr, Why Men Rebel. Routledge, 1970
[۲] Ted Robert Gurr, Minorities at Risk: A Global View of Ethnopolitical Conflicts. United States Institute for Peace, 1993
[۳] Ted Robert Gurr. Political Rebellion: Causes, Outcomes, and Alternatives. Routledge, 2015
[۴] Ted Robert Gurr. Revolutions of the Late Twentieth Century. Routledge, 2020
[۵] Gurr, Why Men Rebel, p. xiv
[۶] Principle of contradiction
[۷] Why Men Rebel, p. 9
[۸] Ibid., p. 23
[۹] Ibid., p. 24