حسین آقایی – ایران آبستن تحولات بزرگ و غیرقابل پیشبینی است و دگرگونی بزرگ در ایران اجتنابناپذیر مینماید. آنچه معماگونه به نظر میرسد این است که این دگرگونی بزرگ در ایران به چه شکلی خواهد بود و مهمتر آنکه بر سر جمهوری اسلامی در این فرایند دگرگونی چه خواهد آمد.
جمهوری اسلامی از بسیاری جهات شبیه اتحاد جماهیر شوروی در پنج سال آخر منتهی به فروپاشی آن (بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱) است تنها با این تفاوت عمده که شوروی در دوران میخائیل گورباچف در سایه یکسری اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در نهایت فرو پاشید و جمهوری اسلامی در دوران خامنهای در سایه سیلابی از ورشکستگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با احتمال جدی فروپاشی حتی از درون روبروست.
اتحاد جماهیر شوروی اگرچه فرو پاشید اما باید در نظر داشت که این فروپاشی منجر به تبدیل رژیم (regime transformation) شد نه تغییر رژیم (regime change) از طریق انقلاب مردمی یا کودتا. در شوروی نظام کمونیسم فرو پاشید اما نهاد قدرت با محوریت کا.گ.ب KGB توانست در عین وجود تضادها و اختلافات در سایه بروز یکسری منازعات داخلی و رقابتهای شدید به صورت پیدا و پنهان به جابجایی در کرسی قدرت یا به عبارت دقیقتر به روی کار آمدن بوریس یلتسین بجای گورباچف کمک کند و به حیات خود به شکل دگردیسییافته ادامه دهد.
در مورد سرنوشت جمهوری اسلامی به نظر میرسد هسته اصلی قدرت در حکومت با محوریت سپاه به منظور پیشدستی کردن در برابر اپوزیسیونی که دنبال سرنگونی رژیم است گزینه تبدیل رژیم به سبک آنچه در شوروی رخ داد را نیز در نظر داشته باشد.
از این رو با توجه به اینکه زمان، الزامات رئال پالتیک حاکم بر روابط بینالملل، سیاست مشت آهنین جمهوری اسلامی در برابر مردم و واقعیات موجود در جامعه ایران (بهخصوص نزد قشر خاکستری یا توده میلیونی) فعلا به ضرر مردم ایران در حال رقم خوردن است اما حکومت دیر یا زود با نقاط عطف تاریخی روبرو خواهد شد (مرگ خامنهای، فروپاشی از درون یا حتی اعتراضات بزرگ و ریزشهای قابل توجه و…)
از این رو این احتمال میرود که جمهوری اسلامی به منظور پیشدستی کردن در برابر هرگونه سناریوی براندازی یا سرنگونی کامل رژیم، مسیر تحولات را عمدا به سمت تبدیل رژیم بجای تغییر رژیم سوق دهد؛ به این معنا که در این مسیر برای حفظ رژیم (به معنای حفظ هسته اصلی مافیای اقتصادی و اطلاعاتی) اگر لازم باشد با برخی عناصر اصلاحطلب و مخالف مورد تایید نظام وارد نوعی قرارداد سیاسی موقت شده تا فعلا مانع از سرنگونی کامل رژیم از طریق اعتراضات گسترده مردمی یا در نتیجهی فروپاشی رژیم شود.
این بدان معناست که ممکن است جمهوری اسلامی مشابه اتحاد جماهیر شوروی نوعی گذار کنترل شده قدرت را کلید بزند و بجای اینکه چهرههایی از خارج امکان کسب قدرت در نتیجه سرنگونی رژیم را پیدا کنند جمهوری اسلامی خودش نوعی «گذار قدرت به شکل درونزا» را حتی به صورت موقت به عنوان اقدامی پیشدستانه در دستور کار قرار دهد تا منافع اصلی صاحبان اصلی قدرت و رانت که در رأس آن خامنهای و سپاه است حفظ شود حتی اگر لازم باشد که خود رهبر جمهوری اسلامی نیز در این فرآِیند به تدریج به حاشیه رانده شود.
مسیر گذار قدرت یا تبدیل رژیم در شوروی چگونه رقم خورد؟
میخائیل گورباچف که به دنبال برنامههای اصلاحطلبانه بود در سال ۱۹۸۶ ابتدا مجموعه اصلاحات پروسترویکا، یعنی بازسازی و سپس گلانوست یعنی شفافیت را آغاز کرد. کا.گ.ب اگرچه از گورباچف که دستپروده یوری آندروپوف بود حمایت میکرد اما به تدریج نسبت به اصلاحات پرشتاب و گسترده رهبر وقت شوروی موضع مخالف گرفت.
