یوسف مصدقی- دگردیسی میان موجودات زنده، چارهای برای بقا و راهی به تکامل و رهایی است. نمایانترین شکل چنین تحولی در طبیعت، کرم ابریشمی است که برای ادامه بقا، پیلهای به دور خود میتند و سپس به وقت ضرورت، برای تکامل و رهایی، این حصار خودساخته را میدرد و پروانهوار دگردیسیاش را کامل میکند.
جوامعِ در حال رشدِ گرفتار استبداد و تعصب نیز همچون جاندارانِ در حال دگردیسی، مسیری چنین را طی میکنند. نخست برای حفظ بقا و امنیت دچار پیله استبداد میشوند و سپس کلافه از خفقانِ این پیله طغیان میکنند. باشندگان تحولخواهِ چنین جوامعی، غایتی جز رهایی از استبداد حاکم و رسیدن به آزادی ندارند و در این رهگذر چاره را در طغیان در برابر حافظان وضع موجود و تلاش برای نابودی نظام ارزشهای متعصبانه حاکم میبینند. آزادی برای چنین جوامعی، نه خواستهای تجملی است و نه میراثی طبیعی بجامانده از نسلهای پیشین. آزادی برای باشندگان این جوامع، امکان تنفس، درمان دردهای مزمن و راهبر به مسیر سعادت است.
آزادی و حدّ و مرز آن
کوتاهترین تعریف آزادی، «فقدان مانع» است. حدّ و مرز آزادی هر فرد در این تعریف، «آزادی دیگران» است. وظیفه نهاد دولت بر اساس این تعریف از آزادی، مراقبت از همین حدّ و مرز است. از این منظر، به قول آیزایا برلین، «[آزادی] داشتنِ فرصت برای انجام عمل است نه خود عمل… امکانِ فعل است و نه لزوما تحقق عملی آن.»* چنانکه این فیلسوف ارجمند به نیکی اندیشیده، تقابل این پرسش که «چه کسی بر من حکومت میکند؟» با پرسش دیگر که «تا کجا باید بر من حکومت کنند؟»، بغرنجی مسئله آزادی را آشکار میکند. درواقع، آزادی به معنای صاحب اختیار خود بودن و آزادی به معنای رهایی از مداخله دیگران، دو رهیافت متفاوت به مقوله آزادی هستند که دو مفهوم مثبت و منفی آزادی را در دو مسیر جداگانه و گاهی متعارض نشان میدهند.
حال اگر همه یا بخشی از دستگاه حکومت یا هر قسمتی از جامعه، بر مبنای باورها یا هنجارهای مورد علاقهاش باقی افراد جامعه را مجبور به اطاعت از آن هنجارها و ارزشها کند، با ایجاد مانع و اجبار، آزادی باشندگان آن جامعه را محدود کرده است. به بیان ساده، اجبار در هر زمینه و به هر بهانهای نتیجهای جز محرومیت انسانها از آزادی ندارد. در مقابل این وضعیت، اگر میزان مداخله صاحبان قدرت در امور زندگی باشندگان یک جامعه کمتر شود، قلمرو آزادی در آن جامعه وسیعتر خواهد شد.
جمهوری اسلامی، گانگسترهای سادیست و مسئلهی آزادی
حکومتهای تمامیتخواه بزرگترین دشمنان آزادی هستند. وقتی این تمامیتخواهی با تعصبات ایدئولوژیک و هذیانهای مذهبی همراه شود، این دشمنی تشدید میشود. حال اگر حکومتی واجد تمام این خصوصیات پلید باشد و بعلاوه اینها یک مشت گانگستر آنرا مثل یک سازمان تبهکاری اداره کنند، دشمنی با آزادی در آن به صورتی بیمارگونه و سادیستی در میآید. کارورزان و هواخواهان چنین حکومتی نه تنها از آزادی متنفرند بلکه از شکنجه، آزار و به قتل رساندن آزادیخواهان به اوج لذت میرسند و ارضاء میشوند. نظام جمهوری اسلامی دقیقا واجد چنین شرایطی است و زمامداران و هواداران تبهکارش بیمارانی خطرناک و دشمنان قسمخورده آزادی هستند. باور دینی و عقیده سیاسی این جماعت، پیوندهایی ناگسستنی با مفاهیم «گناه» و «عقوبت» دارند. برای این تبهکاران، آزادیخواهی از بزرگترین گناهان است و آزادیخواهان شایسته شدیدترین عقوبتها هستند. این مؤمنان جانی بر خود واجب میدانند که گناهکاران را بیرحمانه مجازات کنند و از لذت حلال اجرای حدود الهی به نهایت لذت برسند.
