علی اصغر حقدار – فرهنگ اسلامی با لایههای مختلف آن اعم از احکام- اخلاق- عرف- سیاست- تصوف- ادبیات- هنجارهای اجتماعی و رفتارهای شخصی، در تاریخ هزار و چهارصد ساله خود، حقوق- جنس- جنسیت و بدن زنان را نادیده گرفته است؛ عشق آزاد که در روابط جنسی، حسی و شیدایی تنانه تعریف میشود، مفهوم و نهاد تازهای است که با دگردیسی در ذهنیت و اخلاق و حقوق مدرن، به عرصه رسیده است. بروز علنی و ظهور عینی عشق تنانه با سابقه دیرینه، ریشه در گسست از فرهنگ و اخلاقیات (عرف و هنجار و باور) سنتی دارد؛ گسستی که در دوره رومانتیسم و پدیداری ادبیات نوین: رمانس- رمان و… تجلی یافته و تا گستره حقوق فردی و اجتماعی زنان(زنیت مدرن) را شامل میشود.
کشف حدود دانایی انسان، شکوفایی تشخص آدمی و برابری حقوقی زنان و مردان، عشق زمینی و رفتارهای حسانی و تنانه را در عشقورزی به وجود آورد و معانی جدیدی به هویت جنسی انسانها بخشید؛ با پیشرفت و نهادینه شدن عشق مدرن، الگوها، باورها، هنجارهای سنتی که برگرفته از احکام متافیزیکی و ادیان بود، به عقب رانده شد و مفاهیم پیشین «عشق الهی»، «عشق آسمانی»، «عشق صوفیانه» و «عشق مجازی» از موضوعیت و محوریت روابط جنسی، بیرون رانده شدند.
فرهنگ اسلامی با ممنوعیت روابط عشقی، ادبیات عاشقانه پیشین را به الفاظ و تأویلات دینی کشاند و با تهی ساختن آنها از حقیقت جنسی و عاطفی، رابطه جنسی و جنسیت زنان و مردان را تحت سیطره الهی و آیینی درآورد؛ فرهنگ اسلامی با تابوسازی و ارزشگذاری بر حسیات، رفتار و هویت جنسی (زنان) و ارزشداوری بر علائق عشقی و سلائق تنانه، دو نوع رسمی و عرفی تولید نسل (ازدواج) و تجاوز و رابطه جنسی غیررضامندانه (روسپیگری و…) را در قالبهای صیغه و تحمیل غریزه بر نیاز و طلب، رسمیت داده و هرگونه راه را بر عشق آزاد و نوع معشوقگی بسته و راه را بر شاهدبازی، روابط ناسالم و غیرمتعارف جنسی و عشقهای پنهانی باز گذاشته است. در زبان و ادبیات دینی (هم در زبان فقهی و هم در زبان تصوف متشرعانه) چهره و عملی مذموم و تقبیح شده از شادی و عشق و لذت، آراسته شده است؛ مفاهیم و واژگانی چون «فسق و فجور»، «لهو و لعب»، «هوا و هوس»، «شهوترانی و گناهکاری» و «بیبندباری و زناکاری»، با ارزشگذاری دینی «گناه»، «حرام»، «محرم و نامحرم»، «زانی و زانیه» و… در اشاره به عشق و شیدایی جنسی و شادخواری به کار برده میشود.
سرکوب و بازدارندگی فرهنگ اسلامی در حریم عاطفی و جنسی، محدود به مسائل، رفتار و اعمال انسانی نبوده و با منع موسیقی، رقص، نقاشی، پیکرهسازی و سپسترها با منع و تحریم و تخریب ادبیات در آموزهها و روایات اعتقادی (متصوفانه و متشرعانه)، انحطاط و امتناع خیالپردازی در امر جنسی و اعمال و رفتارهای عشقی را بر ذهن و قلم نخبگان و نویسندگان، جاری ساخته است.