البته در کا.گ.ب نسبت به اقدامات اصلاحطلبانه گورباچف میان همه طیفها و جریانها همگرایی نظر وجود نداشت. بطور مثال First Chief Directorate یا سرویس اطلاعات خارجی شوروی در کا.گ.ب (SVR امروز در روسیه) غالبا موافق و حامی اصلاحات گورباچف بود، حتی گئورگی آگایف معاون رئیس وقت کا.گ.ب نگاه مثبتی به پروسترویکا و گلاسنوست داشت اما طیف محافظهکار و تندرو در کا.گ.ب از جمله خود ویکتور چبریکوف رئیس وقت کا.گ.ب (بین سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸) به تدریج علیه اصلاحات موضع گرفتند.
استدلال اصلی تندروهای کا.گ.ب و افراطیون کمونیست این بود که گورباچف در حال فروختن شوروی به غرب، متلاشی ساختن شوروی و ایجاد شرایطی در داخل است که امکان کنترل و سرکوب مردم را برای KGB سختتر میکند. شایان یادآوری است که به گفته والنتین کورولوف از افسران بازنشسته کا.گ.ب در سال ۱۹۹۰ کا.گ.ب در آن سالها آنقدر قدرت داشت که میتوانست با کودتا یا هر اقدام دیگری قدرت را در شوری در دست بگیرد.
در نهایت همین طیف تندرو و افراطی در کا.گ.ب از جمله ولادیمیر کریوچکوف رئیس کا.گ.ب (بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۱) با رهبری گنادی یانایف معاون رییس جمهوری شوروی و با مشارکت عناصری در ارتش تحت عنوان «گَنگ هشت نفره» صبح ۱۹ اوت ۱۹۹۱ گورباچف را در استراحتگاه شخصیاش در کریمه حبس خانگی کردند تا مجبور به کنارهگیری از قدرت شود. در جریان کودتا بخشی از کا.گ.ب که به طیف سیاسی دموکرات تعلق داشت مانند ولادیمیر پوتین و حتی بخش بزرگی از نیروهای ویژه کا.گ.ب تحت عنوان «نیروهای آلفا» از کودتا حمایت نکردند.
ناگفته نماند که پوتین در سال ۱۹۸۵ به عنوان افسر اطلاعاتی رابط بین پلیس مخفی سازمان اطلاعاتی آلمان شرقی موسوم به اشتازی و کا.گ.ب به درسدن آلمان رفت و با بالا گرفتن اعتراضات در بلوک شرق نهایتا در فوریه ۱۹۹۰ به روسیه بازگشت. پوتین به توصیه لازار ماتویف استاد قدیمیاش در کا.گ.ب در مسکو نماند و به عنوان دستیار آناتولی سوبچاک شهردار وقت لنینگراد (سن پترزبورگ) و مشاور شورای شهر لنینگراد به فعالیت خود ادامه داد. یادآوری این نکته نیز ضروریست که سوبچاک جزو متحدین یلتسین بود.
با بالا گرفتن کودتا در اوت ۱۹۹۱ بوریس یلتسین با پشتیبانی عده زیادی از مردم در برابر پلیس و ارتش دست به مقاومت زدند تا اینکه در ۲۰ اوت، حکم حمله به پارلمان از طرف کودتاچیان صادر شد. پس از درگیریهای خونبار خیابانی سه تَن کشته و تعدادی نیز زخمی شدند اما بخش عمده ارتش طرف مردم را گرفت و گورباچف به مسکو بازگشت و در نهایت حکم بازداشت کودتاچیان نیز صادر شد.
نکته اینجاست که پوتین به واسطه نفوذش در کا.گ.ب و با همکاری سوبچاک که متحد یلتسین بود توانستند کودتا را شکست دهند و گورباچف نیز اگرچه به مسکو بازگشت اما او دیگر زمام امور را از دست داده بود و چند روز بعد یلتسین حکم انحلال حزب کمونیست را اعلام کرد و کمتر از چهار ماه بعد اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید و یلتسین که با حلقه پوتین و سوبچاک کودتا را به شکست کشانده بود زمام قدرت را در دست گرفت.
