فعالیت گروه ادبی انجمن ایرانیان ارمنی در شهر گلندل لسآنجلس بطور عمده بر ادبیات ارمنی متمرکز است ولی در زمینهی ادبیات فارسی و ادبیات جهانی نیز هر از چند گاهی برنامههای عمومی برگزار میکند. جلسه ماه ژوئن گروه ادبی، سخنرانی آلفرد مانانیان دانشآموخته ادبیات فارسی دانشگاه تهران درباره «بوف کور» و صاق هدایت بود. از جمله سخنرانیهایی که مانانیان قبلاً در این انجمن ادبی داشته است میتوان از «وزن و عروض و قافیه در شعر کلاسیک و شعر نوین فارسی» و «داستانسرایی مدرن ایران» نام برد.
در این گزارش تنها فشردهای از نکات مهمی را که آلفرد مانانیان در سخنان مبسوط خود درباره این اثر جهانی صادق هدایت به آنها پرداخت میخوانید.
وی در ابتدای سخنانش گفت که قبلاً هم شاهد برنامههایی در زمینهی ادبیات فارسی در این انجمن بودهایم ولی تعداد حاضران به این تعداد هیچوقت نرسیده بود. او گفت که احتمالاً شهرت صادق هدایت و بهخصوص داستان «بوف کور» در این استقبال نقش داشته است.
سخنران گفت که داستان صادق هدایت و «بوف کور» از داستانهای منحصر به فرد ادبیات فارسی است. اساساً پروسه شکلگیری «بوف کور» خودش داستانی است که از همان روزهای نخستین که این داستان به صورت پلیکپی در هند چاپ و تکثیر شد، شروع میشود و به چاپ و انتشار آن در ایران به سال ۱۹۳۶ میرسد. از آن تاریخ به بعد «بوف کور» به ۳۲ زبان مختلف در دنیا ترجمه شده است. سخنران گفت که گزافه نیست اگر بگوییم که بعد از خیام و حافظ و مولانا، تنها کسی که در ادبیات فارسی تا این حدِ زیاد مورد توجه جامعه جهانی قرار گرفته، صادق هدایت با «بوف کور»ش بوده است.
مانانیان ادامه داد که ما در ایران داستانسراهای خوب کم نداشتهایم ولی هیچکدام از آنها و آثارشان به پیچیدگی و نثر لطیف و ظریفی که «بوف کور» از آن بهرهمند است نرسیدهاند. میتوان گفت که تنها داستانی که از سبک و محتوا تا درجهای به «بوف کور» نزدیک میشود «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری است. وی افزود عامل دیگر که البته در شهرت «بوف کور» نقش دارد، خودکشی صادق هدایت است.
سخنران در ادامه اشاره کرد که اکثر نوشتهها و تحقیقات در مورد «بوف کور» طی حدود نود سال عمدتاً از زاویه روانشناسی بوده است که خودکشی و بدبینی هدایت نسبت به برخی مسائل اجتماعی و فرهنگی را، بیشتر مد نظر داشته است. بطور خلاصه اینکه «بوف کور» را یک داستان سورئالیست و زاییده تفکرات و توهمات نویسندهای ارزیابی میکنند که شاید دچار افسردگی بوده است. البته اضافه کنیم که بخش اول داستان این تصور را ایجاد میکند. اما «بوف کور» در این محدوده باقی نمیماند، اگر میماند میتوانستیم بگوییم که یک داستان سوررئالیستی است. برای درک بهتر «بوف کور» و زبان نمادین آن باید بسی فراتر از تحلیل روانشناختی و متن آن رفت. مانانیان گفت شیوهای که او برای تحلیل «بوف کور» به کار برده متفاوت از تحلیل روانشناسی است که مختصات آنرا پس از مقدمهای که در زیر میآید بازگو کرد.
سخنران گفت که وقتی صحبت از ادبیات مدرن فارسی میشود گفته میشود که با داستان «فارسی شکر است» جمالزاده شروع میشود. ما در ایران آثار داستانی بعد از جمالزاده را داستاننویسی مدرن ایران مینامیم. از این منظر داستانهای صادق چوبک، بزرگ علوی، غلامحسین ساعدی، محمود دولت آبادی، جمالزاده و میرصادقی و… را جزو ادبیات مدرن میدانیم. این در حالیست که در ادبیات غرب داستاننویسی مدرن (Modernist literature) در تمایز با ادبیات رئالیست و کلاسیک ارزیابی میشود. به باور سخنران برای درک بهتر از «بوف کور» لازم است با معیارهای ادبیات مدرن غربی خصوصا در مورد ساختار روایی این نوع داستانها به آن نگریست. در غرب به بخشی از اینگونه داستانها که ما ادبیات مدرن داستانی ایران مینامیم، ادبیات کلاسیک میگویند؛ دلیل آنهم اینست که سبک نوشتاری و روایی، ساختار داستانی، شخصیتپردازی و تکنیکهایی که در آثار این نویسندگان ایرانی به کار رفته، از ساختار روایی تکخطی آن تا شخصیتپردازی، در حوزه و منطق ادبیات کلاسیک قرار میگیرد. از جمله برخی داستانهای صادق هدایت مانند «حاجی آقا»، «سگ ولگرد»، «علویه خانم» که رنگ و فضای رئالیستی دارند، و مانند «یکی بود ویکی نبود» جمالزاده و «عزاداران بیل» ساعدی و «کلیدر» محمد دولت آبادی هستند.