چنین جانورانی با هیچ ترفندی اهلی نمیشوند. به هیچ شکلی قابل همزیستی نیستند. هیچ افق مشترکی با انسان متمدن ندارند. باورها و ارزشهای این موجودات بر مبنای تجاوز به حریم آزادی دیگر انسانها شکل گرفتهاند. بنیانهای زیست اجتماعی این تبهکاران نه تنها با مسالمت، رواداری و پذیرش دیگری سازگاری ندارند بلکه به کلی در تقابل با این امور تعریف شدهاند. آزادی برای این جانوران مفهومی غیر قابل درک است. از آنجا که ذهن این موجودات «بندگی» را والاترین ارزشها میداند، حتی شنیدن ضرباهنگ واژه «آزادی» آنها را مضطرب میکند. برای این تبهکاران، اموری چون حریم خصوصی، انتخاب سبک زندگی، کرامت انسانی و از همه مهمتر آزادی اندیشه و بیان، از جملهی «گناهان کبیره» هستند. این موجودات، در طول تاریخ، بزرگترین مانع در برابر آزادی انسان بوده و هستند. جامعهای که چنین تبهکارانی بر آن حکومت میکنند وضعیت عادی ندارد.
جامعه ایران، برای رهایی از این وضعیت فاسد و فلاکتبار، محکوم به طغیان است. این طغیانِ ناگزیر رابطهای محکم با آزادیخواهی اکثریت ایرانیان دارد. بیشینه باشندگان ایرانزمین از نافهمی، تعصب، زورگویی و تبهکاری طبقه حاکم و هواخواهانش به جان آمدهاند و هر روز بیش از روز قبل به ضرورت طغیان در برابر وضع موجود پی میبرند.
تکمله
خیزش سراسری ۱۴۰۱، طغیان آزادیخواهانهی ایرانیان جان به لب رسیده در برابر زورگویی دینورزانِ تبهکار حاکم بر ایران بود. در این خیزش برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، حجاب اجباری به عنوان نمایانترین شکل مانعتراشی و دخالت حکومت برای محدود کردن آزادی شهروندان، به درستی آماج حمله معترضان قرار گرفت. از این چشمانداز، کشف حجاب و روسریسوزانِ آزادزنان ایران، تنها به مخالفت با پوشش اجباری فروکاسته نمیشود بلکه این حجابسوزان، بارزترین جلوه مقابله با موانع فراوانی است که حکومت تبهکار طی سالها، بر گستره آزادی مردم ایران چیده است. عدم تمکین بسیاری از زنان ایرانی به حجاب اجباری، قدم اول برای پیمودن راهی است که مقصدش آزادی جامعه ایران از این موانع است.
قدم بعدی اما فراتر رفتن از کشف حجاب است. این فرا رفتن یعنی تمرین حداکثریِ آزادی. هر رفتار غیرشرعی و «گناه» که در ملاء عام صورت بگیرد به این تمرین حداکثری آزادی کمک میکند. ایستادگی نسل جوان ایرانیان در مقابل مظاهر دین و شریعت و هتک حرمت و حیثیت از مقدسات پوچ و بیمعنای شیعهگرایان جنایتکار بخشی از همین تمرین حداکثری آزادی است. رقصیدن، بوسه و هممِهری در فضای عمومی، رها کردن صدای زنانه در کوچه و خیابان، خوردن و نوشیدن آنچه ممنوع است، هجو مظاهر دین و خرافات مذهبی و… همگی تمرین آزادی هستند که فراگیر شدن آنها آسیب جبرانناپذیری به پایههای قدرت دینورزانِ تبهکار حاکم خواهد زد و جامعه ایران را آماده فرجام دگردیسیاش خواهد کرد.
*برلین، آیزایا؛ «چهار مقاله درباره آزادی»؛ ترجمه محمدعلی موحد؛ شرکت سهامی انتشارات خوارزمی؛ چاپ دوم ۱۳۸۰؛ ص۵۳