دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی – استقرار حاکمیت دینی در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ سبب دگرگونی عمیقی در عرصه های مختلف جامعه گشت. این حاکمیت با قرائت خاصی از دین خواستار دخالت در تمامی شئونات فردی و اجتماعی به نام دین شد.
قرائت دینی حاکمیت بر اساس نظریه ولایت فقیه معتقد است که دین اسلام برای تمامی شئونات فردی و اجتماعی برنامه دارد و هدف حاکمیت اسلامی اجرای تمامی این برنامههاست. پس حاکمیت در صدد دخالت در تمامی شئونات فردی و اجتماعی برآمد. نهاد دین نیز از این قاعده مستثنی نبود. پیش از انقلاب نهاد دین نهادی مستقل از حاکمیت بود. درباره نقش دین در ایران، در نوشتار دیگری صحبت شده است (۱).
در طول تاریخ نهاد دین بطور مستقل، به ثبات جامعه در ایران کمک میکرده است ولی پس از انقلاب ۵۷ حاکمیت با قرائت خاصی از دین، بر اساس نظریه ولایت فقیه در صدد دخالت در تمامی نهادهای مستقل از جمله نهاد دین برآمد. بطوری که با ارائه دین حکومتی کنترل نهادهای دینی را نیز به دست گرفت و آن را زیرمجموعه نهاد سیاست کرد. چنین امری منجر به حذف رهبران دینی نواندیش و مستقل، دولتی کردن نهاد دین، دخالت نااهلان در امر دین و توسعه خرافات به اسم دین شده است. حاصل اینکه با تضعیف نهاد دین، شکاف عظیمی در سطح جامعه حتی در میان دینداران رخ داده است، بطوری که ناکارآمدی دین سیاسی به حساب اصل دین گذاشته میشود. ناکارآمدی حاکمیت و دین سیاسی در حل مشکلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، منجر به تهدیدهای جدی در رابطه با دین به ویژه در میان دینداران، دینناباوران و دینستیزان شده که به شکافی عمیق در جامعه منجر گردیده است. این در حالیست که بسیاری از اندیشمندان دینی نیز نسبت به خطر چنین روشی هشدار داده بوده اند. به عنوان مثال محمد مجتهد شبستری در نقدی بر «قرائت رسمی دین» مینویسد: «خطر مهم این است که با به کارگیری این روش (اسلام سیاسی) تفکر دینی فلج میشود. دین بازدارنده تکامل معنوی رشد، پیشرفت و حل مشکلات زندگی میگردد و بجای اینکه انسانها فوج فوج به دین روان شوند، فوج فوج از دین خدا بیرون میروند. در روند بحرانسازی برای قرائت دینی، عامل بحران باری بر دوش علم فقه نهاده است که آن علم هرگز به لحاظ روش و اهداف و موضوع تحمل آن را نداشت».(۲)
انقلاب ملی مردم ایران مجددا موضوع جدایی دین از سیاست را به یکی از مطالبات ملی تبدیل کرده است. جدایی دین از سیاست در طول تاریخ ایران امری معمول بوده هرچند که در مقاطعی نظیر عصر صفوی و ساسانی، با دخالت دین در سیاست، اثرات سوء بر این دیار کهن تحمیل گشته است. جدایی دین از سیاست به منزله دینستیزی نیست چرا که دین همواره همچون ستونی در استحکام جامعه در ایران کمک کرده است . جدایی دین از سیاست از اموری است که ایرانیان و بسیاری از دینداران به آن معتقد بوده و هستند. امروزه شاهد آن هستیم که دخالت دین در سیاست بحرانهای متعددی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است و خود دین نیز از این بحران در امان نیست و تضعیف شده است. این امر به شکاف عظیمی در جامعه و تضعیف آن منجر گردیده است. وظیفه تاریخی جامعه ایران به ویژه رهبران دینی است که با جدا کردن دین از سیاست، به استحکام جامعه و دین کمک کنند. جدایی دین از سیاست، عدم دخالت در دین، اصلاحات دینی، تلاش برای خرافهستیزی و جهل مقدس از جمله اموریست که به ثبات جامعه و دین کمک خواهد کرد. این امر با پر کردن شکاف در جامعه ایران به ثبات آن منجر خواهد شد. امروزه بخش قابل توجهی از اقشار جامعه را دینداران تشکیل می دهند. ثبات نهاد دین و جدایی آن از سیاست از اموری است که اکثریت جامعه از جمله دینداران خواستار آن هستند و نسبت به آن باید اقدام گردد.
*دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی پزشک متخصص پیوند اعضا و عضو کنونی هیئت هماهنگی پروژه ققنوس ایران است.
منابع:
۱- «ایران و دین» از همین نویسنده در کیهان لندن
۲- نقدی بر قرائت رسمی از دین؛ محمد مجتهد شبستری؛ ص ۴۹؛ نشر طرح نو
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.