همانطور که پیداست اتحاد جماهیر شوروی دچار سرنگونی (تغییر رژیم) از طریق انقلاب مردمی یا کودتا با حمایت عناصر بیرون از شوروی نشد بلکه در شوروی بجای تغییر رژیم نوعی «تبدیل رژیم» صورت گرفت بطوری که حتی با آمدن یلتسین او نیز اصلاحات گورباچف را کم و بیش ادامه داد اما نهاد قدرت با محوریت کا.گ.ب (با وجود آنکه یلتسین این نهاد را منحل و به بخشهای مختلف تقسیم کرد از جمله اف.اس.بی) به فعالیت خود ادامه داد با این تفاوت عمده که عوامل تندرو و محافظهکار کمونیست در آن تا حدی پاکسازی شدند.
نظر به آنچه گفته شد صورت مسئله اکنون این است: جمهوری اسلامی از بسیاری جهات شبیه اتحاد جماهیر شوروی در پنج سال آخر منتهی به فروپاشیاش است. در شوروی در سال ۱۹۹۱ نیروهای غالبا تندروی کا.گ.ب علیه گورباچف کودتا کردند چون بقای او را دیگر تهدیدی برای خود و شوروی میدانستند اما در جریان کودتا در برابر نیروهای متعادلتر کا.گ.ب شکست خوردند. با وجود این کا.گ.ب به شکلی پاکسازی شدهتر باقی ماند اما گورباچف در عمل ساقط شد.
به همین منوال سناریویی برای تبدیل رژیم در ایران شبیه مُدل روسی را میتوان به عنوان یک احتمال در نظر داشت به شکلی که سپاه نیز برای بقای سیاسی و اقتصادی خود در شرایط انقلابی در ایران و با توجه به نزدیکتر شدن مرگ خامنهای شرایطی را مهندسی کند تا به منظور پیشدستی کردن در برابر اپوزیسیونی که دنبال سرنگونی رژیم است گزینه تبدیل رژیم را به سبک آنچه در شوروی رخ داد در ایران اجرا کند و در این مسیر حتی اگر لازم باشد از نیروهای اصلاحطلب در داخل و حتی خارج نیز کمک بگیرد.
اهمیت گزینه «تبدیل رژیم» بجای «تغییر رژیم» برای جمهوری اسلامی از این جهت حائز اهمیت است که با تغییر رژیم (سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی) سپاه نیز عملا خلع قدرت و منحل خواهد شد و یا حتی از بین خواهد رفت. بنابراین سپاه برای بقای خود هم که شده تلاش خواهد کرد با وخیمتر شدن اوضاع در ایران و با افزایش فشارها در داخل و خارج پیشدستی کرده و معادلات در داخل را تا آنجا که میتواند به نفع خود تمام کند پیش از آنکه از اپوزیسیون در خارج رودست بخورد و یا در نتیجه خیزش میلیونی قشر خاکستری ساقط شود.
این عملیات پیشدستانهی هسته اصلی قدرت در ایران با محوریت سپاه میتواند بدون کودتای نظامی و با انجام عملیاتهای حذف و ترور هدفمند، به صورت کودتای خاموش و البته با اعطای یکسری آزادیهای بسیار محدود و تدریجی در مورد حجاب نیز انجام پذیرد.
لازم به یادآوری است که مطالب عنوان شده به معنای یکسان بودن شرایط سیاسی و اجتماعی در دوران شوروی و جمهوری اسلامی نیست و جمهوری اسلامی ممکن است هیچگاه در عمل به این گزینه متوسل نشود و یا اگر شد، موفقیتی در آن نداشته باشد! پیچیدگیهای شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در ایران ممکن است لزوما اجرای مُدل فروپاشی در شوروی و تبدیل رژیم را میسر نسازد و سناریوهای دیگری رقم بخورد که لزوما قابل پیشبینی نیستند اما با توجه به تعمیق روابط تهران- مسکو و احتمال مشاورههای روسیه به جمهوری اسلامی و کارکرد مُدل تبدیل رژیم در شوروی، این احتمال وجود دارد که حکومت برای بقای خود چنین سناریویی را در نظر داشته باشد.
این زنگ خطری بزرگ برای مخالفان دمکراسیخواه جمهوری اسلامی است که در راستای خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی خواهان سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با نظامی مدرن و دمکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر هستند.
*حسین آقایی کارشناس روابط بینالملل و پژوهشگر امور استراتژیک