در تهران (میدان پاستور) روز سهشنبه ۱۴ آذرماه ۱۴۰۲ مراسم تشییع جنازه علی آقاعبداللهی از اعضای نیروهای قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزار شد. او یکی از هشت نیروی «مدافعان حرم» است که اجساد آنها پس از تفحص و شناسایی از طریق آزمایش DAN پس از هفت سال (هشتم آذرماه ۱۴۰۲) به ایران بازگردانده شد.

تحلیلگران معتقدند جنگ در سوریه یکی از سختترین جنگها در تاریخ معاصر خاورمیانه بوده است. در عین حال تا کنون آمار دقیقی از تعداد کشتهشدگان سپاه در این جنگ ویرانگر طی ۱۲ سال گذشته در دست نیست اما منابع غیررسمی تخمین میزنند که بین هفت تا هشت هزار نفر پاسدار در جنگ سوریه کشته شدهاند.
بسیاری از نیروهایی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهههای سوریه اعزام کرد، آموزشهای لازم برای حضور در چنین جنگ دشواری ندیده بودند. این یکی از عوامل اصلی بالارفتن تلفات در بین نیروهای «سپاه قدس» است.
با اینکه آقاعبداللهی یکی از نیروهای دورهدیده سپاه پاسداران بود اما ۲۳ دیماه ۹۴ تنها ۳۱ روز پس از اولین اعزام به سوریه در منطقه خانطومان کشته شده است. طبق روایتی که اعضای خانواده آقاعبداللهی نقل میکنند، او نیز مثل بسیاری دیگر از کشتهشدگان پاسداران تحت تأثیر باورهای شهادتطلبانه خودش را به کشتن داده است. مقامات جمهوری اسلامی «روحیه شهادتطلبی» را عامل حفظ نظام میدانند.
علی آقاعبداللهی مثل بسیاری دیگر از همکاران خود تحت تأثیر باورهای مذهبی خانوادگی و ساز و کار شستشوی مغزی جوانان در هیأتهای مذهبی و پایگاه بسیج محلات تبدیل به عنصری ولایی و ضدمردمی تبدیل شد که با تجربه سرکوب شهروندان خود ایران در اعتراضات مردمی به عنوان «مدافع حرم» به سوریه و عراق اعزام شد. این در حالیست که شماری از نیروهای سرکوبگر نیز پس از تجربه حضور در جنگهای منطقهای برای سرکوب اعتراضات در قالب یگانهای بسیج و سپاه به خیابانها مأمور میشوند تا به مقابله با مردم معترض بپردازند.



این عضو سپاه پاسداران متولد ۱۰ مهرماه سال ۶۹ بود. بررسیها نشان میدهد که در سال ۱۳۹۰ از دانشگاه آزاد واحد شهرری در رشته کارشناسی الکترونیک فارغالتحصیل و به استخدام سپاه پاسداران در آمد.
او یک سال در دانشگاه افسری «امام حسین» دوره دید و سپس در «سپاه انصار» مشغول خدمت شد. مأموریت «سپاه انصار» حفاظت از شخصیتهای نظام است.
طی هشت سالی که نام آقاعبداللهی در فهرست مفقودالاثرهای جنگ سوریه بود، اعضای خانواده وی بارها با رسانهها مصاحبه کردند. مصاحبههایی که در آن ناخواسته پر از اعتراف است از جمله پدرش میگوید «با بچههای مسجد در تمام درگیریها [سرکوبها] حضور داشت و یکبار هم کتک مفصلی خورده بود . موتورش را آتش زده بودند.»