سخنران ادامه داد که در ادبیات غرب پسا «اولیس» جیمز جویس- که نقطه عطفی در ادبیات جهان شمرده میشود- ساختار روایی داستان دیگر تکخطی نیست و در محور زمان به صورت سیال میتواند به جلو و عقب نوسان داشته باشد، شخصیتپردازی میتواند سیال باشد و شخصیتها به همدیگر تبدیل شوند یا مرز مشخصی آنها را از هم جدا نکند؛ حتی میتواند دارای روایتهای موازی بدون ارتباط با هم باشند و عامل زمان هم خارج از منطق رئالیستی باشد. مانانیان ادامه داد که بدون شک هدایت «اولیس» جیمز جویس را خوانده و از آن تاثیر پذیرفته بود. به یقین در سالهایی که «اولیس” ابتدا در فرانسه و سپس در ایرلند انتشار یافت صادق هدایت در فرانسه بوده است. تاثیری که صادق هدایت از این داستان و ادبیات مشابه گرفت منجر به آفرینش شاهکارهایی مانند «بوف کور» و «زنده بگور» شد.
سخنران در اینجا پرانتزی باز کرد و گفت گفتمانی که در کل ادبیات داستانی ایران مشترک است، تضاد بین پیشرفت و توسعهیافتگی و عقبماندگی و در بخشی دیگر، یعنی ادبیات رئالیسم سوسیالیستی ایرانی، گفتمان غالب رستگاری است. البته باید در نظر داشته باشیم که مکتب غالب ادبی در ایران رئالیسم اجتماعی بوده است. داستان کلاسیک «حاجی آقا» و «علویه خانم» صادق هدایت هم نمونهای است از همین شیوه با همین گفتمان غالب. مانانیان افزود که آثاری مانند بین «بوف کور»، «زنده بگور» و «آینه شکسته» را میتوان مبداء داستاننویسی مدرن ایران دانست.
اما برای فهم «بوف کور» باید در نظر گرفت که صادق هدایت همهی جوانب فرهنگی، فولکلوریک (که در این حوزه در زمان خودش کسی به سطح او تا امروز نرسیده است)، تاریخی و مدنی ایران را مورد پژوهش عمیق قرار داده بود. به راستی که در دورهی خودش، حتی اساتیدی که کُرسی دانشگاهی داشتند و از طرف دولت هم حمایت میشدند، حجم و کیفیت کارشان به حد پژوهشهای صادق هدایت نمیرسد. کار هدایت در ترجمهی متون اوستایی هم کاری بزرگی بوده است. افزون بر اینها، هدایت رمانهای مدرن غربی را عمیقاً مطالعه کرده و علاوه بر «اولیس» جیمز جویس، آثار ویرجینیا وولف و فرانتس کافکا و ویلیام فالکنر را خوانده وتکنیکهای آنها به خوبی درک کرده و به کار برده است.
در حوزه پژوهشهای ادبی هم، بهخصوص «ترانههای خیام» او با دقت زیادی رباعیاتی را که میشود اثر خود خیام دانست و تعداد آنها به ۱۴۲ یا ۱۴۶ میرسد، به درستی از رباعیاتی که بعدها به آنها اضافه شدهاند غربال کرده است. برای این کار با برخوردی سیستماتیک زبان تاریخی زمان خیام و فلسفهی خیام را عمیقاً مطالعه کرده است.
سخنران افزود کسی که اینهمه دانش در حوزههای مختلف ایرانشناسی و ادبیات غربی دارد و از این دانش عمیق بطور خلاق در آثار خود استفاده کرده است، نمیتوان «بوف کور» و کارهای مشابه آن را فقط با ابزار روانشناختی تحلیل کرد و به آن بسنده کرد که فصل اول این داستان محصول توهمات و افکار یک ذهن مغشوش و نشئه است.