امتناع عشق در فرهنگ اسلامی در دوره میانه عصر پیشااسلام و عصر مدرن در جوامع مسلمان، ریشه در موانع و بازدارندگی فرهنگ دینی در اندیشهورزی و مخالفت آن با تفکر انسانی و «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» دارد؛ فرهنگی که بسندگی آسمانی دارد و هرگونه متن فکرگرا، شکانگیز و خیالپرور و فرهنگساز را برنمیتابد و بر هر آنچه اندیشهساز و تحولخواه است، نفی و خمود تحمیل میکند.
داستان یوسف و زلیخا در قرآن و پرداختی منفی، سرکوبگرایانه و غیراخلاقی از آن، یکی از ریشههای مبنایی برای مقابله با جنسیت عاشقانه و احساسات تنانه به شمار میرود؛ از داستان یوسف و زلیخا در فرهنگ اسلامی و ادبیات ترکی و فارسی و عربی، بیشتر تعابیر عرفانی و الهی ارائه شده است.
تا دورهای که در اواخر قرن هژدهم میلادی شرقیان اعم از ترکان و عربها و پارسها (و سایر ساکنان خاورمیانه که با باورهای اسلامی زندگی میکردند) با تمدن مدرن غرب آشنا شدند، مفهوم و مصداق عشق جسمانی (رمانتیک و اروتیک) در سنت رسمی و پذیرفته شده روایی، داستانی و اخلاقی (ادبیات عامیانه- ادبیات غنایی) جایی نداشت؛ سرتاسر داستانها، متنها و برخوردهای احساسی ادبیات سنتی پیچیده در اخلاقیات و احکام دینی بوده و «امتناع عشق در فرهنگ اسلامی» را در جریان رسمی به وجود آورده است. آنچه عشق انتزاعی، عشق آسمانی و عشق الهی در فرهنگ دینی نامیده شده، نشانگانی از نادیده گرفتن هویت جنسی و زنانگی شخصی، سرکوب احساسات درونی انسانی، شادی و لذت جسمانی و ترویج زنستیزی، تبعیض جنسی و جنسیتزدایی از زنان (و مردان) است.
با تغییرات اجتماعی و سیاسی و تحولات فرهنگی و ادبی که در جهان شرق به دنبال آشنایی به اخلاقیات مدرن به وقوع پیوست، زنان در ادبیات از جایگاه سنتی فرودستی بهدر آمده و عشقهای جسمانی و شیدایی جنسی از حاشیه و پنهانکاری به یکی از سبکهای ادبی و هنری تبدیل شدند. این رخداد همزمان و همراه با ورود دختران و زنان به ساحتهای اجتماعی- آموزشی (زنانگی مدرن) بوده و با گذار از تکالیف سنتی و شرعی، آنان هم در جوامع شرقی دارای حقوق اجتماعی- اخلاقی و سیاسی شدند.
به دنبال این تغییرات، مفهوم و مصداق عشق هم دگردیسی بنیادینی پذیرفت. در دنیای مدرن عشق به شکل اروتیک (تنانه) و با ماهیتی جسمانی (تنکامگی)، معنا پیدا میکند.
ظهور اسلام سیاسی- ایدئولوژیک- بنیادگرایی و… مسئله زن و شوریدگی عشق را با مانعهای جدی و سرنوشتسازی در رهایی جنسی- وجودی- فرهنگی و ذهنی ساکنان اقلیمهای خاورمیانه و ذهنیتهای فرهنگ اسلامی مواجه ساخته است؛ سرکوبهای اخلاقی- جنسی- جنسیتی و فرهنگی- اجتماعی و سیاسی از سوی بنیادگرایان اسلامی (حاکمان و پیروان)، وضعیتی خشن و یکسویه و از بین برندهی زندگی آزاد انسانی (اخلاقی- فرهنگی- جنسیتی و عشقی) برای زنان و مردان غیرمؤمن و سکولار و آتئیست، فراهم ساخته است. مسئله و مشکله عشق جسمانی و روابط اروتیک در فرهنگ اسلامی حل نشد، بلکه گرفتار ایدئولوژی اسلام سیاسی و بنیادگرایی دینی گردید.