پدرش از اعضای «کمیتههای انقلاب» و بازنشسته مجلس شورای اسلامی است که حدود ۱۲ سال مدیر اداره ترابری بوده و سپس به اداره املاک مجلس و اداره تدارکات منتقل شد. او میگوید روز تولد علی (مهرماه ۶۹) در ایران نبوده و در مأموریت خارج کشور حضور داشته است: «هنگام تولدش من مأموریت خارج از کشور بودم و تا یک ماه او را ندیدم. بعد به اتفاق مادرش و خواهرانش آمدند جایی که بودم و آنجا دیدمش.»
«در فتنه ۸۸ خیلی فعال بود»
علی آقاعبداللهی یکی از نیروهای سرکوبگر اعتراضات سال ۱۳۸۸ بود. پدر وی میگوید: «در سن ۱۲ سالگی وارد بسیج مسجد حضرت ولیعصر شد و به عنوان بسیجی عادی و سپس عضو بسیج فعال شد و در جریان مبارزه با فتنه ۸۸ خیلی فعال بود و در مقایسه با بسیجیهای دیگر بسیار سر نترسی داشت. وقتی رفقایش عقب میکشیدند، ایشان باز هم میرفت جلو در دل آشوبگرها تا نگذارد آنها جلو بیایند.» در مصاحبه با خبرگزاری «تسنیم» پدرش روایت میکند که در تظاهرات سال ۸۸ حوالی میدان «آزادی» از «آشوبگران» کتک خورده و زخمی شده و موتور او را آتش زده بودند.
از روایت خانواده این عضو سپاه به نظر میرسد که وی یک جوان افراطی و خشکمغز بوده است. به عنوان مثال در درگیریهای ۸۸ به اتهام ورود به یک خانه مسکونی دادگاهی میشود و صاحبخانه از وی شکایت میکند. پدرش میگوید: «وکیل طرف مقابل هم که از دوستان علی بود البته، بر ضد علی حرف میزد. برایش پرونده درست کرده بودند. تهمت زده بودند که وارد ساختمان شده… قاضی هم به علی گفت: خُب عذرخواهی کن تمام شود برود… اما او معذرت نمیخواست.»
«علیآقا از ۱۸ سالگی زن میخواست»
وی یک سال پس از آنکه به استخدام سپاه پاسداران درآمد ازدواج کرد و دو سال بعد (سال ۹۳) صاحب یک فرزند پسر شد. همسر علی مخالف رفتن وی به سوریه بود. پدرش مخالفت عروس خانواده با رفتن او به مأموریت برونمرزی را تأیید میکند و میگوید: «همسر ایشان چون اول ازدواج علی آقا گفته بود من پاسدار هستم و مأموریت میروم شاید شهید شوم پس از کلی درخواست موافقت ننمود.»
مادر علی آقاعبداللهی میگوید: «علی آقا از ۱۸ سالگی میگفت برایم زن بگیرید. یکسره میگفت. گفتم هرجا برویم، میپرسند سربازی رفته یا نه؟ میگویم نه. شاغل هست یا نه؟ میگویم نه. باید شرایطاش را داشته باشی!»
پدر وی نیز مخالف رفتنش به سوریه بوده و به وی گفته بود «شما که میخواستی بروی بهتر بود ازدواج نمیکردی.»
«گوشی آندروید شرعاً اشکال دارد!»
مادرش میگوید: «موقعی که میخواست برود سوریه، گوشی معمولی بدون دوربین داشت. گفتم: نمیخواهی گوشی آندروید ببری برایمان عکس بگیری؟ میگفت: نه؛ شرعاً اشکال دارد چون امنیت ندارد. حتا گوشی معمولیاش را هم نبرد.» اما همسرش روایت میکند «به خاطر دلتنگی که من داشتم زیاد تماس میگرفت… تاکید داشت که حرف خاصی پشت تلفن زده نشه.»

تناقض در روایتهای اعضای خانواده آقاعبداللهی کم نیست. در نمونهای دیگر پدرش میگوید «همیشه دستش توی جیب خودش بود… با همین سن کمش در بسیج فعالیت میکرد. موتور داشت، ماشین داشت.» اما مادرش میگوید «وقتی رفتم خواستگاری، گفتم ایشان از مال دنیا فقط یک موتور دارد، آنها هم پذیرفتند.»
«مهمات نداشتیم، جلو رفت»
علی آقاعبداللهی در سوریه بین سایر اعضای یگان خود به «ابو امیر» شهرت داشت. همرزم وی در مورد نحوه کشته شدن او در خانطومان میگوید: «هرچه گفتم ابو امیر، جلو نرو! ما الان مهمات نداریم؛ ولی علی آقا گفت من با همین پنج تا نارنجک از پس اینها بر میآیم!»

خبرگزاری «تسنیم» در گزارشی که دوم آذرماه ۱۳۹۵ منتشر شد درباره موقعیت کشته شدن وی مینویسد: «آنجا مه شدیدی میشود. غروب بوده و دید وجود نداشته است. فرماندهاش میگوید: «من وقتی از پشت بیسیم صدای علی را شنیدم که مهمات کم است، خودم مهمات برداشتم و با ماشین بردم برای علی آقا. میخواستم سورپرایزش کنم. به ۱۵ متریاش که رسیدم گفت: “دیگر آمدنتان به حال ما فرقی نمیکند” و همه جا را سکوت گرفت؛ هیچ صدایی نیامد و حتی صدای تیری هم نیامد. من برگشتم عقب.»
التماس برای رفتن به خط مقدم
علی آقاعبداللهی در وصیتنامه خود به تاریخ نهم آذرماه ۱۳۹۴ خطاب به اعضای خانوادهاش مینویسد که آماده «شهادت» است.
«تسنیم» مینویسد: «رفقایش تعریف کردند بعد از سه روزی که در مقر خانطومان بودیم، علی آقا موافقتش را برای رفتن به خط میگیرد. با لباس و اسلحه، آماده میآید سر یک پیچی میایستد، و جلوی ماشین بچههای سپاه را که برای عملیات میرفتند، میگیرد. علی به آنها اصرار و التماس میکرده تا با آنها راهی خط شود. خلاصه علی را سوار کردند.»
وی خطاب به همسرش وصیت کرده «خواسته من از شما این است که لحظهای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید زیرا دشمن امروزه همین را میخواهد.»