بنابراین در تحلیل متن „بوف کور» نمادسازیهای خاصی که از عمق دانش همهجانبهی او در ایرانشناسی سرچشمه میگیرد را باید در نظر گرفت. خود هدایت به رمزیابیهای سمبلیک در فرهنگ ایران در مقدمه کتاب «ویس و رامین» که یکی دیگر از تحقیقات اوست، پرداخته است. او در آنجا بطور مشخص به رنگ کبود به عنوان نمادی از مرگ در فرهنگ ایران اشاره میکند و در «بوف کور» هم در جایی ابتدا به نیلوفر آبی و بعد از مرگ زن اثیری به نیلوفر کبود اشاره میکند. خلاصه اینکه برای درک هدایت باید با دانش وسیع خارج از متن آثار او را مورد بررسی قرار داد. مانانیان افزود که بخش مهم رمزیابیهای «بوف کور» کار چند کارشناس از جمله دکتر سعید هنرمند استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کلمبیا است. دکتر هنرمند در کتابی تحت عنوان «پیرامون مسئله زبان در داستانهای فارسی»، این بررسی را انجام داده است. مانانیان افزود که دکتر هنرمند در مقالهای در کتاب دیگری تحت عنوان «ادبیات از دریچه نظریه» راجع به «بوف کور» در مورد همان نیلوفر آبی و کوزه راغ یا راغه این موضوع را توضیح میدهد. راغ همان ری است. شهر ری هم از قدیمیترین مراکز شهرنشینی دنیاست که قدمت آن به ۸ هزار سال میرسد و آثاری که از آن به دست آمده این ادعا را ثابت میکند. شهر ری اسمهای مختلفی نیز داشته. یکی از اسمهای آن «ارشکیه» است که همان اشکانی به زبان ارمنی است. ری، راغ و رازی هم به آن مربوط است. زن اثیری را هم که در همانجا دفن میکنند، درواقع زنده است و چشمهایش به ناگهان باز میشود که این استعارهای از زنده بگور کردن فرهنگ ایران است. بنابراین، تم اصلی «بوف کور» تقابل بین فرهنگ ایران و فرهنگ عرب و اسلام است.
دیگر آنکه باید نگرش هدایت را به مسائل اجتماعی و تاریخی در نظر بگیریم. گفتیم که بخشی از داستانهای هدایت به صورت طنز مسائل اجتماعی را بررسی میکند که در برخی، مانند «علویه خانم» داستان نمایش جهل و عقبماندگی است. هدایت بر این باور بوده که با تهاجم اعراب به ایران، فرهنگ بالنده ایران از تکامل و پیشرفت باز ماند و سیر طبیعی خود را دیگر طی نکرده و به زعم او فرهنگ ایران زنده زنده دفن شده است. به یادهم داشته باشیم که هدایت از آن ناسیونالیستهای افراطی نیست که همهی اجزاء فرهنگ ایران را مثبت و پیشرو و کامل بداند. به همین دلیل است که به سراغ تحقیق در زمینهی فولکلور ایران رفته و مطالعه عمیقی از آن کرده زیرا باور داشته که در فرهنگ فولکلور عوامل فرهنگی دست نخورده باقی میمانند و از دریچهی بررسی آن میتوان به کنه فرهنگ دست یافت. یعنی با شناخت عمیق فرهنگ ایران پیش از اسلام و فرهنگ فولکلور یا عامه میتوان نمادهایِ «بوف کور» را رمزیابی کرد.
شخصیتها در «بوف کور» هیچکدام اسم ندارند. علاوه بر آن، فقط دو مکان است که با اسم خاص مشخص میشوند، یعنی شهر ری و بنارس هند. جالب است که از زبان راوی، به این مکان شهر ری گفته میشود ولی وقتی زن اثیری را میخواهند در آنجا دفن کنند، از زبان پیرمرد خنزر پنزری یا پیرمرد قوزی، آن مکان میشود «شاه عبدالعظیم» که اسم عربی و اسلامی است.
در حین دفن کردن، چشمهای زن اثیری باز میشود؛ این به صورت نمادین نشانگر دفن فرهنگ ایران کهن به دست اعراب مسلمان و از بین رفتن آنست. در حین دفن کوزه راغه- از شهر ری- که نماد ایران پیش از اسلام است را پیدا میکنند. بخش بعدی داستان به اینصورت تکرار میشود که در عالم واقعیت راوی داستان زن خود، لکاته، را میکشد و در آخر که به اتاق یا غار خود پناه میبرد متوجه میشود که پیرمرد قوزی، کوزه راغه را میرباید ولی او توان پس گرفتناش را ندارد. به عبارتی دیگر، فرهنگ کهن ایران به صورت زنده زنده دفن شده و بقایای آنهم به تاراج رفته است.